next page

fehrest page

زندگانى امام حسن عسگرى
تاليف : باقر شريف قرشى
پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
امام حسن عسكرى - عليه السلام - يازدهمين پيشوا از خاندان نبوت و امامت است ؛ خاندانى كه بار سنگين رسالت اسلام را بر دوش گرفتند، پايه هاى دين حنيف را استوار كردند، در برابر هر پيشامد ناخوشايندى سينه سپر ساختند و در راه گسترش آيين حق و ارزشهاى والاى آن جان باختند. چه بسيار مسلمانان كه از اين خاندان بهره بردند و بركت يافتند.
اين امام بزرگوار از نمونه هاى بى مانند خرد انسانى و از دانشمندان و عالمان بى نظير به شمار مى رود، ايشان نه تنها در زمينه هاى علمى و فرهنگى كه به دليل رو در روى حكومت فاسد عباسى ايستاد و عليه نظام پوسيده و منحرف آن شوريد و در جهت تحقق حق و عدالت ميان مردم كوششها كرد.
ويژگيها و صفات حضرت ، همانند پدران بزرگوارش بود كه قله هاى شرف و فضيلت را پيموده ، بر بلنداى كمال و عظمت مى درخشيدند، ايشان در كثرت دانش و معارف خود، يگانه عصر بودند. مورخان مى گويند كه حضرت ، داناترين مردم به امور دين و احكام شريعت بودند و تمامى علماى آن روزگار از آبشخور معرفت ايشان سيراب مى شدند.
از ويژگيهاى برجسته حضرت آن بود كه ايشان عابدترين شخص زمان خود و پايبندترين آنان نسبت به اصول دينى بودند. بندگى خداوند را بر هر كارى مقدم مى داشتند، بردبارترين و خوددارترين مردم بودند، بدى را با نيكى و گذشت پاسخ مى دادند، بخشنده ترين مردمان بودند و بيش ‍ از همگان در پى دلجويى و كمك مادى و معنوى به فقيران و درماندگان بودند و نقشى مهم در بهبود زندگى آنان ايفا كردند، در بسيارى از مناطق اسلامى وكلاى تام الاختيارى نصب كرده و به آنان دستور داده بودند كه حقوق شرعيه را كه از شيعيان دريافت مى كنند در راه تخفيف آلام فقرا و بهسازى معيشت آنان خرج كنند، ليكن در همان حال ، ايشان زندگى فقيرانه اى داشتند و بدون كمترين توجهى به جلوه هاى فريبنده دنيا مانند پدران خود از متاعهاى زودگذر دنيا روى گردانده به خداوند و خانه آخرت توجه كرده بودند.
راويان و تاريخ ‌نويسان براى ما نقل مى كنند كه : همه مردم آن روزگار در تكريم و بزرگداشت امام مى كوشيدند و او را بر تمام علويان و عباسيان مقدم مى داشتند و به فضيلت و بزرگوارى ايشان معترف بودند. هنگامى كه حضرت وارد دربار خليفه عباسى مى شد وضيع و شريف ، كشورى و لشكرى ، دوست و دشمن براى ايشان به پا مى خاستند و ايشان را ارج مى نهادند. وزيران ، دبيران ، فرماندهان سپاه تمامى اعضاى دولت و دستگاههاى حكومت به ديده احترام به ايشان مى نگريستند و در تجليل ايشان كوشا بودند. فتح بن خاقان - صدر اعظم وقت و نخست وزير دولت متوكل - امام را مقدم داشته به فضل و كمال ايشان اعتراف مى كرد و ايشان را بالاتر از تمام شخصيتهاى بارز علمى آن روزگار مى دانست .
احترام مردم به امام و بزرگداشت ايشان پيامد طبيعى ديانت ، صلاح ، هنر از دنيا، اخلاص براى حق ، عبارت و فناى در بندگى خدا شدن ايشان بود. ايشان خود را ((بقية اللّه )) در زمين و تنها نماينده جدشان رسول اكرم - صلّى اللّه عليه و آله - مى دانستند. ايشان همچنين نقشى سرنوشت ساز در عالم اسلامى ايفا كردند و به دفاع از حقوق غصب شده مسلمين برخاسته ، ظلم حاكمان در حق رعيت را محكوم كردند و اهانت به حقوق مردم را ناروا شمردند. لذا امت مسلمان تن به رهبرى ايشان داده و يكدل و يك زبان به فضل و پيشوايى ايشان گويا بودند.
