next page

fehrest page

back page

پرتو انديشه
دكتر مفتح پس از درك محضر اساتيد وقت حوزه و كسب معارف اسلامى در سطوح عالى بعد از اندك مدتى خود به تدريس كتاب منظومه حاج ملاهادى سبزوارى پرداخت و در شرح و توضيح اين اثر مطالبى را تحت عنوان ((روش انديشه )) به رشته تحرير در آورد كه در حوزه اشتهار يافت .(813)
وى از ابتداى تدريس در دبيرستان دين و دانش قم به روشن نمودن اذهان دانش آموزان در خصوص مباحث دينى و سياسى و اجتماعى پرداخت و با همكارى شهيد مظلوم دكتر بهشتى و حضرت آية الله خامنه اى به مناسبت تقويت پيوند دانش آموزان ، فرهنگيان و دانشجويان با روحانيون اقدام به تاءسيس كانون اسلامى دانش آموزان و فرهنگيان در قم نمود. اين كانون اولين مجتمع اسلامى زنده بود كه در آن گروههاى مختلف جمع مى شدند و جلوه اى بود از هماهنگى همه قشرهاى جامعه بر محور اسلام عزيز و بينش ‍ پرجوشش اسلامى . (814)
دبيرستان دين و دانش پايگاه مهمى براى تلفيق دين و سياست و نيز مركزى براى انس دين و دانش بود تا از اين رهگذر نسل جوان با معارف دينى آشنا شده و طلاب حوزه با مسائل روز ارتباط يابند و وحدت ميان روحانيت و اقشار فرهنگى تحقق يابد.
به لحاظ مقبوليت و محبوبيتى كه شهيد مفتح بين طلاب و دانش آموزان كسب كرده بود ساواك جهنمى با آن تشكيلات عريض و طويل به وحشت افتاد و براى خنثى كردن فعاليتهاى وى به كيدى ضعيف دست زد و شهيد مفتح را به سال 1347 از آموزش و پرورش اخراج و به نواحى بد آب و هواى جنوبى تبعيد نمود. در سال 1348 كه زمان تبعيد آن شهيد بزرگوار به سر رسيد و بايد به قم باز مى گشت از ورود نامبرده به اين شهر مقدس ‍ جلوگيرى كردند و او را ناگزير به اقامت در تهران نمودند.(815)
شهيد مفتح عقيده داشت براى تحول در انديشه هاى مردم لازم است كه آنان را از دره نادانى به قله آگاهى رسانيد. به عقيده وى بهر مسلمان علاقه مند و وظيفه شناس بايد در دو جبهه مبارزه كند در يك جبهه با دشمنان اسلام و در جبهه اى ديگر با جهل و خرافه پرستى ، وى با اينكه يكى از برجسته ترين اساتيد حوزه و دانشگاه بود و در اين دو پايگاه حساس ‍ و نيز در دبيرستان هاى قم به تدريس مشغول بود به منظور آگاهى دادن به توده مردم و بيدار كردن و به حركت درآوردن آنان تلاشهاى وسيع داشت و به هيچ عنوان برنامه هاى تبليغى خود را رها نمى كرد خصوصا در ايام ماه مبارك رمضان ، محرم و صفر در نقاط مختلف كشور اين فعاليت او مضاعف مى گشت در ايام تبعيد كه در زاهدان اقامت داشت از وعظ و ارشاد مردم غافل نبود.
دكتر مفتح مسافرتهاى تبليغى خود را به منبرهاى افشاگرانه و روشنفكرانه تبديل ساخته بود و سخنانش بدليل آنكه تاءثير عميق و وسيعى در اذهان و افكار مردم داشت و براى دستگاه سفاك پهلوى خطر آفرين بود، بارها از سوى ساواك بازداشت گرديد و سخنرانى هايش تعطيل مى شد. وى در شهرهاى مختلفى از جمله آبادان ، اهواز، خرمشهر، دزفول ، اصفهان يزد، شيراز، كرمان ، بندرعباس ، زاهدان ، همدان ، كرمانشاه ، سارى ، بابل ، املش ، آمل ، چالوس ، مشهد، و... تلاشهاى تبليغى وسيعى داشت .
از تلاشهاى ديگر اين شهيد والا مقام مى توان تاءسيس جلسات علمى اسلام شناسى را نام برد. اين مجمع فعاليت وسيعى را به منظور شناساندن چهره اصلى اسلام شروع كرد و طى آن فضلا و نويسندگان حوزه علميه آثارى را كه در زمينه هاى گوناگون اسلام شناسى نوشته بودند مطرح كرده و پس از نقد و اصلاحهاى مورد لزوم با مقدمه اى كه دكتر مفتح بر آنها مى نوشت به چاپ رسانده و در اختيار عموم مشتاقان انديشه هاى ناب اسلامى قرار مى دادند. از آنجا كه ساواك به نقش مؤ ثر اين مجمع در شناساندن اسلام و معرفى حقايق تشيع پى برده بود به تعطيل كردن آن اقدام كرد و تنها اين مجمع توانست به تاءليف و يا ترجمه سيزده جلد كتاب اقدام كند.(816)
دكتر مفتح با همكارى شهيد بهشتى فعاليت تحقيقى ديگرى را در قم آغاز كرد و با ترتيب دادن جلسات سخنرانى در مسجد رضوى قم از اساتيدى چون شهيد مطهرى خواست تا در اين برنامه شركت كرده و به حاضران رهنمود بدهند كه شهيد مظلوم دكتر بهشتى ضمن مصاحبه اى به اين تلاش ‍ تحقيقى اشاره كرده است (817) در اين جلسات تحقيقى آية الله محمدرضا مهدوى كنى و آية الله سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى شركت داشتند و با استفاده از منابع اصيل اسلامى به تحقيقات ارزنده و عميقى دست زده بودند كه بعد از پيروزى انقلاب اسلامى بدان سبب كه هر يك از اين افراد در مشاغل عالى مشغول كار بودند، فرصت استمرار اين كار پيش نيامد.
آثار و تاءليفات
با وجود آنكه دكتر مفتح در سنگرهاى متفاوت مشغول مبارزه با رژيم شاه بود و در سطح حوزه و دانشگاه و دبيرستان تدريس مى نمود، از انجام كارهاى پژوهشى و تاءليفات غافل نبود و نگاشته هاى ارزشمندى بصورت تاءليف و ترجمه از ايشان به يادگار مانده است كه عبارتند از:
1- ترجمه تفسير مجمع البيان : جلد اول و دوم اين تفسير به قلم استاد مفتح با همكارى حضرت آية الله حسين نورى ترجمه شده است ولى جلد سوم را كه دكتر مفتح به تنهايى به فارسى برگردانده است ، ساير مجلدات اين تفسير را ديگر دانشمندان حوزه ، ترجمه نموده اند.
2 - حاشيه بر اسفار ملاصدرا: اين حاشيه را دكتر مفتح در زمان تحصيل و تدريس خود بر كتاب اسفار ملاصدرا نوشت و چنين كارى مبين عمق ديد و ژرفاى انديشه آن استاد در عرصه حكمت و فلسفه مى باشد.
