next page

fehrest page

back page

تاريخنگارى شيعى در دوره صفوى  
بايد توجه داشت كه در دوره صفوى ، بخشى از تاريخنويسى مربوط به ثبت تحولات تاريخ دولت صفوى و احيانا دولتهايى است كه در آمد اين دولت بوده اند. ما در اينجا قصه شرح چگونگى ان قبيل تاءليفات را كه نمونه هاى مشهور آن عالم آراهاى مختلف (653)يا خلاصة التواريخ و جز آنهاست نداريم بكله صرفا قصدمان اشاره به كتابهاى تاريخى است كه به تاريخ صدر اسلام اعم از سيره رسول خدا (ص ) وتاريخ امامان (ع ) پرداخته اند.
گفتنى استكه مولفان آثار ازنوع اول ، نه عالمان دين ، بلكه طايفه ديگرى از فرهيختگان جامعه عصر صفوى مانند منشيان و دبيران احيانا شاعران بودند. در اينجا دوره صفوى و قاجار را كه از اين لحاظ و از بسيارى جهات كاملا به يكديگر شباهت دارند، يكجا مورد توجه قرار مى دهيم . با گذشت مرحله نخست تشكيل دولت صفوى به عهد اسماعيل اول ، نوبت به مرحله دوم آن يعنى وره تثبيت دوره صفوى رسيد كه شاه طهماسب متكفل آن بود. از اهرمهاى اصلبى اين دولت ، توجه شاه به تشيع ونگاهبانى از آن به عنوان يكى از بنيادهاى اصلى دولت جديد بود. شاه طهماسب بادرك اين مطلب به كار تعميق انديشه شيعى در ايران پرداخت و از زواياى مختلف براى تحكيم اين امر چهل سال تلاش كرد. در حوزه تاريخ ، هدف عمده آشنايى مردم از جنبه اثباتى آشنا كردن مردم با زندگى امامان و از نظر اعتقادى ، نقد اعمال مخالفان ائمه در صدر اسلام بود. گفتنى است كه ايران ، به ويژه در بخش شرقى كاملا با مناقب ائمه آشنا بودند، اما به هر روى توسعه اين آشنايى ، به رواج هر چه بيشتر تشيع كمك مى كرد. توجه به اين نكته كه شاه طهماسب سه بار دستور ترجمه كتاب با ارزش كشف الغمه را صادر كرده و اين دقيقا به هدف اشاعه تشيع ميان مردم بودن ، مؤ يدى بر مطلب فوق الذكر است . نعمت الله بن قريش رضوى يكى از اين مترجمان است . وى در مقدمه ترجمه اش مى نويسد چون همواره خاطر عاطر آن جامع مفاخر شاه طهماسب توجه بر اين بود كه تولا و تبرا ميان مردم آشكار شود و معلوم و مقرر بود كه بيشتر مردمان اين زمان از اكثر احوال ائمه طيبين (ع ) غافلند و معرفت ثوقب مناقب ايشان به تفصيل حاصل ندارند.فرمود كه كتاب كشف الغمه فى معرفة الائمة كه جامع ترين كتب است در اين باب ، اگر كسى به فارسى كند نفع آن عام شود و مواليان همه در معرفت امامان كامل و تمام شوند و اين نعمتى عظيم و بركتى شامل و عميم بود. وى سپس شرح مى دهد كه وى به اين خدمت قيام كرد.(654)
دليل ديگر پرداختن به تاريخ اسلام در اين دوره ، رشد انديشه هاى اخبارى و حديثى بود. مى دانيم كه ميان اهل سنت نيز، بسته شدن باب اجتهاد از يك سو و غلبه اخباريگرى ، فقه وعقل (فلسفه ) را تضعيف كرد اما در عوض به تاريخ ورجال مجال بروز داد. در شيعه نيز اين مرحله پس از شيخ مفيد، هم فقه اجتهادى تقويت شد چون باب اخبار بسته شده بود و هم كلام و فلسفه رشد كرد و در عوض تاريخ و رجال محدود شد. با رشد مجدد اخباريگرى در دوره صفوى ، تا اندازه اى تاريخ نيز مجال ظهرو يافت . جز آن كه عامل ديگرى سبب محدود شدن آن در استفاده از تاريخ در بحثهاى كلام آن هم به طور اختصاصى مباحث امامت شد. اين مباحث همانهايى بودكه درقرن سوم در كتابهايى نظير الاستغاثه فى بدع الثلاثه ظاهر شده بود.
يك ويژگى عمده آثار دوره صفوى ، حتى در حوزه شيعيان خارج از ايران در بحرين آن است كه تاريخى گسترده در اختيارشان نبوده است . در اين زمان ، برخلاف زمان ابن طاووس واربلى كه كتابهاى اهل سنت در عراق رواجى كامل داشته وشيعيان هم از آنها بهره مى برده اند، تنها كتابهاى شيعى در اختيار بوده است . آنچه ازكتابهاى اهل سنت درآثارى نظير اثبات الهداة يا بحار يا جز آن ها آمده ، مطالبى است كه نوعا از طريق ابن بطريق ، ابن طاووس و اربلى و امثال آنها نقل شده است . البته بايد چند كتاب محدود لغت و امثال آنها را استثنا كرد. منابع تاريخى كهن نظير تاريخ طبرى يا آثار ذهبى يا ابن كثير كه شايع ترين آثار در جهان اهل سنت بوده و در اختيار عالمان شيعى نبوده است . هنوز نيز يك نسخه از تاريخ طبرى در بيست مجلد فهرست كتابخانه آيت الله مرعشى شناسانده شده است . از تاريخ يعقوبى نيز كه اثرى شيعى است يادى در اين فهرست نيست بلكه نسخه اى خطى ازآن در ايران وجود ندارد. ونيز بايد دانست كه نسخه اى ز كتاب الجمل شيخ مفيد حتى در اختاير علامه مجلسى قرار نداشته است . اين همه نشان مى دهد كه اى دوره ، از لحاظ داشتن منابع تاريخى رايج چه رسد به منابع گمنابى نظير انساب الاشراف و امثال آن ، بسيار بسيار فقير بوده است . چندين رساله كه در نيمه دوم دولت صفوى درباره ابومسلم نوشته شده ، هنوز اين ترديد وجود داشته كه آيا وى يك شيعه امامى است يا مدافع عباسيان ! و زمانى كه يك نويسنده خواسته تا اورا مدافع عباسيان نشان دهد، تنها مروج الذهب را در اختيار داشته و به گونه اى از آن سخن گفته كه گويى گوهرى ناشناخته يافته است .(655)
نوشته هاى فارسى و عربى فراوانى در اين دوره در زمينه سيره و اخبار امامن (ع ) نوشته شده است . اما هيچكدام از لحاظ گستردگى و نظم به پاى مجلدات بحار الانوار علامه مجلسى نمى رسد. از مجلد يازدهم تا چهاردهم بحار به قصص انبياء اختصاص دارد كه ضمن آن از مهمترين مصادر شيعه ، آنچه در اين باره بوده ، به ضميمه آيات قرآنى تفسير آنها و احيانا توضيحات خودش ، مطالب لازم فراهم آورده است . سيره نبوى شامل هشت مجلد از مجلد 15 تا 22 است كه نسبتا بسيار مفصل مى باشد. نوع تقسيم بندى علامه مجلسى قابل توجه و مانند ساير قسمت ها با دقت انجام شده است .
جلد پانزدهم از اجداد رسول خدا (ص ) آغاز ده وتا جوانى آن حضرت ادامه يافته است .
مجلد شانزدهم از ماجريان ازدواج با خديجه تا انتهاى مسائل شخصى مربوط به رسول خدا( ص ) ازجمله اخلاق و سنن آن ها حضرت را دربرگرفته است .
مجلد هفدهم در يك قسمت شامل بحث عصمت و سهوالنبى ودر ادامه مشتمل بر معجزات آن حضرت است .
بخش نخست مجلد هجدهم معجزات و در ادامه مبعث و در انتهاى آن خبر معراج آمده است .
مجلد نوزدهم اخبار دوران بعثت تا عزوه بدر را شامل مى شود.
مجلد بيستم ادامه غزوات رسول خدا (ص ) تا حديبيه و نامه نگارى به شاهان و اميران است .
مجلد بيستم ويكم تاحجة الوداع امتداد يافته است .
مجلد بيست و دوم شامل اخبار اقارب رسول خدا (ص ) به ويژه همسران و برخى از اصحاب و خواص آن حضرت و در انتها اخبار مربوط به وفات رسول خدا (ص ) را آورده است .
از مجلد بيست و سوم تا بيست و هفتم به مبحث امامت اختصاص داده شده است . مجلد بيست و هشتم تاسى و يكم به تاريخ خلفا اختصاص دارد كه به تازگى چاپ شده است . از مجلد سى و دوم تا پنجاه و سوم به تاريخ و سيره امامان اختصاص داده شده كه براى برخى از امامان تا چند مجلد و براى برخى ديگر يك مجلد در نظر گرفته شده است . علامه مجلسى صرفنظر از برخى از آثار شيعى مانند كتاب الجمل شيخ مفيد كه نديده ، آن چه كه از آثار شيعى در اين زمينه بوده در اين اثر خود آورده است . كتابى ديگر مانند كار علامه در زمان وى انجام شده كه نامش عوالم العلوم بوده و كارى است نظير كار علامه در يكپارچه كردن آثار شيعى در موضوعات متنوع . برخى از مجلدات آن نيز در باره امامان توسط موسسة الامام المهدى عليه السلام به چاپ رسيده است . گفتنى است كه علامه مجلسى كتاب جلاء العيون را فارسى در تاريخ چهارده معصوم نگاشته كه يكى از رايجترين آثار فارسى درچند سده اخير در زمينه سيره معصومين بوده است .
كتاب اثبات الهداة از شيخ حر عاملى در باب امامت وبيان اخبار چندى از زندگى امامان در نوع خود كتابى جامع و كم مانند است . مجموعه اخبار معجزات زا نيز سيد هاشم بحرانى (م 1108 يا 1109 در مدينة المعاجز فراهم آورده است . اين اثر به تازگى در هشت مجلد به چاپ رسيده است .
نوشته هايى كه در اين دوره در مناقب و امامت و تاريخ امامان نوشته شده خارج از حد شمارش بوده وتقريبا بخش اعظم آنها فاقد ارزش علمى است . اين وضعيت در دوران صفويه و قاجار يكنواخت بوده وعلى رغم بهتر شدن مناسبات خارجى ايران در دوره قاجار به ويژه رفت و آمد به عتبات و حج رشد كتابخانه اى در ايران وجود ندارد و به همين دليل كار عمده تازه اى نيز صورت نمى گيرد.