اقبال بخش عظيمى از مردم به حضرت و تجليل و تكريمى كه از ايشان به عمل مى آوردند و اعتقادى كه به امامت ايشان داشتند و امامت و خلافت را حق مسلم ايشان مى دانستند، بنى عباس را كه كمترين بهره اى از صفات ائمه نداشتند به خشم مى آورد و كينه در سينه و دلشان ريشه مى دوانيد تا آنكه دست به اقدامات شديدى عليه ايشان زدند؛ حضرت را در محاصره اقتصادى و تنگنا قرار دادند، راهها را بر ايشان بستند، مانع ملاقات شيعيان و دوستان با ايشان شدند و ايشان را به اقامت در سامرا و تحت نظر نيروهاى امنيتى مجبور كردند. در اين شرايط كمتر كسى را ياراى زيارت امام و دستيابى به دانش ايشان بود. هر كه قصد ديدار حضرت مى كرد با انبوهى از جاسوسان و نگهبانان حكومت روبرو مى شد انواع شكنجه ها درباره او اعمال مى گشت . به همين دليل است كه - به نظر ما - روات از ايشان احاديثى ناچيز نقل كرده اند و آداب و احكام بسيار كمى از ايشان به دست ما رسيده است و مسلمانان نتوانسته اند به تمام و كمال از اين درياى علم و معرفت بهره مند گردند.
عامل ديگرى عباسيان را بر آن مى داشت تا حضرت را تحت شديدترين فشارهاى پليسى قرار دهند، امام پدر حضرت امام مهدى - عجلّ اللّه تعالى فرجه الشريف - مصلح بزرگ بشريت و اولين درهم شكننده انواع ستم و خودكامگى بود. پيامبر اكرم و اوصياى ايشان پيشاپيش به چنين مولود مباركى نويد داده بودند و امت مسلمان با تمامى اختلافات مرامى و مسلكى خود در اين نكته اتفاق نظر داشتند و منتظر ظهور اين پيرايشگر تاريخ بودند تا پرچم عدالت سياسى و اجتماعى را در زمين برافرازد. عباسيان از اين مطلب باخبر بودند و او را ويرانگر حكومت خود مى دانستند، پس جاسوسانى بر امام حسن عسكرى گماشتند و زنان جاسوسى را نيز به خانه امام روانه كردند تا حضرت مهدى را هنگام تولد دريابند و بگيرند. ليكن كيد فرعون عباسى در موساى علوى اثر نداشت و خداوند حمل و ولادت امام را بر دشمن پنهان داشت تا همانگونه كه موسى حكومت فرعون را درهم كوفت و ملت مصر را نجات داد، امام نيز در بعدى جهانى عمل كند. حكومت ظلم جهانى را درهم كوبد و بشريت را آزاد سازد.
در اين كتاب دوران امام و حوادثى را كه در آن روى داد مورد بررسى قرار مى دهيم زيرا شناخت دوران زندگى هر كس از راههاى اساسى براى شناخت شخص است و پژوهشگر با شناخت زمان و بافت اجتماعى به زندگى فكرى ، اجتماعى ، اقتصادى و سياسى آن روزگار نزديكتر مى شود و در پرتو آن تاءثيرات آنها را بر فرد و متقابلا تاءثير او را بر آنها درك مى كند و رنگ پذيرى از اوضاع يا برخورد فعال او را با حوادث درمى يابد.
اين كتاب را حيات اقتصادى آن روزگار نيز سخن مى گويد اقتصادى آشفته ، بى ثبات ، بحرانى و وامانده دولتهاى عباسى معاصر امام ، در راه بهبود معيشت مردم و برآوردن نيازهاى ضرورى آنان گامى برنمى داشت و اثرى از دستورات اقتصادى اسلام براى بهزيستى افراد و جامعه در برنامه كار حكومت نبود. جامعه كاملا دو قطبى شده بود در يك طرف اقليت عباسى و كارگزاران حكومت بودند كه در درياى نعمت غوطه مى زدند و نمى دانستند با ثروتهاى غارت شده از ملتها چه كنند، در طرف ديگر اكثريت قاطع مردم بودند كه زندگى مرگ مانندى را سپرى مى كردند و از بدست آوردن مايحتاج اوليه زندگى مرگ مانندى را سپرى مى كردند و از بدست آوردن مايحتاج اوليه زندگى ناتوان بودند و بايستى بار خرجهاى سنگين دربار و عياشيهاى حكّام را به دوش ‍ بكشند و هر روز تحت عنوان خراج ، صدقات و غيره ، شيره جان خود را تقديم عباسيان كنند.
