next page

fehrest page

مقدمه 
قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
ان لقتل الحسين عليه السلام حراره فى قلوب المؤ منين لا تبرد ابدا .
براى شهادت حسين عليه السلام حرارت و گرمايى در دلهاى مؤ منان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود.
حسين كيست ؟
اين حسين كيست كه نهضت او جاويدان گشت ؟
اين حسين كيست كه پس از گذشت قرنها، مردم از جوشش خون او به جوش مى آيند؟
اين حسين كيست كه عالمى ديوانه اوست ؟
اين حسين كيست كه مكتب او سازنده و انسان ساز بود؟
اين حسين كيست كه نام عظيمش پيوسته بر سر زبانهاست ؟
اين حسين كيست كه تمامى فضايل اخلاقى در وجود او جمع بود؟
اين حسين كيست كه كشتى نجات و چراغ هدايت است ؟
اين حسين كيست كه سرزمين كربلا را تجليگاه فضايل اخلاقى ، رحمت عشق ، معرفت ، تقوا و شهادت قرار داد؟
اين حسين كيست كه هم وجود مباركش و هم نهضت عظيمش و هم شهادت جگر سوزش به صورت يك معجزه در طول تاريخ ثبت گرديد؟
اين حسين كيست كه در مقبل ظلم سكوت نكرد؟
اين حسين كيست كه راه شهادت را برگزيد؟
اين حسين كيست كه در برابر رذايل اخلاقى ايستاد؟
اين حسين كيست كه قيامش براى احياى امر به معروف و نهى از منكر بود؟
اين حسين كيست كه جمله كاينات در مصيبت او گريستند؟
اين حسين كيست كه گريه بر مصيبت او بيمه كننده انسان است ؟
اين حسين كيست كه مزار پاكش شفا خانه اهل دل است ؟
اين حسين كيست كه عشق به او بيمه كننده دنيا و آخرت است ؟
اين حسين كيست كه در راه احياى دين ، جان و فرزندش را تقديم كرد؟
اين حسين كيست كه جدش پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در شاءن او فرمود: حسين از من است و من از حسينم .
اين حسين كيست كه خدايش لقب نفس مطمئنه را به او داد.
اين حسين كيست كه تربتش شفاء است .
اين حسين كيست كه شهيد امر به معروف و نهى از منكر گرديد.
اين حسين كيست كه شهادت را به عاليترين درجه ارتقاء داد.
اين حسين كيست كه كلامش قاطع و جذاب و تاءثير گذار است .
اين حسين كيست كه مرگ با عزت را بر زندگى ذلت بار ترجيح داد.
اين حسين كيست كه براى هميشه تاريخ ، درس آزاديخواهى و كرامت را به بشر آموخت .
اين حسين كيست كه گريه بر او چشم و دل را جلا مى بخشد.
اين حسين كيست كه تاريخ بشر را به خون گلگون ساخت .
اين حسين كيست كه يكه و تنها در برابر هزار نفر از لشكر دشمن ايستاد و سر تسليم فرود نياورد.
اين حسين كيست كه فرزندانش را در برابر ديدگانش قطعه قطعه كردند؛ امام باز هم تسليم نشد.
اين حسين كيست كه در راه دوست ، از همه چيز مال و جان و فرزند گذشت .
اين حسين كيست كه در برابر، طفل شش ماهه اش را با تير سه شعبه پرپر نمودند. اما باز هم شاكر و صابر بود.
اين حسين كيست كه خون او بر شمشير دشمنان غلبه كرد.
حسين پيشوايى است كه تربت و زيارتگاه شريفش ، شفا بخش و جلا دهنده روح و جسم است .
حسين مظهر و نماينده تمام فضايل است كه در ظهر عاشورا در برابر همه رذايل ايستاد و نام خود را جاودان و ابدى ساخت .
حسين آزاد مردى است كه نامش ، نهضت و مكتبش و خونش زنده و جاويد است .
حسين امامى است كه تمامى انبياء و معصومين عليه السلام و اولياء به او عشق مى ورزيدند و بر مصايب او گريستند.
اين حسين است كه دستگاه پليد بنى اميه پس از شهيد كردنش ، فهميد كه مرده حسين از زنده اش مزاحم تر است .
بياييم تا ما نيز در زمره شاگردان مكتب عاشورا قرار گيريم و از حسين عليه السلام درس عزت ، فداكارى ، شجاعت ، غيرت ، آزاديخواهى ، صبر، قيام براى امر به معروف و نهى از منكر، شهادت طلبى و جهاد در راه حق و حقيقت بياموزيم ، كه اگر بتوانى اين فضايل را در خود پرورش دهيم ، آنگاه مى توانيم ادعاى حسينى بودن نماييم .
و به حق كه دانشمند و عارف فيلسوف قرن ، استاد مطهرى ، خود، يكى از شيفتگان حسين بود و با تمام وجود شخصيت و ماهيت امام و انگيزه نهضت و قيامش را درك كرده بود و آنرا با بيانى جذاب و شيوا و بسيار آموزنده بيان مى نمود، بطورى كه هماره جاويد و براى تمامى نسلها نو و تازه جلوه مى كند.
آنچه در اين كتاب گرد آمده ، مطالبى است كه آن استاد فقيد در شاءن و عظمت مقام سيد شهيدان و نهضت گرانقدر آن حضرت بيان فرموده اند، عزيزان ! بياييد با تفكر ناب و سيره عالى زندگانى استاد آشنا شده ، همو حيات و مماتى حسنى داشت و از خداوند بخواهيم كه زندگى و مرگ ما را نيز حسينى قرار دهد؛ زيرا كه هنر يك انسان وارسته در همين مى باشد.
حسين ! اى محبوب قلوب مؤ منان ! عنايتى فرما و محبت خود را بيش از پيش در دل و جان ما، حك نما تا با عشق تو زندگى كنيم و با عشق تو از دنيا برويم . ان شاء الله .

اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد

عباس عزيزى     
حوزه علميه قم بهار 81

فصل اول : فضايل امام حسين (ع ) 
1- احترام امام على (ع ) به امام حسين (ع )  
اميرالمؤ منين براى امام حسن و امام حسين كه از اولاد زهرا بودند، احترام خاصى قائل بود و احترام پيغمبر و زهرا را در احترام به اينها (مى دانست )(1)
2- تعليم وضو 
حسنين (امام حسن و امام حسين عليه السلام ) در حالى كه هر دو طفل بودند، به پير مردى كه در حال وضو گرفتن بود برخورد مى كنند، متوجه مى شوند كه وضوى او باطل است .اين دو آقا زاده كه به رمم اسلام و رسول روانشناسى آگاه بودند فورا متوجه شدند كه از يك طرف بايد پير مرد را آگاه كنند كه وضويش باطل است و از طرف ديگر اگر مستقيما به او بگويند آقا وضوى تو باطل است ، شخصيتش جريحه دار مى شود، ناراحت مى شود، اولين عكس العملى كه نشان مى دهد اين است كه مى گويد: نخير:، همين طور درست است ؛ هر چه هم بگويى گوش نمى كند بنابر اين جلو رفتند و گفتند: ما هر دو مى خواهيم در حضور شما وضو بگيريم ، ببينيد كدام يك از ما بهتر وضو مى گيريم . (معمولا آدم بزرگ درباره بچه مى پذيرد) مى گويد: وضو بگيريد تا ميان شما قضاوت كنم .
امام حسن يك وضوى كامل در حضور او گرفت ، بعد هم امام حسين ، تازه پير مرد متوجه شد كه وضوى خودش نادرست بوده ، بعد گفت : وضوى هر دوى شما درست است ، وضوى من خراب بود. اينطور از طرف اعتراف مى گيرند. حالا اگر در اينجا فورا مى گفتند: پير مرد! خجالت نمى كشى ؟! با اين ريش سفيدت تو هنوز وضو گرفتن را بلد نيستى ؟! مرده شور تركيبت را ببرد، او از نماز خواندن هم بيزار مى شد.
3- ماديات فداى معنويات  
قرآن درباره انصار مى فرمايد: و يؤ ثرون على انفسهم و او كان بهم خصاصه (2) يا درباره اميرالمؤ منين (و حضرت زهرا و حسنين عليه السلام مى فرمايد): و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا (3) ايثار، فداكارى ، خود را به نحوى از انحاء فداى نوع كردن و به عبارت ديگر، نوع دوستى ، براى بشر يك ارزشى است كه انسان ماديش را فداى اينها مى كند.
4- گذشت امام حسين  
مردى به نام عصام بن المصطلق اهل شام ، آمد در مسجد مدينه . مردى را ديد با هيبت و جلال .نظرش را جلب كرد گفت : اين كيست آنجا نشسته ؟ معلوم مى شود شخصيتى است . يك كسى گفت : حسين بن على بن ابى طالب .
تا شنيد حسين پسر على ، گفت : قربه الى الله بروم چند تا فحش آبدار به او بگويم ! آمد و روبه روى حضرت ايستاد و با كمال و قاحت ، تا مى توانست حضرت امير و خود حضرت را سبب كرد و فحش داد كه اسلام را شما خراب كرديد، شما مردى هستيد منافق ، و از اين حرفها. امام نگاهى به او كرد، در چهره اش خواند كه او يك مرد اغفال شده است . همين كه حرفهايش تمام شد فرمود: امن اهل الشام انت ؟ آيا تو اهل شامى ؟
گفت : بله . يك جمله بيشتر نگفت : شنشنه اعرفها من اخزم (مثل است ): مى دانم ، شامى ها اين جور هستند. بنابر اين شما در شهر ما غريب هستى ، مهمان ما هستى ، بيا برويم منزل مهمان ما باش ، تو را پذيرايى مى كنيم ، اگر آذوقه ات كم باشد آذوقه به تو مى دهيم و... خود اين مرد مى گويد: يك مرتبه حالتى به من دست داد، دوست داشتم زمين شكافته بشود به زمين فرو بروم .(4)
5- من از حسين و حسين از من است  
نشانه هايى زيادى است از محبت پيغمبر اكرم نسبت به حسين بم على عليه السلام ؛ لهذا فرمود: حسين منى و انا من حسين احب الله من احل حسينا ؛ حسين از من است و من از حسينم ؛ خدا دوست مى دارد هر كسى را كه حسين من را دوست بدارد.(5)
6- مصداق نفس مطمئنه 
امام صادق عليه السلام فرمود: سوره والفجر را در نوافل و فرائض خودتان بخواهيد كه سوره جدم حسين بن على است .
عرض كردند: به چه مناسبتى جر شماست ؟
فرود: آن آيات آخر سوره والفجر مصداقش حسين است ، آنجا كه مى فرمايد: يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه ، فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى . (6)
7- سوره امام حسين  
عجيب است ، از آياتى كه راجع به مقام انسان در قرآن آمده است ، كه انسان چه حدى دارد... (7) (امام فرمود) كه : سوره جر ما امام حسين (سوره والفجر) است . اتفاقا هر كسى كه سوره والفجر را بشنود، ابتدا توجهش با آيات اول اين سوره جلب مى شود. مخصوصا بعد از پنج آيه كوتاه اول ، بايد گفت اين سوره ، سوره فرعون و سوره قوم عاد است ؛ زيرا مى گويد: الم بر كيف فعل ربك بعاد * ارم ذات العماد * الذى لم يخلق مثلها فى البلاد * و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد * و فرعون ذى الوتاد الذين طغوا فى البلاد * فاكثروا فيها الفساد * فصب عليهم ربك سوط عذاب .
گفتند: چطور سوره جد شماست ؟
فرمود: آخرش را نگاه كن . البته سوره به فجر و مقام عبادت و عبادتهاى خاص آن شروع شده : والفجر * و ليال عشر * والشفع و الوتر سخن از سپيده دم است ، سخن از شبهاى دهگانه است (كه راجع به اينكه كدام شبهاى دهگانه است (بحث است ؛) بالاخره شبهاى خاص بندگان خداست ) و سخن از شفع و نماز شفع است ، دو ركعت از يازده ركعت تهجر، سخن از وتر و نماز وتر است . والليل اذا يسر سوگندها به چنين چيزهايى ؛ يعنى طلوع و ابتدا و آغاز اين سوره به اين آيات است . بعد، اين آيات عاد و ثمود و فرعون مى آيد، ولى در آخر دوباره سوره به اول خودش ‍ بر مى گردد.