قابل تذكر است كه در دوره قارجار نه تنها عالمان دينى ، بلكه دبيران حكومتى نيز به كار تاءليف در تاريخ السلام به ويژه مقتل نويسى مى پرداختند. نمونه آن فيض الدموع بدايع نگار است ك با نثرى زيبا نوشته شده و اخيرا توسط ميراث مكتوب چاپ شده است . نمونه ديگر فرهاد ميرزا معتمد الدوله فرزند عباس ميرزاست كه براى سالهاى متمادى حكومت فارس و نواحى ديگر را داشت . وى كتاب قمقام زخاز و صمصام بتار را در مقتل امام حسين نگاشته كه مكرر چاپ شده است .(656)موسوعه بزرگ تاريخى اين دوره ناسخ التواريخ از محمد تقى سپهر است كه در حال حاضر بجز بخش تاريخ قاجاريه آن فاقد ارزش تاريخى و منسوخ التواريخ است .
مقتل نويسى عاشورا 
حادثه كربلا از حوادث دردناك تاريخ اسلام است كه پس از آن ، توجه مسلمانان را براى هميشه به خود جلب كرده است . در ميان مولفات مورخان عراق در قرون نخست ، توجه به اين ماجرا جدى است و از سنى و شيعه ، آثار فراوانى درباره اين رخداد نوشته شده است . شايد بهترين آنها كه برجاى مانده كتاب مقتل الحسين ابومخنف باشد كه بخشهاى عمده آن در تاريخ طبرى برجاى مانده است . آثار برجاى مانده ديگر تاريخ كربلا در طبقات الكبرى ابن سعد وانساب الاشراف بلاذرى والفتوح ابن اعثم و مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى والارشاد شيخ مفيد است . اين آثار با استفاده از تك نگاريهاى فراوانى كه در قرن دوم تدوين شده ، تاءليف شده است . متاءسفانه تك نگاريهاى دانشمندان شيعى درباره كربلا مانند مقتل الحسين اصبغ بن نباته ويا ابول اسحاق ثقفى و ده ها مورد ديگر ازميان رفته است .
از قرن ششم به بعد، در آثار عمومى به اين حادثه پرداخته شده است . با علاقمندى جامعه سنى در نقاط مختلف ايران به برگزارى مراسم عاشورا از قرن ششم به بعد، در ادبيان فارسى اعم از نثر و نظم آثارى پديد آمد. آخرين كتاب از دست ، روشة الشهداء ملاحسين كاشفى است كه در اوائل قرن دهم هجرى ، در هرات تاءليف شده است . اين كتاب داستان كربلا را در يك قالب ادبى بسيارى زيبا ريخته و صرفنظر از مستند بودن نقلها يا عدم آن ، رخداد كربلا را به هيجانى ترين شكل ارائه كرده است . او در اين راه از نثر زيباى خود وهم از اشعار خود و ديگران بهره برده و تحولى عميث در مقتل خوانى كه پيش از آن نيز باب بوده ايجاد كرده است . مادر مقالى مستقل درباره روضة الشهداء سخن گفته ايم .(657)
با روى كار آمدن دولت صفوى ، مراسم عاشورا شدت يافت و متوفى تازه در مقتل تاءليف شد. اين وضعيت همچنان در تزايد و تزايد بوده و تا انتهاى دوره قارجار و پس ازآن ادامه يافته وهر سال تاءل يف و يا تاءليفاتى در اين زمينه از نثر و نظم بر ميراث پيشين افزوده مى شود.
متاءسفانه در اين دوره دقت تاريخى وجود ندارد و همانگونه كه گذشت ، از مصادر دقيق استفاده نشده است . انچه از لحاظ بينشى در مقتل نويسيهاى اين دوره وجود دارد آن كه عمدتا تا از زاويه اندوه و غم و مصيبت وابتلاء به قضيه نگاه شده و كوشيده شده تا پيش از آن كه متنى تاريخى در اختيار بگذارد متنى حزن زا آن هم به قصد روضه خوانى تهيه كند. غالب اين آثار به شماره ، براى مجالس سوگوارى تاءل يف شده و هدف عمده اش فراهم كردن زمينه براى گريه بوده است . نمونه هاى از اين كتاب ها را كه از دوره صفوى به بعد تاءليف شده و عمده آنها از دوره قاجارى است نقل مى كنيم :
ابتلاء الاولياء(ادبيات فارسى ، استورى ، 993 از اين پس با نام استورى ) ازالة ، الاوهام فى البكاء(ذريعه 11/ 61)، اكسير العبادة فى اسرار الشهادة از ملاآقا در بندى (استورى ، 986)، امواح البكاء (استورى ، 979 مرعشى ، 7165) بحر البكا فى مصائب المعصومين (ذريعه 26 / 84) بحر الحزن (استورى ،990) بحر الدموع (مرعشى 2592)، بحر غم (استورى ، 964) بستان ماتم (استورى ، 1001)بكاء العين (مرعشى ، 6582)بلاء وابتلاء در رويداد كربلا (استورى ، 960)بيت الاحزان (استورى ، 9076) خلاصه المصائب (استورى ،1017) داستان غم (استورى ، 964، مرعشى 2916) دمع العين على خصائص الحسين (استورى ، 996)الدمعة الساكبة فى المصيبة الراتبه (الذريعه 8/ 264) رياض البكاء(ذريعه 1/ 6) روضه حسنيه (استورى ، 951 مرعشى 6224،، 6545) روضة الخواص (مرعشى ، 3001)، روضة الشهداء يزدى (مرعشى ، 156) رياض الشهادة فى ذكر مصائب السادة (استورى ،958) سرالاسرار فى مصيبة ابى الائمة الاطهار(استورى ،996) طريق الكباء(ذريعه ، 15 / 164) طوفان البكاء(استورى ، 967)عمان البكاء(استورى 982) عين البكاء(استورى ، 941)عين الدموع (مرعشى ، 440)، فيض الدموع (استورى ، 988) قبسات الاحزان (استورى ، 989)كنز الباكين (استورى ،969)كنزالباكين (مرعشى ، 4550) كنزالمحن (استورى ،991) كنز المصائب (استورى ،969، 987) لب عين البكاء(استورى ،942) لسان الذاكرين (استورى ،970) ماتمكده (استورى ، 963،975) مبكى العيون (مرعشى ، 5006)مجالس ‍ المفجعة (استورى ، 945)مجرى البكاء(ذريعه 2 / 40)مجمع المصائب فى نوائب الاطائب (مرعشى ،3369، 5425،6643) مجمع المصائب مازندرانى (مرعشى ،6572) محرق القلوب (استورى 943) محيط العزاء(استورى ،945) مخازن الاحزان فى مصائب سيد شباب اهل الجنان ، مخزن البكاء(مرعشى ،1645،استورى ،969) معدن البكاء فى مقتل السيد الشهداء(مرعشى ،3017)مفتاح البكاء فى مصيبة خامص آل عبا(مرعشى 2363) مفتاح البكاء(كتابخانه مطهرى ،5 / 921) مناهل البكاء(معرشى 3455)منبع البكاء(ذريعه 22 358/)مهيج الاحزان (استورى ،959)، نجات العاصين (استورى ،1000)نورالعين فى جواز البكاء(ذريعه 24 / 372)،وسيلة البكاء(مرعشى 5500) وسيلة النجاة (استورى ،961) ينبوع الدموع (مرعشى ،3083) هم و غم فى شهر المحرم ) ،ملا حسين بن على حسن (مرعشى 5627)نوحة الاحزان صيحة الاشجان ، محمد يوسف دهوارقانى (مرعشى 1731)ابصار الابكار لانتصار سيد الابرار(مجلس ،12 / 9) رياض الكونين فى مصائب الحسين (كتابخانه شهيد مطهرى ، ف 5/77)
دقت در اسامى اين كتابها، نشانگر ان است كه چند مفهوم كليدى در آنها وجود دارد كه عبارت است ازبكاء، حزن ، ابتلاء، اشك ،مصيبت ،كربلا در اين دوره بيشتر از زاويه اين مفاهيم مورد توجه قرار گرفته و همانگونه كه اشاره شد كمتر ديدتاريخى در آن مد نظر بوده است .
نكته ديگر در اين آثار، آن است كه تعجب از شكست اصحاب امام حسين (ع ) سبب شده است تا آمار كشته هاى دشمن رو به ازدياد بگذارد.در اين باره نگاهى به اسرار الشهادة ملاآقابندرى و حتى تذكرة الشهداء ملاحبيب الله كاشانى ، اين قبيل ارقام نجومى را كه با هيچ ملاك تاريخى قابل اثبات نيست نشان مى دهد. اين قبيل آثار به قدرى دور از واقع بود كه ميرزا حسين نورى كه خود عالم اخبارى بود و بخش اعظم روايات ضعاف را در مستدرك وسائل فراهم آورد، بر آن داشت تا با نوشت كتاب لؤ لؤ و مرجان به جنگ مقتل نويسان و مقتل خوانان برود.
مقتل نويسى در دوره معصار، با اندكى تغيير موضع ، صورت تازه اى به خود گرفته و آثار جديد خلق شده كه بخشى ازآنها را دربخش بعد معرفى خواهيم كرد.
تاريخ نويسى در چند دهه اخير 
در تمام دوره قاجار و حتى مدتها بعد از آن ، نگارش آثار تاريخى مربوط به صدر اسلام ، درهمان قالبهاى كهنه ادامه داشت . تاريخ در اين نگاه ، بيشتر به عنوان يك ابزار براى تاءمين خواستهاى عوام مردم در حفظ آداب و رسوم مذهبى مورد استفاده قرار مى گرفت . طبعا به دليل قوت آداب و رسوم مذهبى در جامعه ، و نياز طبيعى مردم براى تاءييد آن ها از سوى مورخان مذهبى ، باب نقد و نظر بسته شده بود. به علاوه ، تاريخ امامان به عنوان يك دوره مقدس ، در مقايسه با بخشهاى ديگر تاريخ اسلام مورد بررسى و تحليل قرار نمى گرفت .افزون بر آن ، با رشته تاريخ به عنوان يك مبحث عالمانه ، آنچنان كه درباره ساير موضوعات دينى برخورد مى شد، نگاه نمى شد. تاريخ وسيله موعظه و نصيحت بود با صرف مطالعه منابع ، قابل وصول . در حوزه هاى علمى با اين درس به عنوان يك رشته علمى برخورد نمى شد، بلكه اصولا پرداختن به آن كار افراد اهل منبر بود كه هميشه چندين درجه از متخصصين علوم اسلامى پايين تر دانسته مى شدند.