در اين كتاب نگاهى گذرا به خلفاى عباسى روزگار امام - عليه السلام - و زندگانى سراسر آلوده به گناه آنان داريم ؛ درآمدهاى جامعه و بيت المال مسلمين صرف خريد كنيزكان زيبا و بردگان خوبرو مى شد تا رونق شبهاى گناه خليفه ها باشد و آنان گوش جان به آواز خنياگران و صداى تار و تنبور بدهند. آنان را كمترين توجهى به دستورات اسلام براى رشد توسعه اقتصادى و اعتلاى فرهنگى مردم نبود. نه گامى براى خدمت به مردم برمى داشتند، نه امنيتى براى ثبات جامعه ايجاد مى كردند بلكه بندگان خدا را بنده خود كرده و با سرنيزه بر آنان حكومت مى كردند. به دليل ناآگاهى به امور حكومت و اداره جامعه و مسلط كردن تركان بر مردم ، همگان را به رنج و محنت دچار ساختند و به خودكامگى بر آنان حكم راندند.
هر پژوهشگر تاريخ بايد در امور تاريخى نيك بنگرد و صدف را از خزف باز شناسد. برخى از حكام ، پادشاهان و خلفا مورخانى بكار گرفتند تا حوادث را آن گونه كه به سود حكومت باشد باز نويسند و حاكمان را قدسيانى مسيحادم ! معرفى كنند كه همه همّ و غم آنان پاسدارى از حقوق رعيت است و جز خدمت به مردمان انديشه ديگرى ندارند در حالى كه مردم را بازيچه خود ساخته و اسلام را مسخ نموده به اسم جهاد و جنگ كفار به جهانگشايى و جهانخوارى مشغول بودند و تمامى مايملك مسلمانان را تيول خود پنداشته بر جان و ناموس آنان مسلط بودند. پس شايسته هر حق جوى متعهدى است كه از اين تصورات سنتى درباره آنان بپرهيزد و فريب نقاب حق بجانبى كه مورخان به چهره آنان زده اند نخورد و با وسواس و نقادّانه واقعيت را از سراب جدا كند و در همه حال ، خدمت به اين امت ، عيان كردن حقايق و حق يابى ، وجهه نظرش باشد.
در اين كتاب فصلى را اختصاص داده ايم به علما، فقها و راويانى كه از سرچشمه دانش حضرت عسكرى - عليه السلام - بهره مند شده و احاديث ايشان را به ما منتقل كرده اند. نگاهى به نامها و زندگى اين افراد، گستردگى كار امام را در آن شرايط دشوار و خطرناك كه گاهى ملاقاتى با امام به زندان و محروميتهاى اجتماعى مى انجاميد، به خوبى نشان مى دهد. دردى بزرگتر از آن كه ميان مريد و مراد و امام و امت فاصله افكنند نيست . حضرت در زندگى خود مرارتهاى بسيارى ديد ليكن از همه دردناكتر آن بود كه در حصارى از نيروهاى حكومت و خبرچينان دستگاه و دور از مسلمانان تشنه به سر مى برد و امكان فعاليت علمى و فرهنگى نداشت . اما با اين همه شعاعهايى از خورشيد معرفت ايشان به ما رسيده كه گوياى عظمت ايشان است .
دور از انصاف ، پيمان ، دانش و دوستى است كه در اين جا به زحمات برادر گرانمايه علامه بزرگ حجة الاسلام شيخ هادى شريف القرشى اشاره اى نكنم ؛ برادرم علاوه بر مراجعه به منابع مربوط به بحث ، با رهنمودهاى ارزنده اى مرا يارى كردند و حق برادرى را نيك بجا آوردند. از خداوند متعال خواستارم پاداش بندگان مخلص را به ايشان عنايت كند كه بر آن تواناست و سرپرست همگان است .
باقر شريف القرشى
فصل اول : تولد و شكوفايى
دودمان تابان
پيش از پرداختن به ولادت و شكوفايى امام بزرگوار حسن عسكرى - عليه السلام - به اختصار دودمان تابناك و نسب شريف ايشان را بيان مى كنيم :
ايشان در اعماق خاندان نبوت ريشه دارند، خاندانى كه خداوند به وسيله آن عرب و مسلمانان را عزّت و سرورى بخشيد و از حضيض ‍ بندگى به اوج آقايى رساند، خاندانى كه بنيانگذار آرمانهاى والا و عدالت در ميان تمامى ملتهاى جهان بود و بشريت را از قيود رقّيت و بدبختى رهايى بخشيده به سمت كمال ، معرفت و آزادى پيش برد.
