گذشته از نزديكان و بستگان فرعون كه به موسى ايمان آورده و به شرحى كه در
بالا ذكر شد و به سخت ترين شكنجه ها به
قتل رسيدند، جمع زيادى از بنى اسرائيل نيز كه ظاهراً بيشترشان جوان بودند به آن
حضرت ايمان آوردند و به اين علت پريشانى خاطر و اضطراب فرعون از موسى و
پيروانش افزون شد.
آن چه از آيات قرآنى و روايات استفاده مى شود آن است كه فرعون پيوسته با نزديكان
و مشاوران خود در كار موسى و پيروان آن حضرت سرگرم مشورت بود و گاهى نيز همان
اطرافيان فرعون و قوم او تحريكش مى كردند تا تصميمى قطعى درباره موسى و
پيروانش بگيرد، زيرا با از بين رفتن فرعون ، پست ها، مقام ها، درآمدهاى سرشار و بى
حساب و عياشى هاى مشروع و نامشرعشان از بين مى رفت و ديگر نمى توانستند آن گونه
كامرانى و فرمان روايى كنند و هر روز مال و
منال تازه اى براى خود اضافه كرده يا در زير سايه ارباب خود به اندوخته هاى موجود
و بى حسات خود مبالغ هنگفت ديگرى بيفزايند.
به همين دليل به عنوان نصيحت و خيرخواهى به فرعون مى گفتند: آيا موسى و قوم او
را اين گونه آزاد مى گذارى كه در اين سرزمين فساد كنند، و تو و خدايانت را واگذارند
$؟.(824)
بدين ترتيب او را تحريك كرده ، دتور قتل بنى
اسرائيل را از وى گرفته و به مرحله اجرا مى گذاشتند، اما وقتى مى ديدند كه اين سخت
گيرى ها و ظلم و جنايت ها نمى تواند جلوى پيشرفت موسى و مرام خداپرستى و
تزلزل پايه هاى حكومت فرعون را بگيرد، دوباره شكايت بنى
اسرائيل و موسى را پيش وى مى برندند تا جايى كه او رابه غضب و خشم درمى آوردند و
برخلاف صلاح ديد خودشان ، فرعون مى گفت : بگذاريد تا من موسى را بكشم و او
خداى خودش را بخواند (كه از دست من نجاتش دهد)، زيرا من ترس آن را دارم كه او آيين
شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد را آشكار سازد $.(825)
گاهى هم خود او به فكر فرو مى رفت و از آينده خود و از دست دادن قدرت ، سلطنت و آن
همه مال و منال بيناك مى گشت و بر خود مى لرزيد و مانند وقتى كه موسى هنوز به دنيا
نيامده بود، دستور كشتن نوزادان پسر و به جاى گذاشتن دختران را صادر مى كرد و بنى
اسرائيل را به عذاب ديگرى دچار مى ساخت .
تا آن جا كه بنى اسرائيل به ستوه آمده و نزد موسى مى آمدند و بدو مى گفتند: پيش
از آن كه تو بيايى ما در آزار و شكنجه بوديم ، اكنون نيز كه تو آمده اى هم چنان
گرفتاريم .(826)
موساى كليم نيز طبق فرمان و وعده الهى به آن ها مژده پيروزى و نجات از ظلم و
بيدادگرى فرعون را داده و به استقامت و پايدارى دستورشان مى داد و مى فرمود: از
خدا مدد بخواهيد و بردبارى پيشه سازيد كه همانا زمين ملك خداست ، به هر كس از
بندگانش كه بخواهد مى دهد و سرانجام نيك براى پرهيزكاران است .(827)
$ اميد است پروردگارتان دشمن شما را نابود و شما را در زمين جانشين آن ها سازد و
بنگرد تا چگونه عمل مى كنيد.(828)
در مجموع در هر روز دستور ظلم تازه اى از طرف فرعون براى بنى
اسرائيل صادر مى شد و نيرنگ جديدى از طرف هيئت حاكمه مصر عليه دودمان يعقوب طرح
مى گرديد.
شايد اگر چاپلوسان پول پرست و اطرافيانى كه به سبب منافع مادّى خود اطراف
فرعون را گرفته بودند نبودند و آن تحريكات را نمى كردند و آن پيشنهادهاى ظالمانه
را نمى دادند و فرعون را به حال خود مى گذاشتند، كار به اين جا نمى كشيد و منجر به
آن همه جنايات بى سابقه و در نهايت نابودى خود و اربابشان نمى شد. حتى بعيد نبود
كه فرعون با ديدن معجزات موسى به آن حضرت ايمان آورده و موجبات سعادت خود و
قومش را فراهم مى كرد.
