next page

fehrest page

back page

سـال آخـر دبـيـرسـتـان ، با دو تن از همكلاسان خود، دست به فعاليتهاى سياسى زد و باكشيدن طرحها و نقاشيهاى سياسى ، ماهيت رژيم را افشا مى كرد. پس از اخذ ديپلم ، آماده ورود به دانشگاه شد كه به علت فقر مالى و هزينه سنگين دانشگاه ، از ورود بدان بازماند.
در سـال 1351، وارد ارتش (هوانيروز) شد. در طول دوره آموزش ، با استادان خارجى به گونه اى رفتار مى كرد كه آنها را تحت تاءثير خود قرار مى داد.
بـه خـاطـر هوش سرشار و استعداد فوق العاده اى كه داشت توانست دوره هاى آموزش خلبانى هليكوپترهاى كبرى و جت رنجر را با موفقيت به پايان رساند.
عبادات و راز و نياز او ديدنى و تماشايى بود، شبها با صوت زيبا و دلنشين خود قرآن تلاوت مى كرد و رابطه خود را با خداى خويش مستحكمتر مى نـمـود. سـاده زيـسـتـى و پـرهـيـز از تـجـمـلات ، تـواضـع و رافـت و مـهـربـانـى از جـمـله صـفـات بـارز او بـود. در عـيـن حـال دشـمن سرسخت بى عدالتى و در مقابل ظلم ، سرسختانه مى ايستاد. به روحانيت علاقه زيادى داشت و همواره افسوس مى خورد كه چرا در كسوت روحـانـيت نيست . بارها گفته بود كه ((اى كاش در لباس روحانيت بودم ، در آن صورت بهتر مى توانستم حرفهايم را بزنم .)) على رغم اينكه نگهدارى و مطالعه كتابهاى مذهبى ، سياسى و روشنگر در ارتش آن دوران ممنوع بود، احمد اين گونه كتابها را مخفيانه نگهدارى و در فرصت مقتضى مطالعه مى كرد و به همين دليل چندين بار مورد بازجويى و تهديد قرار گرفت .
براى ترويج روحيه انفاق در بين همكارانش ، سعى بسيار مى كرد. در اوايل اشتغال به كار در كرمانشاه ، پس از شناسايى فقرا و نيازمندان شهر، همراه با تعدادى از همكاران و با كمك افراد خير و نيكوكار هوانيروز، مخفيانه صندوق اعانه اى جهت كمك و مساعدت به آنها تشكيل داد.
كـشـورى چـه قـبـل از انـقـلاب و چه پس از آن ، به عنوان مجاهدى فى سبيل الله براى اعتلاى اسلام عزيز و تحقق حكومت الهى ، پيوسته تلاش كرد و هـمـگـام و هـمراه با حركتهاى توفنده ملت ، در همه صحنه هاى انقلاب حضور داشت و بسيارى از شبها را با چاپ اعلاميه هاى امام خمينى (ره ) به صبح رسـانـيـد. شـهـيـد در راه دفـاع از آرمـانهاى امام عزيز (ره )، چندين بار كتك خورده بود. اما با افتخار از آن ياد مى كرد و مى گفت : اين باطومى كه من خـوردم ، چـون بـراى خـدا بـود. شـيـريـن بـود. مـن خـوشـحـالم از ايـنـكـه مى توانم قدمى در راه انقلاب بردارم و اين توفيق و سعادتى است از سوى پروردگار.
در دوران نـخـست وزيرى بختيار با چند تن از دوستانش طرح كودتايى را تنظيم كرد و آن را نزد آيه الله پسنديده ، برادر امام (ره ) برد. قرار شد طـرح بـه اسـتـحـضـار امـام (ره ) بـرسد و در صورت موافقت ايشان اجرا شود. اما خوشبختانه با هوشيارى امام (ره ) و فداكارى امت انقلابى كشورمان انقلاب اسلامى در 22 بهمن به پيروزى رسيد و نيازى به اجراى طرح مذكور نگرديد.
وقتى غائله كردستان به راه افتاد، شهيد كشورى همچون كسى كه عزيزى را از دست بدهد و يا برادرى در بند داشته باشد، به خود مى پيچيد.