گفتند: چگونه اين سوره ، سوره جد شما حسين بن على عليه السلام است ؟
فرمود: آن آيه آخرش را ببينيد؛ يعنى مصداق ظاهر واضح اين آيه او بود (اين سخن را فرمود؛) امام حسين در كربلا به اين نداى الهى پاسخ مى گفت ؛ يعنى از در و ديوار صداى حقيقت بلند بود: اى حسين ! اى داراى اين آرامش و طمانينه الهى ! چون به مقام طماءنينه الهى رسيده اى ديگر هيچ چيزى تو را تكان نمى دهد هيچ ناراحتى و سخت و مصيبتى ؛ تويى آن كسى كه با هه : مقام رسيده اى كه خدا به تو مى گويد: ما تو را پسنديده ايم و تو ما را. تو اكنون در گروه بندگان خاص من وارد شو. حال حسين مى خواهد به گروه كدام بندگان وارد شود؟ معلوم است ، در گروه افراد مثل پيامبر و على و فاطمه ؛ والا در گروه بندگان بود و با يك گروه از بندگان در حال جنگ بود. اما بندگان من ، آنهايى كه ديگر بنده هيچ چيزى نيستند وادخلى جنتى . اينجا كه در اين آيه مى فرمايد: راضيه مرضيه . اينجا كه در اين آيه مى فرمايد: راضيه مرضيه اين سخن خداست در اين آيه ؛ سخن خود ابا عبدالله عين همين سخن است . آخرين سخن ابا عبدالله كه از وجود مقدسش شنيدند يعنى مقارن با آخرين مقاومتش ، مقارب با آن لحظه اى كه ديگر مقاومتش ‍ پايان پذيرفته بود، يعنى لحظه سقوط از مركب به روى زمين افتد، اين است ؛ اين آهنگ از زبان مباركش شنيده مى شود كه فرمود: رضى بقضائك و تسليما لامرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين .(8)
8- طول حمل حسين (ع )
در حديث است (نفس المهموم ، ص 6، و بحار جلد دهم ، باب 11) كه : مدت حمل سيد الشهداء عليه السلام شش ماه طول كشيد و هيچ كس ‍ شش ماهه متولد نشد. (9)
9- آيه اى در شاءن حضرت سيد الشهداء  
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعه كرها و حمله و قصاله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنه قال رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والذى و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لى فى ذريتى اين تبت اليك و انى من المسلمين ؛ (10) ما انسان را سفارش كرديم به نيكى نسبت به پدر و مادر. مادرش به سختى بار او را كشيد و به سختى به زمين نهاد.مدت باردارى تا جدا شدن از شير خوارگى مجموعا سى ماه بود، تا رسيد به سن چهل سالگى و گفت : پروردگارا؟ به من القا كن كه نعمت تو را كه به من و پدر و مادرم انعام كرده اى شكر گزارى و قدردانى كنم ، و عمل صالحى كه موجب رضا و خشنودى تو باشد به جا آورم . پروردگارا! نسل مرا صالح گردان . من به سوى تو باز گشت مى كنم و از كسانى هستم كه تسليم امر تو هستند.
اين آيه ، طرز فكر و انديشه يك نسل صالح را ذكر مى كند. گفته شده كه اين آيه درباره حضرت سيد الشهداء عليه السلام است .(11)
10- ارزش تربت سيد الشهداء  
بعد از شهادت امام حسين عليه السلام اگر كسى بخواهد از خاك شهيد تبرك بجويد از خاك حسين بن على تهيه مى كند.
ما كه مى خواهيم نماز بخوانيم ، و از طرفى سجده بر فرش و بر مطلق ماءكول و ملبوس را جايز نمى دانيم ، با خود خاكى يا سنگى بر مى داريم ، ولى پيشوايان ما به ما گفته اند به خود خاكى يا سنگى بر مى داريم ، ولى پيشوايان ما به ما گفته اند حالا كه بايد بر خاك سجده كرد بهتر كه آن خاك تربت شهيدان باشد، اگر بتوانيد از خاك كربلا براى خود تهيه كنيد كه بوى شهيد مى دهد. يعنى تو كه خدا را عبادت مى كنى سر بر روى هر خاكى بگذارى نمازت درست است ، ولى از سر بر روى آن خاكى بگذارى كه تماس ‍ كوچكى ، قرابت كوچكى ، همسايگى كوچكى با شهيد دارد و بوى شهيد مى دهد اجر و ثواب تو صد برابر مى شود.
امام (صادق عليه السلام ) فرمود: سجده كنيد بر تربت جدم حسين بن على ، كه نمازى كه بر آن تربت مقدس سجده كرده ايد، حجابهاى هفتگانه را پاره مى كند. يعنى ارزش شهيد را درك بكن ، خاك تربت او به نماز تو ارزش مى دهد.(12)
11- اعطاى لقب شهيد به امام حسين  
در اصطلاح ، شهيد لقب مقدس امام حسين عليه السلام است و ما معمولا ايشان را به عنوان لقب شهيد مى خوانيم : الحسين الشهيد.(13)
فصل دوم : فلسفه قيام امام حسين (ع ) 
بخش اول : دعوت كوفيان  
12- امضاى هجده هزار مسلمان  
كوفه اصلا اردوگاه بوده است ، از اول هم به عنوان يك اردوگاه تاسيس شد. اين شهر در زمان خليفه عمر بن الخطاب ساخته شد، قبلا حيره بود. اين شهر را سعد وقاص ساخت . همان مسلمانانى كه سرباز بودند، و در واقع همان اردو، در آنجا براى خود خانه ساختند و لهذا از يك نظر قوى ترين شهرهاى عالم بود.
مردم اين شهر از امام حسين دعوت مى كنند، نه يك نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه پنجاه هزار نفر و نه ده هزار نفر بلكه حدود هجده هزار نامه مى رسد كه بعضى از نامه ها را چند نفر و بعضى ديگر را شايد صد نفر امضا كرده بودند كه در مجموع شايد حدود صد هزار نفر به او نامه نوشته اند .