در روايات بسيارى آمده و پيش از اين اشاره شد كه چون موسى و هارون براى اولين بار
نزد فرعون آمدند و رسالت خود را تبليغ كردند و حضرت موسى معجزه عصا و يد
بيضاء را به او نماياند، فرعون تصميم گرفت كه به وى ايمان آورد و چنان كه در
خطبه قاصعه نهج البلاغه و روايات ديگر نيز آمده ، حضرت موسى از جانب خداى تعالى
اين وعده را به فرعون داد كه اگر ايمان بياورد سلطنت و شوكتش هم چنان پايدار بماند،
اما هامان كه سمت نخست وزيرى او را داشت يا وزير مشاورش بود مانع اين كار شد و
گفت : چگونه حاضر مى شوى پس از اين كه معبود اين همه جمعيت هستى و به سر حدّ
پرستش مردم رسيده اى ، به خداى موسى ايمان بياورى و پيرو و بنده اى گردى ؟ همين
سخنان هامان مانع ايمان فرعون گرديد.
مولوى اين داستان را در مثنوى خود اين گونه به نظم آورده است :
آن ستيزه رو به سختى عاقبت
|
وعده هاى آن كليم اللّه را
|
گفت و محرم ساخت آن گمراه را
|
گفت با هامان چو تنهايش بديد
|
جست هامان و گريبان بر دريد
|
بانگ ها زد گريه ها كرد آن لعين
|
كوفت دستار و كله را بر زمين
|
كه چگونه گفت اندر روى شاه
|
اين چنين گستاخ آن حرف تباه
|
- كار را با بخت چون زر كرده اى
|
از مشارق وز مغارب بى لجاج
|
پادشاهان لب همى مالند شاد
|
بر ستانه خاك تو اى كيقباد
|
اسب ياغى چون ببيند اسب ما
|
تاكنون مسجود و معبود جهان
|
بوده اى گردى كمينه بندگان
|
در هزار آتش شدن اين خوش تر است
|
نى بكش اول مرا اى شاه عين
|
تا نبيند چشم من بر شاه اين
|
خود نبوده است و مبادا اين چنين
|
كه زمين گردون شود گردون زمين
|
بندگانمان خواجه تاش ما شوند
|
بيدلانمان دل خراش ما شوند
|
پس از استفاده هاى عرفانى و نتيجه گيرى هاى علمى كه از اين داستان مى كند، در پايان
مى گويد:
حاصل آن هامان بدان گفتار بد
|
اين چنين راءيى بر آن فرعون زد
|
خرمن فرعون را داد او به باد
|
هيچ شه را اين چنين صاحب مباد
|
در اين ميان از همه بدبخت تر، افرادى بودن كه بر اثر نادانى و نداشتن رشد و درك
اجتماعى ، آلت دست اينان قرار گرفته و هر روز براى سر و صورت دادن به جنايات آن
ها در محلى اجتماع و با سخنانى فريبا و بى حقيقت سرشان ر گرم و به نفع خويش
تبليغ مى كردند و موسى و پيروانش را تحقير مى نمودند.