در دنياى حسب و نسب ، نسبى برتر و حتى همانند نسب شريف امام - عليه السلام - نيست .
((نسبى كه تابش خورشيد و فروغ سپيده ، آن را فرا گرفته است ))(1).
وترى مى گويد:
((در وصف اين خاندان كه برگزيده از ميان تمامى مردم هستند و از دو سمبل افتخار و سرافرازى : ((زهراى بتول )) و ((حيدر كرّار)) به وجود آمده اند و مى توان گفت زبان را توان بيان عظمت آنان نيست ))(2).
ايشان فرزند امام على هادى ، فرزند امام جواد، فرزند امام رضا، فرزند امام موسى كاظم ، فرزند امام جعفر صادق ، فرزند امام باقر، فرزند امام سجاد، فرزند امام حسين ، فرزند امام على بن اءبى طالب ، - صلوات اللّه عليهم اجمعين - مى باشند. اين سلسله مشمول رحمت خاصّه الهى گشته و از هر گونه رجس و پليدى پاك شده اند و از طرف پيامبر اكرم امامان مردم ، پناهگاه آنان و كشتى نجات گشته اند. در دنيا گرامى تر و برتر از اين دودمان هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت .
پدر
پدر امام حسن عسكرى امام على هادى دهمين امام - از امامان تقوا پيشه - شيعه و تابناك ترين چهره علمى و اخلاقى عصرشان مى باشد. حضرت مظهر فضائل و صاحب كمالات عاليه انسانى و مراجع على الاطلاق زمان بودند. درباره زندگانى اين امام بزرگوار به تفصيل در جاى ديگرى سخن گفته ايم (3).
مادر
مادر بزرگوار حضرت پاكترين ، پارساترين ، پاكدامن ترين و والاترين بانوى زمان خود بودند و راويان ، ايشان را از بانوان عارفه و صالحه برشمرده اند(4) امام هادى - عليه السلام - با درودى عطرآگين همسر خود را مى ستايند و منزلت والاى ايشان را چنين بيان مى كند: ((سليل - نام ايشان است - دور از هر آفت ، پليدى و آلودگى است ))(5).
همين افتخار و سربلندى او را بس كه از هر گونه ناپاكى و عيبى كه دامن ايشان را لكه دار كند دور بوده است . اين بانو كنيزى (6) از اهل ((نوبه ))(7) بودند ليكن ام ولد بودن ، كمترين اثرى در عظمت ايشان ندارد زيرا از ديدگاه اسلام سرافرازى و منزلت آدمى به تقوا و صلاح و درستى است و تباهى او به گمراهى و كجروى او پيوند خورده است و جز اين ديگر ملاكى براى برترى يا زيردستى انسان از قبيل : دودمان ، دارايى ، موقعيت اجتماعى و ديگر امور اعتبارى ، مقبول اسلام نمى باشد و نزد خداوند راهى براى قرب و محبوبيت جز عمل صالح نيست .
نام مادر
مورخان در نام ايشان اختلاف نظر دارند و اقوال زير را نقل كرده اند:
1- سليل ، كه به قرينه روايت گذشته درست تر است .
2- سوسن (8).
3- حديثه (9).
4- حريبه .
مولود بزرگوار
با ولادت اين عصاره نبوت و امامت ، دنيا روشن شد و شهر سامرّا به گل نشست . امام هادى - عليه السلام - اين زاده بزرگ را وارث امامت خود معرفى كرد و او را حجت خدا بر خلق دانست . اين خبر و اينكه امام آينده در امتداد سلسله نور قرار دارد و محور علمى و مرجع مردم خواهد بود همه را شادمان كرد و خاندان نبوت بيش از همه احساس ‍ آرامش نمود زيرا راهبر خود را شناخته بود.
تولد
محل تولد
در اينكه كدام سرزمين با ولادت حضرت متبرك شد ميان مورخان اختلاف است و دو نظر ارائه شده است :
1- مدينه (10).
2- سامرا(11).
سال تولد
درباره زمان ولادت امام نيز اختلاف شده است كه ما برخى از اقوال را نقل مى كنيم :
1- ماه ربيع الاول سال 230 ه‍(12).
2- سال 231 ه‍(13).
3- سال 232 ه‍(14).
4- سال 233 ه‍(15).
