next page

fehrest page

back page

309 - انفاق نهان و آشكار  
از ويژگيهاى اخلاقى اش انفاق خالصانه در آشكار و نهان ، به آشنا و بيگانه بود... شبانگاهان مواد خوراكى و لوازم ضرورى زندگى محرومان و بينوايان و يتيمان را خود به دوش مى كشيد و به درب خانه آنان مى برد. به همين جهت روز عاشورا در برخى از نقاط بدنش آثار حمل بارهاى سنگين مشاهده كردند. وقتى از حضرت سجاد عليه السلام دليل آن را جويا شدند، فرمود: اينها آثار به دوش كشيدن صدقات و هداياى پنهانى است كه پدر بزرگوارم شب ها به دوش مى كشيد و براى يتيمان و محرومان جامعه مى برد...
يكى از شيفتگان داغدارش در اين مورد مى گويد:
وان ظهرا غذا للبر ينقله
سرا الى اهله ليلا لمكسور
شانه ها و پشتى كه شبانگاه صدقات پنهانى و لوازم ضرورى محرومان جامعه را روى خود حمل مى كرد، عصر عاشورا، از بيداد بيدادگران در هم شكسته شد. (371)
310 - عفو حسينى  
محدث قمى (ره ) نقل مى كند: در يكى از كتب اخلاقى ، جريانى به اين عبارت ديدم ، عصام بن مصطلق گويد: (در سفرى ) وارد مدينه شدم ، حسين بن على عليه السلام را ديدم ، از سيماى خوش و قيافه جذاب او خوشم آمد، و آن كينه اى كه از پدر او داشتم ، حسد مرا برانگيخت ، (به قصد توهين و آزار، نزديك او رفتم و) گفتم : تو فرزند ابو ترابى ؟
فرمود: آرى ؟
پس در ناسزاگوى او و پدرش ، تا توانستم گفتم ، (همين كه خسته شدم و باز ماندم )، همچون دلسوز و مهربان به من نگاهى كرد، سپس (اين آيه را تلاوت ) فرمود: اى رسول ما! طريقه عفو و بخشش پيش گير و به نيكوكارى امر كن و (چنانچه نپذيرفتند) از مردم نادان روى برگردان و چنانچه بخواهد از طرف شيطان در تو وسوسه و جنبشى پديد آيد به خدا پناه بر كه او به حقيقت ، شنوا و داناست چون پرهيزگاران را از شيطان ، وسوسه و خيالى به دل فرا رسد همان دم خدا را به ياد آرند و همان لحظه بصيرت و بينايى پيدا كنند، (شيطان جن و انس ) برادرانش (مدم فاسق و هواپرست ) را به راه گمراهى مى كشند، و هيچ در گمراه كردن بدكاران قصور نمى كنند.
سپس فرمود: بر خود آسان گير، از خداى سبحان براى خودم و تو طلب آمرزش مى كنم ، اگر از ما كمك بخواهى ، كمك مى كنيم ، و اگر از ما بخششى بطلبى ، بر تو بخشش مى آوريم ، و اگر از ما هدايت بجويى ، راهنماييت مى كنيم ، (دريغى نيست ).
عصام گويد: به خاطر آن بدرفتاريم آثار پشيمانى مرا فرا گرفت .
پس (رفتار يوسف ، با برادران پشيمان خود را ياد آورده اين آيه شريفه را تلاوت ) فرمود: اكنون هيچ خجل و متاءثر نباشيد كه (من عفو كردم و) خدا هم گناه شما را مى بخشد و او مهربان ترين مهربانان است بعد سؤ ال فرمود: آيا اهل شامى ؟
عرض كردم : آرى
فرمود: عادتى است كه از قبيله اخزام سراغ دارم ، خدا ما و شما را نگه دارد، (اكنون ) بى هيچ بيم و هراسى ، حوائج و پيشامدهايت را نزد ما بياور، ان شاء الله مرا در بهترين گمان خود خواهى يافت
عصام گويد: (از اين رفتار بزرگوارانه آنچنان شرمنده شدم كه ) زمين به همه گستردگيش بر من تنگ آمده ، دوست داشتم اى كاش مرا فرو مى برد، سپس ‍ آهسته و پنهانى ، از نزد او دور شدم در حالى كه بر روى زمين هيچ كس برايم محبوب تر از او و پدرش نبود. (372)
311 - بخشيدن غلام  
غلام امام حسين عليه السلام جرمى مرتكب شد (كه عقوبت داشت ) پس ‍ فرمان داد تا او را عقوبت كنند. غلام عرض كرد: مولاى من ! و آنان كه خشم خود را فرو برند، حضرت عليه السلام فرمود: رهايش سازيد! پس ‍ عرض كرد: و آنان كه از جرم مردم درگذرند، فرمود: از گناه تو چشم پوشيدم ، عرض كرد: مولاى من ! و خدا نيكوكاران را دوست دارد، فرمود: تو در راه خدا آزادى ، نيز دو برابر آنچه تاكنون به تو مى دادم از آنت مقرر داشتم (373)
312 - قبول پوزش  
علامه جمال الدين محمد بن يوسف حنفى گويد: از امام على بن الحسين عليه السلام روايت شده كه فرمود: از پدر بزرگوار خود امام حسين عليه السلام شنيدم مى فرمود: اگر كسى ناسزايم گويد در اين گوش - و اشاره به گوش راست خود فرمود - و از من پوزش بخواهد در گوش ديگر، عذرش را مى پذيرم ، و آن از اين روست كه اميرالمؤ منان على بن ابيطالب عليه السلام برايم ، از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث نموده كه مى فرمود: كسى كه عذر ديگرى را - چه حق باشد يا باطل نپذيرد در حوض ‍ كوثر ورود نيابد. (374)
O بخش دوم : حسين صاحب والاترين مرتبه شجاعت 
313 - در ايمان و عقيده بى باك باش !  
در يكى از روزها كه مردم در صحن مسجد مدينه به سخنان عمر گوش ‍ مى دادند ناگهان حسين عليه السلام را ديدند كه از ميان جمعيت برخاست و راه منبر را پيش گرفت و قهرا مردم كنجكاو شدند كه حسين عليه السلام چه قصدى دارد.
عمر هم كه بالاى منبر بود متوجه او شد. در گفتار خود وقفه كرد و حسين عليه السلام آهسته و باوقار تمام صفوف را بريد واز پله هاى منبر بالا رفت ؛دو پله به آخر مانده ايستاد و گفت : عمر! از منبر پدرم فرود آى و به منبر پدرت بنشين .