3 - روش انديشه : اين كتاب را دكتر مفتح به سال 1336 ش . در علم منطق نوشته است كه به عنوان يكى از منابع درسى در حوزه و دانشگاه از آن استفاده مى شود. علامه طباطبائى (ره ) بر اين كتاب مقدمه نوشته است و دقت نظر، اصابت فكر، وفاى بيان و سهولت لفظ مولف را ستوده است .
4 - حكمت الهى و نهج البلاغه : اثر ياد شده پايان نامه تحصيلى دوره دكتراى شهيد مفتح است و ضمن آنكه از ژرف نگرى و وسعت مبانى برخوردار است ، مطالب آن براى عموم مردم قابل استفاده مى باشد. اين كتاب داراى پيش گفتارى نسبتا مفصل ، مقدمه و سه بخش است .
5 - آيات اصول اعتقادى قرآن : اين كتاب شامل چند بخش است كه بخش ‍ اول پژوهش هاى استاد مفتح را در خصوص مباحث اعتقادى شيعه با تكيه بر آيات قرآن در بر مى گيرد.
6 - نقش دانشمندان اسلام در پيشرفت علوم : اين نوشتار 60 صفحه اى مجموعه مقالات دكتر مفتح است كه در سال چهارم مجله مكتب اسلام به تدريج انتشار يافته است . كه هشت مقاله را در بر مى گيرد.
7- ويژگيهاى زعامت و رهبرى : در اين اثر مقالات و سخنرانى هاى اين شهيد بزرگوار در خصوص زعامت و رهبرى و مباحث حكومت اسلامى گردآورى شده است .
8- مقالات : در مجلاتى چون مكتب اسلام ، خصوصا مكتب تشيع و نيز مجله معارف جعفرى شهيد مفتح مقالاتى را در خصوص معارف اسلامى و معرفى مذهب حقه تشيع نوشته است كه يكى از اين مقالات ارزشمند مطلبى است تحت عنوان ((مكتب اخلاقى امام صادق عليه السلام )) كه در پنجمين نشريه سالانه مكتب تشيع در خرداد 1342 ش . درج گرديد.
9- مقدمه نويسى بر آثار ديگران : از ديگر كوششهاى فكرى دكتر مفتح نوشتن مقدمه بر آثار نويسندگان جوان حوزه است كه از مجمع علمى اسلام شناسى - كه خود مسئوليت آن را به عهده داشت - شروع شد و تا چند سال بعد استمرار يافت . مجموعه اين نوشته هاى ارزشمند اگر؛ جايى تدوين گردد خود كتابى مستقل و در عين حال سودمند را تشكيل خواهد داد. گزيده اى از اين مقدمه نويسى ها در كتابى تحت عنوان افكار استاد شهيد دكتر مفتح آمده است .
آذرخشى در كوير ستم
شهيد مفتح علاوه بر آنكه انديشه هاى علمى خود را در محضر مبارك حضرت امام خمينى (قدس سره ) صفا داد در پرتو افكار تابناك امام راحل ، ستيز با ستم و نفى هر گونه سلطه را از مهم ترين برنامه هاى خود قرار داد و سخنرانى ها، مقاله ها و در جلسات درسى افراد را نسبت به فجايع جهان اسلام كه ارمغان استعمار است آگاه مى نمود و فساد تباهى استبداد را افشاء مى كرد از اين جهت وى را از سخنرانى كردن و هر گونه تبليغ مذهبى منع كردند چنانچه آن شهيد در سخنرانى ماه مبارك رمضان در سال 1357 به اين وضع اشاره كرده است .
با اين حال اين دانشمند مبارز آرام نمى گيرد و وقتى كه از سوى رژيم به سنتهاى اسلامى توهين مى شود فرياد مى زند و مى گويد اگر به افكار اسلامى ما جسارت كرد. ما آرام نمى توانيم بگيريم ، اگر به احساسات مذهبى ما احترام قائل نشديد ملت ايران آرام نخواهد شد. (818) و وقتى با خبر شد كه رژيم منحوس پهلوى تاريخ رسمى كشور را تغيير داده است چون آتشفشانى خروشيد و گفت :
((چطور ايرانى بايد تاريخ پرافتخار هجرت رسول الله صلى الله عليه و آله را، يعنى تاريخ اسلام ، افتخار انسانها، افتخار ايران ، نجات دهنده ايران را كنار بگذارد. يا رسول الله صلى الله عليه و آله ما از روى تو شرمنده ايم . لذا مرجع بزرگوار پرچمدار جهان تشيع حضرت آية الله العظمى امام خمينى به ملت ايران هشدار مى دهند كه به كار بردن اين تاريخ حرام است .)) (819)
شهيد مفتح در سالهاى حدود 1340 ش . كه همزمان با آغاز قيام امت اسلامى است اغلب به شهرهاى استان خوزستان مى رفت و به دستور امام خمينى (قدس سره ) به فعاليتهاى تبليغى و افشاگرى جنايات رژيم شاه مى پرداخت و وقتى كه ساواك وى را به نقاط بد آب و هوا تبعيد نمود و از ورودش به قم جلوگيرى به عمل آورد. دكتر مفتح به منظور گشودن سنگرى براى ستيز با رژيم شاه به شوق همكارى با شهيد مطهرى در دانشكده الهيات دانشگاه تهران به تدريس مشغول شد.
آن شهيد بنا به دعوت مؤ منان و اهالى مسجد ((الجواد)) در اين مكان مقدس به ايراد سخنرانى و انعقاد جلسات تفسير پرداخت و از اين طريق به روشنگرى و ارتباط بيشتر بين دانشجويان و اقشار روحانى همت گمارد و در سال 1352 ش . براى تجمع و تشكل نيروهاى مسلمان امامت مسجد ((جاويد)) تهران را پذيرفت و در اين مكان مبارك هسته مقاومتى تشكيل داد و طى برنامه هاى منظم و جهت دارى از سخنران متعهد و مبارزى همچون شهيد مطهرى دعوت بعمل آورد تا در اين مكان حاضرين را با حقايق اسلامى آشنا كند.
سرانجام در سوم آذر 1353 ش . پس از سخنرانى يار و همرزم شهيد مفتح - آية الله خامنه اى - و با هجوم ساواك مسجد ((جاويد)) تعطيل و دكتر مفتح و مقام معظم رهبرى پس از دستگيرى در زندان تحت شكنجه هاى سختى قرار گرفتند و ديگر ساواك به مفتح اجازه فعاليت در مسجد را نداد. هنوز دو سال از آزادى وى از زندان نگذشته بود كه ايشان در سال 1355 امامت مسجد قبا را پذيرفت كه چون مسجد قباى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله محراب و ميعادگاه تشنگان حق و فضيلت گرديد.