دانش تاريخ از چندين دهه قبل به اين سو، مورد توجه بيشتر قرار گرفته است .(658)
شايد مهترين دلائل آن اينها باشد: نخست تحولات سياسى ايران كه درگير شدن علما در آن ، تحليل تاريخ را مى طلبيد و آنها به اجبار واداشت تا تاريخ اسلام را جدى تر تلقى كنند. ديگر ان كه ، ورود آثارى از كشورهاى عربى به ويژه مصر و سوريه وعراق به ايران سبب شد تا جامعه شيعه به اهميت تاريخ ميان علوم اسلامى پى ببرد. در حقيقت دانش تاريخ به عنوان يك دانش نقلى ميان اهل سنت كه به نقل بهاى بيشترى مى دادند، بيشتر بود وبه همين دليل اين آثار در آن مناطق پديد آمده و به سوى ايران نيز سرازير شد. عامل ديگر بالاگرفتن انتقادهاى روشنفكران به مسائلى بود كه بخشى از آنهابه تاريخ برمى گشت ،نمونه آن ،آثار كسروى در ارتباط با اسلام و تشيع بود كه موجى از علما را به تاريخ براى پاسخگويى ايجاد كرد. نمونه ديگر كتاب بيست و سه سال كه آن نيز خود زمينه تحقيق و پژوهش در سيره رسول خدا (ص ) را جدى تر كرد. تاءثير شيوه هاى تاريخ نويسى غربيها و نيز ماركسيستها نيز در رويكرد مجدد جامعه ما به تاريخ قابل ارزيابى است . اين مساءله به ويژه در تحليل بخشهاى انقلابى تاريخ شيعه بيشتر مورد توجه قرار گرفته است . محسوس ترين بخش تاريخ براى جامعه شيعه ، تاريخ كربلا بوده كه به هر روى و در هر سال اين تاريخ بازگو و مرور مى شده است . اهميت اين واقعه در جامعه شيعه ، و نقش سياسى حساس آن ، سبب شده تا بيش از هر دوره ديگر مورد توجه قرار گرفت و آثارى در آن زمينه پديد آيد.
گزيده آثار جديد در سيره نبوى  
در اينجا به معرفى برخى از آثار قابل اعتنايى كه در سده گذشته به ويژه چند دهه پيش تاكنون درباره سيره نبوى نگاشته شده مى پردازيم .
نظام الحكومة النبوية المسمى بالتراتيب الادارية ،ج 2،عبدالحى الكتانى ، بيروت ، دارالكتاب العربى
حديث القرآن عن غزوات الرسول (ص )،ج 2،ابوبدر محمدبن بكر آل عابد، بيروت ، دار العرب الاسلامى ، 1413
دولة الرسول (ص ) من التكوين الى التمكين كامل سلامة الدقس ، اردن ، دار عمار، 1993
حياة محمد (ص )،محمد حسين هيكل ، چاپ سيزدهم (بدون ناشر و سال نشر)
فقه السيرة النبوية ، منير محمد غضبان ،مكه ، جامعة اما القرى ،1413
قراءة سياسية للسيرة النبوية ، محمد رواس قلعجى ، بيروت ، دارالنفائس ،1416
قراءة جديدة للسيرة النبوية ، محمد رواس قلعجى ، بيروت ، دارالبحوث العلمية للنشر والتوزيع ،1404
حياة النبى و سيرته (ص )،ج 3، محمد قوام و شنوى ،تهران ، اسوه ، 1416
موسوعة التاريخ الاسلامى ،العصر النبوى ، العهد المكى ، محمد هادى اليوسفى الغروى ، قم ، مجمع الكفر الاسلامى ،1417
دراسات فى السيرة النبوية ،حسين مؤ نس ، الزهرا للاعلام العربى ،1405
الهجرة فى القرآن الكريم ، احزمى سامعون جزولى ، رياض ، مكتبة الرشد، 1417
عصر النبى (ص ) و بيته قبل البعثة ، محمد عزة دروزه ، بيروت ، دارليقظة العربيه 1964
سيرة الرسول (ص )، صور مقتبسه من القرآن الكريم ، محمد عزة دورزة ، قاهره عيسى ، آل يحيى ، الدار العربية للموسوعات ،1983
الدولة فى عهد الرسول (ص )،ج 2، احمد صالح العلى ، المجمع العلمى العراقى ، 1988
فقه السيرة ، محمد الغزالى ، قاهره ، دارالكتب الاسلامية ، 1402
العبقرية العسكرية فى غزوات الرسول (ص )،صاع محمد فرج ، قاهره ، دارالفكر العربى 1377 قمرى .
بدرالكبرى ، المدينة والغزوة ، محمد عبده يمانى ، رياض دارالقبلة ، 1415
سيرة المصطفى (ص )، هاشم معروف الحسنى ، بيروت ، دارالتعارف ،1406
انقلاب تكاملى اسلام ، جلال الدين فارسى ، تهران ، آسيا،1349
محمد خاتم پيامبران ، ج 2، جمعى از نويسندگان ، تهران ، تهران ،حسينيه ارشاد، 1347ش .
سيره نبوى ، ج 3، مصطفى دلشاد، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى ، 1372
پيامبرى و انقلاب ، پيامبرى و جهاد، پيامبرى و حكومت ، 3ج ،جلال الدين فارسى ، تهران ، موسسه انجام كتاب .
خاتم پيامبران 3ج محمد ابوزهره ، ترجمه حسين صابرى ، مشهد بنياد پژوهشاى اسلامى ، 1373
تاريخ پيامبر اسلام (ص )، محمد ابراهيم آيتى ، تهران ، انتشارات دانشگاه تهران
تاريخ سياسى اسلام سيره رسول خدا(ص -رسول جعفريان ، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى ، 1373
كارنامه سياسى اجتماعى اخلاقى محمد، محمد حسين مظفر، ترجمه مصطفى زمانى
الصحيح تاءليفى جديد در سيره 
سنت سيره نويسى مسلمانان تا كنون بر اساس نقل ، و نه نقادى استوار بوده است پيشينيان گاه به بررسى مختصر نقلها مى نشسته اند و به طور عمده با بى توجهى به برخى نقلها وعدم ياد از آنها ويا تعبير قيل ، نظر منفى راجع به خبر يا منبعى را ابراز مى كرده اند.در عصر جديد كه تاريخنگارى تحقيقى جدى ترگرفته شده ، تاريخ دوره اسلامى هم با نقادى بيشترى مورد توجه قرار گرفته است .با اين حال ، سنت نقادى در ميان خود مسلمانان هنوز هم ضعيف است . به ويژه تعصب هاى دينى مانع از آن است كه كار تحقيق ونقادى به صورت گسترده به پيش برود.
درسالهاى اخير شاهد نوشته جديدى در سيره با نام الصحيح من سيرة النبى الاعظم (ص از عالم سيد جعفر مرتضى بوديم كه از حيث تتبع و تحقيق تاريخى ، مى تواند الگويى براى تحقيق در ساير بخشهاى تاريخ اسلامى باشد.(659)اين نوشته كه البته از سوى يك عالم شيعه نوشته شده و طبعا بايد با اين ملاحظه مورد توجه قرار گير كوشيده است تا با تكيه بر سنجش ‍ سند روايات و مهمتر ازآن بررسى نصوص ، و توجه به تناقضات موجود در نقلهاى مربوط به يك حادثه ، به نقد آنچه در منابع امده بپردازد.بحث از تناقض هاى موجود در نقل يك خبر، نكته اى است كه تا كنون كمتر به آن توجه شده است . در انى كتاب ، به خصوص نسبت به دستهاى پنهانى كه با انگيزه هاى قبيله اى ، قومى ، ومذهبى به تحريف سيره پرداخته مورد عنايت قرار گرفته است .
از آنجا نگرش حاكم بر اين كتاب تا حدودى استخوان بندى سيره اى را كه تا كنون معمول بود دگرگون ساخته است .از اين رو ممكن است كه كسانى به دليل ترسى كه از شهرت اين روايات جراءت تكذيب آن نقلها را ندارند، از انكارهاى مداوم ايشان تعجب كنند، اما به تدريج با آشنايى با نمونه هاى متعدد اين اشكالات ، خواهند دانست كه شهرت برخى از نقلها شهرتى كاذب است ، و به ويژه در اين نقلها ديدگاه هاى اهل بيت و حتى راويان غير مدنى محفوظ نشده است .
جلد نخست كتاب اختصاص به بحثهاى مقدماتى كه براى فهم تاريخ اسلام ضرورى است دارد. نگاهى به تلاشهاى ضد اسلامى امويان و برخى از حاكمان عباسى كه به نوعى در برابر پيامبر (ص ) بوده و در ابتدا آمده است . پس از آن ، برخى از سياستهاى فرهنگى به از اسا سبب برخى از تحريفهاى تاريخ شده مورد توجه قرار گرفته است . بحث از منع تدوين حديث ، مطرح كردن برخى از شخصيتهاى نا مطلوب به عنوان منبع علم و فتوا در عصر نخست اسلامى ، اجازه داده به يهوديان و متاءثران از فرهنگ يهودى براى نشر افكارشان درجامعه اسلامى (اسرائيليات )نقش منفى قصه خوانان در تاريخ فرهنگ اسلامى ، در ادامه آمده است . بحث از ديدگاه اهل سنت درباره صحابه كه خود مانع مهمى در ثبت دقيق اخبار سيره بوده ، دادن اعتبار به راويان ناصبى و رد روايات راويا شيعى و متشيع ، از مسائل ديگرى است كه به نوعى به ثبت دقيق تاريخ اسلام لطمه زده است . در نهايت ، ضوابط دقيق در تاريخنويسى آمده است . گرايش ضد فرهنگ يهودى مؤ لف در اين مجلد و مجلدات بعدى كاملا آشكار است . شايد حساس ترين بخش ‍ از بحثهاى مولف ، بحثهايى باشد كه در نقد اخبارى كه به نوعى فضيليت براى شخصيتهاى محبوب اهل سنت است ، شده است .
مجلد دوم كتاب از نخشتين بحثهاى تاريخ اسلام آغاز مى شود. بحث از جزيرة العرب ، تاريخ كعبه و موقعيت قريش در نخستين فصل مورد بررسى قرار گرفته است . از بحثهاى مهم اين قسمت ، بحث از اين نكته است كه ذبيح ، اسماعيل است نه اسحاق .پس از آن دوران كودكى پيامبر (ص ) صحبت شده و داستان شق صدر مورد انكار سخت قرار گرفته . نقلهاى نادرست و مجعولى كه در نخستين سفر پيامبر (ص ) به شام در مآخذ آمده و با بديهيات عقلى و تاريخى ناسازگار است ، مورد بررسى قرار گرفته است .