عمر كه از پاسخ به آن حضرت درمانده بود، بى درنگ گفت : پدر من منبر نداشت كه من بر آن بنشينم ! بيا با هم بنشينيم . و فورا از جا برخاست و حسين عليه السلام را در پهلوى خود جاى داد و صداى شوق و محبت مردم نسبت به او اوج گرفت (375)
اين رفتار حسين عليه السلام با عمر مدتى در افواه مردم با حلاوت تمام نقل مجالس شد؛روز ديگر اين شعرش ورد زبان ها گرديد كه ترجمه آن درج مى شود:
در ايمان و عقيده بى باك باش و در اين راه رزم كن و پيش برو
314 - هيهات منا الذله  
حسين عليه السلام مانند جد و پدرش از تمام كسانى كه به نام عدل و حق قيام كردند مسابقه را برد و هر وقت با خطر مواجه شد استقامت ورزيد و فرمود: به خدا سوگند، به خوارى دست در دست شما نمى گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمى كنم .
از همه شديدتر و بى پرواتر مجلس وليد بود. وقتى كه از مجلس برخاست كه تا فردا در اطراف قضيه انديشه كند و مروان دستور قتل و منع آن حضرت از خروج مجلس را داد، امام به تندى به او جواب داد سپس متوجه وليد شد و فرمود: اى امير ما خانواده نبوت و معدن رسالتيم ، خداوند به نام و احترام خاندان ما امر خلقت را ابتداء و ختم كرده و يزيد جوان فاسق تفاخر شرابخار و قاتل مسلمانان بى گناه است كه اسلام ، خون آنان را محترم شمرده و شخص متجاهر به فسق و گناه است . مثل منى ، به كسى چون او دست بيعت نمى دهد، شب را به روز برسانيم و تاءمل كنيم و ببينيم كدام يك از ما سزاوار بيعت و مقام خلافت است . (376)
شما را به خدا اين خطبه حسين عليه السلام را خوب ارزيابى كنيد و ببينيد در كدام جايگاه نابودى و موقف مرگ و رواق خطر اين گفتار از او صادر شد؛مجلس حاكم حجاز است ، اركان حكومت از شرطه الخميس (رياست پادگان ) تا رياست شهربانى و ساير رجال دولت حضور دارند . در چنين مجلسى با در نظر گرفتن شرايط موجود و تهديد به مرگ از طرف مروان رياست شهربانى ، مطاعن يزيد را گفتن ، آن هم با تندى و صراحت لهجه ، از بردن آيات برائت به محيط مكه كه حامل آن پدر حسين عليه السلام بود، مهم تر و خطرناك تر است .
315 - حيف است كه حسين كشته شود!  
بنا به نقل (فرشلر) مستشرق آلمانى ، تمام مورخين سنى و شيعه ، مروت و مردانگى حسين عليه السلام را ذكر كرده اند و پسر پيغمبر از ناحيه مروت به حدى بود كه سبب حيرت امراى سپاه بين النهرين مى شده و آنان مدح و ثناى حسين عليه السلام را مى گفتند و كار به جايى رسيده بود كه جمعى از سلحشوران بر حسب خاصيت كلى جنگ آوران كه از رشادت مردان شجاع خوشحال مى شوند و ارادت مى ورزند به حسين غبطه مى خوردند.
باطنا نمى خواستند امام حسين عليه السلام كشته شود و مى گفتند: حيف است اين مرد دلير قويدل و با مروت كشته شود! مى توان گفت كه عمر بن سعد فرمانده سپاه نيز از اين نظر ميل به قتل حسين عليه السلام نداشت . (377)
316 - شجاعت حسين (ع ) از زبان امام زمان (عج )  
در ميزان شجاعت حسين عليه السلام جملات زيارت ناحيه مقدسه ، بهترين معرف است كه مى گويد: با تو شروع به نبرد كردند و در برابر نيزه و شمشير ايستادگى كردى و لشكر نابكار را طعمه شمشير قرار دادى و چون على مختار با ذوالفقار به گروه كفار وارد شدى و پيكار را ادامه دادى و چون ديدند دلى استوار و سرى نترس دارد نيرنگ برايت نهادند و با نامردى بدخويى با تو جنگيدند و آن ملعون به لشكر خود دستور داد آب را از تو بريدند و شتابان با تو جنگيدند و تير بر تو باريدند و چنگال رباينده بر تو گشودند، نه رعايت پيمان كردند و نه در كشتار ياران و غارت آنها از گناه ترسيدند تو اين يورش ها را به جان قبول كردى و اين آزارها را بر خود هموار نمودى فرشتگان آسمان از حيرت در شگفت شدند، دشمنان پيرامون تو را گرفتند و زخم هاى سنگين بر تو وارد كردند و تا شب تو را امان ندادند ياورى نداشتى و تنها با بردبارى و خداجويى از زنان و فرزندانت دفاع كردى تا سرانجام تو را از است سرنگون كردند و زخمدار بر زمين افتادى و با ستوران ، جسم تو را زير سم گرفتند و طاغيان زير شمشير بران قرار دادند تا عرق مرگ بر پيشانيت نشست و در بستر احتضار افتادى و زير چشم به خيمه گاه خود نگران بودى واز خاندانت به خود مشغول بودى .
از اين كلمات به خوبى فهميده مى شود كه قوت قلب حسين عليه السلام و ادامه او به جنگ ، دشمن را به وحشت انداخته و از غلبه بر او ماءيوس شده بودند و به نيرنگ و نامردى متوسل گشته و دست به تير اندازى زده و تهاجم كردند (378)
317 - شجاعت تاريخى  
على بن عيسى اربلى در كشف الغمه آورده كه شجاعت حسين عليه السلام در بين مردم ضرب المثل بود. شيخ مهدى مازندرانى در معالى السبطين گويد: اگر كسى ادعا كند كه شجاعت حسين عليه السلام در ميدان كربلا، جنگ هاى على عليه السلام و جلادت و شجاع او را به بوته فراموش سپرد گزافه نگفته است (379)
318 - دفاع از مواضع بر حق خويش  
در روز عاشورا كه همه ياران امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند، امام تنهاى تنها آماده پيكار شده و به ميدان آمد و خطاب به عمر سعد فرمود:
من يك نفرم شما هم ، يك نفر، يك نفر با من نبرد كنيد
يكى از فرماندهان نظامى شام به نام تميم بن قحطبه برابر امام قرار گرفت گفت ، و گفت : اى پسر على ! تا كجا بايد دشمنى خود را با يزيد ادمه دهى ؟
امام حسين عليه السلام فرمود: من به جنگ شما آمدم يا شما به جنگ من آمديد؟ من راه بر شما بستم يا شما راه را بر رويم بستيد؟ شما برادر و فرزندانم را شهيد كرديد، حال بين من و شما شمشير حكم خواهد كرد.