در سال 1356 ش . شهيد مفتح اعلام كرد نماز عيد فطر را در زمينهاى قيطريه خواهند خواند كه اين حركت با وجود برق سلاحها و ماشينهاى مسلح ارتش شاهنشاهى با استقبال جمعيت نمازگزار مواجه شد و شهيد مفتح در خطبه هاى نماز به افشاگرى عليه طاغوت و استكبار و صهيونيست ها پرداخت و نام مبارك حضرت امام را در حضور هزاران نفر جمعيت مسلمان بر زبان جارى ساخت و بر اطاعت از فرامنيش تاءكيد كرد. از اين تاريخ تا رمضان سال 1357 ش . فعاليت هاى مسجد قبل در قالب سخنرانى هاى پرشور در كلاسهاى پرمحتوا ادامه داشت . در صبح روز عيد فطر (دوشنبه 13/6/57) در حالى كه جمعيت انبوه با مفتح همصدا بودند و فرياد فرح زاى الله اكبر سر مى دادند به سوى قيطريه حركت كردند. پس از مراسم نماز عيد فطر مردم مسلمان با برنامه ريزى شهيد مفتح از زمينهاى قيطريه شروع به راهپيمايى كردند كه شكوه آن شگفتى ناظران را برانگيخت . در اين تظاهرات سرنوشت ساز كه از ساعت شش بامداد آغاز و تا نيمه شب ادامه داشت صفهاى چند كيلومترى جمعيت طول و عرض چندين خيابان را احاطه كرده بودند.
در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى و ورود رهبر انقلاب به كشور ايران با سازماندهى و تدبير خردمندانه شهيد مفتح كميته استقبال از امام براى اين نمايش باشكوه مهيا گرديد. آمارها جمعيت استقبال كننده را بين 5 تا 6 ميليون نفر گفته اند كه بخش مهمى از نظم دادن به چنين حركت با شكوهى به عهده شهيد دكتر مفتح بود و ايشان در سخنان پرشورى كه در سيزدهم بهمن 1357 ش . ايراد نموده است به اين حركت با شوكت و عظمت اشاراتى جالب دارد.(820)
در سنگر دانشگاه
حكمت الهى چنين مقدر كرده بود كه شهيد مطهرى و دكتر مفتح كه از شخصيتهاى برجسته حوزه علميه بودند به دانشگاه رفته و در دلها، انگيزه ها و هدفهاى دو قشر دانشگاهى و روحانى وحدت ايجاد كنند و يكى از بلندترين آرزوهاى امام يعنى پيوند اين دو قشر را عملى سازند. شهيد مفتح اقدام عملى در راه رسيدن به چنين وحدتى را تغيير نظام آموزشى دانشگاه مى دانست و عقيده داشت دانشگاهى كه هدف آن پرورش انسانهاى دانشمند، ديندار، متعهد و نيكوكار است بايد علم و تحصص خود را در راه اعتلاى كشور و تاءمين سعادت مردم به كار گيرد و در طريق استقلال ، عزت و عظمت كشور از خود اهتمامى تواءم با صداقت و جديت به خرج دهند.
در برنامه چنين دانشگاهى بايد عرصه بحث و تحقيق ، علم و عمل تواءم با اخلاص مهيا گردد. و به عقيده وى انس حوزه و دانشگاه با يكديگر در رسيدن به چنين حالتى تاءثير به سزايى دارد. آن شهيد ضمن پيگيرى به وجود آوردن چنين تحولى در دانشگاه از نظر خط فكرى در زمينه مسائل عقيدتى با خطوط التقاطى سخت مخالفت داشت و در برابر احزاب و گروهكهايى كه تفكر انحرافى داشتند لحظه اى آرام نمى گرفت و در مواردى با آنان درگير مى شد و به سبب همين موضع گيرى صريح بود كه به ترور وى اقدام كردند.
شهادت
در صبح روز 27 آذر 1358 ش . در جلو دانشگاه الهيات تهران مارقين انقلاب يعنى گروه منحرف فرقان آن متفكر وارسته را هدف چندين گلوله قرار دادند. آرى جهاد آن شهيد در عرصه انديشه آن جاهلان از خدابى خبر را از ميدان بدر كرده بود و راهى جز اين نديدند كه قلمهاى شكسته و فرسوده خود را بر زمين نهاده و گلوله برگيرند و مقر آن انديشمند افشاگر را نشانه گيرند. آنان بزرگ مردى را ترور كردند كه اسلحه اى جز قلم و سخن نداشت و كسى را به شهادت رساندند كه كشتنش جز موج خشم آگين و نفرت و انزجار امت مسلمان نتيجه اى نداشت و اگر بدن پاكش در خاك و خون طپيد، فكرش بيشتر تجلى نمود و از بركت خونش تحركى تازه در انديشه و باورهاى امت اسلام به وجود آمد.




شهيد آية الله قاضى طباطبايى

شهادت : 11/8/1358 ش .
قله شجاعت و ايثار
محمد ابراهيم نژاد
آل امير عبدالوهاب
از بزرگترين و قديمى ترين طايفه از سادات علوى كه به سرزمين ما مهاجرت نمودند خاندان امير عبدالوهاب است كه با سادات ((عبدالوهابيه )) مشهورند.
((اين خاندان از ذريه حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام از نسل حسن مثنى ، از اولاد ابراهيم طباطبا هستند و در ابتدا جد بزرگوار آنها در زمان استيلاى خلفاى بنى عباس از خطه عربستان ، مدينه منوره به ايران هجرت نمودند و در اصفهان سكونت اختيار كردند ناگفته نماند كه اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام از صدر اول تا امروز، مردانى بزرگ و اشخاصى معروف و اغلب از علماء و بزرگان دين و دنيا بوده اند... مانند آية الله بحرالعلوم و آية الله شهيد سيد رضى الدين على بن طاووس حسنى ...
اول كسى كه مؤ سس اين خاندان بزرگ در آذربايجان گرديده و ريشه اين تبار برومند را در آن سامان كاشته عالم ربانى و فقيه متبحر شيخ الاسلام امير عبدالغفار طباطبائى مى باشد...(821)
خاندان عبدالوهاب چه در زبانها و چه در كتابهايى كه در شرح حال آنان نگارش يافته است به دو نام ((قاضى طباطبايى )) و ((شيخ الاسلامى )) (822) مشهور و معروف بوده اند دليلش اين است كه اكثر مردان اين دودمان باعظمت از عالمان و بزرگان دين و سياست بودند و ساليان درازى به امر قضاومت و حل و فصل امور اجتماعى و مردم اشتغال داشتند.
طلوعى ديگر
چند ساعتى از طلوع آفتاب يكشنبه ششم جمادى الاولى سال 1331 ق . نگذشته بود كه خورشيدى ديگر از افق تبريز طلوع كرد. پسرى كه با تولد خويش صفاى خانه را دو چندان ساخت و با گشودن چشمان كوچك و معصوم خود، سرور و شادى را به ارمغان آورد.
بعد از گذشت چند روز، پدر و مادر با ايمان نوزاد نام نيكو و زيباى ((محمد على )) (823) را براى تازه تولد يافته انتخاب نمودند.