مراسم تولد
تولد امام با سرود مقدس ((اللّه اكبر)) و ((لا اله الا اللّه )) مواجه شد و پدر، فرزند را در آغوش گرفته در گوش راستشان ((اذان )) و در گوش چپ ((اقامه )) گفتند تا از همان هنگام امام با نور الهى و كلمات حق منور شود. در روز هفتم ولادت حضرت نيز امام هادى - عليه السلام - موهاى سرشان را تراشيدند و همسنگ آن طلا - يا نقره - به فقرا صدقه دادند و گوسفندى به عنوان عقيقه ذبح كردند. امام هادى تمام دستورات و مستحبات اسلام را كه حق فرزند بر پدرش است بجا آوردند.
نامگذارى
امام هادى زيباترين نام ، نام عمّ بزرگشان را بر فرزند نهادند ((حسن )) نام آقاى جوانان بهشت و ريحانه رسول خدا كه خداوند او را بدين نام خوانده بود.
كنيه
امام فرزند بزرگوار خود را به ((اءبومحمد))(16) كه نام امام منتظر، محمد المهدى ، بزرگ مصلح بشريت و موعود امتهاى روى زمين و مستضعفان جهان است مكنى ساختند.
القاب
القاب حضرت آينه صفات برجسته و گرايشهاى والاى ايشان است ، اين القاب عبارتند از:
1- خالص (17): ايشان از هر آلايش و پليدى پاك بودند.
2- هادى (18): ايشان نماد هدايت و نشانه راهيابى و حركت در صراط مستقيم براى عالميان بودند.
3- عسكرى (19): سامرا يك منطقه نظامى به شمار مى رفت و امام را به خاطر اقامت در آنجا (يا محله اى از آنجا) ((عسكرى )) لقب دادند. لازم به ذكر است همانطور كه مورخان تصريح كرده اند اگر در جايى لقب ((عسكرى )) به تنهايى بكار رود مراد امام حسن عسكرى است نه پدرشان .
4- زكى (20): ايشان شريف ترين و پاك نهادترين انسان روزگار خود بودند جان و دل خود را پاك كرده در راه اعمال نيك پرورش داده بودند.
5- خاصّ(21): خداوند ايشان را به فضائل و اجابت دعا، ويژه و خاص ‍ خود گردانيده بود.
6- صامت (22): ايشان خاموش بودند و جز به ياد خدا، تعليم و حكمت گويى ، لب نمى گشودند.
7- سراج (23): ايشان چراغى بودند در تيرگيها و مردم را به صلاح و تقوا راهنمايى مى كردند.
8- تقىّ(24): ايشان پرهيزگارترين انسان زمان خود بودند و بيش از هر كس ‍ پاسدار احكام دين و متكى به پروردگار به شمار مى رفتند.
شمايل
احمد بن عبيداللّه بن خاقان ، خصوصيات ظاهرى و رخسار حضرت را چنين توصيف مى كند: ((امام گندمگون ، درشت چشم ، نيكوقامت ، خوبروى و خوش اندام بود و هيبت و جلالى تمام داشت ))(25) همچنين گروهى رخسار امام را گندمگون مايل به سپند دانسته اند(26).
پرورش
امام حسن عسكرى - عليه السلام - در خاندان وحى ، خاستگاه امامت ، سرچشمه هدايت و مرجعيت عامه مسلمانان پرورش يافت ؛ در خاندانى كه خداوند آن را از هر آلودگى و پليدى به دور داشته است و آن را به نيكى پاك داشته است .
((شبراوى )) درباره خاندان امام و محل پرورش و پا گرفتن حضرت چنين مى گويد: ((شگفتا! كه چه خاندان والا و بلند پايه اى امام را به عرصه ظهور رساند، خاندانى كه سرچشمه فضائل هستند و در عظمت و بزرگى مانند دندانه هاى شانه برابر هستند، خاندانى كه آوازه افتخار و سربلندى آنان از طارم اعلى گذشته است و نيكيهاى مطلق را در خود گرد آورده اند، كمال و جلالشان استثنا ندارد و همگان مرواريدهاى عقد مجد و كرامت مى باشند، در شرف ، همانندند و گوى سرورى را از همگان ربوده اند.
چقدر دشمنان كوشيدند آنان را كم جلوه دهند و از شاءن و شوكت آنان بكاهند ليكن خداوند همچنان بر درجات آنان مى افزايد، اعداء پيوسته مترصد تفرقه جمعيت آنان بوده ليكن خداوند نگهبان وحدت آنان است و همواره در تلاش تضييع حقوق آنان بودند اما پروردگار، حافظ حقوق اين خاندان است ...))(27).