فرمانده نظامى شام با كمال جسارت به امام حسين عليه السلام گفت :
نزديك من بيا تا شجاعت را به تو نشان دهم
امام حسين نعره اى كشيد و پيش رفت و با شمشير چنان بر گردن آن فرمانده شامى زد كه سر بريده اش تا 50 زراع پرتاب شد، ترسى در لشگر كوفيان افتاد كه فرمانده ديگرى به نام يزيد ابطحى فرياد زد و گفت : اين همه لشگر در برابر يك نفر زانو زديد، و چون در شجاعت و نبرد معروف بود، خود به جنگ امام عليه السلام آمد، همه لشگريان نگاه مى كردند.
امام حسين عليه السلام به او فرمود: مرا نمى شناسى كه بى واهمه به سوى من مى آيى !
آن شخص جواب نداد و حمله را آغاز كرد، امام چنان با شمشير بر سر او كوبيد كه جسم او به دونيم تقسيم شد، و لاشه اش بر زمين افتاد. (380)
319 - حسين در اوج صفات عاليه  
كليه مظاهر شجاعت در نفس حسين عليه السلام وجود داشت و روح عالى او مركز نمايش عالى ترين مرتبه شجاعت بود.
شبراوى شيخ اسبق دانشگاه الازهرا مصر از يك شخصيت بزرگ نقل كرده كه وى گفته است : اهل بيت تمام فضايل را جامع بودند و هر كسى بخواهد فضايلشان را بپوشاند مانند كسى است كه مى خواهد اشعه آفتاب را بپوشاند.
هيچ كس از آنها سؤ الى نكرد مگر آنكه جواب شافى و معقول شنيد و كسى با آنها در مقام معارضه و هم طرازى برنيامد مگر آنكه مغلوب گشت
چه بسيار سختى ها و مصائبى كه در هنگام جهاد و قتال با آنها روى داد و با بردبارى بسيار عالى تحمل نموده و كوچك ترين ضعف ، و ناتوانى در آنها ديده نشد و با قوت قلب از مصائب استقبال نمودند. (381)
حسين عليه السلام از بين همه در اوج صفات عاليه قرار گرفت و علو مرتبه او به حدى بود كه ثريا از رسيدن به معناى آن فرومايه و حقير مى نمود. او مصائب را چنان استقبال مى نمود كه دشمن كوچك ترين انكسار در قيافه او احساس نمى كرد. (382)
320 - شجاعت علوى در نهاد حسين  
همانگونه كه در روايات وارد شده است : حسين عليه السلام نياى بزرگش را به ارث برده است . (383)به همين جهت شهامت و شجاعتى در روز جاودانه عاشورا از او تبلور يافت كه به حق سمبل و نمونه شد. اين بدان معنا نيست كه از پدر گرانمايه اش على عليه السلام شجاع تر بود، همانگونه كه برخى ساده انديشان تصور كرده اند، بلكه حقيقت اين است كه براى تجلى شجاعت او، شرايطى فراهم شد كه نه براى پدرش اتفاق افتاد و نه براى ديگر قهرمانان و شجاعان پر آوزاه روزگار. (384)
321 - يورش قهرمانى محاصره شده  
عبدالله بن عمار در اين مورد مى گويد:
من هرگز قهرمان محاصره شده اى را شجاع تر و استوارتر از او نديدم ، او با اينكه فرزندان و ياران و مردان خاندانش در يك پيكار نابرابر به شهادت رسيده بودند، خود هم چنان شهامتمدانه با قوت قلب و ثبات قدم در برابر امواج جاهليت ايستاده بود، به تنهايى به ده ها هزار تن نيروى دشمن ، يورش قهرمانانه مى برد و آنان از برابرش بسان ملخ ‌هاى پراكنده و از هم گسيخته فرار مى كردند. (385)
يورش قهرمانانه يك پيكار گر بر ده ها هزار نفر، از قوت قلب ، سرچشمه مى گيرد و از شجاعت وصف ناپذير حكايت مى كند كه فراتر از صولتى است كه هزيمت و پراكندگى ملخ وار دشمن زبون را باعث مى شود. (386)
322 - در مقابل فشار يك دنيا ترديد نكرد!  
عظمت كار اين جا بود كه امام حسين عليه السلام ، در مقابل فشار و سنگينى يك دنيا متعرض و مدعى ، احساس ترديد نكرد، در حالى كه آدم هاى معمولى احساس ترديد مى كنند آدم هاى فوق معمولى هم احساس تردى مى كنند. كما اين كه بارها گفته ام عبدالله بن عباس كه يك شخصيت بزرگى است - و همه آقازده هاى قريش ، از آن وضع ناراحت بودند.
عبدالله زبير، عبدلله عمر، عبدالرحمن بن ابى بكر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضى صحابه از اين قبيل اند. در مدينه عده زيادى صحابه بودند؛آدم هاى با غيرتى هم بودند - نه اينكه خيال كنيد با غيرت نبودند - همان كسانى بودند كه در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه ، در قضيه (حره )ى مدينه - كه سال بعد به مدينه حمله كرد و همه را قتل عام كردند - ايستادند؛جنگيدند و مبارزه كردند. خيال نكنيد ترسو بودند؛نه ؛شمشير زن و شجاع بودند
امام شجاع ورود به ميدان جنگ ، يك مساءله است و شجاعت مواجه شدن با يك دنيا، يك مساءله ديگر است . امام حسين عليه السلام اين دومى را داشت . براى اين دومى حركت كرد، براى همين است كه من بارها تاكيد كرده ام كه حركت امام بزرگوار ما، يك حركت حسينى بود. اما بزرگورا در زمان ما، رشحه اى از حركت حسينى را در كار خود داشت .
حالا بعضى بگويند كه امام حسين در صحراى كربلا، تشنه شهيد شد؛ولى امام بزرگورا، با اين عزت ، حكومت و زندگى كردند؛از دنيا رفتند و تشبيع شدند شاخص قضيه اين ها نيست . شاخص قضيه مواجه شدن با يك عظمت پوشالى است ، كه همه چيزها راهم با خود دارد .