پدر بزرگوار سيد محمد على ، حاج سيد باقر (824) مشهور به ((ميرزا باقر))يكى از ستارگان درخشان و عالمان بزرگ ، از سادات اصيل و مشهور به علم و تقوا و جهاد خطه عالم پرور آذربايجان بود.
جلوه هاى زيبا
دوران كودكى سيد محمد على در دامن پر مهر و محبت پدر و مادرى سپرى مى شد كه خود از تربيت يافتگان سعادتمند مكتب اسلام بودند.
چيزى كه در آن روزگار، فكر پدر سيد محمد على را به خود مشغول كرده بود مسئله بس مهم و خطير تعليم و تربيت فرزندان در خارج از منزل بود.
لذا بعد از مدتها و تفكر و برسى و مشورتهاى لازم به اين نتيجه رسيد كه تعليم و تربيت سيد محمد على را به ميرزا محمد حسين و برادر ارجمند خود حاج ميرزااسدالله قاضى كه هر دو از عالمان وارسته و مربيان دلسوز و آگاه و نمونه هاى چشمگير اخلاق اسلامى بودند بسپارد. به دنبال اين تضمين سيد محمد على با شوق و اشتياق وصف ناپذير، در جلسه درس ‍ اين بزرگواران حاضر شد و از شمع وجودشان استفاده ها برد.
نخستين گام
بعد از تسلط رضاخان بر مقدرات كشور ايران و گستردن بساط ظلم و ستم و اسلام ستيزى كه مى رفت تمام مقدسات را از بين ببرد، بار ديگر حماسه سازان هميشه بيدار به رهبرى روحانيت آگاه ، در سراسر مملكت علم مخالفت برافراشتند و در مقابل اعمال خلاف شرع و ضد انسانى حكومت شوريدند.
اين بار هم مثل گذشته تبريز قهرمان پرچم نهضت اسلامى را بر دوش گرفت و هماهنگ با ساير شهرها خروشيد و موج اعتراض به راه انداخت .
در آن هنگام كه سيد محمد على نوجوانى 16 ساله بود با چشمان تيزبين خود برخوردهاى سياسى و شيوه هاى هدايت مردم را از جانب پدر كه دوشادوش بزرگ عالمان شهر به عهده داشتند دنبال مى كرد و راه و رسم مبارزه مى آموخت .
در سال 1347 ق . به دنبال قيام مردم تبريز به دستور حكومت دست نشانده و تحميلى رضاخان پهلوى شيد محمد على به همراه پدرگراميش راهى تبعيدگاه شد و به مدت دو ماه ناگزير به اقامت اجبارى در تهران گرديد و از آن جا بار ديگر به مشهد مقدس تبعيد شد و يكسال در آن ديار پاك ، دوران تبعيد خود را گذراند. دژخيمان پهلوى به اين مقدار هم رضايت ندادند و در غياب آقا ميرزا محمد باقر دستور دادند كه خانه اش را در تبريز خراب نموده و جزو خيابان سازند بدون اينكه ضرر و زيان وى را جبران نمايند.(825)
و اين اولين تجربه مبارزاتى سيد محمد على بود كه در آن براى نخستين بار سوزش زخم بيداد حكومت پهلوى را بر قلب خود احساس كرد.
پيوند با آفتاب
در جام دلت باده ناب است نهان
آميزه اى از آتش و آب است نهان
انديشه تصوير تو در ماه خطاست
چون در تو هزاران آفتاب است نهان
سيد محمد على قاضى از همان دوران جوانى ، به ماهيت ضدمذهبى رژيم جبار و خونخوار پهلوى پى برد. او كه خود در 16 سالگى طعم تلخ تير زهرآلود نظام ستم شاهى را چشيده بود، از ديدن آن همه ظلم و ستم كه همچون صاعقه بر سر مردم فرود مى آمد، رنج فراوان مى كشيد و در تب و تاب شديدى مى سوخت و مى ساخت . اين بود كه تصميم قاطع بر مبارزه عليه استبداد گرفت و در اين راه كمر همت بربست .
در آن روزگاران اختناق كه تاريكى ظلم و ستم سراسر ايران زمين را فراگرفته بود، تنها خورشيد حوزه علميه قم بود كه با تابش نور اميد، دلهاى پرسوز سلحشوران را به روز روشن نويد مى داد و آنان را در برافروختن مشعل آزادى و برافراشتن پرچم اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله هدايت مى كرد.
طلبه جوان ، سيد محمد على قاضى در پى همچون خورشيدى مى گشت تا در روشنايى آن با گام هاى پرصلابت به جهاد خود سرعت بيشترى بخشد.
ديرى نپاييد كه آرزوى وى جامه عمل پوشيد و چشم پرانتظارش به جمال عالمتاب ، ابرمرد تاريخ ، حضرت امام خمينى (ره ) روشن گشت .
حضرت امام خمينى (ره ) در آن موقع از برجسته ترين اساتيد حوزه علميه قم بود و در رشته فلسفه دو كتاب مهم ((شرح منظومه )) و ((اسفار)) را تدريس مى كرد. تبحر علمى و روش جالب تدريس و همچنين خصوصيات ارزشمند اخلاقى و منش هاى والاى روحى امام ، باعث شده بود كه حوزه تدريس ايشان پرجمعيت ترين درس حوزه باشد.
سيد محمد على طباطبائى با شور و شوق وصف ناپذيرى در اين دو درس ‍ امام شركت جست و از همان زمان رابطه نزديك و پيوند عميقى بين او و رهبر كبير انقلاب بر قرار شد. وى ضمن استفاده هاى علمى ، با بهره جويى از افكار بلند استادش به تلاش و كوشش جهت دست يابى به آرمانهاى مقدس ‍ انقلاب اسلامى پرداخت . اقامت ايشان در شهر مقدس قم كه از سال 1359 ق . شروع شده بود به مدت ده سال به طول انجاميد وى در اين مدت علاوه از درسهاى حضرت امام از محضر آيات عظام : سيد محمد حجت كوه كمرى ، سيد صدرالدين صدر، سيد محمد رضا گلپايگانى و ديگر اساتيد زبردست بهره هاى شايانى برد.
مريد و مراد
چو خوش جانان و جان با هم نشينند
سر مويى ميانشان در نگنجد
(عطار نيشابورى )
سيد محمد على قاضى در سال 1369 ق . تصميم بر هجرتى ديگر گرفت و اين بار راه نجف را در پيش گرفت . وى قبل از عزيمت به عراق ، از وضع درس حوزه هاى علميه آن سامان اطلاعات كافى بدست آورد و برنامه دقيق و منظمى جهت هر چه بيشتر استفاده نمودن از فرصتهاى گرانبها تنظيم نمود. به همين خاطر يكى دو روز از ورودش به سرزمين ولايت و امامت نگذشته بود كه با جديت تمام در حوزه هاى درسى بزرگ مردان علم و فقاهت همچون آية الله العظمى سيد محسن حكيم (ره ) و آية الله العظمى سيد ابوالقاسم خويى (ره ) و آية الله العظمى حاج شيخ عبدالحسين رشتى و آية الله العظمى شيخ محمد حسين كاشف الغطا و... شركت جست و مشغول كسب علم و دانش و تحصيل در فنون مختلف فقه و اصول و فلسفه شد.