قرآن كريم يكى از اين برنامه هايى را كه فرعون و دار و دسته اش ترتيب دادند چنين
نقل كرده است : فرعون ميان قوم خود فرياد زد و گفت كه اى قوم ! آيا فرمان روايى
مصر خاص من و اين نهرها كه در قلمرو من جارى است در اختيار من نيست . مگر نمى بينى ؟ ايا
من بهترم يا اين (شخصى ) كه خوار (و زبون ) است و سخن روشن نتواند گفت ؟ اگر او
نيز فرمان روا و لايق رهبرى است ، پس چرا دست بندهاى طلا بر او نياويخته اند يا چرا
فرشتگان به همراه او نيامده اند؟.(829)
همين مخنرانى مسخره و مبتذل براى آن مردم دور از علم و درك و رشد، كافى بود كه
گول بخورند و فريفته و مطيع او گردند، و از حق و حقيقت رو گردان شوند و موجبات
بدبختى و هلاكت خود را فراهم سازند. ازاين رو هداى تعالى به
دنبال آيات فوق فرمود: پس قوم خود را (با اين سخنان ) منحرف كرد تا مطيع وى
شدند و به راستى كه آن ها مردم فاسقى بودند.(830)
بعد در ادانه براى تذكر ديگران فرمود: چون خشم ما را جلب كردند، از آن ها انتقام
گرفتيم و همگيشان را غرق كرديم و آن ها را براى ديگران سابقه و مثلى قرار داديم تا
ملت هاى ديگر از آن ها و سرگذشتشان پند و عبرت گيرند.(831)
دستور ساختمان صرح يا قصر مرتفع
فرعون با همه اين سخت گيرى ها و آزار و اذيت هايى كه به پيروان موسى مى كرد و
وسايل عظيم تبليغاتى كه فارهم كرده بود تا همه جا مردم از او طق دارى كنند، ولى باز
هم مى ديد كه اوضاع به نفع موسى پيش مى رود و روز به روز بر تعداد پيروان او
افزوده مى شود و صحنه سازى ها و تظاهرات ساختگى و سخن رانى ها هم نمى تواند
جلوى پيشرفت مرام و هدف موسى را بگيرد. به همين
دليل به فكر افتاد تا وسيله اى فراهم كند كه خود را به خداى موسى رسانده و او را از
بين ببرد و به خيال خود اساس دعوت موسى را از بيخ وبن بركند.
براى اين منظور به هامان دستور داد قصر مرتفع و برج بلندى بسازد تا وى به آسمان
برد و از وضع خداى موسى مطلع گردد و چنان كه به او دسترسى يافت او را به
قتل رسانده و خيال خود را آسوده سازد.
شايد خود فرعون هم به اين اندازه نادان و جاهل نبود كه نداند با هيچ وسيله اى نمى
توان به آسمان بالا رفت و علاوه بر آن خداوند جاى معينى ندارد كه بتواند حساب خود را
با او تسويه كند، اما براى فريب دادن مردم جاهلى كه او را خداى خود مى دانستند وسيله
خوبى بود با اين كار مى خواست به آن ها بفهماند كه قدرت و نيروى من به حدّى است
كه مى تونم هر خدايى ، اگر جه در آسمان ها باشد، را از بين بببرد و گذشته از اين ،
موسى را در وجود چنين خدايى به دروغ متهم سازد و دروغ گو معرفى كند.
اين كه مكان خداى موسى را در آسمان تعيين كرد با اين كه موسى در وقت معرفى خداى
خويش گفته بود رَبِّ السَّمواتِ و الاءَرضِ (832) سفسطه ديگرى براى فريب
دادن مردم بود و گويا با اين جمله مى خواست بگويد: اين خدايى كه موسى مدعى وجود
اوست و مردم را به سوى او دعوت مى كند، در زمين وجود نيست ، زيرا در روى زمين جز من
خدايى نيست و من خداى زمين هستم . شايد اين خدا در آسمان باشد اگر چه گمان من اين است
كه در آن جا هم چنين خدايى نيست و موسى در اين ادعاى خود دروغ گوست .
به هر صورت قرآن كريم متن دستور او را به هامان دراين باره اين گونه حكايت مى كند:
و فرعون (به بزرگان مملكت خود) گفت : اى بزرگان ! من براى شما خدايى جز خودم
نمى شناسم (و به جز خودم خداى ديگرى سراغ ندارم ) اى هامان ! براى من آتشى بيفروز
(و آجر بساز) و قصر (و بناى مرتفعى ) بساز شايد بدان بالا رفته و از خداى موسى
اطلاعى بيابم و من او را از دروغ گويان مى پندارم .(833) در جاى ديگر مى
فرمايد: فرعون گفت كه اى هامان ! بناى مرتفع (و بلندى ) براى من بساز شايد ته
راه ها يعنى راه هاى آسمان ها برسم و به خداى موسى اطلاع يابم و البته او را از دروغ
گويان مى پندارم .(834)
برخى از مفسّران احتمال داده اند كه منظورش ساختن رصد خانه اى بود كه پس از اتمام آن
بدان جا بالا رود و اوضاع و احوال آسمان ها را رصد كند، شايد بدين وسيله از وجود خداى
موسى در آسمان ها نشانه اى به دست آورد.(835)
گروهى از تاريخ نگاران و مفسران مى نويسند: به
دنبال اين دستور، ده ها هزار نفر از مردم بى چاره را براى تهيه