اينجا عكس العمل امام چه بايد باشد؟ حجت بر او تمام شده است . عكس ‍ العمل ، مثبت و ماهيت عملش ، ماهيت تعاون است ، يعنى مسلمانانى قيام كرده اند، امام بايد به كمك آنها بشتابد. اينجا ديگر عكس العمل امام ماهيت منفى و تقوا ندارد، ماهيت مثبت دارد. كارى از ناحيه ديگران آغاز شده است ، امام حسين بايد به دعوت آنها پاسخ مثبت بدهد. اينجا وظيفه چيست ؟ در آنجا وظيفه نه گفتن بود. از نظر بيعت ، امام حسين فقط بايد بگويد: نه ، و خودش را پاك نگهدارد و نيالايد. و لهذا اگر امام حسين پيشنهاد ابن عباس را عمل مى كرد و مى رفت در كوهستانهاى يمن زندگى مى كرد كه لشكريان يزيد به او دست نمى يافتند، از عهده وظيفه اولش بر آمده بود؛ چون بيعت مى خواستند، نمى خواست بيعت بكند؛ آنها مى گفتند: بيعت كن ، مى گفت : نه . از نظر تقاضاى بيعت و از نظر احساس ‍ تقوا در امام حسين و از نظر اينكه بازد پاسخ منفى بدهد، با رفتن در كوهستانهاى يمن كه ابن عباس و ديگران پيشنهاد مى كردند، وظيفه اش را انجام داده بود. اما اينجا مساءله ، مساءله دعوت است ؛ يك وظيفه جديد است ، مسلمانها حدود هجده هزار نامه با حدود صد هزار امضاء داده اند. اينجا اتمام حجت است .(14)
13- علت حركت امام حسين (ع )  
(اهل كوفه ) به امام حسين عليه السلام اعلام مى كنند كه شما اگر به كوفه بياييد، ما شما را يارى مى كنيم . اينجا امام حسين بر سر دو راهى تاريخ است ، اگر به تقاضاى اينها پاسخ نگويد قطعا در مقابل تاريخ محكوم است و تاريخ آينده قضاوت خواهد كرد كه زمينه فوق العاده مساعد بود، ولى امام حسين از اين فرصت نتوانست استفاده كند يا نخواست يا ترسيد و از اين قبيل حرفها. امام حسين براى اينكه اتمام حجتى با مردمى كه چنين دست به سوى او دراز كرده باشد به تقاضاى آنها پاسخ مى گويد، به تفصيلى كه باز شنيده ايم . در اينجا اين نهضت ماهيت و شكل و بعد و رنگ ديگرى به خود مى گيرد.(15)
14- دعوت نامه كوفيان  
معاويه از دنيا مى رود. مردم كوفه اى كه در بيست سال قبل از اين حادثه ، لا اقل پنج سال على عليه السلام در اين شهر زندگى كرده است و هنوز آثار تعليم و تربيت على به كلى از ميان نرفته است (البته خيلى تصفيه شده اند، بسيارى از سران بزرگان و مردان اينها: حجر بن عدى ها، عمرو بن حمق خزاعى ها، رشيد هجرى ها، و ميثم تمارها را از ميان برده اند براى اينكه اين شهر را از انديشه و فكر على ، از احساسات به نفع على خالى بكنند؛ ولى باز هنوز اثر اين تعليمات هست ) تا معاويه مى ميرد، به خود مى آيند، دور همديگر جمع مى شوند كه اكنون از فرصت بايد استفاده كرد، نبايد گذاشت كه فرصت به پسرش يزيد برسد، كه حسين بن على را داريم ، امام بر حق ما حسين بن على است ، ما الان بايد آماده باشيم و او را دعوت كنيم كه به كوفه بيايد و او را كمك بدهيم و لا اقل قطبى در اينجا در ابتدا به وجود آوريم ، بعد هم خلافت را خلافت اسلامى بكنيم .
اينجا يك دعوت است از طرف مردمى كه مدعى هستند ما از سر و جان و دل آماده ايم ، درخت هاى ما ميوه داده است مقصود از اين جمله نه اين است كه فصل بهار است . بعضى اين جور خيال مى كنند كه درختها سبز شده و ميوه داده است يعنى آقا! الان اينجا فصل ميوه است ، بياييد اينجا مثلا شكم ميوه اى بخوريد! اين مثل است ، مى خواهد بگويد كه درختهاى انسانها سر سبزند و اين باغ اجتماع آماده است براى اينكه شما در آن قدم بگذاريد. (16)
15- پاسخ مثبت به دعوت كوفيان  
اينجا مى گوييم اين نهضت چند ماهيتى است ، براى اين است . از نظر عامل بيعت ، امام حسين وظيفه اى ندارد جز زير بار بيعت نرفتن . اگر به پيشنهاد ابن عباس هم عمل مى كرد و در دامنه كوهها مى رفت ، به اين وظيفه اش ‍ عمل كرده بود. از نظر انجام اين وظيفه ، امام حسين تكليفش اين نبود كه يك نفر ديگر را هم با خودش به همكارى دعوت كند. از من بيعت خواسته اند، من نمى كنم ؛ خواسته اند دامن شرافت مرا آلوده كنند، من نمى كنم . از نظر عامل دعوت مردم كوفه ، وظيفه اش اين است كه به آنها پاسخ مثبت بدهد چرا كه اتمام حجت شده است .(17)
16- اتمام حجت  
يكى از آقايان سوال كرده است كه : اين اتمام حجت در مقابل تاريخ ، به چه شكل مى شود: پس مساءله امامت چه مى شود؟ نه ، مساءله امامت به اين معنى نيست كه امام ديگر تكليف و وظيفه شرعى نداشته باشد، اتمام حجت درباره اش معنى نداشته باشد. على عليه السلام در خطبه شقشقيه مى فرمايد: لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاءس اولها .(18)
راجع به زمان خلافت خودش مى گويد: اگر نبود كه مردم حضور پيدا كرده بودند و حضور مردم حجت را بر من تمام كرده بود، و اگر نبود كه خدا از علما و دانايان پيمان گرفته است كه آنجا كه مردم تقسيم مى شوند به سيرانى كه پر سير خورده اند . گرسنگان گرسنه ، عليه اين وضع نامطلوب به سود گرسنگان و عليه پرخورها قيام بكنند؛ خلافت را قبول نمى كردم . من از نظر شخص خودم علاقه اى به اين كار نداشتم ، ولى اين وظائف و مسؤ وليتها به عهده من گذاشته شده بود.
امام حسين هم اين جور است . اصلا امام كه امام است ، الگو است ، پيشواست . ما از عمل امام مى توانيم بفهميم كه وظائف را چگونه بايد تشخيص داد و چگونه بايد عمل كرد. (19)
17- عوامل متعدد قيام  
در نهضت حسينى عوامل متعددى دخالت داشته است ، و همين امر سبب شده است كه اين حادثه با اينكه از نظر تاريخى و وقايع سطحى ، طول و تفصيل زيادى ندارد، از نظر تفسيرى و از نظر پى بردن به ماهيت اين واقعه بزرگ تاريخى ، بسيار بسيار پيچيدگى اين داستان است از نظر عناصرى كه در به وجود آمدن اين حادثه مؤ ثر بوده اند .ما در اين حادثه به مسائل زيادى بر مى خوريم : در يك سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امتناع امام از بيعت كردن است . در جاى ديگر دعوت مردم كوفه از امام و پذيرفتن امام اين دعوت راست .در جاى ديگر، امام به طور كلى بدون توجه به مساءله بيعت خواستن و امتناع از بيعت و بدون اينكه اساسا توجهى به اين مساءله بكند كه مردم كوفه از او بيعت خواسته اند، او را دعوت كرده اند يا نكرده اند، از اوضاع زمان و وضع حكومت وقت ، انتقاد مى كند، شيوع فساد را متذكر مى شود، تغيير ماهيت اسلام را يادآورى مى كند، جلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان مى نمايد؛ و آن وقت مى گويد وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل چنين حوادثى ساكت نباشد.