قبلا گفتم كه دشمن امام حسين عليه السلام ، پول داشت ، زور، شمشير زن ، مروج ، مبلغ و سينه چاك داشت . عزيزان من ، الان وضع شما اين است كربلا تا آخر دنيا گسترده است . كربلا كه به مرزهاى آن ميدان چند صد مترى محدود نمى شد الان همان روز است همه دنياى استكبار و ظلم امروز، با جمهورى اسلامى مواجه است (387)
O بخش سوم : كربلا: صحنه نمايش اخلاق اسلامى 
323 - پرداخت بدهى  
موسى بن عمير از پدر خود نقل كرده كه گفت : امام در شب عاشورا به من فرمود: ندا كن كسى كه بدهى دارد نبايد با من كشته شود. اين ندا را در همه پيروانم سروده كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم فرمود: هركه با بدهى بميرد در قيامت آن را از حسنات او بر مى دارند و در نقل ديگرى آمده كه عمير انصارى گفت ؛امام به من فرمود: بين مردم ندا كن كسى كه بدهى دارد نبايد با من به پيكار آيد، كه هر كه با بدهى بميرد و براى پرداخت آن نينديشيده باشد در آتش در آيد.
يك نفر برخاست و عرض كرد: همسرم پذيرفته كه از جانب من بپردازد.
امام عليه السلام فرمود: كفالت زن چه مى كند آيا مى تواند بپردازد؟
ضحاك گويد: يك نفر از اصحاب نزد امام آمد و عرض كرد: من بدهى دارم (چه كنم )؟ فرمود: هر كه بدهى دارد با من به پيكار نيايد. (388)
324 - آب رسانى به دشمن  
به نظر مى رسد كه آب رسانى و سيراب ساختن موجودات زنده ، حتى كافران و حيوانات ، به هنگامى كه در فشار تشنگى باشند كارى است بسيار پسنديده و در برخى شرايط واجب مى گردد و پاداش آن هم نخستين پاداشى است كه در روز رستاخيز داده مى شود. (389)
امام حسين عليه السلام در اين عمل شايسته و خداپسندانه همواره پيشگام بود و در شرايطى حساس ، دشمنى را كه دچار بى آبى شده بود با مركب هايشان به دست خويش سيراب ساخت (390)و همين طور ذوالجناح را با كوشش بسيار از حلقه محاصره دشمن عبور داد و به آب رسانيد (391)اما هنگامى كه در محاصره قرار گرفت به هر صورت ممكن و آزادمنشانه در جستجوى آب بر آمد؛با كندن چاه ؛(392) با اتمام حجت به مدعيان اسلام ، با فرستادن سفير به سوى آنان (393)و با پند و اندوز حكيمانه و نهى از شرارت و ددمنشى و سرانجام هم براى نشان دادن ماهيت بلند نظام اموى خواسته خويش را در اين مورد به اندكى آبى تقليل داد و آن را هم از او دريغ داشتند (394)(395)
325 - حسين اسطوره مروت  
تاريخ حسين بن على را همه شما مى دانيد كه در چه وضعى قيام خود را آغاز كرد، در چه فشارى بود، و چه مظالمى وجود داشت . ولى در عين حال آنجا كه پاى مسائل اخلاقى به ميان مى آمد آيا حاضر بود حتى عليه دشمن از اخلاق تجاوز بكند؟ ابدا مسلم بن عقيل يك تربيت شده اوست ، يك شيعه است ، سربازى است از اطراف او؛بهترين فرصت ها به دستش مى آيد كه ابن زياد را بكشد، ولى در همان حال فكر مى كند كه اسلام با اين جور مبارزه كردن مخالف است و اينگونه مبارزه را جوانمردانه نمى داند به او گفتند: چرا از اين صندوقخانه بيرون نيامدى كه شر او را از سر مسلمين كم كنى ؟
گفت : همان وقت به فكر حديث پيغمبر افتادم : الا يمان قيد الفتك ايمان اجازه نمى دهد كه مسلمان ولو به آن كسى كه بيرون مرز دينى خودش ‍ هست تجاوز بكند اين ناجوانمردانه و نامردانه است ، من نمى توانم (چنين كارى بكنم ).
دشمن مى آيد در بين راه در حالى كه تشنه است مى گويد از اين فرصت استفاده بكنيم آب را به روى آنها ببنديم ؛مى فرمايد؛مبادا چنين كنيد، طريق مبارزه ما اين جور نيست كه آب را به روى آنها ببنديم ؛به آنها آب بدهيد؛به اسبانشان هم آب بدهيد پيشنهاد مى كنند الان بهترين موقع است براى جنگيدن .
مى فرمايد: از لحاظ اينكه آنها را از بين ببريم بله ، ولى از لحاظ حق و قانون چطور؟ هنوز كه آنها به ما تجاوز نكرده اند آنها مسلمانند، ما هم مسلمان هستيم ، تا آنها تجاوز نكنند ما از خودمان دفاع نمى كنيم اين انضباط اخلاقى را ببينيد. اين همان اخلاقى است كه بر پايه خداشناسى است اين اخلاق را هيچ چيز نمى تواند متزلزل بكند؛منافع شخصى ، حب حيات ، حفظ خود، حفظ خانواده ، مقام رياست و خلافت نمى تواند آن را متزلزل بكند.
حتى در همان روز خونين عاشورا يكى از شريرترين آنها از پشت مى آيد شبيخون بزند، بى خبر از اينكه ترتيب خيمه ها و خندقى كه كنده اند مانع از اين است كه شبيخون بزند.
عصبانى مى شود و شروع مى كند به فحاشى كردن يك نفر عرض مى كند يابن رسول الله ! اجازه بدهيد كه با يك چوب كلك اين را بكنم .
فرمود: تا آنها ابتدا (به جنگ ) نكرده اند براى ما جايز نيست . اول آنها بايد شروع بكنند و بعد ما دفاع بكنيم . اين انضباط اخلاقى ، ديگر خود در آن نيست ، شخص در آن نيست ، خانواده در آن نيست ، اهل محل در آن نيست ، اهل شهر و وطن در آن نيست ، آب و خاك در آن نيست ، نژاد و مليت در آن نيست ، از انسانيت هم چند درجه آن طرف تر است ، جهانى است .