در تمامى مجلدات ، نگاه شيعه به پيامبر (ص ) نگاهى مقدسانه و معصومانه است . اين نگاه در مآخذ اهل سنت كمتر مورد توجه بودهخ و اين تاءثير بدى در نقل اخبار سيره داشته است . مؤ لف در پى آن است تا اخبارى كه به نوعى به حيثيت رسول خدا (ص ) لطمه مى زند، مورد نقدو ارزيابى قرار دهد. افزون بر آن ، برخى از مسائلى كه شيعه روى آن تكيه داشته ، مانند ايمان اجداد پيامبر(ص ) و نيز ابوطالب ، در اين كتاب به طور مستند بحث مورد بحث قرار گرفته است . بحثى در باره علل رشده اسلام ، بعثت پيامبر (ص ) و زمان آغاز وحى در ادامه آمده و مجلد نخست تا اسلام ابوذر كه زمان حضور حضرت در خانه ارقم (در حدود سال چهارم بعثت )بوده پايان يافته است .
مجلد سوم مشتمل بر بحث معراج ، هجرت به حبشه ، شعب ابى طالب ، هجرت به طائف ، بيعت با انصارو هجرت به مدين مى باشد. در جاى جاى اين مجلد، تكيه مؤ لف بر نقد نقلهايى است كه به نفع برخى از افراد و قبائل ساخته شده است . چيزى كه سياست مذهبى حاكم بر قرون نخست اسلامى ،به ويژه دوره اموى به آن توجه داشته است .
مجلد چهارم از هجرت پيامبر (ص ) به مدينه تاغزوات پيش از بدر را شامل مى شود. نگاه كلامى مؤ ل ف (دربحثهايى مانند سهو النبى و مانند اينها) و نيزگرايش به دفاع از برخى از احكام اسلامى در اين كتاب روشن است .بحث از فلسفه جهاد در اسلام به تفصيل آمده است . نخستين اقدامات آن حضرت در ابتداى تشكيل حكومت اسلامى با تفصيل بيان شده است .در بحث آغاز حكم فقهى روزه ، نگاهى تفصيلى به صوم عاشورا كه اخل سنت آن را مستحق مى دانند صورت گرفته است .
در مجلد پنجم كتاب از بدر تا حوادث پيش از احد را مورد بررسى قرار گرفته است . در اين مجلد با تفصيل تمام ، به حوادث بدر پرداخته و با توجه به بررسيهاى سندى و همچنين تناقضات ميان نقلهاى به ارزيابى نقلهاى تاريخى پرداخته است . در ميان كتابايى كه در چند دهه اخير تاءليف شده ، هيچ كتابى را اين تفصيل به اين مباحث نپرداخته است .
مجلد ششم كتاب به طور عمده درباره جنگ احد و برخى از مسائل مربوط به يهوديان و تلاشهاى آن ها براى نابودى اسلام در مدينه است .
مجلد هفتم به طور عمده به حادثه ريجع و بئر معونه اختصاص يافته است . (صص 139 361) ضمن آن برخى از حوادث جزئى سال چهارم هجرت پرداخته شده است .
مجلد هشتم به غزوه بنى النضير و حوادث پيش از خندق اختصاص ‍ دارد.
مجلد نهم به طور كامل به بررسى اخبار مربوط به غزوه خندق اختصاص ‍ يافته است .
مجلد دهم فهارس كتاب است . قرار است كه در اجزاء آينده ، بحث تا پايان سيره نبودى ادامه يابد انشاءالله .
برخى آثار جديد درباره معصومان (ع ) 
مجموعه هاى متعددى درباره زندگى چهارده معصوم يا دوازده امام نگاشته شده كه به برخى ازآنها اشاره مى كنيم . شايد قابل توجه ترين مجموعه ، مجموعه استاد باقر شريف قرشى باشد كه هريك يا دو جلدى با عنوان حياة الامام ... اختصاص به يك امام دارد. تاآنجا كه بنده اطلاع دارم ؛ تا كنون بجز زندگى امام على (ع ) زندگى ساير امامان (ع ) منتشر شده و بيشتر آنها هم به فارسى منتشر شده است .مجموعه قادتنا از آية الله ميلانى ، مرورى است بر زندگانى امامان (ع ) كتاب سيره معصومان سيد محسن امين با ترجمه استاد على حجتى كرمانى كه در اصل از كتاب اعيان الشيعة برگرفته شده ، متنى است استوار در اين زمينه .
كتاب سيرة الائمة الاثنى عشر ازهاشم معروف حسنى كه با نام زندگى دوازده امام توسط محمد رخشنده به فارسى در آمده ، مرورى عمومى بر زندگى دوازده امام ، كتاب ائمتنا از على دخيّل با اختصار زندگى دوازده امام را مورد بررسى قرار داده و به فارسى هم ترجمه شده است . سيرى در سيره ائمه اطهار (ع ) از استاد مطهرى ، مشتمل بر نكاتى تحليل از زندگى برخى از امامان است .سيره پيشوايان از آقايان مهدى پيشوائى مشتمل برزندگى دوازده امام است . نقش ائمه در احياء دين از علامه مرتضى عسكرى اثرى است تحليلى در مواضع فكرى امامان (ع ) در برابر انحرافات فكرى .آقاى شاكرى مولف كتاب موسوعة المصطفى والعترة كه به عربى نوشته شده ، كوشيده تا به بررسى تفصيلى زندگانى چهارده معصوم بپردازد.
استاد عزيزالله عطاردى در مجموعه اى كه هر يك جلد يا چند جلدآن اختصاص به يك امام دارد و با عنوان مسند الامام ... ناميده شده ، كوشيده تا تمامى اخبارى كه از يك امام يا درباره آن حضرت در منابع شيعه و سنى نقل شده ، جمع آورى كند. تا كنون بسيارى از مجلدات آن منتشر شده است . كتاب سيرة رسول الله واهل بيته كه توسط مجمع اهل بيت نشر شده ، مشتمل بر زندگانى چهارده معصوم است . كتاب حيات فكرى و سياسى امامان شيعه (ع ) كه در حال حاضر تجديد آن عرضه شده ، پيش از اين چاپ و در عربى با عنوان الحياة الفكرية والسياسية لائمة اهل البيت چاپ شده است .
درخصوص زندگى امير مومنان (ع ) چندين كتاب منشتر شده است . زندگانى امير المومنين (ع )از سيد هاشم رسولى محلاتى كتابى است مفصل در اين زمنيه . كتاب طرح هاى رسالت در پنج جلد، از مرحوم احمد مطهرى شرحى است از تحولات بعد از رحلت رسول خدا (ص ) تا شهادت امام على (ع ).كتاب على آئينه حق نما از سيد ابراهيم حسينى سعيدى ، در سه جلد، شرحى است عمومى از زندگانى امام . الامام على از احمد رحمانى همدانى درزبان عربى ، اثرى است با تتبع و تحقيق نوشته شده است . كتاب پژوهشى پيرامون زندگى على (ع ) از استاد جعفر سبحانى ، كتاب على از ولادت تا شهادت از محمد كاظم قزوينى با ترجمه على كاظمى ، كتاب حياة امير المومنين از محمد صادث صد(ع )، كتاب جاذبه ودافعه امام على (ع ) از استاد مطهرى ، كتاب سياست نظامى امام على (ع ) از اصغر قائدان نمونه هايى از آثار بيشمارى است كه درباره زندگى آن حضرت نوشته شده است . آقاى حسين شاكرى در يك مجموعه سه جلدى با نام على فى الكتاب والسنه متون مربوط به زندگى وفضائل آن حضرت را گردآورى كرده است .
درباره زندگى حضرت زهرا(س ) كتابهاى فراوانى نوشته شده است و كتابنامه زندگى ايشان نيز تدوين شده است . برخى از آثار در زمينه زندگى آن بانو عبارتند از:بانوى نمونه اسلام از استاد ابراهيم امينى ، نخبة البيان از سيد عبدالرسول شريعتمدار جهرمى ، زهراء و زمان شناسى چشمه در بستر از مسعود پورسيد آقايى ، فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى از احمد رحمانى همدانى ، فاطمة الزهرا من المهد الى اللحد از محمد كاظم قزوينى ، فاطمه زهرا از توفيق ابوعلم با ترجمه على اكبر صادقى ، مسند فاطمه الزهراء از عزيز الله عطاردى ، مسند فاطمه از مهدى جعفرى ، تحليل سيره فاطمه زهراء از على اكبر بابا زاده .
در خصوص زندگى امام حسن مجتبى (ع )، كتاب الامام المجتبى از استاد حسن مصطفوى ، كوشيده تا اخبار زندگى آن حضرت را از منابع موجود استخراج و تنظيم كند. صالح الحسن از شيخ راضى آل ياسين كتابى است پرارج كه فارسى شده آن با نام صلح امام حسن مجتبى توسط آية الله خامنه اى منتشر شده است .كتاب صلح الامام الحسن (ع ) از محمد جواد فضل الله اثرى است در زبان عربى و البته خواندنى و مفيد. كتاب زمامدارى امام مجتبى (ع ) از مرحوم احمد مطهرى ، كتاب حسن كيست از فضل اللله كمپانى ، كتاب حقائق پنهان از احمد زمانى و كتاب شخصيت امام مجتبى (ع ) از على اكبر قرشى ، همه از آثار مفيدى هستند كه در اين زمينه نوشته شده اند. كتاب الحياة السياسية للامام الحسن (ع ) از استاد جعفر مرتضى ، تنها به بررسى زندگى آن حضرت در دوران خلفا پرداخته است . كتاب مسند الامام الممجتبى (ع ) از آقارى عطاردى مشتمل بر بيشترين نقلهايى است ك درباره آن حضرت در منابع شيعه و سنى آمده است .
ترديدى نيست كه درباره زندگى امام حسين (ع ) بيش از هر امامى نوشته شده است . ما درمباحث پيش به بخشى از اين آثار اشاره كرديم . در اينجا چند اثر جديد را معرفى خواهمى كرد. در خصوص مقتل نويسى ، كتاب مقتل الحسين از عبدالرزاق مقرم ، ازآثار خوب و ماندنى است . كتاب نفس ‍ الهموم مرحوم شيخ عباس قمى نيز اثرى است متتبعانه و متكى به منابع كه مرحوم شعرانى به فارسى درآوره است . كتاب پرارج عبرات المصطفين در دو جلد از علامه شيخ علامه شيخ محمد باقر محمودى مشتمل بر اخبارتاريخى دست اول درباره امام حسين (ع ) و نهضت عاشورا است . در بخش كتاب هاى عمومى بايد از كتاب بررسى تاريخ عاشورا از محمد ابراهيم ايتى ، كتاب گوشه اى از سرگذشت و شهادت امام حسين (ع ) از على غفورى ، كتاب سالار شهيدان از حسين الاسلامى ، كتاب زندگانى خامس آل عبا ابى عبدالله الحسين سيد الشهداء از ابولقاسم سحاب ، كتاب نهضت حسينى از سيد على فرحى ، كتاب مقتل الشمس از محمد جواد صاحبى ، كتاب ادب الحسين و حماسته از احمد صابرى همدانى ، كتاب مع الحسين فى نهضته از اسد حيدر و كتاب قصه كربلا از على نظرى منفرد ياد كرد.