در اين مقام مى بينيم امام نه سخن از بيعت مى آورد و نه سخن از دعوت . نه سخن از بيعتى كه يزيد از او مى خواهد، و نه سخن از دعوتى كه مردم كوفه از او كرده اند. قضيه از چه قرار است ؟ آيا مساءله ، مساءله ، بيعت بود؟ آيا مساله مساله دعوت بود؟ آيا مساله ، مساله اعتراض و انتقاد و يا شيوع منكرات بود؟ كدام يك از اين قضايا بود؟ اين مساله را ما بر چه اساس ‍ توجيه كنيم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بينى ميان عصر امام ، يعنى دوره يزيد با دوره هاى قبل بوده ؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد، ولى امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سر صلح با يزيد نداشت و چنين صلحى را جايز نمى شمرد.
حقيقت مطلب اين است كه همه اين عوامل ، مؤ ثر و دخيل بوده است . يعنى همه اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه اين عوامل عكس ‍ العمل نشان داده است . پاره اى از عكس العملها و عملهاى امام بر اساس ‍ امتناع از بيعت است ، پاره اى از تصميمات امام بر اساس دعوت مردم كوفه است و پاره اى بر اساس مبارزه ، با منكرات و فسادهايى كه در آن زمان به هر حال وجود داشته است . همه اين عناصر، در حادثه كربلا كه مجموعه اى است از عكس العملها و تصميماتى كه از طرف وجود مقدس اباعبدالله عليه السلام اتخاذ شده دخالت داشته است .
18- آمادگى اهل كوفه  
عواملى كه در كار بوده و ممكن است در اين امر (نهضت حسينى ) دخالت داشته باشد و يا دخالت داشته است :
1- اينكه امام يگانه شخصيت لايق و منصوص و وارث خلافت و داراى مقام معنوى امامت بود. در اين جهت فرقى ميان امام و پدرش و برادرش ‍ نبود، همچنانكه فرقى ميان حكومت يزيد و معاويه و خلفاى سه گانه نبود.
اين جهت به تنهايى وظيفه اى ايجاد نمى كند. اگر مردم اصلحيت را تشخيص دادند و بيعت كردند و در حقيقت با بيعت ، صلاحيت خود را و آمادگى خود را براى قبول زمامدارى اين امام اعلام كردند او هم قبول مى كند امام مادامى كه مردم آمادگى ندارند از طرفى ، و از طرف ديگر اوضاع و احوال بر طبق مصالح مسلمين مى گردد، به حكم اين دو عامل ، وظيفه امام مخالفت نيست بلكه همكارى و همگامى است همچنانكه اميرالمؤ منين عليه السلام چنين كرد، در مشورتهاى سياسى و قضايى شركت مى كرد و به نماز جماعت حاضر مى شد خودش فرمود: لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى ؛ و والله لاسلمن ما سلمت امورالمسلمين و لم يكن فيها جور الا على خاصه .
در قضيه كربلا اين عامل به تنهايى دخالت نداشته است . اين عامل را به ضميمه عامل سوم كه دعوت اهل كوفه است بايد در نظر بگيريم ؛ چون عامل دعوت مردم ، براى بدست گرفتن حكومت بود نه چيز ديگر، پس اين عامل ، عامل جداگانه نيست و بايد در ضمن آن عامل ذكر شود.
2- از امام بيعت مى خواستند و در اين كار رخصتى نبود، يزيد نوشت : خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا ليس فيه رخصه .
بيعت ، امضا و قبول و تاءييد بود.
3- مردم كوفه پس از امتناع امام از بيعت او را دعوت كردند و آمادگى خود را براى كمك او و به دست گرفتن خلافت و زعامت اعلام كردند، نامه هايى پى در پى آمد، قاصد امام هم آمادگى مردم را تاءييد كرد.
4- اصلى است در اسلام به نام امر به معروف و نهى از منكر، مخصوصا در موردى كه كار از حدود مسائل جزئى تجاوز كند، حرام و تحريم حلال بشود، بدعت پيدا بشود، حقوق عمومى پايمال شود، ظلم زياد بشود. امام مكرر به اين اصل استناد كرده است . در يك جا فرمود: انى لم اخرج اشرا و لا بطرا ولا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى ، اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيره جدى و ابى . و در جايى ديگر فرمود: سمعت جدى رسول الله : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ... و در جاى ديگر فرمود: الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهى عنه ؟ ليرغب المؤ من فى لقاء الله محقا، انى لا ارى الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما .(20)
19- علت دعوت مردم كوفه  
اين دعوت براى چيست ؟ قطعا براى قبول زمامدارى و به دست آوردن قدرت و مركز قرار دادن كوفه بود. كوفه سرباز خانه جهان اسلام بود.نامه اى كه وجوه رجال اشراف كوفه نوشتند، بسيار محكم و اصولى بود كه در يادداشتهاى نهضت حسينى شماره 16 نقل كرديم : اما بعد فالحمد لله الذى قصم عدوك العنيد الذى انتزى على هذه الامه فابتزها امرها. و غصبها فيئها، و تاءمر عليها بغير رضا منها، ثم قتل خيارها، و استبقى شرارها، وجعل مال الله دوله بين جبابرتها و اغنيائها، فبعدا له كما بعدت ثمود. انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله يجمعنا بك على الحق . امام بعد، سپاس خدايى است كه پشت دشمن جبار و گردنكش تو را شكست ، همان دشمنى كه بر اين امت شوريد و زمام حكومتش را ربود و دارائيش را غصب كرد، و بدون رضايتشان بر آنها فرمانروايى كرد: سپس خوبانشان را كشت ، و اشرارشان را باقى داشت ، و اموال خدا را ميان گردنكشان و ثروتمندان دست بدست گردانيد. از رحمت دور باشد چنانكه قوم ثمود دور شدند، راستى كه ما رهبر نداريم ، به سوى ما بشتاب ، اميد آنكه خداوند ما را به دست شما گرد حق جمع آورد.(21)
20- چند نكته در قيام حسين (ع )  
در حادثه حسينى نيز قيام كوفه يك حجت تاريخى عليه امام به شمار مى رفت امام لازم بود كه حجت خود را بر مردم در مقابل تاريخ تمام كند.