اين است كه مساءله خودى در اخلاق جز با دين با هيچ ديگر حل نمى شود. (396)
326 - بزرگوارى حتى با دشمن  
در آستانه محاصره اقتصادى در كربلا، شمر در مجلس ابن زياد برخاست و گفت : فرزندان ام البنين از قبيله ما مى باشد براى آنان امان نامه اى تنظيم كن .
ابن زياد امان نامه اى براى حضرت ابوالفضل العباس و عبدالله و جعفر و عصمان از فرزندان ام البنين نوشت . شمر آن را برداشته نزديكى خيام اباعبدالله عليه السلام در آمد و با صداى بلند فرزندان ام البنين را فراخواند: اما كسى جواب او را نداد.
امام اظهار داشت : جواب شمر را اگر چه فاسق است بگوييد؛زيرا از قبيله مادر شما است .
آنگاه حضرت عباس عليه السلام پيش رفت و پرسيد: چه مى گويى ؟
شمر گفت : براى شما فرزندان ام البنين امان نامه آوردم ، دست از حسين برداريد كه همه شما در امانيد!
حضرت عباس پاسخ داد: نفرين بر تو اى شمر! خدا تو و ابن زياد نويسنده اين امان نامه را لعنت كند، اى دشمن خدا! آيا به ما دستور مى دهى دست از يارى برادرمان حسين عليه السلام دست برداريم و از دشمنان خدا اطاعت كنيم ؟ (397)
327 - انفاق همه چيز  
امام حسين عليه السلام نه تنها زكات بدن و مال خويش را، در راه خدا و براى خشنودى و تقرب به او تقدم داشت ، بلكه همه مال و هستى و جان گرامى خويش و ياران گرانقدرش را در طبق اخلاص نهاد و در راه خدا هديه كرد؛حتى پيراهن كهنه اى كه قيمت چندانى نداشت ، به ويژه شب عاشورا، جامه ها و ساير اشيايى را كه قيمت آنها بيش از هزار دينار بود، براى آزادى بردگان و اسيران انفاق كرد. (398)(399)
328 - سمبل جوانمردى  
حسين عليه السلام سمبل جوانمردى و آزادگى است و جلوه هاى بارزى از اين صفت ارزشمند در روز عاشورا از او پديدار شد كه شگفت انگيز است . از آن جمله :
سيراب ساختن دشمن در آن شرايط سخت بيابان ، (400)رضايت ندادن به يارى رسانى گروه جن ... (401)و ديگر اجازه ندادن به كشتن ناگهانى عناصر پليدى چون شمر، كه پيش از برخورد دو سپاه در تيررس يكى از يارانش قرار گرفته بود كه امام عليه السلام فرمودند:
لا ترمه فانى لا ابداء بالقتال (402)تيراندازى نكن كه من آغاز به قتال نمى كنم . (403)
329 - والاترين مرتبه يقين  
اين ويژگى روحى و اخلاقى و عبادى ، از صفات پيام آوران الهى است ، كه برترين و والاترين مرحله آن براى امام حسين عليه السلام پديد آمد؛چرا كه حقيقت يقين آن است كه انسان در راه هدف از رزق و برق دنيا بگذرد و خويشتن را از ارزش هاى مادى دور سازد و او در تمام مراحل عمر و همه فرازهاى و نشيب هاى نهضت الهى اش ، از همان لحظات حركت از مدينه تا واپسين لحظات شهادت ، در اوج يقين بود.
آن حضرت پس از ورود به كربلا در نامه اى به بردارش محمد و ساير افراد قبيله بنى هاشم مرقوم داشت : اما بعد! گويا دنيايى وجود نداشته ، همانگونه كه سراى آخرت جاودانه است (404)
حقيقت اين است كه دنيا و آخرت را بدين صورت ارزيابى نمودن عبارت است از دورى گزيدن از دنيا و آزاد ساختن قلب از كمند مهر آن و آن گرامى در اوج چنين حالتى بود. (405)
330 - ظهور صفات اسلامى  
صفاتى كه از اباعبدالله در روز عاشورا ظهور كرد عبارت بود از:
1 - شجاعت بدنى
2 - قوت قلب و شجاعت روحى
3 - ايمان كامل به خدا و پيغمبر و اسلام
4 - صبر و تحمل عجيب
5 - رضا و تسليم
6 - حفظ تعادل و هيجان بى جا نكردن و يك سخن سبك نگفتن نه خودش ‍ و نه اصحابش
7 - كرم و بزرگوارى و گذشت
8 - فداكارى و فدا دادن (406)
331 - روز سبقت صفات حسينى  
يكى از نويسندگان بسيار معروف ، عبارت محمود عقاد جمله اى درباره اباعبدالله عليه السلام دارد مى گويد: در روز عاشورا مثل اين بود كه يك نوع مسابقه ميان خصلت هاى حسينى برقرار شده بود. يعنى فضايل حسينى هر كدام با ديگرى مسابقه مى داد صبر حسين مى خواست از ساير صفاتش جلو بيفتد، رضاى حسين به آنچه كه رضاى خداست ، مى خواست از صبرش جلو بيفتد، اخلاص حسين مى خواست از همه اينها پيش بگيرد شجاعت حسين مى خواست گوى سبقت را از صفات ديگر او بربايد
332 - اوج شكيبايى و صبر  
آرى در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است كه :
ولقد عجبت من صبرك ملائكه السماوات (407) از شكيبايى تو در برابر رخدادهاى عظيم و مصائب بزرگ ، فرشتگان آسمان ها شگفت زده شدند
و از امام سجاد (ع ) است كه : هر چه كار بر او پيچيده و سخت تر مى شد، رنگ چهره اش درخشيده تر و كردان تا كردان وجودش پر اطميان تر مى گشت ، تا جايى كه دشمن كينه توز با شگفتى بسيار او را قهرمانى خواند كه در راه حق و عدالت هرگز به مرگ نمى انديشد. (408)
333 - صفت برجسته حسين (ع )  
از صفات برجسته اش يكى هم رقت قلب و داشتن سوز دل نسبت به سرنوشت ديگران بود. قلب پر مهرش بر تمامى همراهان و بر شدت ابتلا و آزمايش آنان سوز و گداز داشت .
همواره براى كاهش مشكلات و رفع مصائب آنان تلاش مى كرد و به خاطر همين دلسوزى و رقت قلب ، گرفتارى و مصائب او بزرگ تر مى نمود.