شهيد قاضى در ميان اساتيد نجف براى آية الله العظمى حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء احترام فوق العاده اى قايل بود و بيشتر با آن مجاهد نستوه انس و الفت داشت و در واقع شيفته و مريد اخلاق والا و تبحر عميق علمى و افكار بلند سياسى ، اجتماعى كاشف الغطاء گشته بود.
غم فراق
در فرقت تو چاره اى از اشك و آه نيست
جز اشك و آه بر غم هجران گواه نيست
رفتى و در فراق تو دل بى پناه شد
اينك به غير ياد تو دل را پناه نيست
(مصطفى قليزاده )
اقامت در نجف و استفاده هاى علمى و معنوى از حوزه علميه را مى توان از بهترين و شاداب ترين روزگاران عمر آية الله قاضى طباطبائى بحاسب آورد. چرا كه در آن ايام بهاران ، با شور و شوق به تحكيم مبانى فكرى خود پرداخت و به درجات عالى فقاهت و اجتهاد رسيد و از مراجع بزرگى مثل آية الله العظمى حكيم و آية الله العظمى كاشف الغطاء و ديگران به اخذ اجازه اجتهاد نايل آمد.(826)
ولى افسوس كه آن ايام خوش خرم ديرپا نبود و زود به پايان آمد. ايشان بعد از سه سال رحل اقامت در نجف ، اواخر سال 1372 ق . (1331 ش .) بنا به علل ناگوارى ناگزير شد حرم جد بزرگوارش را ترك نموده به تبريز مراجعت نمايد. به همين خاطر غم فراق حرم مولى و فضاى روح بخش حوزه نجف به دلش چنگ انداخت .
آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى در سن 42 سالگى با كوله بارى از علم و دانش و معرفت ، حوزه نجف را پشت سر گذاشت و به سوى زادگاه خود شهر مجاهد پرور تبريز رهسپار شد تا به وظايف بس سنگين خود، در جهت اشاعه فرهنگى غنى و پوياى آيين حيات بخش اسلام بپردازد. همان خدمات ارزنده اى بخش اسلام بپردازد. همان خدمات ارزنده اى كه نتايج سودمندش در انقلاب شكوهمند اسلامى نمايان گشت ، آنطور كه استاد بزرگوارش مجاهد نستوه آية الله العظمى كاشف الغطاء پيش بينى كرده بود. ايشان در يكى از نامه هاى خود، خطاب به آية الله قاضى چنين مى نويسد:
((اى سيد بزرگوار و اى دانشمند والامقام ... ما از حالا مى بينيم كه مردم آذربايجان عموما و اهالى تبريز خصوصا از راهنمائيها و ارشادات شما بهره مند مى شوند و چه زود است تاءثير خدمات ارزنده شما در نصرت حق و از بين بردن باطل محسوس و ملموس باشد و در يارى و كمك از حق چه بهتر و مقدم تر از شما است ؟
پدر روحى شما - محمد حسين (827)
سال 1342 شمسى در تاريخ ايران زمين سالى است به ياد ماندنى و خاطره انگيز، سالى كه بزرگ رهبر مستضعفان جهان با خروش بى امان خود چنان موج بنيان كنى به راه انداخت كه مى رفت براى هميشه نظام ستم شاهى را به زباله دان تاريخ بسپارد. اين بار امام بزرگوار عروسك هاى خيمه شب بازى و همچنين كاسه ليسان حكومت پهلوى را به هيچ انگاشته همچون عقاب تيزپرواز، ام الفساد جهانى را در نوك حمله خود قرار داد و با هجوم برق آسا، پنجه هاى پولادين و دشمن شكار خويش را بر سر امريكا فرود آورد. و به دنبال آن ياران با وفاى آن امام آزادگان ، به تبعيت از وى در سراسر كشور قد علم كردند و پرچم جهاد و مبارزه برافراشتند. در اين مبارزه بى امان ، مجاهد نستوه آية الله قاضى طباطبائى سهم بسزائى در برانگيختن احساسات پاك مردم داشتند. وى با سخنرانى هاى آتشين و پخش ‍ اعلاميه هاى ضد رژيم ، مردم قهرمان تبريز را به صحنه پيكار آورد و با اين عمل شجاعانه خود، شعله بر خرمن دشمن انداخت و حال زارشان را پريشان تر ساخت . چراكه طاغوتيان به خوبى مى دانستند، قيام آذربايجان يعنى به حركت در آمدن كل ايران ، و اين همان كابوسى بود كه دژخيمان همواره از آن وحشت داشتند.
در پى جوش و خروش امت مسلمان ، مركزنشينان سازمان ضد امنيت با هماهنگى ((على دهقان )) استاندار وقت آذربايجان ، و ((حسن مهرداد)) رئيس ساواك تبريز، علامه سيد محمد على قاضى را دستگير و به پادگان زرهى تهران بردند و بعد از آن به سياهچال مخوف قزل قلعه تحويل دادند كه دو ماه و نيم ماندگار شدند و بعد از آزادى از زندان هم كسى حق رفت و آمد و تماس با ايشان را نداشت و همواره زير نظر و مراقبت شديد ماءموران ساواك بود. و در تهران به عنوان تبعيدى زندگى مى كرد.
بافت كرمان
آية الله قاضى به خاطر مبارزات بى امانش ، سالهائى از عمر پر بركت خود را در زندانها و تبعيدگاهها سپرى كرد كه يكى از محلهاى تبعيد وى بافت كرمان بود.
روز سى ام آذر ماه 1347 ش . مصادف بود با يوم الله عيد سعيد فطر در شهر تبريز نما پرصلابت عيد فطر در جو معنوى به امامت عالم ربانى حضرت آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى برگزار شد. ايشان كه هيچ فرصى را از دست نمى داد، از اين اجتماع باشكوه نهايت استفاده را كرد و بر عليه سردمداران رژيم سخنرانى كردند و ضمن گفتار آتشين نقاب از چهره كريه رژيم پهلوى برگرفت و روابط خفت بار دولت با رژيم عاصب و نامشروع صهيونيستى را محكوم كرد، غروب همان روز براى اداء نماز مغرب و عشاء به مسجد شعبان تشريف آوردند و بعد از نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردم از مسجد خارج شد.