در اينجا چند مطلب است :
حركت امام از مكه به كوفه تنها به علت دعوت كوفه نبود، بلكه دلائل قطعى در دست است كه امام به هر حال نمى توانست در مكه بماند، و قرائن از اين جهت در دست است :
اولا امام عمل حج را ناتمام گذاشت . ما مى دانيم كه در حج تمتع پس از شروع عمل ، اتمامش واجب است و فقط ضرورت بسيار مهمى نظير خوف قتل سبب جواز عدم ادامه مى شود. مگر اينكه فرض كنيم امام از اول ، عمره تمتع به جا نياورده و از اول قصد عمره مفرده كرد، چون مسلما امام در آن ايام محرم شده بود، و از احرام خارج شد.
ثانيا امام حين خروج از مكه وضع خود را تشبيه مى كند به وضع موسى بن عمران در وقتى كه از مصر خارج شد و صحراى سينا را به طرف مشرق طى مى كرد و به طرف فلسطين مى آمد؛ زيرا امام اين آيه را مى خواند: فخرج منها خائفا يترقب ، قال رب نجنى من القوم الظالمين * و لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل .(22) اين موسى بعد از آنكه به او اطلاع رسيد: ان الملا ياءتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين .(23)
ثانيا خود امام در جواب ابو هره ازدى فرمود: ان بنى اميه قد اخذوا مالى فصبرت ، و شتموا عرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت .(24)
در جواب فرزدق فرمود: لو لم اعجل لاخذت .(25)
شيخ مفيد مى گويد: و لم يتمكن من تمام الحج مخافه ان يقبض عليه بمكه فينقذ به الى يزيد بن معاويه . (26)(27)
21- كدام يك از دو عامل تقدم داشت  
از اين دو عامل كدام يك بر ديگرى تقدم داشت : آيا اول امام حسين از بيعت امتناع كرد و چون از بيعت امتناع كرد مردم كوفه او او دعوت كردند يا اقل زمانا چنين بود يعنى بعد از آنكه بيش از يك ماه از امتناع از بيعت گذشته بود دعوت مردم كوفه رسيد؟ يا قضيه بر عكس بود؟ اول مردم كوفه از او دعوت كردند، امام حسين ديد خوب حالا كه دعوت كرده اند او هم بايد جواب مثبت بدهد. بديهى است مردى كه كانديدا مى شود براى كارى به اين بزرگى ، ديگر براى او بيعت كردن معنى ندارد. بيعت نكرد براى اينكه به تقاضاى مردم كوفه جواب مثبت داده بود! از اين دو تا كدام است ؟ به حسب تاريخ مسلما اولى . چرا؟ براى اينكه همان روز اولى كه معاويه مرد، از امام حسين تقاضاى بيعت شد؛ بلكه معاويه قبل از اينكه بميرد، آمد به مدينه و مى خواست با هر لم و كلكى هست ، در زمان حيات خودش از امام حسين و دو سه نفر ديگر بيعت بگيرد كه آنها به هيچ شكل زير اين بار نرفتند.
مساءله تقاضاى بيعت و امتناع از آن ، تقدم زمانى دارد. خود يزيد هم وقتى معاويه مرد، همراه اين خبر كه به وسيله يك پيك سيك سير و تندرو فرستاد كه در ظرف چند روز با آن شترهاى جمار خودش را به مدينه رساند، نامه اى فرستاد و همان كس كه خبر مرگ معاويه را به والى مدينه داد، آن نامه را هم به او نشان داد كه : خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا . از حسين بن على و اين دو سه نفر ديگر، به شدت ، هر طور كه هست بيعت بگير.هنوز شايد كوفه خبر نشده بود كه معاويه مرده است .
به علاوه تاريخ اينطور مى گويد كه از امام حسين تقاضاى بيعت كردند، امام حسين امتناع كرد، حاضر نشد، دو سه روز به همين منوال گذشت ، هى مى آمدند، گاهى با زبان نرم و گاهى با خشونت ، تا حضرت اساسا مدينه را رها كرد. در بيست و هفتم رجب امام حسين از مدينه حركت كرد و دو سوم شعبان به مكه رسيد. دعوت مردم كوفه در پانزدهم رمضان به امام حسين رسيد، يعنى بعد از آنكه يك ماه و نيم از تقاضاى بيعت و امتناع امام گذشته بود، و بعد از اينكه بيش از چهل روز بود كه امام اساسا در مكه اقامت كرده بود.
بنابراين مساءله اين نيست كه اول آنها دعوت كردند، بعد امام جواب مساعد داد و چون جواب مساعد داده بود و از طرف آنها كانديد شده بود ديگر معنى نداشت كه بيعت بكند، يعنى بيعت نكرد چون به كوفى ها جواب مساعد داده بود! خير، بيعت نكرد قبل از آنكه اصلا اسم تقاضاى كوفى ها در ميان باشد، و فرمود: من بيعت نمى كنم ولو در همه زمين ماءوى و مرجعى براى من باقى نماند. يعنى اگر تمام اقطار روى زمين را بر من ببندند كه يك نقطه براى زندگى من وجود نداشته باشد، باز هم بيعت نمى كنم .
22- علت هجرت امام به سوى كوفه  
آن حضرت بدين منظور به سوى كوفه حركت كرده است كه با پشتيبانى نيروهايى كه نماينده وى ، مسلم بن عقيل آماده كرده بود به فرياد مردم ستمديده برسد و از آن نيروها آتشى بر افروزد و ريشه استبداد سياه را بسوزاند و كاخ ظلم و ستم را ويران سازد و بر ويرانه هاى حكومت عدالت كش بنى اميه ، حكومتى صددرصد اسلامى و عدالت گستر تاءسيس نمايد و نقشه فرزند پيغمبر صلى الله عليه وآله اين بوده است كه قدرت را با قدرت جواب بگويد و كلوخ انداز را با سنگ پاداش بدهد. از اين سخنان آتشين حسين بن على عليه السلام روشن مى شود كه شرائط پيروزى آن حضرت بر دشمن موجود بوده .(28)
23- حداكثر اثر دعوت مردم كوفه  
امام در بين راه به سرحد كوفه مى رسد با لشكر خر مواجه مى شود. به مردم كوفه مى فرمايد: شما مرا دعوت كرديد. اگر نمى خواهيد بر مى گردم . معنايش اين نيست كه بر مى گردم و با يزيد بيعت مى كنم و از تمام حرفهايى كه در باب امر به معروف و نهى از منكر، شيوع فسادها و وظيفه مسلمان در اين شرايط گفته ام ، صرف نظر مى كنم ، بيعت كرده و در خانه خود مى نشينم و سكوت مى كنم . خير، من اين حكومت را صالح نمى دانم و براى خود وظيفه اى قائل هستم ، شما مردم كوفه مرا دعوت كرديد، گفتيد: اى حسين ! تو را در هدفى كه دارى مى دهيم ، اگر بيعت نمى كنم ، نكن . تو به عنوان امر به عنوان امر به معروف و نهى از منكر اعتراض دارى ، قيام كرده اى ، ما تو را يارى مى كنيم .
