next page

fehrest page

back page

((اين روايات با وضوحى كامل دلالت دارند بر آنكه ابوجعفر چندان هم از مقام و منصب امامت دور نبود اگر چه امام حسن عسكرى كفه اش ‍ مى چربيد و لذا علم ازلى به امامت او تعلق گرفته بود و تقدير چنين بود كه ابوجعفر قبل از برادر فوت كند و علت تامه امامت معصوم يازدهم فراهم شود. از روايات چنين برمى آيد كه اين دو برادر مقتضيات و شرائط امامت را دارا بودند. به علاوه آنكه ابوجعفر بزرگتر هم بو كه همين يكى از شرايط امامت نزد شيعيان است و از حضرات معصومين - عليه السلام - برگرفته شده است ))(36).
به هر حال اين روايات ، ربطى به بداء ندارند بلكه از آنها برمى آيد كه خداوند امامت حسن بن على عسكرى - عليه السلام - را - كه بر شيعيان پنهان بود - آشكار نمود. و اما گفته امام هادى به فرزندشان مبنى بر اظهار شكر و سپاس ، به خاطر همين آشكار كردن امامت ايشان است نه آنكه امامت پس از آنكه متعلق به ابوجعفر بود به ايشان رسيد تا لازم شود در علم خداوند تبدلى رخ داده باشد كه از امور محال است .
دو برادر
حسين بن على الهادى - عليه السلام - يكى از خردهاى بى نظير بشرى و گلهاى سرسبد بوستان امامت و ولايت بود. ادب شايسته ، اخلاق متين و گستردگى معارفش او را از ديگران متمايز مى ساخت . حسين پيوندى گسست ناپذير با برادرش امام حسن عسكرى - عليه السلام - داشت تا آنجا كه اين دو را به دو جدشان دخترزادگان پيامبر و ريحانه ايشان و سروران جوانان بهشت امام حسن و امام حسين مانند كرده و آنها را ((سبطين )) مى ناميدند و اين نامگذارى شيوع فراوانى يافته بود، ابوهاشم جعفرى مى گويد: روزى بر مركبى سوار شدم و اين آيه شريفه را خواندم :
((سبحان الذى سخّر لنا هذا و ما كنا له مقرنين ))(37).
((منزه است كسى كه اين مركبها را مسخر ما ساخت و حال آنكه ما را توان دستيابى بر آنها نبود)).
يكى از ((سبطين )) آنچه را خواندم شنيد و گفت : ((تو را چنين دستورى نداده اند، به تو دستور داده اند هنگامى كه بر مركب سوار شدى نعمتهاى پروردگارت را ياد كنى ))(38).
فاجعه بزرگ
هولناكترين مصيبت در زندگى امام حسن عسكرى - عليه السلام - فقدان پدر بود. ((معتمد)) طاغوت عباسى كه از مشاهده تلاءلو امام در جامعه و مردمانى كه پروانه وار ايشان را در برگرفته بودند و از سرچشمه علم و ادب ايشان سيراب مى شدند به تنگ آمده بود و كينه در اعماق روح و جانش ريشه دوانده بود يكى از بزرگترين و دهشتبارترين جنايات را مرتكب شد و امام را مسموم كرد(39). زهر در تن امام كارگر شد و ايشان را بسترى ساخت . دم بدم رنج و درد افزون مى شد و بيمارى امام شدت مى يافت ، شيعيان و بزرگان دولت به عيادت ايشان مى آمدند يكى از عيادت كنندگان ابوهاشم جعفرى شاعر آسمانى و زبان گوياى اهل بيت بود كه از مشاهده حال امام پرده اشكى چشمانش را فرا گرفت و اندوه عميق و سينه سوخته خود را طى ابيات زير چنين تصور كرد:
((جهان در برابر چشمانم تيره و تار شد، قلبم پاره پاره گشت و تبدار شدم ، هنگامى كه شنيدم امام بيمار و رنجور است گفتم : همه هستيم فداى او باد!)).
((اماما! با بيماريت اسلام بيمار گشت و ستارگان ، تيره و بى نور شدند. شگفتا! تو كه درمان هر دردى هستى چگونه دچار درد و بيمارى شده اى )).
((تو طبيب دردها در دين و دنيا و زنده كننده مردگان و زندگان هستى ))(40).
ابيات فوق نهايت رنج و اندوه ابوهاشم را نشان مى دهد. بيمارى امام او را غمگين كرده تا آنجا كه حاضر است خود را فداى ايشان كند. بيمارى امام بيمارى اسلام است و ستارگان تيره شده اند. ابوهاشم شگفت زده مى پرسد امام كه خود درمانگر هر درد است چگونه بيمار مى شود!.