هنوز چند قدمى از در مسجد دور نشده بود كه مزدوران وطن فروش وى را احاطه كردند و با اجبار سوار ماشين كردند. و سپس او را به بافت كرمان تبعيد نمودند.(828)
بعد از اسكان در بافت كرمان ، هر روز يك مامور ساواك جهت حضور و غياب تبعيدى به محل سكونت او سر مى كشيد. اتاقى كه آية الله قاضى در آن ، روزهاى تنهايى مى گذراند، يك اتاق كوچك و محقرى بود كه از سطح حياط دو پله پايين تر بود. ماءمور ساواك طبق تعليماتى كه از طرف سازمان به او داده شده بود، با گستاخى و تبختر رفتار مى كرد و براى اينكه زور و حاكميت دستگاه را به رخ تبعيدى كشيده باشد، بجاى وارد شدن از در اتاق ، با كفش از پنجره مى پريد وسط اتاق ، و با حالت غرور و خودخواهى و صداى خشن و ناهنجار دستور مى داد: زود باش امضاء كن ...
چند روز بدين منوال گذشت و آية الله قاضى چندبار به ايشان تذكر داد كه ادب را رعايت كند ولى آن بى ادب گوشش بدهكار نبود و دست از كار بى شرمانه خود برنمى داشت .
روزى هنگامى كه مزدور خودفروخته با همان رفتار پست هميشگى به وسط اتاق پريد، سيد دلاور بلافاصله كتاب سنگين و ضخيم ((المنجد)) را برداشت و محكم بر پس گردن ماءمور كوبيد و فرياد زد:
بى ادب ! مگر نگفتم مودب باش ...
ماءمور مغرور و خودباخته ، با زبونى و ترس از اتاق بيرون رفت و آية الله قاضى با اين عمل شجاعانه خود بار ديگر ثابت كرد كه سرنيزه در مقابل نيروى پرتوان ايمان و استقامت محكوم به شكست است .
بعد از بافت كرمان ايشان را به زنجان تبعيد كردند و بعد از اتمام آن در تاريخ 6/9/1348 به تبريز مراجعت كرد.(829)
قيام خونين
در پى مبارزات ستم شاهى مردم و رهبرى پيامبر گونه امام خمينى (ره )، سراسر ايران به انبار باروت مبدل شده بود كه هر لحظه انتظار جرقه اى كه انتظارش مى رفت در سال 1356 شمسى از نوك قلم مزدورى جهيدن گرفت و آتش افروخت و بغض و نفرت درونى مسلمانان غيرتمند را شعله ور ساخت .
مقاله توهين آميزى كه در روزنامه رسمى و كثيرالانتشار اطلاعات به چاپ رسيد و در آن نسبت به ساحت زعيم بزرگ و پيشواى عاليقدر جهان اسلام حضرت امام خمينى (ره ) هتاكى شده بود، چهره شهر مقدس قم را دگرگون ساخت ...
مردم ديندار و متدين قم ، دست به تظاهرات زدند و سيل خشم و نفرت بر عليه حكومت به راه انداختند...
حركت انقلابى و ضد سلطنتى مردم قم با گلوله هاى سرخ و آتشين مزدوران رژيم به خاك و خون كشيده شد و به دنبال آن سياستگزاران جنايت پيشه دست به تدابير شديد امنيتى زدند و به تمام نيروى خود را در سراسر ايران به حالت آماده باش در آوردند، روزها به سختى مى گذشت و با حركت سنگين خود، روح مردم را مى آزرد دوباره دستگيرى ها شروع شد، عده اى از مجاهدان به زندان و گروهى ديگر روانه تبعيد شدند و...
با نزديك شدن چهلم شهداى قم ، روحانيت آگاه و در راءس آنها مراجع بزرگوار و امام امت با وجود سانسور شديد مطبوعات ، از طريق اعلاميه ها و سخنرانى هاى پرخاشگرانه ، جنايات بى شمار دستگاه حاكمه را بر شمردند و مردم را به برگزارى هر چه باشكوه تر مراسم يادبود به خون خفتگان 19 دى فراخواندند.
در استان آذربايجان ، حضرت آية الله قاضى با همكارى و همفكرى علماى بزرگ از جمله مجاهد نستوه آية الله سيد حسن انگجى (ره ) با انتشار بيانيه اى مردم هميشه در صحنه آذربايجان را به شركت در مراسم يادبود شهداى قم دعوت كردند.
سه شنبه 29 بهمن 1356 شهر تبريز حال و هواى ديگرى داشت ، مجلس با شكوهى در مسجد حاج ميرزا يوسف بر پا بود و مردم دسته دسته براى عزادارى مى آمدند. مزدورى به ساحت مقدس مسجد اهانت كرد و... زمان انفجار فرا رسيده بود. جوانى از غيرتمندان تبريز كه از پاره كردن اعلاميه و سخنان توهين آميز آن دژخيم به هيجان آمده بود با وى گلاويز شد، و او با استفاده از كلت جوان مجاهد را هدف تير قرار داد و به شهادت رساند. در اين لحظه مردم خشمگين جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته همچون سيل خروشان به طرف خيابانها راه افتادند و سينماها و مشروب فروشيها و مراكز فرقه ضاله بهايى و طاغوتيان و ساختمان حزب منفور رستاخيز و تعدادى از بانكها و ساختمانهاى دولتى را به آتش كشيدند.
دلاور مردان تبريز با اين حماسه سرنوشت ساز خود چنان ضربه اى بر پيكر دشمنان اسلام و قرآن آوردند كه تا به امروز نظيرش را نديده بودند. بدين ترتيب بذر نهفته در پانزده خرداد 42، در 19 دى ماه 56 جوانه زد و در 29 بهمن ماه شكوفا گرديد و 22 بهمن 57 به بار نشست .
در راه اتحاد
آية الله قاضى يكى از عالمان روشن بين و ژرف نگرى بود كه هميشه بر وحدت اسلامى تاءكيد داشت و در فرصت هاى مناسب با رفتار مدبرانه در جهت تحقق بخشيدن هر چه بيشتر وحدت بين مسلمانان جهان مى كوشيد.
او مى گويد: ((ياد دارم در زمانى كه از سوريه برگشته وارد عراق شدم و غروب نزديك بود توقف كرديم كه نماز مغرب ادا كنيم و حركت نماييم ، وضو گرفته در صحن خانه وسيعى حصير انداخته خواستم مشغول نماز باشم ديدم عده اى از جوانان اهل تسنن آمدند و در چند قدمى ايستادند، فهميدم كه مى خواهند بدانند كه چطور سجده خواهم كرد! من هم در موقع سجده پيشانى را بر بالاى حصير گذاشتم و ساير رفقا نيز اغلب از من تبعيت كردند، بعد از فراغت از نماز چند نفر از آنها جلو آمده از حقيقت سجده بر تربت كربلا كه بعضى از همراهان نماز گذاشته بودند، سئوال كردند، واقع امر را به آنها بيان كردم ، بسيار قانع شده و امتنان بجا آوردند و اظهار نمودند كه به ما جور ديگر تلقين كرده اند.(830)
زمزمه هاى تنهايى
شعر، سيل خروشانى است كه از درياى پرمايه ذوق سرچشمه مى گيرد و موجى از احساسات و دريافت ها و باورهاى درونى را بر ساحل نشينان هنر دوست به ارمغان مى آورد.