وسايل ساختمان مزبور كه از چوب ، آجر، گچ ، سنگ و غيره بود به كار گماردند و شب
و روز در زير شلاق و شكنجه از آن ها كار كشيدند تا پس از چند
سال توانستند با صرف مبالغى گزاف و به هدر دادن نيروى انسانى ، بسيار، چنين جاى
مرتفعى كه نظيرش وجود نداشت بسازند و براى عروج فرعون آن را آماده سازند، ولى
از آن جا كه خداوند به فرعونيان خشم كرده و مقدمات نابودى او و لشكريانش فاهم
گشته بود، خداى تعالى بادى فرستاد تا آن قصر به پايان رسيد هداى تعالى زلزله
فرستاد و قصر را بر سرشان خراب كرد. برخى گفته اند: به
دنبال آن ، دستور داد صندوقچه اى ساختند و آن را بر چها كركس گرسته بستند و بالاى
سر كركس ها گوشت هايى آويزان كردند كه براى خوردن آن گوشت ها بالا روند، آن
گه خود فرعون با هامان در آن صندوقچه نشيتند و كركس ها را رها كردند و ساعت هاى
زيادى آن دو را بالا بردند تا جايى كه از ديدگان ناپديد شدند و بر اثر امواج هوا
دوباره به زمين بازگشتند.(836)
ولى در قرآن عادى و روايات معتبر از اين داستان ها، سخنى به ميان نيامده و معلوم نيست آيا
هامان به طور كلّى و اساساً دستور او را انجام داده يا نه و در صورت انجام نيز كيفيت آن
ذكر نشده است .
طغيان فرعون و آمدن آيات الهى
در خلال اين كه فرعون براى سرگرم ساختن مردم و فريب دادن آن ها به
وسايل گوناگون و گاهى كارهاى عجيب دست مى زد، از آن سو نيز دستورد شدت
عمل د رمورد بنى اسرائيل و ايمان آورندگان به موسى و آزار و شكنجه آن ها بيشتر شده
بود و ماءموران جاه طلب و پول پرست ، انواع جنايت و ظلم تعدى را درباره آن ها روا مى
داشتند.
چنان كه پيش از اين اشاره شد، ايمان آورندگا به موسى و بنى
اسرائيل بى طاقت شدند و نزد آن حضرت آمدند و بدو گفتند: پيش از اين كه تو
بيايى تحت شكنجه و آزار بوديم ، اكنون نيز كه تو آمده اى باز هم گرفتار رنج و آزار
اينان هستيم .(837)
بدين وسيله شكايت حال خود را بدو كردند و از او كمك خواستند. موسى نيز آن ها را به
صبر و بردبارى امر فرمود و به وعده هاى الهى
دل گرم و اميدوار ساخت و مژده نابودى فرعون و قبطيان را به آن ها داده و دستور داد كه
به خدا توكل كنند.
متن گفتار موسى را خداى تعالى اين گونه نقل فرموده است :موسى بدان ها گفت : اى
مردم ! اگر به خدا ايمان آورده ايد و تسليم فرمان او هستيد بدو
توكل كنيد. آن ها گفتند: ما به خدا توكل مى كنيم . پروردگارا! ما را دست خوش فتنه (و
بلاى ) مردم ستم كار قرار مده و ما را با رحمت خويش از گروه كافران رهايى بخش
.(838)
به دنبال آن خداى تعالى نقل مى كند: ما به موسى و برادرش دستور داديم در شهر
مصر خانه هايى بسازند و آن ها را مقابل يك ديگر (يا معبدگاه ) قرار دهند و نماز به پا
دارند.(839) موسى پس از انجام دستور الهى وقتى ديد كه
مال و منال بسيارى در اختيار فرعون و قوم اوست و بدين وسيله مردم را گمراه مى كنند، آن
ها را نفرين كرده و به درگاه الهى عرض كرد: پروردگارا! تو به فرعون و
بزرگان قوم او در زندگى دنيا زيور و مال ها داده اى تا اين كه (مردم را) از راه تو
گمراه كنند. پروردگارا اموالشان را نابود و
دل هاشان را سخت گردان كه ايمان نياورند تا وقتى عذاب دردناك را ببينند.(840)
خداى متعال در جواب ، موسى و هارون را مخاطب ساخت و فرمود: دعاى شما مستجاب شد،
پس استقامت ورزيد و از كسانى كه نمى دانند پيروى نكنيد.(841)
بدين ترتيب عذاب خدا بر فرعون و قبطيان حتمى گرديد و مورد خشم خدا قرار گرفتند،
اگر چه مطابق نقل برخى از روايات ، فاصله ميان اين دعا و نابودى
كامل فرعونيان سال ها طول كشيد، ولى هر چه بود خدا دعاى پيغمبر خود را اجابت فرمود و
عذاب هاى گوناگونى كه خداوند از آن ها به عنوان آيات در قرآن كريم تعبير
كرده ، يكى پس از ديگرى بر فرعونيان نازل گرديد؛ مانند خشكسالى ، تباهى
محصول ، توفان ، ملخ و $ مطابق روايات در هر بار وقتى از عذلب الهى به ستوه مى
آمدند، به ناچار نزد موسى آمده و از او مى خواستند از خدا بخواهد تا آن عذاب را برطرف
كند و پيمان مى بيتند كه اگر عذاب برطرف شود به او ايمان آورده و بنى
اسرائيل و مؤ منان زندانى را آزاد كنند، اما چون عذاب برطرف مى شد به وعده خود
عمل نمى كردند.