در بخش تحليل ، نخستين كتاب شهيد جاويد از صالحى نجف آبادى بود كه واكنشهاى زيادى را به دنبال داشت و چندين نقد از جمله كتاب هفت ساله از شيخ على پناه اشتهاردى ، و كتاب شهيد آگاه از آية الله صافى گلپايگانى بر آن نوشته شد.برخى كتابهاى تحليلى ديگر عبارتند از: كتاب درسى از حسين (ع ) بايد آموخت از شهيد عبدالكريم هاشمى نژاد، كتاب حسين به على با بهتر بشناسيم از آية الله محمد يزدى ، كتاب عبد از پنجاه سال از استاد سيد جعفر شهيدى ، كتاب الفبارى فكرى امام حسين (ع ) از محمد رضا صالحى كرمانى ، كتاب پژوهشى پيرامون زندگى امام حسين (ع ) از محمد مهدى شمس الدين و با ترجمه مهدى پيشوايى .
در بخش سخنان امام حسين (ع ) بايد از كتاب سخنان حسين بن على از محمد صادق نجمى و كتاب مفصل موسوعة كلمات الامام الحسين (ع ) از محمود شريفى و... ياد كرد. فرهنگ عاشروا ازآقاى جواد محدثى ، عنوان دائرة المعارف مختصرى است درباره نهضت عاشورا. حماسه سازان عاشورا ترجمه كتاب ابصار العين از شخى محمد سماوى شرح حال شهداى كربلاست .
درباره زندگى امام سجاد (ع ) چندين كتاب در دسترس است . كتاب امام سجاد جمال نيايشگران از گروه تاريخ بنياد پژوهشهاى اسلامى ، كتاب زندگانى على بن الحسين (ع ) از دكتر سيد جعفر شهيدى ، كتاب الامام زين العابدين (ع ) از عبدالرزاق مقرم و ترجمه فارسى آن با عنوان زندگانى امام زين العابدين از حبيب روحانى ، كتاب النظرية السياسية لدى الامام زين العابدين از محمود البغدادى ، كتاب جهاد الامام السجاد(ع ) از سيد محمد رضا حسينى جلالى و كتاب تحليلى از زندگى امام سجاد (ع ) كه در اصل ترجمه حياة الامام السجاد (ع ) باقر شريف قرشى است .
درباره امام باقر (ع ) عجالتا دو كتاب هست . نخست حياة الامام الباقر(ع ) از باقر شريف قرشى و ديگر كتاب امام محمد باقر جلوه امامت در افق دانش از گروه تاريخ بنياد پژوهشهاى اسلامى .
در خصوص زندگى امام صادق (ع ) مفصلترين اثر كتاب الامام الصادق والمذاهب الاربعه از اسد حيدر است . كتاب الامام الصادق از محمد حسين مظفر، كتاب حضرت صادق از فضل الله كمپانى ، كتاب الامام الصادق از محمد جواد فضل الله ، و كتاب موسوعة الامام الصادق (ع ) از محمد كاظم قزوينى در چهار جلد آثار ديگر در اين زمينه اند. از سنيان ابوزهره و عبدالحليم الجندى ، هر كدام يك كتاب تحت عنوان الامام الصادق نوشته اند.
درباره امام كاظم (ع ) دو جلد كتاب تحليلى از زندگانى امام كاظم (ع ) ترجمه كتاب حياة الامام الكاظم باقر شريف قرشى مفصل ترين اثر است . كتاب مسند الامام الكاظم (ع ) ازآقاى عطاردى به تفصيل اطلاعات مربوط به آن امام را از منابع متعدد در سه مجلد فراهم آورده است .
درباره زندگى امام رضا (ع ) مهمترين اثر كتاب الحياة السياسية للامام الرضا(ع ) از استاد سيد جعفر مرتضى عاملى است كه تحت عنوان زندگانى سياسى امام رضا (ع ) توسط پرويز اتابكى به فارسى درآمده و خلاصه فارسى شده آن تحت عنوان زندگى سياسى هشتمين امام توسط خليل خليليان ترجمه شده است . مجموعه مقالات منگره جهانى امام رضا (ع ) در سه مجلد فارسى و سه مجلد عربى ، حاوى تازه ترين پژوهش ها درباره آن امام است . كتاب الامام الرضا از محمد جواد فضل الله اثر خوب ديگرى است كه در اين زمينه تاءليف شده است .
درباره زندگى امام جواد(ع ) كتاب مختصر الحياة السياسية للامام الجواد از استاد سيد جعفر مرتضى منتشر شده و به فارسى و به فارسى نيز ترجمه شده است . كتابهاى ديگر در اين زمينه عبارتند از: امام الجواد (ع ) از محمد كاظم قزوينى ، كتاب الامام محمد بن على الجواد از عبدالزهراء عثمان محمد، كتاب مسند الامام الجواد از آقاى عطاردى ، و كتاب وفاة الامام الجواد از عبدالرزاق مقرم كه تحت عنوان زندگانى امام جواد توسط پرويز لولاور به فارسى درامده است .
در خصوص زندگى امام خادث (ع ) كتاب حياة الامام الهادى (ع ) باقر شريف قرشى تحت نام تحليلى از زندگى امام هادى توسط آقاى محمدرضا عطائى به فارسى درآمده است .كتاب امام هادى و نهضب علويان ازمحمد رسول درياى اثر ديگرى در اين زمينه است . كتاب الامام الهادى از محمدرضا سيبويه ، كتاب منهاج التحرك عند الامام الهادى (ع )، و كتاب دهمين خورشيد امامت از على رفيعى آثارى ديگر در اين زمينه اند.
در خصوص زندگى امام عسكرى (ع ) كتاب حياة الامام العسكرى از محمد جواد طبسى مفصل ترين كتابى است كه نوشته شده است . كتاب حياة الام العسكرى از استاد باقر شريف قرشى هم تحت عنوان زندگانى امام حسن عسكرى (ع ) به فارسى ترجمه شده است . در كتاب مسند الامام العسكرى (ع ) از استاد عطاردى هم اخبار مربوط به آن امام فراهم آمده است .
درباره زندگى امام مهدى (ع ) كتابهاى بيشمارى تاءليف شده كه فهرست آنها در كتابنامه حضرت مهدى (ع ) آمده است . برخى از اين كتابها عبارتند از: آشنايى با امام زمان (ع ) از سيد محسن امين كه از اعيان الشيعة به فارسى درآمده است . من هوالمهدى از استاد ابوطالب تجليل تبريزى ، كتاب مهدى انقلابى بزرگ از ناصر مكارم شيرازى ، كتاب منتخب الاثر از آية الله صافى گلپايگانى ، مصلح جهانى و مهدى موعود از ديدگاه اهل سنت از سيد هادى خسرو شاهى ، كتاب آخرى تحول زير نظر محمد مهدى خلخالى ، كتاب نور مهدى از جمعى از نويسندگان ، كتاب آخرين اميد از داود الهامى ، و كتاب تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم از استاد جاسم حسين كه اثرى است كه با ارزش در زندگى امامان آخر و مساءله غيبت . كتاب تاريخ الغيبه الصغرى نيز خواندنى است .
منابع شناخت فرقه هاى اسلامى  
كتابهايى كه در اين بخش شناسانده ايم ، آثارى است در فرق و مداهب و بعضا عقايد، مشروط برآنكه اطلاعات مربوط به فرق درآنها فراوان باشد. كتابهاى معرفى شده همگى مربوط به قبل از قرن دهم هجرى بوده و آثار پس از آن را نياورده ايم . روشن است كه اطلاعات فرقه اى را نبايد تنها در آثارى يافت كه مختص به فرقه شناسى است . بسيارى از آگاهيهاى فرقه اى ، درآثار كلامى و نيز تاريخى است . به عنوان مثال ، كتابهاى قاضى عبدالجبار مانند المغنى ، تثبيت دلائل النبوة و تقريرات درس وى با نام شرح اصول الخمسة همگى مشتمل بر آگاهيهاى منحصر به فرد درباره فرق و حتى نقل برخى از كتابهايى است كه است ك از رهبران و پيروان فرقه هاى بده و از ميان رفته است . در شمار آثار تاريخى بايد، بايد به كتاب مهم اخبار الائمه الزيدية اشاره كرد كه استاد مادلونگ آن را تدوين و تصحيح كرده و حاوى مطالب مهمى درباره اين فرقه است . آثار ادبى مانند البيان والتبيين و... به طور پراكنده مطالب فرقه اى مهمى دارد.حتى كتابهايى مانندالانساب سمعانى آگاهيهاى جالبى درباره فرق دارد كه اخيرا ضمن كتابى مستقل چاپ شده است .(660)در خصوص سلف اهل سنت كه همان اهل حديث هستند، بايد به كتابهاى شبه حديثى كه بيشتر آنها به نوعى حاوى كمله السنة است ، مانند السنة از عبدالله بن احمد بن حنبل ، مراجعه كرد.
همه اينها در كنار آثار جديدى بايد مطالعهشود كه در روشنگرى نسبت به بسيارى از فرقه ها تلاش گسترده اى كرده اند. التبه نه آثارى كه از سر عنادهاى فرقه اى نگارش يافته وتعصب مذهبى مانع از واقع بينى مولفان آنها شده است .(661)
لازم به ياد آورى است كه كتابها به ترتيب الفبائى معرفى شده اند.
1 اعتقادات فرق المسلمين والمشركين  
فخرالدين محمد بن عمر الخطيب (فخر رازى ) متوفى 606،مكتبة الكليات الازهريه ، 1398.
شرح و توضيح : طه عبدالرؤ ف سعد، مصطفى الهوارى : تحت عنوان المرشد الامين
فخر رازى از عالمان شافعى مذهب و از متكلمان اشعرى مسلك وسختكوش در تاءليف و تصنيف استو. با اين كه در مجموعه آثارش ، گرايش ‍ آشكارى به اشعريگرى دارد، اما گرايشهاى عقلانى قابل توجهى نيز در لابلاى آثارش مى توان يافت . كتاب ياد شده بسيار مختصر است و مؤ لف ، آن را در ابوابى سامان داده است .