شـهـيـد تـيـمسار فلاحى مى گفت : من شبى براى مامورى سختى در كردستان داوطلب خواستم ، هنوز سخن تمام نشده بود كه يكى از صف بيرون آمد و گفت من آماده ام ، و ديدم خلبان كشورى است .
در جـنـگ از خـود شـجـاعـت و ليـاقـت فـراوانـى نـشان داد و يكبار كه خودش ‍ بشدت زخمى و به هليكوپترش نيز آسيب شديد وارد شده بود توانست با هوشيارى و مهارت ، آن را به مقصد برساند.
شـهـيـد شـيـرودى دربـاره او مـى گـويـد ((احـمـد، اسـتـاد مـن بـود. زمـانـى كـه صـدام آمـريـكـايـى بـه ايـران يـورش آورد، احـمـد در انـتـظـار آخرين عمل جراحى براى بيرون آوردن تركش از سينه اش بود. اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحى برود. اما او جواب داده بود: وقتى كه اسلام در خطر است ، من اين سينه را نمى خواهم .
او بـا جـسـمـى مـجـروح بـه جـبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثى آن گونه جنگيد كه بيابانهاى غرب كشور را به گورستانى از تانكها و نفرات دشمن تبديل نمود.
كـشـورى شـجـاعـانـه بـه اسـتـقـبـال خطر مى رفت ، ماموريتهاى سخت و خطرناك را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مى داد، شبها دير مى خوابيد و صبحها خيلى زود بيدار مى شد و نيمه شبها، نماز شب مى خواند.
شهيد فلاحى مى گويد ((احمد فرشته اى بود در قالب انسان .))
كـشورى كار و فعاليت را عبادت مى دانست . تمام فكرش انجام وظيفه بود. درباره ميزان علاقه به فرزندانش مى گفت ((آنها را به اندازه اى دوست مـى دارم كـه جـاى خدا را نگيرند.)) كشورى همواره براى وحدت و انسجام در قشر ارتشى و پاسدار، مى كوشيد، چنان كه مسئولين ، هماهنگى و حفظ غـرب كـشـور را مرهون تلاش او مى دانستند. او مى گفت ((تا آخرين قطره خون براى اسلام عزيز و اطاعت از ولايت فقيه خواهم جنگيد و از اين مزدوران كـثيف كه سرهاى مبارك عزيزانم پاسداران را نامردانه بريدند، انتقام خواهم گرفت .)) به امام (ره ) عشق مى ورزيد. وقتى در بين راه خبر كسالت قـلبـى ايـشـان را شـنـيد، از شدت ناراحتى خودرو را در كنار جاده نگه داشت و در حالى كه مى گريست ، گفت ((خدايا از عمر ما بكاه و به عمر رهبر بيفزا.))
وقـتـى بـه تـهران رسيد، عازم بيمارستان شد و آمادگى خود را براى اهداى قلب به رهبرش اعلام كرد. بر اين عقيده بود تا در دنيا هست و فرصتى دارد بايد توشه اى براى آخرت بيندوزد. شهادت در راه خدا براى او از عسل شيرين تر بود.
سرانجام روز 15 آذر 1359، در حالى كه از يك ماموريت بسيار مشكل ، اما پيروز باز مى گشت ، در ايلام منطقه ميمك - دره بينا مورد حمله مزدوران بعثى قرار گرفت و در حالى كه هليكوپترش در اثير اثابت راكتهاى دو فروند ميگ عراقى بشدت مى سوخت ، آن را تا مواضع خودى هدايت كرد و آنگاه در خـاك وطـن سـقـوط كـرد و بـه آرزوى ديـريـنـه اش رسـيـد و شـربـت شـهـادت را مـردانـه سـركـشـيـد. پـيـكـر پـاك او را بـه تـهـران انتقال دادند و در مزار شهيدان بهشت زهرا، ميعادگاه عاشقان الله ، به خاك سپردند.