برخى خواسته اند نشانه هاى نُه گانه اى را كه خداى تعالى در سوره اسراء ذكر
فرموده و مى گويد: و ما به موسى نه آيه آشكار داديم $(842) به همين عذاب
تطبيق كنند و گفته اند: اين آيات نُه گانه ، همان عذاب هايى بو كه بر قوم فرعون
نازل گرديد تا متذكر شده و دست از طغيان خود بردارند و گرنه آياتى را كه خدا به
موسى داد بيش از نه عدد بوده است . اينان آيات نه گانه را اين گونه شمرده اند: 1
قحطى ؛ 2 كمبود اموال ؛ 3 مرگ و مير؛ 4 كمبود
حاصل ؛ 5 توفان ؛ 6 ملخ ؛ 7 شپش ؛ 8 وزغ ؛ 9 خون .(843)
ولى مطابق روايات و گفتار مفسّران ، عصا و يدبيضا هم جزء آيات بوده است (844) و
حتى بعضى ، آيات و معجزاتى را هم كه پس از غرق شدن فرعونيان به دست موسى
ظاهر گرديد، مانند شكافته شدن سنگ و بيرون آمدن آب را نيز جزء آيات نه گانه
شمرده اند.(845)
شيخ صدوق در حديثى كه از امام صادق روايت كرده آيات نه گانه را اين گونه بيان
فرموده است : ملخ ، شپش ، وزغ ، خون ، توفان ، دريا، سنگ ، عصا و يدبيضا.(846)
در حريث ديگرى از امام باقر(ع ) روايت كرده آن حضرت فرمود: توفان ، ملخ ، شپش ،
وزغ ، خون ، سنگ ، دريا، عصا و يدبيضا.(847)
نظير همين حديث را نيز عياشى در تفسير خود از آن حضرت روايت كرده است و شايد در
پايان اين بخش توضيح بيشترى براى آيات مزبور بيايد. آن چه در قرآن كريم در
سوره اعراف ذكر شده ، آن است كه خداى تعالى فرعونيان را براى تنبيه به قحطى و
كمبود محصول دچار كرد و سپس توفان ، ملخ ، شپش ، وزغ ، و خون را بر آن ها مسلط ساخت
. ما نيز به همين ترتيب درباره هر كدام مقدارى توضيح داده و به دنباله داستان باز مى
گرديم .
قحطى و خشك سالى
وضع جغرافيايى كشور مصر طورى است كه از زمان قديم تا به
حال بيشتر درآمد و زندگى مردم ار راه كشاورزى تاءمين مى شده است و براى آماده كردن
زمين و تاءمين آب كشاورزان زحمت زيادى را متحمل نمى شوند، زيرا رود
نيل در هر سال چند بار در حدّ معينى طغيان مى كند و همين طغيان محدود سبب مى شود كه
گل و لاى بسيارى در زمين ها بنشيند و پس از فرو نشستن آب ،همان
گل و لاى به صورت كود درآمده و مومجب تقويت زمين و آمادگى آن براى كشاورزى مى
گردد و با نهرهايى كه از رود نيل به قسمت هاى مختلف سرزمين مصر كشيده اند زمين ها
آبيارى مى شود.