باب اول شرح فرقه هاى معتزله سات در سه فصل كه در ضمن آن از مشتركات معتزله در صفات خداوند، مانند علم و قدرت و... ووجه تسميه معتزله سخن گفته است . باب دوم به گزارش فرقه هايى از خوارج مى پردازد، با ياد كرد بيست و يك فرقه و تبيين افتراق آنان از يكديگر وبه گونه اى گذرا. باب سوم به تعبير وى درباره روافض است وجه تسميه آنان به اين نام ، و آنگاه اشاره به همان تقسيم مشهور زيديه و اماميه و كيسانيه شده است . بخر رازى در اين باب ، سه فرقه از زيديه را ياد مى كند و آنگاه به گزارش فرقه اماميه مى پردازد و غلاة را به عنوان يكى از آنان بر مى شمارد. او در ضمن ياد كرد فرقه هاى ديگر اماميه از فرقه سيزدهم به عنوان اصحاب الانتظار ياد مى كند ودرادامه اين فصل مى نويسد: وهذا الذى ذكرناه فى الامامية قطرة من بحر... (ص 58) او در اين فصل كيسانيه ، خطابيه ، وسبائيه و... را از قرق غلاة شيعه اماميه شمرده است ! در باب چهارم از مشبه سخن گفته است و مانند بسيارى بر اين پندار واهى تكيه كرده است كه هشام بن حكم از مشبه بوده است ؛ و لذا از فرقه اول به نام الحكميه ياد كرده است . در ادامه آن سخن معتزله را در نسبت تشبيه به احمد بن حنبل رد كرده است . باب پنجم را ويژه كراميه ساخته است كه روزگارى در شرق ايران درعهد غزنويان نفوذى گسترده داشته اند. در باب ششم از جبريان سخن رانده و ضمن آن گفته است كه عقيده اشاعره اين نيست كه بندگان قادر بر افعال خود نيستند؛ در ادامه فصل از جهميه ، نجاريه ، ضراريه و بكريه سخن گفته است . باب هفتم درباره فرقه هاى مرجئه است ، وباب هشتم در احوال صوفيه وياد كرد فرقه ها و جريان هاى آنان .
درباب نهم از فرق سخن مى گويد كه تظاهر به اسلام مى كردند و درآغاز از باطنيه سخن مى گويد كه در روزگار وى قدرت فراوانى داشتند. از اولين گروه آنان صبّاحيه را مى شمارد و ضمن نقل عقيده آنان درباره عدم امكان تكيه به عقل ، باورهاى آنان رابه نقد مى كشد، از باب دهم به بعد، درباره فرقه هاى غير اسلامى است : مانند ،يهود،نصارى ، مجوس و...
اين كتاب فوق العاده مختصر ومطالب آن به جز اندكى در كتابهاى ديگر فرق وجود دارد؛ گويا فخر رازى آهنگ آن داشته است كه رساله اى كوتاه با گزينش از آثار ديگران در اين زمينه پديد آورد.
2 الافحام لافئدة الباطنية الطغام  
يحيى بن حمزه العلوى (669 745) تحقيق : فيصل بدير عون دكتر على سامى النشار. مكتبة المعارف ، اسكندريه .
از نام كتاب روشن است كه نقد و رد آراء و انديشه هاى اسماعيليه است . مؤ لف از پيشوايان زيديه است كه در اثر تماس با برخى اس نوشته ها و افراد و عالمان اسماعيلى و مباحثاتى كه با آنان داشته ، به نگاشتن اين اثر به عنوان نقد و رد آراء آنان پرداخته است . وى در مقدم كتاب آئين اسماعيليه را بسيار نكوهيده و در جاى جاى متن كتاب نيز اين نكته روشن غفلت نورزيده است . كتاب در هفت افحام (كسى را در پاسخگويى عاجز ساختن ) سامان يافته سات .
1 در الهيات ، ك مى گويد اسماعيليان بر اين باورند كه دو اله وجود دارد، يكى سابق وديگرى تالى ، و اولى خالق دومى است . پس از توضيحاتى كه در اين زمينه مى آورد، به نقد و رد آن مى پردازد. نقض ورد وى در موارد برهانى و در قستمهايى به صورت جدل است .
2 در اين بخش به تفسير اسماعيليه از نبوّت پرداخته مى گويد آنان در اين مورد چون فلاسفه مى انديشند و معتقدند كه نبى كسى است كه از سابق بر اوبه واسطه تالى ، قوه قدسيه اى اضافه شده كه بى نقش است و در جريان اتصال با نفس كلى برآن نقش بسته مى شود. آنگاه مولف با عباراتى آكنده از تحقير به نقر و ردآنان پرداخته است .
3 در اين قسمت ديدگاه آنان را درباره امامت آورده وگفته است كه آنان معتقدند در هر دوره بايد معصومى باشد كه قائم به حق بوده و در تاءويلات ظاهر به او مراجع شود. امام درعصمت و علم با پيامبر همانند است ، ولى به او وحى نمى شود او مى گويد اسماعيليه بر اين باورند كه آيين پيامبر (ص ) بعد از جعفر بن محمد (ص ) نسخ ‌شده است .(ص 70)
4 در اين فصل به تاءويلات اسماعيليان از ظواهر قرآن پرداخته است ؛ او مى گويد آنان چون پندارهاى خود را در تنافى با آيات ديده اند با تاءويلات آن دست يازيده اند؛ اين تاءويلات در جهاتى است : تاءويل در عبارات و امور شعرى كه به دگرگونى معانى تيمم واحتلام و... انجاميده است ، وتاءويل در معانى فواحش وامور اخروى مانند قيامت و... كه در ضمن آن قيام محمدبن اسماعيل را ناسخ شريعت و به عنوان قيامت ياد كرده اند (ص 73)
5 در اين بخش به شيوه هاى استدلال و ابطال آنان پرداخته است و در حقيقت وجه تعليمى مكتب آنان را نمايانده است .
6 در اين قسمت به نقد رد تمسك آنان در حوزه فراگيرى علوم شرعى پرداخته است ، كه گويند همه بايد از طريق امام باشد.
7 وبالاخره در بخش هفتم به نقد آراء آنان درباره قيامت ومسايل اخروى پرداخته كه يكى از جنجاليترين بحثهاى مربوط به اسماعيليه است . كتاب در 1216 صفحه سامان يافته ودر مجموع اثر است خواندنى . گرچه معلوم نيست آنچه كه به اسماعيليه نسبت داده شده چقدر مورد قبول خود آنهاست ؛ چنانچه در ساير كتب فرق نيز همين اصل جارى است .
3الانتصار، والرد على بن الراوندى الملحد 
(نگاشت شده در نيمه قرن سوم ) ابوالحسين بعدالرحيم بن محمد بن عثمان الخياط المعتزلى . تحقيق و تعليق : دكتر نيبرج ، مصر 1344 ق ، دارالكتاب المصريه .
اين كتاب ازآثار مهم معتزله است كه در گذرگاه زمان از دست حوادث مصون مانده و از نقطه نظر شناخت معتزله منبع بسيار قابل توجه است . سبب نگارش آن بدين گونه است ك جاحظ كتابى مى نگارد؛ با عنوان قضيلة المعتزلهخ سپس ابن راوندى كتابى مى نويسد به نام فضيحة المعتزله . كتاب مورد گفتگو در جهات يارى رسانى به آراء جاحظ و نقد ورد ابن راوندى است . ابن راوند بنابه آنچه در مقدمه انتصار آمده در، آغاز معتزلى بوده و پس ازآن متهم به الحاد شده است . گو اين كه وى را به رافضى بودن نيز نسبت داده اند. گفتنى است كه داورى هاى نقل شده درباره ابن راوندى عمدتا از مخالفان معتزلى اوست . خياط نيز كه از پيشوايان معتزله بوده ، كتاب انتصار را در رد فضيحه المعتزله ، ابن راوندى نگاشته است . اغلب مباحث كتاب در الهيات و طبيعيات بوده و در مواردى نيز بحثهاى جزئى تر اعتقادى و احيانا بحثهاى فقهى آمده است . ابن راوندى با احاطة شگفتى كه بر ديدگاه كلامى معتزله داشته است آن را نقل و نقد كرده است . اما خياط ابن راوندى را متهم مى كند كه از يك سو در نقل مطالب و عقايد جاحظ وسايرين صداقت را رعايت نمى كند4 واز سوى ديگر مطالب معتزله را نفهميده ويا با افراط و تندى برخورد كرده است . بحث درباره علم و قدرت خداوند، مباحث مربوط به عدل ، نماز ظهر، استطاعت ، امامت ، جنگ على (ع ) با معاويه ، و... از نمونه بحثهاى كتاب است .
در موارد متعددى از كتاب چنين بر مى آيد كه ابن راوندى مى كوشد تا از تشيع امامى دفاع كند، اما در مواردى هم به مناسبت بحث از موضوع يك سنى اشكالات را مطرح كرده است . خياط در ابتداى كتاب آورده است كه ابن راوندى مى گويد بسيارى از حملات معتزله بر شيعه بر اساس گفتار غلاة بوده است ؛ در حالى كه عقايد تشيع پيراسته از اين مطالب است و اين نكته بسيار مهم او جالب است . از اين روى مؤ لف در پايان كتاب مى كوشد كه مطالبى راعليه رافضه بياورد؛ به ويژه آنچه را درباره هشام بن حكم آورده است مى تواند راهگشاى بسيار خوبى براى تحقيق در اين زمينه باشد. گويا تاءكيد مؤ لف بر مسايل رافضه به دليل حمايت تقريبا آشكارى است كه ابن راوندى از ديدگاهاى شيعه دارد. ابن راوندى پس از نقد ورد كلمات معتزله مى گويد: اينك مى كوشم تا انچه را به عنوان تشيع ياد كردهاند رد كنم (ص 3).ابن راوندى با اشاره به آنچه در كتاب جاحظ آمده است ، حملات معتزله عليه شيعه را نقد و رد مى كند؛ دفاع وى از هشام بن حكم و مقايسه آراء وى به معتزله و نشان دادن ارزش و والاى آراء او، از موارد آشكار گرايش او به دفاع از تشيع است . مؤ لف در اين موارد مى كوشد تا گفته ها و نقدهاى ابن راوندى بر نظريات جاحظ را پاسخ دهد. اعتقاد به بداء از طرف شيه و نقل و نقدهاى درباره آن از موارد مهم كتاب است (ص 127). همچنين دربحث مربوط به رجعت (30). ابن راوندى اتهام شيعه در تكفير صحابه را رد مى كند.(ص 137) جانبدارى متعصبانه از معتزله باعث شده است تا كمتر حق را بپذيرد و بر اشكلات ابن راوندى معترف شود. از تاءكيدات جالب ابن راوندى ، نفى عقيده شيعه از سوى شيعه است . او مى گويد: عالمان معتزله كلام آنها را نفهميده اند(144). تاءكيد ابن راوندى برجدا كردن عقايد غلاة از شيعه نيز قابل توجه است (صص ‍ 148،156،157،163)
خياط يكسره به دفاع سرسختانه از انديشه معتزله پرداخته مى گويد: اصول خمسه (توحيد، عدل ،وعده و وعيد، المنتزلة بن المنزلتين ، امر به معروف و نهى از منكر) نز همه معتزله معتبر است و اگر كسى يكى از اين امور را نپذيرد خارج از اعتزال خواهد بود(صص 126،127) متن اصلى كتاب 127 صفحه ودرادامه ان ، تعليقات مصحح در معرفى اعلام كتاب و نكاتى ديگر آمده كه سودمند است . كتاب خياط از مصادر اصلى در شناخت عقايد معتزله ، اختلاف نظر معتزله متشيعه و متعزله سنى مسلك و نيز درباره عقايد شيعه اماميه است . چاپ ديگرى از اين كتاب ، همراه با ترجمه فرانسوى آن در مطبعة الكاثوليكيه در بيروت به سال 1957 انتشار يافته است .