روز دانشجو: 16 آذر 1332
فـعـاليـت سـيـاسـى دانـشـجـويـان در ايـران عـمـر طـولانـى نـدارد، زيـرا دانـشـگـاه در ايـن كـشـور بـه شـكـل جـديـد قديمى كمتر از 80 سال دارد. دانشگاههاى كشور در آغاز منحصر به طبقه ممتاز و اعضاى نظام حاكم بود. تركيب بافت دانشجويى در دهه هاى چهل و پنجاه شمسى بتدريج دچار تغيير شد و همين امر زمينه ساز ايجاد تحرك و جنبش دانشجويى كشور گرديد و در نتيجه ، دانشگاههاى كشور در تحولات منجر به پيروزى انقلاب اسلامى و رخدادهاى پس از آن ، نقش فعالى داشتند.
از مهمترين حركتهاى سياسى قبل از انقلاب ، اعتراض دانشجويان در 16 آذر 1332، به ورود معاون رئيس جمهور آمريكا بود و نقطه اوج حركت سياسى دانـشـجـويـان را مى توان در اشغال لانه جاسوسى آمريكا در 13 آبان 1358، مشاهده كرد.(103) اين حركت كه توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام (ره ) آغاز شد و مورد تاييد ايشان نيز قرار گرفت ، نشانه طرد تفكر ليبرالى و ماركسيستى در دانشگاههاى كشور و غلبه گسترش اسلام خواهى بود.
جنبش دانشجويى را مى توان در سه مرحله چنين تبيين كرد:
- مرحله نخست : كه جنبش دانشجويى با جريان روشنفكرى پيوند خورده است ، از اين منبع برخاسته و به آن وابسته است .
البـتـه حـركـت دانـشـجويى ، در عين وابستگى و يا ارتباط با جريان روشنفكرى ، ويژگيهاى خاص خود را نيز داشت ، ويژگيهايى كه برخاسته از شرايط و روحيات نسلى كه به واسطه جوانى ، داراى التهابهاى خاص خود بود و به خاطر روح پاك ، از صداقت بيشترى برخوردار و از خدعه ها و فريبهاى سياسيكاران پيچيده به دور بود. مقام معظم رهبرى درباره اين مرحله مى فرمايند:(104)
روشـنـفـكـران ، رهـبـران گـروهـهـا و احـزاب و حـتـى دانـشـجـويـان ، بـه شـعـار و مـقـابـله سـيـاسـى و احـيـانـا جـنـگ و گـريـز در مـقـابـل نـظـام حـاكـم مـى پـرداخـتـنـد و عـلى اخـتـلاف مـراتـبـهـم ، دانـشـجـويـان خـيـلى بـيـشـتـر، صـمـيـمـانـه تـر و صـادقـانـه تـر عمل مى كردند. اما رهبران احزاب و گروهها، نه به اين حد از صداقت و نه به اين حد از پيگيرى مبارزه مى كردند.
- مـرحـله دوم : با اوج گيرى انقلاب اسلامى و مردمى در سالهاى 57- 56، جنبش روشنفكرى و دانشجويى كه خود را پيشتاز جنبش سياسى مى پنداشت ، نـاگـهـان خـود را عـقـب مـانده يافت . مشتهى برافراشته و صداهاى آهنگين مردم در اعتراض عليه رژيم ، خرده احزاب و گروههاى سياسى و نيز جريان روشـنـفـكـرى و جـنـبـش دانـشـجـويـى را بـه تـعـجـب واداشـت و آنـان را در بـرابـر مـوج جـديـدى ، بـه اعـلان مـوضـع فـرا خـوانـد. در ايـن شـرايط و احـوال ، جـريـان روشنفكرى عمدتا كلاف سر در كمى بود و چندان به عمق ، گستره و ماندگارى قيام باور نداشت و به گونه هاى مختلف تلاش مى كرد كه آن را حركت نافرجام و كور تعبير كند و عقب ماندگى خود را از جامعه توجيه نمايد.