ابو دعامه نيز به عيادت امام رفت و هنگامى كه قصد خارج شدن داشت حضرت به او گفت :
((اى ابادعامه ! حق تو بر ما واجب گشت آيا نمى خواهى برايت حديثى بگويم تا از آن خشنود گردى ؟))
ابو دعامه به سرعت پاسخ داد: ((چرا يابن رسول اللّه چقدر به احاديث شما نيازمنديم !))
حضرت فرمود: ((پدرم امام جواد از پدرش على بن موسى ، از پدرش ‍ موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على ، از پدرش على بن الحسين ، از پدرش حسين بن على ، از پدرش على بن ابى طالب ، برايم نقل كرد كه پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - فرمود: يا على ! بنويس . گفتم : چه بنويسم ؟ فرمود: بنويس : بسم اللّه الرحمن الرحيم ((ايمان )) آن است كه در دلها جايگير شود و اعمال ، آن را تصديق كند و ((سلام )) آن چيزى است كه بر زبان جارى مى شود و زناشويى با آن حلال مى گردد)).
ابودعامه مى گويد: گفتم : يابن رسول اللّه به خدا سوگند نمى دانم كداميك برتر است : متن يا سند حديث ؟
امام پاسخ داد: ((اين صحيفه اى است به املاى پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - و با خط على بن اءبى طالب - عليه السلام - كه ما آن را از پدرانمان به ارث مى بريم و هر يك به جانشين خود مى سپارد))(41).
امام شيفته و دلباخته نشر و گسترش دانش ، آگاهى و انديشه بود و لحظه اى از انجام رسالت خود باز نمى ماند و مانعى نمى شناخت لذا حتى در اوج بيمارى و فرسودگى به اين كار اهتمامى بليغ داشت .
نص بر امامت حسن عسكرى
امام هادى - عليه السلام - فرزند بزرگوار خود را به عنوان امام و جانشين پس از خود و مرجع شيعيان اهل بيت و متولى انجام غسل ، كفن و نماز بر خود و ساير كارهاى خاص ، معرفى كردند و به همگان ابلاغ نمودند. متن نصوص را هنگام بحث از امامت ايشان نقل خواهيم كرد.
به سوى فردوس برين
زهر، تاءثير خود را كرد و قواى امام تحليل رفت و مرگ به سرعت به سوى ايشان مى شتافت . هنگامى كه حضرت ، زمان ديدار دوست را نزديك ديدند به طرف قبله متوجه شده به تلاوت سوره هايى از قرآن مشغول شدند زبان ايشان گوياى كلام خدا و قلبشان به ياد ذات احاديث بود كه مرگ ، ايشان را در ربود و روح مطهر و نورانى ايشان در ميان استقبال ملائكه الهى به فردوس برين جايگاه انبيا و اوصيا پرواز كرد.
صداى ضجه و ناله در و ديوار را مى لرزاند و زمين از اين ماتم بزرگ تكان مى خورد پيشوا، نگاهبان ، سرور، بزرگ ، پدر محرومان و ستمديگان رحلت كرده بود. كنيزى با گريه و مويه از خانه امام خارج شد و فرياد كشيد:
((چه رنجها كه از روز دوشنبه كشيده و مى كشيم !))(42).
اين فرياد، زنان را به ياد حوادث و مصائب هولناكى كه از اجتماع سقيفه (كه در روز دوشنبه تشكيل شده بود) به بعد كه اهل بيت با آنها روبرو شدند و محنتهاى كه بر اثر آن روز كشيدند انداخت و گريه هاى بى امان آنان مستمعين و ناظرين را به شدت افسرده كرد.
غسل و كفن
امام حسن عسكرى با چشمانى گريان و قلبى مالامال غم ، پيكر پاك پدر را غسل داد، كفن نمود و سپس بر او نماز خواند.
سوگ بزرگ
خبر اين فاجعه بزرگ سامرا را پريشان و طبقات مختلف مردم به خانه امام شتافتند تا در افتخار تشييع جسد مقدس ايشان سهيم باشند، بازار، بخشهاى تجارى و ادارات دولتى تعطيل شد و علما، وزيران ، قضات ، شخصيتهاى بلند پايه دولت و ساير افراد خاندان عباسى در حالى كه زبانشان گوياى فضائل اين بازمانده نبوت و امامت بود و از فقدانش ابراز تاءسف عميق مى كردند پيشاپيش بدن پاك حضرت به راه افتادند و موكب شكوهمندى تشكيل مى دادند.