4 الانصاف فيما يجب اعتقاده ولا يجوز الجهل به
القاضى ابى بكر بن الطيب الباقلانى البصرى ، متوفاى سال 403 تحقيق : محمد زاهر بن الحسن الكوثرى ، موسسة الخانجى ، 1963
باقلانى از متكمان و نويسندگان پركار و سختكوش اشعرى در قرن چهارم است . او در اين كتاب ، خلاصه اى گويا و سودمند از عقايد مذهب شيعه اشعرى را به دست آورده است . باقلانى در اين كتاب افزوده بر اين گزارش ‍ آراء و انديشه هاى اشعريان و استدلال براى اثبات آن ، به نقل ديدگاه هاى مخالفان نيز پرداخته و در رد آنها سخن گفته است .
كتاب با بحث هايى مقدماتى درباره علومى كه در شناخت بارى تعالى مورد نياز است ، آغاز شده و سپس با تقسيم بندى علم به علم الله و علم خلق ادامه يافته است . او علم دوم را استدلال دانسته با تقسيم بندى علم به علم الله و علم خلق ادامه يافته است . او علم دوم را استدلالى دانسته و آنگاه با اعتقاد به انحصار علم درموجود و معدوم ، وموجود درحادث و قديم ، وحادث در جسم و عرض و جوهر و... بحث را به اثبات حدوث عالم كشيده و در ادامه آن از صفات خداوند بحث كرده است .
باقلانى مى گويد: منابع شناخت حق پنج چيز است : كتاب ، سنت ، اجتماع امت ، قياس ، استدلال عقلانى ، آنگاه به تبيين ماهيت ايمان مى پردازد(56 57) سپس به شرح و توضيح چگونگى نبوت و مباحث مربوط به آن و ارسال رسل مى پردازد (ص 61) پس از مباحث ياد شده بحث امامت آمده و در آن از خلافت خلفا، سخن گفته و در ضمن آن با تصريح به اينك ه اصحاب رسول الله خير الامه هستند به فضيلت اهل بيت نيز تصريح كرده است .(ص 68). شرايط امام كه باقلانى قرشى بودن و اجتهاد و كفايت و درايت و سياست را جزء آن آورده مبحث بعدى است (ص 69) پس از اين همه ، به ياد كرد خوارج و معتزله پرداخته است .(ص 70) ؛ واظهار مى كند كه بدترين آنان معتزله اند! او در اين بخش از كتاب ، به قدمت كلام خدا مى پردازد واز آن به تفصيل سخن مى گويد(ص 143). بالاخره اثبات اراده خداوند در خلق همه افعال و اعمال ؛ مساءله شفاعت و رؤ يت خداوند، و نيز اثبات رؤ يت در قيامت ، كتاب را پايان مى دهد.
كتاب در 193 صفحه سامان يافته و براى اطلاع از چگونگى آن و انديشه هاى اشعرين منبعى سودمند و كارآمد است .
5 الحبر الزخّار  
ج 1(51 36) احمد بن يحيى بن المرتضى ، متوفى 860، بيروت مؤ سسة الرسالة .
نويسنده از پيشوايان و متفكران زيردى است و كتاب را مانند دايرة المعارفى از علوم اسلامى سامان داده است . اولين بخش كتاب در صفحات ياد شده درباره ملل و نحل است . اين بحث با گزارشى از فرق غير اسلامى آغاز شده و بابحث و بررسى از مذاهب اسلامى ادامه يافته است . او فرق اسلامى را شش گروه دانسته است : شيعه ،معتزله ، خوارج ، مرجئه ، عامه ، حشويه (ص 39)
داورى او نسبت به اماميه همراه با انتقاد است ، اما نسبت به زيديه جانبدارانه بحث كرده است و در اعتبار اخلاقى و علمى آنان سخن گفته و آنان را ستوده است . او باطنيه را خارج از اسلام شمرده و عقايدشان را نكوهيده است وبالاخره پس از توضيحاتى درباره فرقه ناجيه آورده ، زيديه را فرقه ناجيه معرفى كرده (ص 51) و آن را فرقه اى نشان مى دهد كه متكى به آراء اهل بيت و به دور از جبر و تشبيه است .
6 بيان الاديان  
(تاءليف 485) ابولمعانى محمد الحسينى العلوى ، تصحيح عباس ‍ اقبال تهران انتشارات سينا،1312
كتاب بر اساس آنچه مصحح آن آورده ، كهنترين متن فارسى مربوط به ملل و نحل است و در چهار باب (ودر چاپ ديگر پنج باب ) سامان يافته است :درباب اول عقايد مختلف را درباره خداوند آورده است ؛درباب دوم به اختصار از مذاهب غير اسلامى سخن گفته است ؛ درباب سوم كه اشاره اى به حديث پيامبر در باره اختلاف امت آغاز شده به بيان فرق اسلامى پرداخته است و در ذيل هر يك از عناوين به اسامى و انتشعابات فرق بسنده كرده و هيچگونه تعريفى از آن به دست نداده است .آنگاه درباب چهارم به تفصيل و تبيين فرق اسلامى پرداخته و بحث را از مذهب سنت و جماعت شروع كرده است . بيشترين بخش اين قسمت ، توضيح مذهب اشعرى و اهل حديث است ، با تعريفى كوتاه از آن ياد كرد فرقه ها و وجه تسميه آنها. پس ازآن از اهل راءى سخن مى گويد و از اين عنوان ابوحنيفه واصحابش را مراد مى كند. از معتزله نيز به عنوان فرقه اى در اين مجموعه ياد مى كند.
در قسمت بعدى درباره مذهب شيه بحث كرده و آغاز گزيده اى ازآراء و عقايد آنان را آورده و در ضمن آن فهرست گويا وجالبى از تفاوت هاى عقايدآنان با اهل سنت را ياد كرده است .
آنگاه به ياد كرد فرق شيعه مى پردازد واز گفتگو درباره زيديه مطلب را آغاز مى كند. سپس از كيسانيه و غاليه ياد مى كند و اهل فرق اخير را صريحا كافر مى شمارد. از فرقه چهارم با عنوان مشخصى ياد نمى كند، ولى از لابلاى بحث روشن است كه مراد اسماعيليه و قرامطه هستند؛ چه اينك دو فرقه ناصريه (پيروان ناصر خسرو) و صباحيه (پيروان حسن صباح ) را از آنها مى شمارد(ص 37 39) شيعه اماميه را به عنوان پنجم آورده ومى گويد: در وقت تاءل يف كتاب ، هيچ گروه تشيع به اندازه آنها نباشد. در اين مبحث ابتدا گزيده اى از عقايد فقهى آورده شده و به دنبال آن در جدولى ، نام ، كنيه ، لقب ، مولد،وفات ، عمر، پدر، مادر و قاتلين امامان را به تفصيل آورده است . او در اين بخش به غيبت حضرت مهدى عج اشاره كرده و مى نويسد: در وقت تاءل يف كتاب ، 230 سال از غيبت آن حضرت گذشته است . آنگاه نوبت به خوارج مى رسد كه ابتدا از سابقه تاريخى آنان سخن گفته و شكل گيرى آغازين آنها را به بحث گذاشته (ص 44 49؛ و سپس به تفصيل ديدگاه ها وانشعابات آنان را آورده است . كتاب با انصراف و بدون تعصب نگاشته شده است و مصحح تعليقات و توضيحات بر آن افزوده اند.
چاپ پيش گفته اين اثر بر اساس نسخه اى ناقشض بوده كه مرحوم عباس ‍ اقبال به آن دسترسى داشته و باب پنجم كتاب در آن نيامده است . آقاى هاشم رضى به چاپى ديگر ازآن همت گماشته وباب پنجم را بر اساس آنچه محمد تقى دانش پژوه در فرهنگ ايران زمين (ج 1،ص 283 318) آورده برآن افزوده است . اين باب گزارشى است از داعيه داران نبوت كه با بحث درباره مسيلمه شروع مى شود و با ياد كرد، طليحه ، اسود عنسى و.. ادامه مى يابد. فصول ديگرى نيز در پى اين باب آمده است ، مانند: در باب جمعى كه به نوع دعوى ها خروج كرده اند يا حكايت گروهى كه خشكى دماغ برآن داشته از اين جنس دعواها كرده اند و...
توضيحات و تعليقات آقاى هاشم رضى بسيار مفصل است . متن كتاب در اين چاپ 78 صفحه است و بقيه آن تا صفحه 558 تعليقات ايشان است بنابه اظهار خود ايشان دايرة المعارفى از مطالب مروقط به فرق و مذاهب است .
استاد دبيرسياقى ، پنج باب بيان الاديان را يك جا در سال 1374 توسط انتشارات روزنه به چاپ رساندند.
7 بيان مذهب الباطنيه و بطلانه  
محمد بن حسن ديلمى (تاءليف 707) تصحيح : ر. شتروطمان ، الجمعية المستشرقين الالمانية ، استانبول ، مطبعة الدوله 1938
رساله اى است تند و آكنده از تعابير درشت درباره اسماعيليه و رد آنها. مؤ لف در مقدمه كتاب ، اسماعيليه را از غلاة شمرده و مى گويد: اينان با غلاة واماميه در بسيارى مسايل مشتركند واين است كه گفته اند: الاماميه دهليز الباطنيه (ص 2).آنگاه پس از مقدمه اى كوتاه درباره غلاة ، ابتدا به گونه اى گذرا و در پانزد صفحه ، درباره اسماعيليه سخن گفته ، و بعد به تفصيل به آنها پرداخته است . او مى گويد: اسماعيليه را مجوس ويهود فلاسفه بنياد نهادند و ميمون قداح ثنوى ازآخرى دعوتگران آنان بوده است ؛
اينان گو اينكه به ظاهر شيعى هستند ولى باطنهم كفر المحض .