مقام معظم رهبرى در تحليل جريان روشنفكرى ، در اين مقطع مى فرمايند:(105)
احـزاب و گـروههاى مبارزى كه سالها مبارزه سياسى كرده بودند و عاقبت مبارزه سياسى بايد چنين چيزى مى شد، حالا كه آن چيز را به چشم خودشان ديـدنـد، تـخطئه كردند و كنار كشيدند. بعضيها گوش خواباندند ببينند چه مى شود، بعضيها تخطئه هم كردند. ؛ همان اوقات غوغاى سالهاى 56 و 57، به نظرم در همين دانشگاه تهران يا شايد در دانشگاه كنونى شريف بود كه چند نفر از روشنفكران سخنران كردند - روشنفكرانى كه الان از همه زمـيـن و زمـان طـلبـكارند، بعضيهايشان فراريند، بعضيشان هم كه در ايران هستند از جناب عالى و بنده و اين ملت و همه طلبكارند كه چرا آنها را به بـازى نـمـى گـيـريـم ! - صريحا گفتند: مشت است و درفش . يعنى حرفى را كه ما از پدران پيرمان مى شنيديم و آنها را تخطئه مى كرديم ، تا ذهن پـدر پـيـر و مـادر پير را برگردانيم كه نه ، مشت و درفش نيست ، و بعلاوه مشت بر درفش مى تواند پيروز بشود، و اگر آن پيرمردان و پيرزنان قـبـول نـمـى كـردنـد ، رويـمـان را از آنـهـا را مـى گـردانـديـم و در دوران مبارزه ، بى اعتنا كار خودمان را ادامه مى داديم ، اين حرف را جوانان مدعى ، روشنفكران حرفه اى و قلم به دستان پرگو و ياوه گو صريحا گفتند!
- مـرحـله سـوم : در ايـن مـرحله ، اهميت و حرمت حركت سياسى دانشجويى در آن بود كه خود را از بند ناف روشنفكرى گسست و از همراهى با مردم احساس شرم و آزرم نكرد و پا به پاى مردم پيش آمد و براى خود، افتخارى بس عظيم در تاريخ سياسى ايران كسب كرد.
رهبر معظم انقلاب ، اين حضور تاريخى را ارج نهاده و فرموده اند.(106)
راه دومـى كـه دانـشـجـو مـى توانست انتخاب بكند، اين بود كه تا ديد اين روند يك جهت و يك خيز برداشت ، نگذاريد عقب بماند و فورى خودش را جلو برساند، هر كس مى خواهد شعار را بدهد، هر كس مى خواهد حرف درست را بزند، وقتى درست است ، وقتى همان نهايتى است كه من براى او داشتم خودم را مـى كـشـتـم و تـلاش مـى كـردم و شـعـار مى دادم ، حالا اين به وسيله مردم دارد انجام مى گيرد، به وسيله عوام دارد انجام مى گيرد، به وسيله فلان روحـانـى اى كـه اصـلا نـمى شناختمش ، دارد انجام مى گيرد، حال آن چيزى كه مى گفتيم بشود، دارد مى شود، پس جلو برويم . اين راه دوم را انتخاب كـردنـد، درسـت بـر عـكـس يـهـود صـدر اسـلام ... كه منتظر بعثت يك پيامبر بودند و آمده بودند؛ مدينه ساكن شده بودند، براى اينكه مى دانستند اين پـيـامـبـر از مـديـنـه ظـهـور خـواهـد كـرد و مـى گـفـتـنـد ايـن امـيـن و ايـن بـيـسـوادان كـه در مـديـنـه زنـدگـى مـى كـنـند - بت پرستان و كفار - اينها كه قـابل نيستند پيامبر در ميانشان ظاهر شود، پيامبر اكرم هم بيايد، متعلق به ماست ، مريدانشان هم ماييم . وقتى پيامبر آمد،... چون متعلق به آنها نبود، از قشر آنها نبود، از ميان آنها نبود، به او كفر ورزيدند! اين ، آن شق اول بود. خوشبختانه دانشجويان آن شق را انتخاب نكردند. دانشجو به ميدان آمد. هنگامى كه ديد مردم محله اش حركت كرده اند، دارند با علم و كتل و شعار مرگ بر فلان و درود بر فلان به طرف مسجد مى روند، او هم قاطى مردم شد و رفت ، نگفت من دانشجويم . اين ، يك تجربه تاريخى و يك موضعگير دقيق تاريخى بود.