آية الله سيد محمد على قاضى طباطبائى سخنورى چيره دستى و شاعرى سخن شناس بود. او با طمع لطيفش چشمه ساران زيبايى جارى مى ساخت و تشنگان معرفت را سيراب مى كرد.
گاهى سرود خشم مى سرود و حماسه مى آفريد و گاهى شجاعتى مى ستود و مدح و ثنا مى گستراند و زمانى ديگر نغمه دلنشين توحيد و عرفان را به گوش روزگار زمزمه مى كرد. از اشعار نغز اوست :
چهل سال بيش با خرد و هوش زيستم
آخر نيافتم به حقيقت كه چيستم
عاقل ز هست گويد و عارف ز نيستى
من در ميان آب و گل هست و نيستم
من صدر بزم انس و مجلس نشين قدس
ليكن تو چون به بزم نشينى بايستم
زان خنده آمدم به كمالات ديگران
كاندر كمال خويش چو ديدم گريستم (831)
در سنگر جمعه و جماعت
يكى از دستاوردهاى مهم انقلاب اسلامى احياى سنت آيين عبادى ، سياسى نماز جمعه و اقامه آن مى باشد بعد از پيروزى انقلاب به دستور حضرت امام (ره ) در تهران و چند شهر بزرگ مراسم پربار نماز جمعه برپا گرديد در مرداد ماه 58 طى حكمى از سوى رهبر كبير انقلاب ، حضرت آية الله قاضى به عنوان نماينده تام الاختيار و امام جمعه تبريز منصوب گرديد و همه هفته با حضور در مراسم با شكوه نماز جمعه با ايراد خطبه و ارشاد و راهنمائى مردم پرداخت .
اولين شهيد محراب
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
روبه صفتان زشتخو را نكشند
گر عاشق صادقى ز كشتن مهراس
مردار بود هر آنكه او را نكشند
هنوز شش ماه از طليعه انقلاب شكوهمند اسلامى نگذشته بود كه ستاره درخشانى از آسمان پرفروغ علم و فقاهت غروب كرد. اين بار دست پليد استكبار جهانى از آستين كثيف ، گروهك منحرف فرقان بيرون زد و ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه آية الله مطهرى را به شهادت رساند...
وقتى خبر شهادت مظلومانه استاد مطهرى ، به گوش آية الله قاضى رسيد بسيار متاءثر شد و همواره به اطرافيان خود مى گفت : كاش بنده هم مثل استاد مطهرى ، روزى به شهادت برسم . (832) چند روز بعد دعايش مستجاب شد!
سرانجام بعد از عمرى مجاهدت و تعليم و تربيت و نويسندگى ، به تاريخ 11 آبانماه 1358 در حالى كه روز عيد قربان (833) نماز عيد خوانده بود بهنگام شب بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد شعبان خود قربانى دين خدا گشت بار ديگر گروه فرقان با اين جنايت هولناك دل امت و امام را جريحه دار ساخت .
در نمازم خم ابروى تو با ياد آمد
حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد
(حافظ شيرازى )
دلدارى خورشيد
بعد از شهادت مظلومانه اولين شهيد محراب نظام مقدس و خونبار جمهورى اسلامى ، در حالى كه تمام مجامع بين المللى لب فرو بسته بودند و دم نمى زدند و سازمان دروغين حمايت از حقوق بشر با سكوت مرگبارش ‍ زخم جانكاهى بر دل زجركشيدگان و محرومان مى گذاشت بار ديگر خورشيد انقلاب در آسمان غمبار و تاريك ايران درخشيدن گرفت و زلال روح بخش و اميدآفرينى بر دل هاى پرالتهاب و داغدار مردم انقلابى جارى ساخت :
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
با كمال تاءسف ضايعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجة السلام والمسلمين آقا حاج سيد محمد على قاضى طباطبائى رحمة الله عليه بر عموم مسلمانان متعهد و علماء اعلام مجاهد و مردم غيور و مجاهد آذربايجان و به خصوص بازماندگان اين شهيد سعيد تسليت عرض ، و از خداوند متعال صبر انقلابى براى مجاهدين در راه حق و اسلام خواستارم ملت عزيز و برومند ايران ، و آذربايجانيان غيرتمند عزيز، بايد در اين مصيبت هاى بزرگ كه نشانه شكست حتمى دشمنان اسلام و كشور و عجز و ناتوانى و خودباختگى آنان است هر چه بيشتر مصمم و در راه هدف و اعلاى اسلام و قرآن مجيد بر مجاهدات خود افزوده و از پاى ننشينند تا احقاق حق مستضعفين از جباران زمان بنمايد.
عزيزان من در انقلابى كه ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگرى آنان را از كشور بزرگ بسته است اين ضايعات و ضايعات بالاتر اجتناب ناپذير است ما بايد از كنار اين وقايع با عزم و خونسردى بگذريم و به راه خود كه راه جهاد فى سبيل الله است ادامه دهيم .
شهادت در راه خداوند، زندگى افتخارآميز ابدى و چراغ هدايت براى ملت هاست ، ملتهاى مسلمان از فداكارى مجاهدين ما در راه استقلال و آزادى و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرد و با پيوستن بهم سد استعمار و استثمار را بشكنند، به پيش به سوى آزادى و زندگى انسانى بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و رحمت و مغفرت براى شهداى راه حق و شهيد سعيد طباطبائى خواستارم .
11 ذى الحجة الحرام 1399 روح الله الموسوى الخمينى
فرداى آن روز مردم مصيبت زده آذربايجان در حالى كه سيل اشكشان جارى بود و قلب شان را غم و اندوه فراگرفته بود، پيكر پاك آن شهيد را تشييع كردند و در آرامگاه خانوادگى واقع در مسجد مقبره به خاك سپردند.
ره آورد فكرى
شهيد محراب آية الله قاضى از جمله قلم بدستان پركارى بود كه در طول عمرشان با تلاش گسترده و نيتى خالصانه توانست تحقيقات ارزنده اى را با بيانى رسا و قلمى شيوا و نثرى استوار به جهان وسيع فرهنگ اسلامى عرضه بدارد.
كار تحقيقاتى و نويسندگى آن بزرگوار از دو جهت حائز اهميت است ، يكى نوشتن كتابهاى مستقل در رشته هاى مختلف كه مورد نياز بود و تاءليفى صورت نگرفته بود و ديگرى با تعليقه و تصحيح و مقدمه نويسى بر آثار گرانقدر ديگر دانشمندان و چاپ مجدد آنها، افكار بلند و ارزشمند آنان را احيا كرد.