بزرگمردى كه از شدت مهر قلبى و عواطف سرشار انسانى ، با ديدن شرايط غمبار نوجوانى ، يتيمى ، شدت تشنگى ، پريشانى و افسردگى يادگار برادر و آمادگى اش براى نبردى سهمگين ، چنان مى گريد كه بيهوش مى گردد. (409)بايد انديشيد كه وقتى با پيكر غرقه به خون و پايمال شده او روبرو مى گردد چه شرطى برايش پيش خواهد آمد؟
334 - اوج رافت حسينى  
ببينيد (امام حسين عليه السلام ) در همان روز عاشورا و غير عاشورا چه اندازه ها به مردم داده است اصحابش چقدر اندرز داده اند، حنظله بن اسعد الشبامى چه اندرزها داده ، زهير بن قين چه اندرزها داده ، حبيب بن مظاهر چه اندرزها داده است ! وجود مبارك اباعبدالله از بدبختى اينها متاءثر بود، نمى خواست يك نفرشان به اين حال بماند، با مردم لج نمى كرد بلكه به هر زبانى بود مى خواست يك نفر هم كه شده از آنها كم بشود. او نمونه جدش ‍ بود، لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم ، حريص عليكم بالمومنين روف رحيم آيا مى دانيد معنى عزيز عليه ما عنتم ، چيست ؟ يعنى بدبختى شما بر او گران است .
بدبختى دشمان پيغمبر بر پيغمبر گران بود. آنها خودشان كه نمى فهميدند، اين بدبختى ها بر اباعبدالله گران بود يك دفعه سوار شتر مى شود و مى رود، باز برمى گردد، عمامه پيغمبر را به سر مى گذارد، لباس پيغمبر را مى پوشد، سوار اسب مى شود و به سوى آنها مى رود، بلكه بتواند از اين گروه شقاوت كاران كسى را كم كند. در اينجا مى بينيم حسين يكپارچه محبت است ، يكپارچه دوستى است كه حتى دشمن خودش را هم واقعا دوست دارد
(410)
335 - محبت به فرزند  
محبت پاك و خالصانه ، به همه بندگان خدا به ويژه فرزندان ، عملى است شايسته و مورد سفارش ، اما در مورد محبت به دختران در خانواده ، بيشتر توصيه شده است و پاداش بيشترى نيز وعده داده اند
آن حضرت اين عبادت را به شايسته ترين صورت ممكن انجام داد و كوشيد تا دخترش را با بوسه باران ساختن چهره و كشيدن دست نوازش پدرانه بر سر و آرامش بخشيدن به قلب طوفان زده اش ، شادمان سازد واز غم و اندوه جانكاه او بكاهد. اما او در پرتو هوش سرشار خويش حقايقى را دريافت و محبت سرشار پدر گرانقدرش جز بر اندوه جانكاهش نيفزود. (411)
336 - عيادت ياران  
بر اساس برخى روايات ، عيادت انسان با ايمان ، هم پايه عيادت خداست (412)و آن حضرت در روز عاشورا، هم به عيادت مريض موفق بود و هم به ديدار مجروحان ميدان جهاد كه او را به ديدار خويش فرا مى خواندند. و هنگامى كه به سوى آنان مى شتافت تنها به نشستن بر بالين بسنده نمى كرد؛بلكه به ابزار مهر و محبت خالصانه به آنان به ويژه افراد غريب و بى كس و كارى چون غلام آفريقايى و ترك مى پرداخت . گاه هم به عيادت برخى مى شتافت اما ديدار حاصل نمى شد همانند فرزندش على كه به خاطر ادب و احترام به پدر، او را صدا نزد و هنگامى كه خود آن حضرت سلام فرزندش را شنيد و به سويش شتافت ، با پيكر غرق در خون او روبرو شد و خروش برداشت كه :
پسرم تو را كشتند... . (413)
آن حضرت ، هنگامى كه آهنگ ميدان كرد از سيدالساجدين عليه السلام عيادت كرد واز وضعيت او جويا شد و او را مورد مهر و محبت قرار داد و اين آخرين عيادت ، عيادت كننده صحيح و سالمى بود كه از پيش بيمار، به سوى مرگ و شهادت مى شتافت . (414)
337 - حسين (ع ) ميزان اخلاق است  
فرشلر در زير عنوان جوانمردى حسين عليه السلام در جنگ با ابن قحطبه گويد: حسين عليه السلام از عمر سعد فرمانده ، مبارز خواست . تميم بن قحطبه شامى به ميدان آمد و از اسب به زمين خورد و حسين عليه السلام با جوانمردى رفتار نمود مهلت داد تا دوباره سوار اسب شد و حمله آغاز گرديد و هر دو پاى او را قطع شد امام خود را به وى رسانيد و با آنكه مى توانست با يك ضربت او را بكشد و يا ببخشايد، برخلاف انتظار دشمن به وى عنايت نمود و او را مورد لطف قرار داد واز پشت مركبش خم شد و گفت : پسر قحطبه ! من از هر گونه كمك و دستگيرى نسبت به تو مضايقه ندارم .
تميم گفت : دو پاى من شديدا خونريزى دارد و توانايى حركت ندارم بگو بيايند مرا از اينجا ببرند و حسين عليه السلام آنا سپاه بين النهرين را مورد خطاب قرار داد و فرمود: تميم مى گويد بياييد و مرا ببريد.
عمر بن فتى برادر مادرى تميم به قصد انتقام برادر، به حسين عليه السلام حمله كرد و است خود را چنان به تاخت و تاز درآورد كه به هنگام نزديك شدن به حسين جلو اسب را با فشار كشيد و در نتيجه مانند اتومبيلى كه در حالت سرعت ترمز كند از اسب به زمين خورد.
عمر را به سويى پرتاب كرد و عمر بعد از زمانى به خود آمد و اسب از زمين برخاست . سپس سوار بر اسب شد و در همه لحظات كه حقا هم كم نبود هر گونه فرصت به نابود كردن عمر براى حسين عليه السلام فراهم بود و عمر به وجهى از وجوه از خطر جانى تاءمين و مصونيت نداشت جز مروت و جوانمردى طرف مبارز
وقتى كه عمر خود را يافت و سوار بر اسب شد و همه اين صحنه را تجزيه و تحليل كرد و دقيقا جوانمردى حسين عليه السلام را تعميق نمود به خوبى درك كرد و چنان منفعل و پشيمان شد كه يك راست برگشت به فرمانده گفت : در حسين بن على جوانمردى و شهامتى ديدم تكه وجدانم اجازه نداد با چنين شخصى بجنگم و سعد نيز چيزى به وى نگفت و
عمر بن فتى راه صحرا را پيش گرفت و ناپديد شد و عمر سعد براى جلب او به سربازان خود ماءموريت نداد، زيرا او طبق قواعد جنگى تن به تن ، ونيز رسوم اعراب ، سرباز فرارى محسوب نمى شد.