شرح واقعه 16 آذر 1332
بـعـد از كـودتـاى 28 مـرداد، رژيـم وابسته كه توانسته بود با كمك اربابان و دلارهاى آمريكايى بر اريكه قدرت باز گردد، در صدد بر آمد تا پايه هاى حكومت خود را تثبيت كند، اما غافل از اينكه مقاومت مردم بطور كامل از بين نرفته و ايران در اولين فرصت خشم و انزجار خويش را نشان خواهد داد. "آيـزنهاور" رئيس جمهورى آمريكا طى نطقى در كنگره آمريكا، كودتاى 28 مرداد را چنين توصيف كرده بود ((پيروزى سياسى اميد بخشى نصيب قواى طرفدار تثبيت اوضاع )) و قواى خونخوار استبداد يعنى ((قواى آزادى )) و بر اساس همين معنا دولت مصدق را به كه از قضا بسيار به آمـريـكـا دل بـسـتـه بـود - بـه مـسـلخ اسـتـبـداد سـتـمـشـاهـى كـشـانـيـد. نـيـكـسـون مـعـاون رئيـس جـمـهـورى آمـريـكـا؛ سـال 1332، راهـى ايـران گرديد. در حقيقت او مى آمد تا نتيجه سرمايه گذارى بيست و يك ميليون دلارى را كه سازمان جاسوسى آمريكا ((سيا)) در راه كودتا و سرنگونى دولت مصدق هزينه كرده بود، از نزديك مشاهده كند.
ملت در حالت افسردگى و از نفاق و تفرقه اى كه استبداد توانسته بود در ميان او ايجاد كند، ناراحت بود.
رهـبـرى نـهـضـت مـقاومت ، قصد رساندن صداى اعراض مردم را به گوش ‍ جهانيان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را كه مى خواست با مشروع جلوه دادن رژيم كودتا، امتيازات مورد نظر خود را در محيط آرام به دست آورد، خنثى كند. اجراى اين برنامه به عهده كميته هماهنگى دانشگاه واگذار شده بود.
تـظـاهـرات دانـشـجـويـان دانشگاه تهران ، به عنوان اعتراض به ورود دنيس ‍ رايت ، كاردار جديد سفارت انگليس در ايران از روز 14 آذر 1332، آغاز گـرديـد. دانـشجويان دانشكده هاى حقوق و علوم سياسى ، علوم ، دندانپزشكى ، فنى ، پزشكى و داروسازى در دانشكده هاى خود، تظاهرات پرشورى عـليـه رژيـم كودتا برپا كردند. رژيم كه بخوبى از خشم ملت و خصوصا دانشجويان نسبت به خود و اربابان آمريكاييش آگاه بود، با تمام قوا متوجه دانشگاه شد.
روز 15 آذر تـظـاهـرات بـه خارج از دانشگاه كشيده شد و ماموران انتظامى ، در زد و خورد با دانشجويان ، شمارى را مجروح و گروهى را دستگيرى و زندانى كردند.
صـبـح روز 16 آذر 1332، گـارد تـا دنـدان مـسـلح رژيم براى اولين بار وارد صحن دانشگاه شد تا فرياد مخالفان را در گلو خفه كند. در يكى از كـلاسـهـاى درس دانـشـكـده فـنـى ، چـنـد تن از دانشجويان در اعارض به حضور ماءموران گارد در صحن دانشگاه ، آنها را به مسخره مى گيرند و همين بـهـانـه ، كـافـى بـود تـا وارد كـلاس درس شـونـد و با ايجاد جو رعب و وحشت ، محيط را براى بهره بردارى و گرفتن زهر چشم از دانشجويان آماده سازند. ماموران گارد با حمله به دانشجويان بى پناه ، سه تن از آنان را به شهادت مى رسانند.(107)
بـديـن گونه خود پاك سه جوان اين مرز و بوم نثار قدوم ناميمون معاون رئيس ‍ جمهور آمريكا مى گردد. فرداى آن روز در جو خفقان و وحشت ، نيكسون به دانشگاه تهران مى آيد و از دست قاتلان ((دكتراى حقوق )) دريافت مى كند.
حـادثـه 16 آذر 1332، بـعـنـوان يـك روز ((مـقـاومت تاريخى )) در تاريخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس ، همه ساله به رغم كوشش رژيم و ساواك ، دانشجويان دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاى سراسر ايران ، مراسم و تظاهراتى به ياد شهيدان آن روز برپا مى كردند.