من هم آمده ام سراغ كسانى كه به من وعده يارى داده اند .حال مى گوييد مردم كوفه به وعده خودشان عمل نمى كنند، بسيار خوب ما هم به كوفه نمى رويم ، بر مى گرديم به جايى كه مركز اصلى خودمان است . به مدينه يا حجاز يا مكه مى رويم تا خدا چه خواهد.به هر حال ما بيعت نمى كنيم ، ولو بر سر بيعت كردن كشته شويم . پس حداكثر تاءثير اين عامل يعنى دعوت مردم كوفه اين بوده كه امام را از مكه بيرون بكشاند، و ايشان به طرف كوفه بيايند.
24- وظيفه امام  
از نظر عامل دعوت مردم كوفه ، امام حسين عليه السلام وظيفه دارد به سوى كوفه بيايد تا وقتى كه آنها سر قولشان هستند. از آن ساعتى كه آنها جا زدند، زير قولشان زدند و شكست خوردند و رفتند، ديگر امام حسين عليه السلام از اين نظر وظيفه اى ندارد، وقتى مساءله به دست گرفتن زمام حكومت از ناحيه آنها منتفى مى شود، امام حسين هم ديگر وظيفه اى ندارد، ولى كار امام حسين كه منحصر به اين نبوده است . عامل دعوت مردم كوفه يك عامل موقت بود، يعنى عاملى بود كه از پانزدهم رمضان آغاز شود؛ مرتب نامه ها متبادل مى شد و اين امر ادامه داشت تا وقتى كه امام به نزديكى كوفه يعنى مرزهاى عراق و عربستان سعودى رسيدند.
بعد كه با حر بن يزيد رياحى ملاقات كرد و آن خبرها از جمله خبر قتل مسلم رسيد، ديگر موضوع دعوت مردم كوفه منتفى شد و از اين نظر امام وظيفه اى نداشت .و لهذا امام وقتى كه با مردم كوفه صحبت مى كند و مخاطبش مردم كوفه هستند نه يزيد و حكومت وقت ، به آن شيعيان سست عنصر مى گويد: مرا دعوت كرديد، من آمدم . نمى خواهيد، بر مى گردد. شما مرا دعوت كرديد، دعوت شما براى من وظيفه ايجاب كرد، اما حالا كه پشيمان شديد، من بر مى گردم . آيا اين ، يعنى ديگر بيعت هم مى كنم ؟ ابدا. آن ، عامل و مساءله ديگرى است ؛ چنانكه خودش گفت : اگر در تمام روى زمين يك نقطه وجود نداشته باشد كه مرا جا بدهد (نه تنها مرا جا ندهيد) باز هم بيعت نمى كنم .(29)
25- پر هيجان ترين سخنان امام  
يكى از اشتباهاتى كه نويسنده كتاب شهيد جاويد در اينجا كرده است ، به نظر من اين است كه براى عامل دعوت مردم كوفه ، ارزش بيش از حد قائل شده است ، گويى خيال كرده است كه عامل اساسى و اصلى ، اين است . البته اينها، اجتهاد و استنباط است . خوب ، يك كسى استنباط مى كند، اشتباه مى كند. اشتباه كرده است . غير از اين من چيزى نمى خواهم بگويم . يك اشتباه بوده است . خير، در ميان اين عاملها، اتفاقا كوچكترين آنها از نظر تاءثير، عامل دعوت مردم كوفه است . والا اگر عامل اساسى اين مى بود، آن وقتى كه به امام خبر رسيد كه زمينه كوفه ديگر منتفى شد. امام مى بايست دست از آن حرفهاى ديگرش هم بر مى داشت و مى گفت بسيار خوب ، حالا كه اينطور شد، پس ما بيعت مى كنيم ؛ ديگر دم از امر به معروف و نهى از منكر هم نمى زنيم . اتفاقا قضيه بر عكس است . داغ ترين خطبه هاى امام حسين ، شورانگيزترين و پرهيجان ترين سخنان امام حسين ، بعد از شكست كوفه است . (30)
26- علت هجرت به مكه  
در سال شصتم هجرت ، معاويه مرد، بعد مردم كوفه از امام حسين دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند. امام حسين عليه السلام به كوفه آمد، مردم كوفه غدارى و بى وفايى كردند، ايشان را يارى نكردند، امام حسين كشته شد! انسان وقتى اين تاريخ ‌ها را مى خواند فكر مى كند امام حسين مردى بود كه در خانه خودش راحت نشسته بود، كارى به كار كسى نداشت و درباره هيچ موضوعى هم فكر نمى كرد، تنها چيزى كه امام را از جا حركت داده ، دعوت مردم كوفه بود! در صورتى كه امام حسين در آخر ماه رجب كه اوايل حكومت يزيد بود، براى امتناع از بيعت ، از مدينه خارج مى شود و چون مكه ، حرم امن الهى است ، و در آنجا امنيت بيشترى وجود دارد و مردم مسلمان احترام بيشترى براى آنجا قائل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكه احترام بيشترى قائل شود، به آنجا مى رود (روزهاى اولى است كه معاويه از دنيا رفته و شايد هنوز خبر مردن او به كوفه نرسيده )، نه تنها براى اينكه آنجا ماءمن بهترى است بلكه براى اينكه مركز اجتماع بهترى است .
27- جواب امام به مردم كوفه  
امام در جواب آنها (مردم كوفه ) ضمن ابلاغى كه به نام مسلم صادر مى كند مى نويسد: انى بعثت اليكم اخى و ابن عمى و ثقتى بيتى ... و لعمرى ما الامام الا العمل بالكتاب القائم بالقسط، الدائن بدين الله (31) در اين نامه تز امام راجع به حاكم و حكومت مشخص مى شود، و نشان مى دهد عنايت امام را به مساءله رهبرى در درجه اول ، و اينكه بزرگترين منكر خود يزيد است و پستى كه اشغال كرده است .