يكى از جغرافى دانان فرانسوى مى نويسد: بسيارى از قسمت هاى رود
نيل از نظركشاورزى بى نظير است به طورى كه سالى سه بار
محصول مى دهد و براى برداشت آن نيز نياز به زحمت زيادى نيست ، زيرا تنها كشت دانه
محصول در زمين براى روييدن آن كافى بوده و نيازى به ريختن كود در آن ها نيست ، هم
چنين مصر بيش از ساير كشورها محصول دارد؛ مثلاً گندم در
حاصل خيزترين زمين هاى فرانسه از پنج تخم تا ده تخم
محصول مى دهد، در صورتى كه در زمين هاى مصر پانزده تخم بهره مى دهد $.
روش كشاورزى از زمان فراعنه پيش رفتى نكرده و البته تغيير آن وضع نيز سودمند
به نظر نمى رسد، زيرا تا هنگامى كه رود نيل عهده دار رساندن كود زمين و خورشيد
متكفل به ثمر رساندن زراعت است ، علتى براى تغيير روش كشاورزى ديده نمى شود.
البته گاهى همين رود نيل كه منبع ثروت مصر است ، موجب بدبختى و تباهى آن مى گردد
و اين در وقتى است كه آب به حدّ كافى بالا نيايد كه در اين هنگام قحطى سرتاسر
مصر را فرا مى گيرد و اگر اين وضع چند سالى ادامه يابد، بسيارى از كشاورزان بر
اثر گرسنگى جز مرگ چيزى پيش روى خود نمى بينند. براى
مثال در سال 462 ه.ق (1069 م ) قحطى عجيب و وحشتناكى در مصر روى داد كه مورخان
عرب مى نويسند: به دليل اين كه مدت پنج سال رود
نيل به حدّ كافى بالا نيامد و هم چنين به واسطه جنگ هاى زيادى كه در آن چند
سال روى داده بود، تنوانستند گندم از خارج وارد كنند و كار قحطى به جايى رسيد كه
قيمت يك تخم مرع به پانزده فرانك و بهاى يك گربه به
چهل و پنج فرانك رسيد. مردم در اين قحطى ، همه اسبان و شتران خليفه وقت را كه شماره
اش به ده هزار مى رسيد خوردند. روزى يكى از وزراى خليفه سوار بر استر خويش به
مسجد مى رفت كه مردم او را از پشت استر به زمين افكندند و در پيش روى او استرش را
خوردند، در نتيجه زد و خوردى روى داد كه گروهى در آن زد و خورد كشته شدند و مردم
لاشه همان كشتگان را نيز خوردند. اين قحطى آن قدر
طول كشيد كه مردم شروع به خوردن يك ديگر كردند و زنان و كودكانى را كه از خانه
خود خارج مى شدند محاصره كرده و بى اعتنا به داد و فرياد، آن ها را زنده زنده مى
خوردند.
از اين قسمت كه براى شما نقل كرديم ، مى توان فهميد كه رود
نيل چه اهميتى براى مردم مصر داشته و دارد و به همين
دليل ، فرعون نيز نهرهايى راكه از آن جدا مى شد و سرزمين مصر را سيراب مى كرد و
به رخ مردم مى كشيد و آ را نشانه خدايى و قدرت خود مى دانست و به آن ها مى گفت :
يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلاتُبْصِرُونَ
(848)؛
اى مردم ! آيا حكومت مصر از آن من نيست و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى
بينيد؟
به هر صورت خداى تعالى چند سال قحطى را بر آن ها مسلط كرده و قحطى شايد
مزبور برا اثر بالا نيامدن آب نيل بوده كه سبب شد تا زمين هاى
حاصل خيز مصر از آب و گل و لاى آن بهره مند نشود و نتوانند
محصول كافى از زمين به دست آورند.
خداوند متعال در سوره اعراف مى فرمايد: ما فرعونيان را به خشك سالى و كمبود
حاصل دچار كرديم شايد اندرز گيرند $(849) و همين قحطى سبب مرگ و مير و
كمبود اموال و محصول آن ها گرديد. البته شايد مرگ و مير به وسيله
سيل ، توفان ، طاعون و بلاهاى ديگر و كمبود
حاصل به واسطه آفات زراعت و ميوه ها يا همان طغيان آب بوده است ، چنان كه در پاره اى
از روايات نقل شده است ، و اللّه اعلم .