شهيد چمران در رابطه با حادثه 16 آذر مى گويد:(108)
((وقـايـع آن روز چـنـان در نـظـرم مـجـسـم اسـت كـه گـويـى هـمـه را بـه چـشـم مـى بـيـنـم . صـداى رگـبـار مـسـلسل در گوشم طنين مى اندازد، سكوت موحش ‍ بعد از رگبار بدنم را مى لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحين را در ميان اين سكوت دردناك مى شـنـوم . دانـشـكده فنى خون آلود را در آن روز و روزهاى بعد به راءى العين مى بينم ... نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا به ايران مى آمد تا نتيجه بيست و يك ميليون دلار خرج كودتا را ببيند.))
آغاز انتفاضه : 18 آذر 1366 / 9 دسامبر 1987
حـمـاسـه مـردم فـلسطين يك پديده تصادفى نيست . آيا دنيا تصور مى كند كه اين حماسه را چه كسانى سروده اند؟ و هم اكنون مردم فلسطين به چه آرمـانـهـايـى تكيه كرده اند كه بى محابا و با دست خالى در مقابل حملات وحشيانه صهيونيستها مقاومت مى كنند؟ آيا تنها آواى وطن گرايى است كه از وجـود آنـان دنـيـايـى از صلابت آفريده است ؟ آيا از درخت سياست بازان خود فروخته است كه بر دامن فلسطينيان ميوه استقامت و زيتون نور و اميد مى ريـزد؟ اگـر ايـن چـنـين بود اينها كه سالهاست در كنار فلسطينيان و به نام ملت فلسطين نان خورده اند. شكى نيست كه اين آواى الله اكبر است ، اين هـمـان فـريـاد مـلت مـاسـت كـه در ايـران شـاه را و در بيت القدس غاصبين را به نوميدى كشاند، و اين متحقق همان شعار برائت است كه ملت فلسطين در تـظـاهـرات حـج دو شـادوش خـواهـران و بـرادران ايـرانـى خـود فـريـاد رسـاى آزادى قـدس را سـرداد و مـرگ بـر آمـريـكـا، شـوروى و اسـرائيـل گـفـت ، و بـر همان بستر شهادتى كه خون عزيزان ما بر آن ريخته شد، او نيز با نثار خون و به رسم شهادت آرميد. آرى ، فلسطينى راه گم كرده خود را از راه برائت ما يافت و ديديم كه در اين مبارزه چطور حصارهاى آهنين فرو ريخت و چگونه خون بر شمشير و ايمان بر كفر و فرياد بر گلوله پيروز شد و چطور خواب بنى اسرائيل در تصرف از نيل تا فرات آشفته گشت ، و دوباره كوكب دريه فلسطين از شجره مباركه لاشرقيه و لاغـربـيـه مـا بـرافروخت . و امروز به همان گونه كه فعاليت هاى وسيعى در سراسر جهان براى به سازش كشيدن ما با كفر و شرك در جريان اسـت ، بـراى خـامـوش كـردن شـعـلهـاى خـشـم مـلت مـسـلمـان فـلسـطـيـن نـيـز بـه هـمـان شكل ادامه دارد و اين تنها يك نمونه از پيشرفت انقلاب است ، و حال آنكه معتقدين به اصول انقلاب اسلام ما در سراسر جهان رو به فزونى نهاده است و ما اينها را سرمايه هاى بالقوه انقلاب خود تلقى مى كنيم ، و هـم آنـهـايـى كـه بـا مـركـب خـون طـومـار حـمـايـت از مـا را امـضـا مـى كـنـنـد و بـا سـر و جـان دعـوت انـقـلاب را لبيك مى گويند و به يارى خداوند كنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت !(109)
امام خمينى (ره )
امـروز مـلت فلسطين به نام اسلام مبارزه و مقاومت مى كند. مبارزه از شكل سازمانها و گروهها و شخصيتها كشيده شده به ميان توده مردم و چنين مبارزه اى هرگز ناكام نخواهد شد.(110)
مقام معظم رهبرى آيه الله خامنه اى
در سـال 1275 شـمـسـى يـك روزنـامـه نـگـار يـهـودى اتـريـشـى بـه نـام ((تـئودور هـرتسل )) كتاب به نام دولت يهود منتشر و در آن صهيونيزم سياسى را پايه گذارى كرد. در اين كتاب آمده كه يهوديان بايد موطنى پيدا كنند و يـك دولت صـهـيـونـيـسـتـى بـا استقلال تمام تشكيل دهند. از اين رو هند، آرژانتين ، قبرس و چند نقطه ديگر در نظر گرفته شد، اما سرانجام فلسطين برگزيده شد.