مؤ لف مطالبى در باره ميمون قداح آورده وآنگاه از قرامطه و عقايد آنان درباره توحيد، نبوت ، امامت ، شريعت ومعاد سخن گفته است . بحثى درباره حيله ها وترفندهاى آنان درجلب مردم آورده كه شيرين است وخواندنى ؛ و مانند آن را عزالى در فضائح الباطنيه آورده است .
در فصل اول از فصول تفصيلى كتاب ازتاريخ پيدايش اسماعيليه و زمينه هايى آن ، نوع مردمى كه به آنان جذب مى شدند، بحث درباره القاب آنان و وجه تسميه اين القاب سخن به ميان آورده است . در فصلهاى بعدى از حيله ها و ترفندها و عقايد و باورهاى آنان و نقد و رد آن و... بحث شده است . مؤ لف در ضمن بررسى عقايد آنان ميگويد: اينان به نبوت پيامبر باور ندارند. فصل پنجم بيانگر چگونگى تاءويلات آنان از ظواهر است كه اينان به معاد نيز باودر ندارند. فصل پنجم چگونگى تاءويلات آنان از ظواهر آيات است . در فصل ششم ، مولف به اثبات كفر آنهاپرداخته است و به بيش از بيست وجه استناد مى كند؛ كه برخى از اين دلايل و وجوه خواندنى است و نشانگر تاءثير و تعصب در داورى هاست . م ءلف براى نگاشتن اين اثر، به مصادر بسيارى مراجعه كرده است ؛ مانند البلاغ كه گويا از مجموعه هاى اسماعيليه است ، المبدء والمنتهى ، الجامع العلم المكنون و... فصل هفتم درباره حكم شرعى انان بحث شده است .
پايان بخش كتاب فهرست هاى جامع وگوياى كتاب است . ماءخذ عمده كتاب گويا اثرى است به نام الحسام التابر فى الرد على القراطمة والكفّار كه مؤ لف از آن بسيار مدد جسته است .
8 تبصرة العوام فى معرفة المقالات الانام  
منصوب به سيد مرتضى بن داعى حسينى رازى ، تصحيح عباس ‍ اقبال ، مطبعه مجلس 1313، انتشار مجدد، اساطير، 1364 ش .
كتاب به زبان فارسى نگاشته شده و مؤ لف آن به صورت قطعى مشخص ‍ نيست . مصحح كتاب در مقدمه به تفصيل درباره مؤ لف احتمالى سخن گفته ، اما راه به جايى نبرده است . محقق رجالى معاصر، جناب آقاى سيد موسى شيبرى زنجانى ، سالها پيش سه مقاله در نقد مطالب مقدمه مرحوم اقبال و ابطال قطعى نسبت كتاب به سيد مرتضى بن داعى حسن رازى نوشته اند كه قابل توجه است (مكتب السلام ، سال اول ، شماره 8، ص 47؛ و شماره 9، ص 54؛ و شماره 10، ص 53) به هر حال اين كتاب را بايد پس از بيان الاديان كهنترين متن موجود فارسى در موضوع ملل ونحل دانست . مولف ابتدا در 27 صفحه از آراء وانديشه هاى فلاسفه ، مجوسيان ، يهوديان ، صابئيان بحث كرده است . مولف در ضمن گزارش آراء و عقايد مختلف خود نيز اظهار نظر ميكند و تنها به نقل بسنده نمى كند. از باب چهارم به ياد كرد فرق اسلامى پرداخته و ازخوارج شروع كرده است . معزتله ، جهم بن صفوان ، مرجئه ، نجاريه ، كراميه ، مشبهه ، و... از ديگر فرقى است كه از آنهاسخن به ميان آمده است . او در ضمن بحث از عقايد و آراء كلامى فرقه ها، گاهى به بحث هاى فقهى نيز پرداخته است . چنين شيوه اى دركتاب هاى فرقه شناسى ديگر كمتر ديده مى شود.
صفحات پايانى كتاب (از ص 142 به بعد)،بيشتر به بحثهاى اهل سنت و اجماع ،وشيعه اماميه وآراء و انديشه هاى اينان پرداخته و ضمن دفاع از شيعه ، براى عقايد اهل سنت طعن زده است . نثر كتاب روان و مطالب تازه در آن فراوان است . و بايد از آن به عنوان يكى از متن اصلى شناخت فرقه ها و نحله هاى اسلامى ياد كرد.
9 التبصير فى الدين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهاكين .
ابوالمظفر الاسفراينى ، متوفاى 471، تحقيق محمد زاهد بن الحسن الكوثرى ، قاهره ، مطبعة الانوارى ، 1359 ق .
بانگاهى گذرا به فهرست و عناوين التبصير فى الدين ، توان دريافت كه اين كتاب بالفرق بين الفرق بغدادى همگونى فراوانى و شباهتى گسترده دارد. مولف باب اول رابا بيان شروع اختلاف در امت اسلامى آغاز مى كند و در باب دوم به شمارش فرق مى پردازد و هفتاد وسه فرقه را كه همه از اهل سنت اند بر مى شمارد. در باب سوم از عقايد روافض سخن گفته است و از زيديه ، اماميه ، كيسانيه ، طبق آنچه معمول مؤ لفان اين كتابهاست ، ياد كرده است . او در اين باب هيچ مطلبى بر آنچه بغدادى آورده نيفزوده است . مطالب وى در اين بخش آميخته با طعن و همراه حملات است . باب چهارم گزارشى است از آراء خوارج كه در ضمن آن اشاره اى به پيدايش خوارج نيز آمده است .(ص 27) درباب پنجم از معتزله قدريه سخن گفته سات وآنچه به پندارش نادرست بوده ، با عنوان فضايح آنان ياد كرده است . در فصول بعدى از مرجئه و فرقه هاى مربوط به آن ، نجاريه ، (منتسب به حسين به محمد نجار)،ضراريه ،جهميه ،بكريه و كراميه بحث كرده است .
مؤ لف درضمن كتاب ، از مجادلاتى نيز سخن به ميان آورده است ، و گاهى گزارش آن را به مطايبه اى آميخته كه برخى از آنها خواندنى است . از جمله اين كه وقتى يكى از همشهرى هاى اسفراينى وزير سلطان محمود غزنوى در محضر سلطان ، با عالمى از كراميه بحث كرد و اورا مغلوب ساخت ، سلطان محمدبه وزيرش كه تاز از راه رسيده بود گفت ، كجا بودى ، اين همشهرى تو خداى كراميان را بسر ايشان زد؛ كه اين جمله اخير در كتاب به فارسى نقل شده است (66). باب دوازدهم درباره مشبه است كه خود را منتسب به اسلام كرده اند و مولف آنان را كافر مى داند، مانند غلاة شيعه ، الحمارية ، معتزله ،الميمونة ،خوارج و...
درباب چهاردهم از فرقه هاى قبل از اسلام و درباب پانزدهم از عقايد اهل سنت و جماعت سخن گفته است .(صص 91 114) در بخشى از اين باب ، اين آخرين را همان فرقه ناجيه تلقى كرده است و از تخصص آنان درعلوم اسلامى بحث كرده و مؤ لفان آنان را ياد كرده است .كتاب در 121 صفحه و مطالب بنيادى و قابل توجه آن از الفرق بين الفرق گرفته شده است ولحن وى نيز مانند مولف كتاب پيش گفته تند ودرشت است .
10 التعرف لمذهب اهل التصوف  
تاج الاسلام ابوبكر محمد الكلاباذى متوفاى 380،تحقيق الدكتور عبدالحليم محمود، طه عبدالباقى سرور،قاهره 1380 ق .
التعرف با همه گزيدگى و ايجازى كه دارد،از مهترين منابع شناخت تصوف به شمار مى رو ؛ تا بدانجا كه برخى از مشايخ تصوف گفته اند: لولا التعرّف لما عرف التصوف .
مولف كتاب را به انگيزه زدودن برخى از ابهامات از عقايد وآراء صوفيان نگاشته است . كتاب در 75ب باب تدوين شده و در هر بابى عنوان خاص از عناوين مورد اختلاف بين فرق و مذاهب طرح شده و ديدگاه صوفيه در آن زمينه آمده است .
كتاب با تبيين وجه تسميه صوفيه مى آغازد و در باب دوم با ياد كرد رجال تصوف ، بحث ادامه مى يابد و مولف ، على ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق عليهم السلام و برخى از كبار صحابه و تابعين راجزء آنان به شمار مى آورد (ص 27)و در ضمن آن از مصنفان و مولفان صوفيان سخن گفته است .
انگاه ديدگاههاى صوفيان درباب عقايد آغاز مى شود، و ازتوحيد، صفات خداوند، قرآن وكلام خدا، مساءله رؤ يت كه ديدگاهى مانند اشعريان دارند شفاعت ، معرفة ،...، و ملائكه و انبياء و... بحث شده است .
مؤ لف در اين بحثها، گاه اجمع صوفيان را نقل مى كند و ديگر گاه اختلاف ديدگاه ها و آراء آنان را. او گاهى به گفتارى از معصومان استناد مى كند (از جمله در ص 93 97)؛ و در مسائل فقهى مى گويد: بايد به آنچه اوثق نزد فقيهان است باور داشت (ص 84) وبالاخره به تبيين وتوضيح عناوين اخلاقى و سلوكى كه صوفيان از آنها تعبير و تعليمى ويژه دارند پرداخته سات ، مانند زهد، جبر، فقر، اتصال ، محبت ، تجرد، رضا، اخلاص ، غيب و شهود، جمع و تفرق ، انس وقرب و...
گزيده سخن آنكه كتاب مجموعه اى است از اقوال برگزديگان از عالمان تصوف ، و يا به تعبيرى رساتر، اقوال كساين كه مؤ لف آنان را صوفى مى پنداشته است . تصوفى كه در اين كتاب عرضه شده است ، همراه با شرعيت و عقايد سازگار با آراء و انديشه هاى اهل سنت است . جالب توجه آنكه ، در مجموع كتاب بحث از امامت ولو به گونه گذرا بحثى نيست .
التعرف از كتابهاى بلند آوازه تصوف است و از اين روى شرح هاى بسيارى دارد. از جمله شرح مهم و قابل توجه شرح التعرف لمذهب التصوف خواجه امام ابوابراهيم اسماعيل بن محمد بخارى .

next page

fehrest page

back page