هنوز سياهى عمر بن فتى از ديده ها پنهان ندشده بود كه مردى به نام شيث بن مختوم پيش فرمانده آمد و گفت : اين مرد امروز سپاه ما را سرافكنده و بدنام كرد و از مقام فرماندهى اجازه مى خواهم بروم ميدان ، حسين بن على را بكشم و اين ننگ را از پيشانى لشكر بزدايم .
پس از كسب اجازه به ميدان آمد و بر حسب معمول قوانين جنگى اعراب رجز خواند و چيزى نگذشت كه از اسبت بر زمين افتاد؛و البته در نتيجه طعن و ضرب به قتل رسيد.
ناگفته پيداست كه رفتن عمربن فتى از ميدان در معنا اين بود كه مرگ مانند حسين عليه السلام خسارت بزرگى است بر عالم انسانيت ، اگر اين ادعا درست شود كه دشمن از اعماق دلشان رضايت بر مرگ حسين نداشتند بى مورد نبوده ، زيرا وجود حسين عليه السلام ميزان الاخلاق بود.
338 - منطق ايثار  
منطق امام نه منطق غدر و كيد بود و نه منطق معامله و همكارى انتفاعى ، صرفا منطق ايثار و عقيده و شهادت در راه عقيده بود بشر يا منطق مكر دارد مثل اغلب سياسيون دنيا، يا منطق معامله دارد مثل احزاب سياسى امروز، يا منطق فدا و عقيده دارد، مثل نوادر خلقت از قبيل امام حسين عليه السلام . (415)
339 - سخاوت طبع حسينى  
آن گرامى در پرتو طبع بلندش نه تنها تمامى ثروت و امكانات خويش را در راه انجام فرمان خدا نثار كرد، بلكه از آنچه برايش ممكن بود دريغ نورزيد. (416)
340 - مظهر فداكارى بسيار عجيب  
حادثه شهادت امام حسين عليه السلام نه تنه فجيع بود و نه تنها مظهر يك فداكارى عظيم و بى نظير است ، حادثه بسيار عجيبى است . (417)
341 - بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان هاست  
مساءله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان هاست . هميشه شيطان هاى بزرگ و كوچك ، براى تاءمين هدف هاى هود، انسان ها و توده هاى مردم و ملت ها را قربانى مى كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آن ها با ملت ها و وضع امروز دنيا و روش قدرت هاى بزرگ را ديده ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه هاى شيطان ها قرار مى گيرد بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانى و گمراهى خلاص بشوند.
چه كسى مى تواند اين دست نجات را به سوى بشريت دراز كند؟ آن كسانى كه چسبيده به مطامع و هوس ها و شهوات باشند، نمى توانند؛چون خودشان گمراهند آن كسانى كه اسير خود خواهى ها و منيت ها باشند، نمى توانند بشر را نجات بدهند؛بايد كسى پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛يا لطف خدا به سراغ آن ها بيايد، تا اراده آن ها قوى بشود و بتوانند ايثار كند و از شهوات بگذرد؛از منيت و خود پرستى و خود خواهى و حرص و هوى و حسد و بخل و بقيه گرفتارى هايى كه معمولا انسان دارد،
بيرون بيايد، تا بتواند شمعى فراراه بشر روشن كند. (418)
342 - اوج مروت  
در ميان حيوانات اهلى ، مركب پيامبر مرتجز به آن حضرت اختصاص ‍ يافت .
اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تاسى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسين عليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستون هايى از سپاه اموى را درهم شكست و به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، اما منتظر بود كه نخست صاحبش بنوشد آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود:
تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه : تا تو ننوشى من نمى نوشم . امام حسين عليه السلام فرمود: بنوش ! من هم مى نوشم .
آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه ها هجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعه خارج شد. (419)
آرى ! اين حيوان حق شناس به اراده از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد و فرياد مظلوميت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرم دفاع از حق و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادت او از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد (420)(421)
343 - نمونه شكيبايى  
امام حسين عليه السلام در شكيبايى نمونه بود و در همه مراحل به شكيبايى سفارش مى كرد او به هنگام آخرين وداع با خاندانش ، آنان را توصيه به صبر كرد و ضمن اندرز حكيمانه آنان را از وارد آوردن خراش و صدمه بر چهره و پاره كردن گريبان و جزع و بى تابى نهى فرمود؛(422)
ولى از گريه بازشان نداشت
آزى ! تنها از دخترش خواست تا پدر زنده است نگريد و قلب او را شعله ور نسازد و فرمود:
لا تحرقى قلبى بدمعك حسره
مادام منى الروح فى جسمانى
فاذا قتلت فانت اولى بالذى
تاتينه ياخيره النسوان (423)
آرى ! شكيبايى حسين عليه السلام به گونه اى بود كه فرشتگان آسمان را شگفت زده كرد. بر وضعيت او بينديش و شرايط سخت او را در نظرت ترسيم كن .
آنگاه كه با زخم هاى بى شمار و فرق شكافته و پيشانى شكسته و سينه درهم كوبيده و سوراخ شده از تير سه شعبه بر ريگ هاى تفتيده نينوا افتاده است و در همان حال تيرهاى ستم در گلو و حلق و گردنش فرو نشسته ، زبان از شدت عطش و بسيارى حركت ، مجروح و جگر شعله ور و لب ها خشك است ، قلب مباركش از سويى با ديدن انبوه شهيدان بر خون طپيده اش ‍ سوخته و از دگر سو، با نظاره بر خاندان محاصره شده اش ، سخت بريان و در تب و تاب است .