در سال 1276، نخستين كنگره نهضت صهيونيزم در شهر باسل سوئيس ‍ تشكيل و مهاجرت قوم يهود به فلسطين تصويب گردد.
در سـال 1296، وزارت خـارجـه انـگـلسـتان به سرپرستى "ارتور جيمز بالفور" اعلاميه بالفور را صادر كرد كه در آن پشتيبانى بريتانيا از ايـجـاد مـيـهـن مـلى يـهـود در فـلسـطـيـن تـعـهـد شـده بـود. يـك مـاه بـعـد انـگـلسـتـان بـيـت المـقـدس را اشغال كرد.
در طـى سـالهـاى 1302- 1298، يك يهودى انگليسى بنام ((هربرت ساموئل )) به عنوان نخستين كميسر عالى انگليس در فلسطين تعيين شد. در سال 1299 كنفرانس ((سان ريمو)) سوريه را از فلسطين جدا كرد و قيموميت عراق و فلسطين نيز به انگليس واگذار شد.
در سـال 1302، اعـلامـيـه بـالفـور بـا حـذف مـاده مـربـوط بـه ايـجـاد دولت يـهـود، در جـامـعـه ملل به تصويب رسيد. از اين به بعد تمام كوشش صهيونيستها صرف جذب و جلب مهاجرين يهودى به فلسطين شد تا با احراز اكثريت نسبى جمعيت ، دولت صهيونيستى تشكيل دهند.
در سـالهـاى 1314- 1309، شـيـخ عـزالديـن قـسـام قـيـام مـردمـى را سـازمـانـدهـى كـرد و خـود در نبردى نابرابر در يكى از مناطق جنگى فلسطين در سـال 1314 ، بـه شـهـادت رسـيـد و مـتـاءسـفـانـه رهـبـران كـشـورهـاى عـربـى هـيـچ حـمـايـتـى از ايـن قـيـام نـكـردنـد. در سال 1315، پس از اعتصابات و تظاهرات پراكنده ، اعراب فلسطين دست به يك اعتصاب 6 ماهه عليه قيموميت انگلستان زدند.
مـتـعـاقـبـا از طـرف پادشاه انگلستان كميسيونى تحت رياست ويليام ولزلى براى بررسى اوضاع ، عازم فلسطين شد. اين كميسيون پس از تحقيقات فـراوان راءى بـه تـجـزيـه فـلسطين به سه ناحيه عربى ، يهودى و بين المللى داد. اما در بهار 1317 شورش ديگرى از طرف اعراب آغاز شد و كـمـيـسـيون فنى انگليس مشكلات موجود را عملا حل نشدنى تشخيص داد و تشكيل يك فدراسيون اقتصادى را پيشنهاد كرد. در 27 ارديبهشت 1310، دولت انـگـليـس راه حـل جـديـدى بـراى مـشـخـص كـردن وضـع فـلسـطـيـن مـنـتـشـر سـاخـت كـتـاب سـفـيـد. بـر طـبـق ايـن خـط مـشـى جـديـد تـاءسـيـس دولت مـسـتـقل فلسطين با دو مليت در طى 10 سال ، پيش بينى شده بود و علاوه بر آن مقرر شد كه در طى سالهاى 1323- 1318 تعداد 000/100 يهودى ديـگـر؛ فـلسـطـيـن پـذيـرفـتـه شـونـد و پـس از آن ، بـدون مـوافـقـت اعـراب ، مـهـاجـرتـى انـجـام نـگـيـرد. ايـن راه حل با مخالفت يهوديان و توده مسلمانان فلسطينى و موافقت ضمنى سران محافظه كار عرب روبرو شد، در اين هنگام جنگ جهانى دوم آغاز شد و وقفه اى در تـشـديـد اخـتـلافات اعراب و يهوديان ايجاد كرد. در بهمن 1317، يك كنفرانس نمايشى با شركت طرفهاى درگير در قضيه فلسطين در لندن تشكيل شد كه آن هم كارى از پيش نبرد.