مورخان مى گويند: سامرّا در هيچيك از مراحل تاريخى ناظر چنين تشييع عظيم و فراگيرى نبود و مراسم تسييع اين سلاله امامت ، به عنوان حادثه اى بى همانند در تاريخ آن شهر ثبت گشت .
آخرين منزل
درياى مواج جمعيت با تكبير گويى و تقدير از زحمات بى شائبه امام ، پيكر مقدس او را بدرود مى گفت و تا آرامگاه ايشان كه منزل خودشان بود و آن را به عنوان مرقدى براى خود و خانواده اش فراهم ساخته بود پيش مى رفت . لحظات دردناك وداع فرا رسيده بود امام حسن عسكرى با گونه هايى اشك آلود و قلبى دردمند، جسد پاك پدر را در قبر نهاد و همه ارزشهاى انسانى را نيز همراه او در خاك نهان ساخت (43). همينكه امام از دفن پيكر پدر فارغ شد انبوه تشييع كنندگان به طرف ايشان هجوم آوردند و با صميميت به تسليت ايشان پرداختند و ابراز همدردى نمودند. امام كه همراه ديگر اعضاى خانواده ايستاده بودند از اين همه محبت و قدردانى تشكر كردند(44).
محمد بن اسماعيل صيمرى با چشمانى گريان خدمت امام رسيد و در رثاى امام فقيد قصيده اى را كه سروده بود برخواند كه در قسمتى از آن چنين آمده بود:
((زمين از شدت اندوه (گويى قيامت بپا شده باشد) تكانى سخت خورد و هر چه در دل داشت برون افكند)).
((دهمين ستاره تابان در آسمان ولايت غرب كرد و خداوند ستاره ديگرى را براى ما به درخشش خواهد داشت )).
((به وسيله امام حسن عسكرى هادى ، پيروان راه هدايت به آرزوهاى خود دست خواهند يافت . و پس از او نورى طلوع خواهد كرد كه تاريكيها را مى شكافد و امامى به عرصه خواهد رسيد كه منطق استوارش راهنماى پويندگان خواهد بود؛ امامى كه دو غيبت (صغرى و كبرى ) خواهد داشت و هر كس آن را طولانى شمارد عملش مقبول درگاه احديث واقع نمى گردد)).
((اى حجتهاى يازدهگانه خداى رحمان ، آمال و اميدهاى ما در دوازدهمين پيشوا جمع شده است و او جلوه گاه آرزوهاى ماست )).(45)
در ابيات فوق ، شاعر به امام عصر - عجلّ اللّه تعالى فرجه الشريف - و مصلح عالم اشاره مى كند كه با ظهور خود عالم را دستخوش تحولى جديد مى كند، ريشه ظلم و ستم را مى خشكاند و عدالت سياسى و اجتماعى را در تمام نقاط زمين برقرار مى كند.
امام حسن عسكرى هنگام رحلت پدر بيست سال سن داشت (46) و به قومى 23 سال از عمر پربركتشان مى گذشت (47). در آستانه جوانى و بالندگى . حضرت زعامت و مرجعيت عامه مسلمانان را به عهده گرفت ، فقها و علما پس از آنكه دقيق ترين پرسشها را مطرح كرده بودند و ايشان همه سؤ الات را به گونه عالمى متخصص پاسخ داده بودند به فضل و دانش حضرت اعتراف كردند و به امامت ايشان گردن نهادند.
حضرت فضائل و امتيازات پدران و اجداد خود را به ارث برده و در خود مجتمع داشت . ايشان همه عناصر تقوا، صلاح و آداب نبوت و محاسن امامت را ويژه خود ساخته بود و در زمانشان هيچ كس در اين مضماراز ايشان پيشى نگرفت . در اينجا به اختصار پاره اى از جلوه هاى عبادت و امتيازات ايشان را مى آوريم .
عبادت
امام حسن عسكرى - عليه السلام - عابدترين فرد زمان خود بود و بيش ‍ از همه به اطاعت خداوند و انجام دستورات الهى مى پرداخت ؛ شبها را با تلاوت قرآن ، نماز و سجود براى خدا تا بامداد سر مى كرد.
محمد شاكرى مى گويد: ((امام در محراب مى نشست و به سجده مى رفت و من مى خوابيدم و بيدار مى شدم ليكن ايشان همچنان در حال سجده بودند))(48).