بحثهاى تربيتى و دستاوردهاى پرورشى بر اين نكته تاءكيد مى ورزند كه ((خانه )) نخستين مدرسه انسان است و هر چه - از نيك و بد - در آن آموخته شود فراموش نشدنى و آويزه گوش فرد است . كودك هر چه در خانه ببيند همواره در حافظه خواهد داشت و آينده او مرهون همين دوران بس خطير و حساس مى باشد. از تفضلات الهى اين بود كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - در خانه نبوت و معدن امامت با بهترين و شايسته ترين شيوه پرورش يافت و از اولين ساعات تولد در مسيرى قرار گرفت كه رهبرى آينده امت به او واگذار شود. اين خاندان پيوسته پوياى صراط مستقيم و تقديم كننده شهداى گرانقدر براى احياى حق بود و پاسدارى از اسلام را نصب العين خود قرار داده بود. امام حسن عسكرى در خانه قرآن و مركز اسلام و تحت توجهات خاصه پدر - كه مفسر بزرگ اسلام و قرآن ناطق بود - آماده مى شد تا رهبرى امت را به دست بگيرد.
خداترسى
يكى از پديده هاى آشكار در دوران كودكى امام حسن عسكرى - عليه السلام - خداترسى و بيم از حضرت حق بود. ايشان از همان دوره كودكى در انديشه و به ياد خدا بودند.مورخان نقل مى كنند كه روزى شخصى بر حضرت گذر كرد و ايشان را ديد كه در كنار كودكان همسال خود ايستاده و مى گريد، آن شخص پنداشت بخاطر نداشتن بازيچه اى كه در دست كودكان ديگر است مى گريد و با ايشان همبازى نمى شود لذا گفت :
برايت بازيچه اى مى خرم تا بازى كنى .
حضرت انكار كرد و گفت : ((نه ، ما را براى بازى نيافريده اند...)).
آن مرد حيرت كرد و گفت : پس براى چه آفريده اند؟
- براى دانش و پرسش .
- از كجا اين را مى گويى ؟
- زيرا خداوند مى فرمايد: ((افحسبتم انما خلقناكم عبثا(28). آيا پنداشتيد شما را به عبث آفريديم .
آن مرد حيرت زده و با شگفتى گفت : آخر تو را گناهى نيست در حالى كه كودك هستى ؟!
- از من دور شو، مادرم را ديدم كه با چوبهاى بزرگ آتش مى افروخت ليكن موفق نمى شد تا آنكه از چوبهاى كوچك استفاده كرد و من مى ترسم از چوبهاى كوچك جهنم باشم ...))(29).
ايمان به خداوند از عناصر ذاتى ايشان بود و يقين به پروردگار با جان و روانشان عجين بود. تنها از خدا بيمناك و خائف بودند و جز از حق از ديگرى هراس نداشتند و اين ويژگى ، در تمام مراحل زندگى در حضرت وجود داشت .
با پدر
امام حسن عسكرى - عليه السلام - بخشى از زندگانى خود را در كنار پدر گذراندند و از آن سرچشمه نور، سودها بردند. در اين دوره در سفر و حضر، امام يك لحظه از پدر جدا نشد و اين پدر و پسر يا معلم و متعلم با هم درسها داشتند، حضرت در پدرشان جلوه هاى اخلاقى جد بزرگوارشان پيامبر اكرم را مى ديدند؛ اخلاقياتى كه رسول اكرم را بر تمامى پيامبران سلف برترى بخشيده بود، به علاوه ويژگيهاى امامان قبل در پدر مجسم بود و پسر همه آنها را يكجا مى ديد و فرا مى گرفت . پدر نيز در فرزندشان ادامه سلسله امامت را مى ديد و نائب به حق خود را همين گرامى فرزند مى دانست لذا درباره ايشان اهتمامى خاص ‍ داشت و چنين از فضيلت فرزند پرده برمى داشت :
((فرزندم ابومحمد اصيل ترين چهره خاندان و استوارترين حجت است . او بزرگ فرزندانم و جانشين من است و امامت و احكام آن به سوى او باز مى گردد))(30).
به طور قطع مقام امام هادى بالاتر از آن است كه بر اساس عاطفه پدرى به هواخواهى فرزند برخيزد و او را مستحق امامت بداند بلكه تنها پس از آنكه تمامى گرايشهاى والا و ويژگيهاى گرانقدر در حضرت فراهم آمده بود، پدر - نه از مقام پدرى - بكله از مقام امامت ، نائب پس از خود را چنين معرفى مى كند و او را تصوير تمام نماى خاندان امامت و حجت خداى بر خلق و امام آينده مسلمين و بزرگ خليفه به حق نام مى برد.