ره آورد فكرى شهيد قاضى كه به صورت نوشته به يادگار مانده است عبارتند از:
1. الاجتهاد و التقليد (عربى - خطى )
2. الفوائد (فقهى - تاريخى )
3. خاندان عبدالوهاب (فارسى - خطى )
4. كتاب فى علم الكلام (عربى - خطى )
5. فصل الخطاب فى تحقيق اهل الكتاب (عربى - خطى )
6. السعادة فى الاهتمام على الزياره (عربى - خطى )
7. اجوبة الشبهات الواهيه (فارسى - خطى )
8. رسالة فى اثبات وجود الامام عليه السلام فى كل زمان (عربى - خطى )
9. سفرنامه بافت (بافت كرمان )، (فارسى ،خطى )
10. المباحث الاصوليه (عربى - خطى )
11. حاشيه بر كتاب رسائل شيخ انصارى (ره )
12. حاشيه بر كتاب مكاسب شيخ انصارى (ره )
13. حاشيه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى (ره )
14. تقريرات اصول آية الله حجت كوه كمرى
15. تاريخ قضا در اسلام
16. صدقات اميرالمؤ منين و صديقه طاهره عليه السلام
17. حديقة الصالحين
18. رساله در دلالت آية تطهير بر اهل بيت عليه السلام
19. رساله در اوقات نماز
20. رساله در مباهله
21. رسالة فى مسالة الترتب
22. رساله در نماز جمعه
23 تعليقات بر كتاب الفردوس الاعلى تاءليف علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (عربى چاپى )
24. تحقيق درباره روز اربعين حضرت سيد الشهدا عليه السلام (فارسى - چاپى )
25. تعليقات بر كتاب انوار نعمانيه (عربى - چاپى )
26. مقدمه و تعليقه بر تفسير جوامع الجامع طبرسى (عربى - چاپى )
27. تعليقات بر كتاب اسلام صراط مستقيم (فارسى - چاپى )
28. تعليقات بر كتاب كنزالعرفان (عربى - خطى )
29. مقدمه بر كتاب صحائف الابرار كاشف الغطاء (عربى - چاپى )
30. آثار تاريخى آية الله العظمى حكيم (فارسى - چاپى )
31. مقدمه بر تنقيح الاصول آقا رضا متوفى 1337 شمسى
32. مقدمه بر كتاب مرآت الصلوة
33. پيشگفتار بر علم امام علامه طباطبائى
34. مقدمه بر كتاب معجزه و شرايط آن
35. مقدمه بر كتاب جنة الماوى (عربى - چاپى )
36. پاورقى بر تعليقات بر كتاب اللوامع الالهيه فى المباحث الكلاميه (عربى - چاپى )
37. مقدمه بر انيس الموحدين نراقى (فارسى - چاپى )
38. تحقيق در ارث زن از دارائى شوهر (فارسى - چاپى )
39. علم امام عليه السلام (فارسى - چاپى )
40. مقدمه برالعقائد الوثنيه فى الديانة النصرانيه (عربى - چاپى )
41. ترجمه مسائل قندهاريه (از عربى به فارسى )
42. مقدمه بر تاريخ ابن ابى الثلج بلخى (عربى - چاپى )
43. مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربى چاپ صيدا (لبنان )(834)
ايشان علاوه بر آثار فكرى ، آثار اجتماعى و عمرانى بسيارى هم از خود به يادگار گذاشته اند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.




شهيد آية الله سيد محمد باقر صدر

شهادت : 19/1/1359 ش .
بربلنداى انديشه و جهاد
مصطفى قليزاده
علامه شهيد، آية الله سيد محمد باقر صدر، يكى از بزرگترين انديشمندان مسلمان - و به تعبير امام خمينى : ((مغز متفكر اسلامى )) - در تاريخ اسلام به ويژه در قرن چهاردهم هجرى است . فقيهى جامع الشرائط، فيلسوفى اجتماعى ، مفسرى بزرگ ، متفكرى آگاه به فرهنگ و علوم زمانش ، نويسنده اى توانمند و پركار و سياستمدارى هوشمند و شجاع و دردمند.
از ميلاد تا مدرسه
سيد محمد باقر صدر در تاريخ 25 ذيقعده 1353 در شهر مقدس كاظمين ديده به جهان گشود (835) و دومين فرزند خانواده بود. اجدادش همه ازعالمان دين بودند: پدرش سيد حيدر كه جوانمرگ شد، پدر بزرگش ‍ آية الله العظمى سيد اسماعيل صدر كه يكى از مراجع بزرگ تقليد شيعه در نيمه اول قرآن چهارده اسلامى بود و در سال 1338 ق . وفات كرد. و ديگر اجدادش كه شاخه هايى سرسبز و پربار از شجره پربركت ((خاندان صدر)) و از تبار غيرتمند و پاك امام كاظم عليه السلام بوده اند و در سرزمين ايران ، لبنان و عراق از پاسداران فرهنگ و انديشه و دانش و دين بشمار مى رفته اند.
بردار بزرگ و معلمش سيد اسماعيل نيز از علما و مجتهدان پرتلاش و جوان نجف بود كه در سال 1388 ق . در چهل و هشت سالگى درگذشت .
خواهرش ((آمنه بنت الهدى صدر)) يكى از زنان دانشمند، شاعر، نويسنده و معلم فقه و اخلاق بود كه در مسير جهاد و مبارزه ، با برادرش سيد محمد باقر همگام شد و سرانجام سرونشت هر دو به شهادت و سعادت ابدى ختم گشت .(836)
سيد محمد باقر، از پنج سالگى به مدرسه رفت و تا يازده سالگى دوره ابتدايى را به اتمام رساند. در اين دوران ، نبوغ شگفت انگيز و استعداد سرشار خدادادى او درخشيد و تعجب آموزگاران و همكلاس هاى خود را برانگيخت ، بطورى كه اولياى مدرسه تصميم گرفتند او را به مدرسه كودكان تيزهوش و نابغه بگذارند تا به هزينه دولت درس بخواند و پس از طى مراحل لازم و قانونى ، به دانشگاههاى اروپا يا آمريكا اعزام كنند و در رشته هاى علوم جديد تحصيل كند و به كشور خود باز گردد.
او به تحصيل علوم دينى و پرداختن به رشته كار پدرانش گرايش داشت و از طرفى مادر و برادر بزرگش رضايت ندادند كه او به پول دولت وابسته به غرب و دست اندركاران خودباخته آموزش و پرورش آن روز عراق ، درس ‍ بخواند...
بالاخره با راهنمايى دو دايى فقيه و دانشمندش آية الله ((شيخ محمد رضا آل ياسين )) و آية الله ((شيخ مرتضى آل ياسين )) به فراگيرى دروس ‍ حوزوى و علوم دينى پرداخت . (837)
تحصيلات علوم دينى را با كتاب ((معالم الاصول )) نزد برادرش سيد اسماعيل آغاز كرد و ديگر كتابهاى دوره سطح حوزه را با شور و شوق و تلاش بسيار در مدتى كوتاه خواند و تمام كرد. او علاوه بر تحصيل ، دروس ‍ ابتدايى را نيز به خواهرش بنت الهدى مى آموخت و بنت الهدى بى آنكه به مدارس نامناسب دخترانه آن روز عراق پاى بگذارد، نزد برادرش سيد محمد باقر و گاه سيد اسماعيل ، قرآن ، ادبيات ، تاريخ ، حديث ، فقه ، اصول و... را آموخت . (838)

next page

fehrest page

back page