وضع امام از اين جهت عينا وضع پدرش على عليه السلام است بعد از كشته شدم عثمان كه آن حضرت اجتماع مردم را بر بيعت ، اتمام حجت بر خود مى داند با اينكه قلبا مايل نيست از باب اينكه آينده را مبهم مى داند و فرمود: فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان (32)... و فرمود: لولا حضور الحاضر الحاضر و قيام الحجه بوجوه الناصر لالقيت حبلها على غربها و لسقيت آخرها بكاس اولها. (33)
اتمام حجت به معنى اين نيست كه حجت خدا عالم لاسر و الخفيات بر مردم تمام شود ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه (34) بلكه تمام شدن حجت امام است بر مردم حاضر و آينده ؛ زيرا قطعا اگر امام زير بار نمى رفت ، مردم آن عصر و عصرهاى آينده آن را به عنوان از دست دادن يك فرست بسيار مناسب تشخيص مى دادند.(35)
بخش دوم : رد بيعت با يزيد  
28- امضا نكردن بيعتى ننگين  
امام حسين عليه السلام در مدينه است . معاويه قبل از مردنش - كه مى خواهد جانشينى يزيد را براى خود مسلم بكند - مى آيد در مدينه مى خواهد از امام بيعت بگيرد يعنى امضا كردن و صحه گذاشتن نه تنها روى خلافت شخص يزيد، بلكه همچنين روى سنتى كه معاويه پايه گذارى كرده است كه خليفه كه خليفه پيشين خليفه بعدى را تعيين كند، نه اينكه خليفه پيشين برود بعد مردم جانشين خليفه بعدى را تعيين بكنند، يا اگر شيعه بودند به نصى كه از طرف پيغمبر خليفه اكرم رسيده است عمل بكنند. نه ، يك امرى كه نه شيعه مى گويد و نه سنى : خليفه اى ، خليفه ديگر را، پسر خودش را به عنوان ولى عهد مسلمين تعيين بكند.
بنابر اين ، اين بيعت تنها امضا كردن خلافت آدم ننگينى مانند يزيد نيست ، امضا كردن سنتى است كه براى اولين بار به وسيله معاويه مى خواست پايه گذارى بشود.
در اينجا آنها از امام حسين بيعت مى خواهند، يعنى از ناحيه آنها يك تقاضا ابراز شده است ؛ امام حسين عكس العمل نشان مى دهد، عكس العمل منفى . بيعت مى خواهيد؟ نمى كنم . در اينجا عمل امام حسين ، عمل منفى است ، از سنخ تقواست ، از سنخ اين است كه هر انسانى در جامعه خودش ‍ مواجه مى شود با تقاضاهايى كه به شكل هاى مختلف ، بصورت شهوت ، به صورت مقام ، به صورت ترس و ارعاب از او مى شود و بايد در مقابل آنها بگويد: نه ، يعنى تقوا.
آنها مى گويند: بيعت ، امام حسين مى گويد: نه تهديد مى كنند، مى گويد: حاضرم كشته بشوم و حاضر نيستم بيعت بكنم .
تا اينجا اين نهضات ، ماهيت عكس العملى آن هم عكس العمل منفى در مقابل نا مشروع دارد و به تعبير ديگر، ماهيتش ، ماهيت تقواست ، ماهيت قسمت اول اول لا اله الله يعنى لا اله است ؛ در مقابل تقاضاى نا مشروع ، نه گفتن است (تقوا) . (36)
29- عناصر نهضت حسينى  
پس از مرگ معاويه ، يزيد، بلافاصله نامه اى از شام به حاكم مدينه وليد بن عتبه بن ابى سفيان كه از بنى اعمام خودش بود نوشت و در آن ، خبر درگذشت معاويه و نيز اينكه خودش در جاى پدرش نشسته است را به او رساند. و در نامه جداگانه اى نام چند نفر را نوشت و در راس آنها حسين بن على عليه السلام كه حتما بايد از اينها بيعت بگيرى . امام حسين عليه السلام حاضر به بيعت كردن نشد (كه داستانش را شايد مكرر شنيده ايد) و پس از چند روزى كه در مدينه توقف كرد، در حالى كه مى دانست اينها دست بردار نيستند، با اهل بيت و خاندانش به سوى حرم امن الهى بيت الله الحرام در مكه حركت كرد و به آنجا رفت . يعنى در دهه آخر ماه رجب بود كه خبر مرگ معاويه به مدينه رسيد از امام حسين عليه السلام تقاضاى بيعت كردند.
شايد در حدود بيست و هفتم ماه رجب بود كه امام حسين عليه السلام به طرف مكه حركت كرد و در سوم ماه شعبان كه روز ولادت ايشان هم هست ، وارد مكه شد، و تا هشتم ماه ذى الحجه در مكه اقامت كرد. به هر حال به هيچ وجه حاضر نشد آن تقاضايى را كه از او شده بود تمكين كند. اين (پاسخ منفى دادن ) يك گفته است ، گفته اى كه به اين نهضت ماهيت مخصوص مى دهد، و آن ماهيت نفى و عدم تمكين و تسليم در مقابل تقاضاهاى جابرانه قدرت حاكم زمان است . عنصر ديگرى كه در اين نهضت دخالت دارد، عنصر امر به معروف و نهى از منكر است كه در كلمات خود حسين بن على عليه السلام تصريح قاطع به اين مطلب شده است و شواهد و دلايل زيادى دارد. يعنى اگر فرضا از او بيعت هم نمى خواستند باز او سكوت نمى كرد.
عنصر ديگر، عنصر اتمام حجت است . در آن روز اسلام سه مركز بزرگ و مؤ ثر داست : مدينه كه دارالهجره پيغمبر بود، شام كه دارالخلافه بود كوفه كه قبلا دارالخلافه اميرالمؤ منين على عليه السلام بود، و به علاوه شهر جديدى بود كه به وسيله سربازان مسلمين در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود و آنرا سرباز خانه اسلامى مى دانستند و از اين جهت با شام برابرى مى كرد. از مردم كوفه ، يعنى از سربازخانه جان اسلام بعد از اينكه اطلاع پيدا مى كنند كه امام حسين حاضر نشده است با يزيد بيعت تكند، در حدود هجده هزار نامه مى رسد. نامه ها را به مركز مى فرستند.(37)

next page

fehrest page