امام حسن عسكرى - عليه السلام - تمام شرايط امامت را در خود داشت و همين او را شايسته تصدى مقام امامت مى ساخت . امام همراه و ملازم پدر و شاهد رنج و محنتهاى ايشان بود. عباسيان - بخصوص ‍ متوكل - انواع مشكلات را براى امام فراهم مى ساختند.
متوكل امام هادى را از مدينه به سامرّا منتقل كرد و در آنجا او را تحت نظر گرفت و مانع بهره مندى دانشوران و فقها از علم ايشان گشت و از رسيدن حقوق شرعيّه به ايشان جلوگيرى كرد و ايشان را در حلقه اى از جاسوسان قرار داد. و گاه به گاه دستور مى داد به خانه ايشان يورش برند و امام را در هر حالتى كه هست به دربار آوردند.
خليفه به اينها قناعت نكرد بلكه رسما زيارت مرقد مطهر امام حسين - عليه السلام - پيشاهنگ كرامت و انسانيت را منع كرد و دستور داد قبر ايشان را ويران كنند - جايى كه از جمله نقاط برگزيده خداوند است - تمامى اين حوادث و رويدادها در برابر ديدگان امام حسن عسكرى كه در آستانه زندگى و شكوفايى عمر بود رخ داد و قلب ايشان را مالامال از درد و اندوه نمود و سينه اشان از اين همه نامردمى شرحه شرحه شد.
در سوگ برادر
ابوجعفر، سيّد محمد فرزند امام هادى - عليه السلام - نمونه زيبايى از امامان اهل بيت و جلوه تابناك افكار و ديدگاههاى آنان بود. تيزهوشى ، اخلاق والا، گستردگى علوم و ادب بسيار برجسته ، او را از ديگران متمايز مى ساخت تا آنجا كه بسيارى از شيعيان بر آن باور بودند كه پس از امام هادى منصب امامت به او مى رسد.
عارف بزرگ ((الكلانى )) درباره وقار و اخلاق نيكوى او چنين مى گويد: خدمت ابوجعفر، محمد بن على الرضا (لقب امام هادى ) در آغاز شكوفايى و سن كم رسيدم و از او باوقارتر، بزرگوارتر، جليل تر و پاكيزه تر نديدم . در آن هنگام امام حسن عسكرى - در حجاز - كودك بود و ابوجعفر او را بسيار مى ستود(31). ابوجعفر همواره ملازم برادرش ‍ امام حسن عسكرى بود و از او جدا نمى شد(32) حضرت نيز آموزش و تربيت او را به عهده گرفته از علوم ، معارف و آداب خويش او را بهره مند مى ساخت .
ابوجعفر به سختى بيمار شد و در بستر افتاد سبب بيمارى ايشان معلوم نيست و نمى دانيم آيا عباسيان كينه توز و حسود نتوانستند وجود مبارك ايشان را تحمل كنند زيرا همگان ايشان را ارج مى نهادند و بناچار ايشان را مسموم كردند يا آنكه بيمارى و مرگ ايشان طبيعى بود. به هر حال مرض در تن ايشان پيشرفت و جوانى ابوجعفر پژمرده گشت . امام حسن عسكرى - عليه السلام - همواره ملازم برادر بود و او را تنها نمى گذاشت . حضرت برادر را از جان خود عزيزتر مى داشت و بيمارى او برايشان گران بود. حال ابوجعفر بسيار بد شد و در آخرين لحظات به تلاوت قرآن مشغول شدند و به تمجيد و تعظيم خدا پرداختند كه روح مطهرشان به سوى خالقش پرواز كرد و مانند ارواح انبياء و اوصياء مورد استقبال ملائكه قرار گرفت . قلب برادر پاره پاره شد زيرا عزيزترين برادر خود را از دست داده بود. كسى كه او را از زندگى ارزشمندتر مى دانست . رنج و غم ، ايشان را احاطه كرده با گريه و مويه خارج شدند و گريبان چاك كردند. اين صحنه رقت بار همگان را در سكوتى اندوهبار فرو برد و خاموشى همه را فرا گرفت و كم كم گريه و ناله همگان برخاست . تمامى مردم با امام همدرد بودند و به شدت مى گريستند. قلبها مالامال از اندوه بود.