از سال 1318، با شروع جنگ جهانى دوم ، جامعه صهيونيستى در فلسطين به نام پى شوف قدرت بيشترى پيدا كرد. رهبران صهيونيستها خواستار آن بـودنـد كـه ارتـشى تشكيل دهند و ظاهرا عليه هيتلر و در واقع براى تقويت نيروهاى نظامى خود وارد جنگ شوند. از اين رو در اواخر پائيز 1323، نيرويى به استعداد يك تيپ از يهوديان با كمك صهيونيستها تشكيل شد. دولت آمريكا و شوروى طرح را عرضه كردند كه بر طبق اين طرح ، قيموميت انـگـلسـتـان بـر فـلسـطـيـن مـى بـايـسـت حـداكثر تا دهم مرداد 1327، پايان پذيرد و فلسطين به دولت عرب و يهود تقسيم و ناحيه : بين المقدس ‍ بـصـورت بـيـن المـللى در آيـد و كـمـيـسـيـونـى از طـرف سـازمـان مـلل مـركـب از 5 عـضـو، بـر تـشـكـيل دولتهاى عرب و صهيونيستى نظارت كند. به دنبال اعلام اين طرح ، آشوب و اغتشاش سراسر فلسطين را فراگرفت و در پى آن صدها تن كشته و هزاران تن زخمى و بى خانمان شدند.
در فـرورديـن 1327، كـمـيـسـر عـالى انـگـليـس از فـلسـطـيـن خـارج و بـلافـاصـله "ديـويـد بـن گـوريـن " از رهـبـران اصـلى صـهـيـونـيـسـتـهـا تشكيل دولت اسرائيل را اعلام كرد.
پس از خروج انگليسى ها، قواى نظامى مصر، اردن ، عراق ، سوريه ، لبنان و عربستان وارد فلسطين شدند تا به ظاهر از برادران عرب خود حمايت كنند ولى اين نيروها فقط مناطقى را تصرف كردند كه هنوز تحت تسلط صهيونيستها قرار نگرفته بود.
در سـال 1343، سـازمـان آزاديـبـخـش فـلسـطـيـن ((سـاف )) تـوسـط كـشـورهـاى عـضـو اتـحـاديـه عـرب بـنـيـان نـهـاده شـد و در سـال 1344، سـازمـان چـريـكـى ((جـنـبـش آزاديـبـخـش فـلسـطـيـن )) (فـتـح ) كـه از سال 1338، شروع به عضوگيرى و تربيت كادرهايش نموده بود، با اجراى چند عمليات نظامى در مناطق اشغالى اعلام موجوديت كرد. اين سازمان با تـاءسـيـس جـنـاح نـظامى خود به نام ((العاصفه )) و گسترش عمليات چريكى از محبوبيت مردمى وسيعى برخوردار شد و رفته رفته در رهبرى ساف قرار رفت و استقلال آن را از كشورهاى عربى كسب كرد.
در سال 1347، نخستين مقابله نظامى مقاومت فلسطين و اسرائيل در نبرد كرامه آغاز گشت و سازمان فتح توانست قدرت نظامى خود را بخوبى نمايان سـازد. اقـتـدار چـريـكها و فدائيان فلسطينى در خاك اردن ، موجبات نگرانى ملك حسين را فراهم آورد بطورى كه دست به اقداماتى براى قلع و قمع چـريـكـهـا زد. خـروج فـتـح از اردن بـاعـث شـد كـه ايـن سـازمـان بـه بـلوك چـپ گـرايـش بـيـشـتـرى پـيـدا كـنـد. از سال 1350 به بعد، ساف از حمايتهاى تسليحاتى و آموزشى روسها برخوردار گرديد.

next page

fehrest page

back page