دست مبارك با ضربت شقاوت پيشه اى قطع و نيزه هاى بر انتهاى پايش ‍ نشسته و محاسن و سر و صورت به خون آغشته است در همان شرايط از يك طرف فرياد دادخواهى خاندانش را مى شنود و از طرف ديگر صداى شادمانى و شماتت دشمنانش را، چون چهره از خاك بر مى دارد و ديده به اين سو و آن سو مى گشايد؛پيكرهاى خون آغشته اى زا مى نگرد كه در كنار هم چيده شده اند؛ولى با همه اين پيشامدهاى سهمگين و مصائب بزرگ و طاقت فرسا، چون كوهى ثابت و استوار بر موضع بر حق و قهرمانه اش ‍ ايستاده است ، نه آهى مى كشد نه دريغى مى دارد و نه يك قطره اشك ضعف ، در برابر دشمن مى ريزد و تنها زير لب زمزمه دارد كه :
صبرا على قضائك ، لا معبود سواك ، يا غياث المستغيثين ! (424)
بار خدايا! من در برابر حكم تو شكيبايم ! جز تو معبودى نيست ، اى فرياد رس دادخواهان (425)
344 - ما راضى هستيم به رضاى خدا  
شافعى گويد: فرزندى از امام حسين عليه السلام مرد و در (ظاهر از) او اندوهى ديده نشد و (از جانب كينه توزان ) سرزنش شد. امام عليه السلام فرمود، ما خاندانى هستيم كه خداى سبحان را مى خوانيم و او به ما عطا مى كند و چون او آنچه را كه ناخوشايند ماست اراده فرمايد ما به آنچه او مى پسندد خشنود مى شويم
345 - اثر ساييدگى در كمر امام حسين (ع )  
در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساييدگى يافتند، از امام سجاد عليه السلام علت آن را جويا شدند، فرمود: اين اثر به دوش كشيدن مواد مورد نياز يتيمان ، بيوه زنان و بينوايان است . (426)
ايا اينك ، زيبنده است كه چنين بزرگ مرد يتيم نواز و نوع پرورى را ظالمانه در شرايط غمبارى قرار دهند، كه ناچار شود كودك شير خوارش را روى دست بگيرد و در برابر انبوه سياهكاران رذل براى او آب بطلبد و نيابد؟ (427)
بخش چهارم : حسين مظهر غيرت الهى 
346 - مرگ سرخ از زندگى ننگين بهتر است  
امام حسين عليه السلام خود سوار بر شتر شده (و طبق روايتى ديگر اسب ) و از لشكر ابن سعد خواست كه ساكت شوند، آنها ساكت شدند، امام شروع به حمد و ستايش الهى نموده و به بهترين صورت مقام ربوبيت را توصيف نمودند، سپس بر پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و ملائكه و رسولان الهى با بيانى رسا و شيوا درود فرستاده و فرمود:
اى مردم ! مرگ و بيچارگى بر شما باد؛زيرا شما در حال پريشانى و سرگردانى از ما طلب يارى نموديد و ما را به فريادرسى خود فرا خوانديد؛ما نيز با شتاب براى يارى شما آمديم ، اما اينك آن شمشيرى را كه مطابق سوگندتان مى بايستى براى يارى ما از غلاف بيرون بكشيد، بر روى خود ما مى كشيد و اى آتشى را كه براى ما مهيا نموده ايد، همان آتشى است كه قرار بود بر جان دشمن ما و دشمن شما برافروخته گردد. امروز شما براى يارى دشمنان خود و جنگ با دوستان خود جمع شده ايد، در حالى كه آنها نه عدالتى را بر پا كرده اند و نه اميد تازه اى در يارى به آنها وجود دارد.
ولى بر شما! آيا قصد داريد كه ما را تنها گذاشته و رها كنيد، بى آن كه حتى شمشيرى در راه كمك به ما از غلاف در آوريد يا خاطرتان از سوى ما پريشان باشد، يا آن كه راى محكمى اتخاذ نماييد؟ شما همانند ملخ با شتاب و عجله مشغول به اين عمل شديد و چونان پروانه اى دامن بر اين آتش زديد.
از رحمت خدا به دور باشيد اى بردگان اجتماع و اى رانده شدگان از گروه ها و اى تاركين كتاب خدا و اى كسانى كه احكام خدا را دگرگون نموديد و اى گروه گناهكار واى پيروان شيطان و اى خاموش گران چراغ هدايت نبوى ؟
آيا اينان را يارى مى كنيد و ما را تنها و خوار مى گذاريد؟ آرى ! به خدا سوگند مى خورم كه اين حيله و نيرنگ (كار جديد شما نيست و) از قديم در شما بوده و اصل و فرع سما را در برگرفته و به آن خو گرفته ايد، شما همچون ميوه پليد و خبيثى هستيد كه حتى در گلوى باغبان خود نيز چون استخوان ، گير مى كنيد، ولى براى غاصبين لقمه اى گوارا هستيد.
بدانيد كه اين زنازاده فرزند زنازاده ابن زياد مرا بين دو كار قرار داده : مرا يكى (از اين دو كار) شهادت و ديگرى ذلت (بيعت با يزيد) است هيهات ! و دور باد از ما كه شهادت را قبول نكرده و تن به ذلت دهيم . (428)
347 - غيرت زاده زهرا(س )  
خدا و رسول او و مؤ منين و دامن هاى پاك و مطهرى كه ما در آن رشد و نمو يافتيم و مردمان با غيرت و جان هاى با عزتى كه تن به ذلت نداده اند، اين اجازه را به ما نمى دهند كه ما مطيع انسان هاى پست شويم و (زندگى ذلت بار را) بر شهادت شرافتمندانه ترجيح دهيم بدانيد كه من با همين خاندان اندكم كه ياوران من نيز مى باشند، با شما نبرد خواهم كرد سپس آن حضرت در ادامه سخنانش اشعارى از فروه بن مسيك مرادى زا خواند:
اگر ما (در اين جنگ ) پيروز شويم پيروزى عادت ديرين و قديم ما است و اگر شما بر ما چيره شده و ما مغلوب گرديم ، باز هم پيروزيم . اگر ما شكست خورده و به شهادت برسيم ، از روى ترس نبوده بلكه روزگار ما سر آمده و اجل ما رسيده و دولت به ديگران روى كرده است اگر مرگ از سر عده اى باز شود و از آنان دور گردد، درب خانه كسانى ديگر را به صدا در مى آورد بزرگان و سروران قوم من به دست شما كشته شدند، همانگونه كه در قرون پيش مردمان نابود گرديدند.
اگر بنا به جاودانگى پادشاهان در اين دنيا بود، پس ما نيز جاويد مى مانديم و اگر بزرگ مردان در اين عالم باقى مى ماندند، ما نيز بايد باقى مى مانديم . به شماتت كنندگان ما بگو: به خود باز گرديد و ما را شماتت و سرزنش ‍ مكنيد؛زيرا همين مرگى كه گريبان گير ما شده است ، زمانى ديگر نيز گريبان گير شما خواهد شد.
(429)

next page

fehrest page

back page