آرامگاه سيّد محمّد
امام هادى - عليه السلام - فرزندش ابوجعفر را غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند. سپس پيكر مطهر او را انبوه تشييع كنندگان در ميان هاله اى از تكبير و ابراز تاءسف از فقدان بزرگوارى كه مسلمانان از او بهره ها مى بردند به آخرين منزل رساندند و او را به خاك سپردند و در آنجا مرقدى به وجود آوردند كه از گراميترين مراقد در جهان اسلام به شمار مى رود و لحظه اى از زائرين خالى نمى ماند و پناهگاهى بر حاجتمندان است ، همگان - على رغم اختلاف عقيده و نظر - بر اين باورند كه هر كس در آن مكان مقدس مخلصانه به خداوند متوسل شود و اين امامزاده را شفيع قرار دهد، دعايش به اجابت مى رسد و به مقصود خود نائل مى گردد...
متبرك باد آرامگاهت اى اباجعفر و بركات خداوندى شب و روز بر تو سرازير باد كه زندگى و مرگت براى مسلمانان چه بسيار پربار و مفيد بوده است .
شبهه بداء
برخى روايات تصريح مى كنند كه امام هادى - عليه السلام - مرگ ابوجعفر را به امام حسن عسكرى - عليه السلام - تسليت گفت . در اين روايات عبارتى بكار رفته كه ((شبهه بداء)) را براى عده اى پيش ‍ آورده است ، لذا آنها را نقل و سپس شبهه را دفع مى كنيم .
1- على بن محمد از محمد بن اسحاق از ابوهاشم جعفرى روايت مى كند كه گفت : پس از وفات ابوجعفر نزد امام هادى - عليه السلام - بودم و در اين انديشه بودم كه گويا اين دو - ابوجعفر و امام حسن عسكرى - در اين هنگام مانند امام موسى و كاظم و اسماعيل فرزندان امام صادق - عليه السلام - هستند و قضيه اين دو برادر مانند ماجراى آن دو مى باشد زيرا پس از مرگ ابوجعفر انتظار مى رفت كه امامت ، مخصوص امام حسن عسكرى باشد. در اين انديشه بودم كه امام هادى - عليه السلام - وارد شد و قبل از آنكه سخنى به زبان بياورم فرمود:
((آرى اى اباهاشم ، پس از مرگ ابوجعفر براى خداوند چنين بداء حاصل شد كه امامت ابومحمّد را آشكار كند - همانگونه كه با خود، حديث نفس مى كردى - اگر چه حق ستيزان خوش نداشته باشد. ابومحمّد فرزندم جانشين پس از من است و دانشى را كه مردم بدان احتياج دارند نزد اوست (33).
2- محمد بن يحيى نقل مى كند كه : پس از وفات ابوجعفر خدمت امام هادى - عليه السلام - شرفياب شدم و به او تسليت گفتم . امام حسن عسكرى كه نشسته بود گريست ، پس پدر بزرگوارشان به ايشان رو كرد و گفت :
((ان اللّه قد جعل منك خلفا فاحمداللّه ))(34)؛ خداوند تو را به جانشينى منصوب نموده است پس خداى را حمد و سپاسگو)).
3- محمد بن الحسين بن ابى الخطاب از ابن ابى الصهبان نقل مى كند كه گفت : هنگامى كه ابوجعفر در گذشت براى امام هادى - عليه السلام - كرسى نهادند و ايشان بر آن نشست و امام حسن عسكرى در كنارى ايستاده بود پس از آنكه از غسل دادن ابوجعفر فارغ شوند امام به فرزندشان امام حسن رو كرده گفتند:
((يا بنى احدث للّه فقدا احدث فيك امرا...(35)؛ فرزندم ! خداوند امر نيكى در باره ات اختيار كرده پس تو نيز او را سپاس گو و اداى شكر نما)).
در بدو نظر، شايد روايات فوق براى گروهى شبهه بداء نسبت به خداوند متعال ايجاد كند در حالى كه محال است براى خداوند بداء - به اين معنى - حاصل شود زيرا لازمه اين اعتقاد، نسبت دادن جهل به خداست - منزه و دور است پروردگار ما از اين تصورات و اوهام - ليكن با اندكى تاءمل درمى يابيم كه اين روايات ، ربطى به مساءله بداء ندارد بكله تنها مى گويد كه خداوند، امامت معصوم يازدهم را - كه بر عده اى از شيعيان پنهان بود و مى پنداشتند امام ، ابوجعفر كه صالح بود خواهد بود - براى هدايت شيعيان آشكار نمود.
شيخ بزرگوار آقاى غروى درباره روايات فوق توضيحى بدين گونه دارد:

next page

fehrest page