نماز حضرت
امام حسن عسكرى - عليه السلام - هنگامى كه به نماز مى پرداخت با تمام وجود غرق در نيايش مى شد و تا وقتى كه از نماز فارغ نشده بودند هيچ مساءله ديگرى توجه ايشان را معطوف خود نمى كرد. نماز معراج مؤ من است و ايشان روح و جانشان به حق متصل مى شد و عارفانه و با انابه كامل با خالق هستى به نيايش مى پرداخت .
دعاى حضرت
هنگامى كه امام در نماز دست را براى قنوت بلند مى كرد دعاى زير را - كه شدت تعلق ايشان را به ساحت ربوبى نشان مى دهد - مى خواند:
((يا من غشى نور الظلمات ، يا من اظاءت بقدسه الفجاج المتوعرات ، يا من خشع له اهل الارض و السموات ، يامن بخع له بالطاعة كل متجبرعات ، يا عالم الضمائر المستخفيات ، وسعت كل شى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا واتبعوا سبيلك ...))(49).
((اى آنكه فروغش تيرگيها را مى پوشاند، اى آنكه پرتو قدسش ‍ دره هاى هولناك را روشن مى كند، اى آنكه اهل زمين و آسمانها برايش ‍ كرنش مى كنند، اى آنكه هر ستمگر متكبرى در برابرش سرافكنده است ، اين آگاله به ضماير پنهان ، دانش و رحكت تو همه چيز را فرا گرفته ، پس تائبان و روندگان راهت را بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ كن و در انجام وعده اى كه به آنان داده اى شتاب كن كه تو خلف وعده نمى كنى .
پروردگارا! هر چه زودتر نيرنگ بازان را نابود كن و آنان را در بدترين سرا به شوم ترين فرجام دچار ساز.
پروردگارا! اسرار خلقت بر تو آشكار است و تو به نهانيهاى آنان دانايى و اگر مردم نيازمند تو نبودند و به سويت روى نمى آوردند باز از ايشان بى نياز بودى و بر ضمايرشان آگاه .
بار الها! نهان و آشكار، عيان و پوشيده و گفته و ناگفته مرا در تمام كردار، اوقات ، حركات و خلجان فكريم مى دانى .
پروردگارا! خود مى بينى كه دوستان و پرستندگانت در چه ورطه اى افتاده اند و دشمنانت چگونه آنان را مى آزارند، نه در بخشش و كرمت گمان ناروايى دارم و نه در نعمات تو ترديدى رواست جز آنكه خود فرمان داده اى تا به اخلاصت بخوانند و نيايش كنند. جهد و كوشش ما موجب افزايش است و احساس تو متضى زيادى و فراوانى نعمات .
پروردگارا! پيشانيهاى ما داغ پرستش تو خورده و گردنهايمان افتاده بندگى توست و دلهامان معترف به پروردگارى و مالكيت مطلقه تو مى باشد، وجودمان به سوى تو در حركت است و خواستار دستيابى سريع به مقصود. هرچه خواسته بودى شد و هر چه بخواهى شدنى است . اميد، آرزو، خواسته شده و سؤ ال شده ما تو هستى ، خواسته اى هر چند گران از تو نمى كاهد و جويايى هرچند مصرّ و خاكسار، تو را خسته نمى كند، مملكت تو فنا ناپذير و عزت تو پايدار و جاودانى است ، مشيّت و اراده تو در همه زمان جارى و سارى است و تويى خداوند پر مهر، قدرتمند و درهم شكن قدرتها.
پروردگارا! ما را در پناه خود بگير، با ياريت نيرومان بخش و بهره پيوستگان به ريسمانت و سايه گيران سايه ات را به ما عطا كن ...)).
امام - عليه السلام - با معرفت عميقى كه نسبت به عظمت پروردگار دارد صفاتى والا و ويژگيهايى برجسته به ساحت ربوبى نسبت مى دهد، حقا كه امام و پدران بزرگوار ايشان پيش قراولان سپاه توحيد و نسيم خوش كوى دوست براى درماندگان و گمگشتگان بودند. امام در اين دعا به مصائب و دشواريهاى مسلمين در حكومت عباسيان و خود كامگى حكام اشاره مى كند.
سپس حضرت با فروتنى كامل از درگاه باريتعالى - كه زمام هستى همگان در دست اوست - يارى و نصرت مى طلبد و خود را در پناه حق تعالى قرار مى دهد.
نيايش بامدادى
يكى ديگر از جلوه هاى عبادت امام - عليه السلام - آن بود كه ايشان هر بامداد دعاى ارزنده زير را مى خواندند:
((يا كبير كل كبير، يا من لا شريك له ، و لا وزير، يا خالق الشمس و القمر المنير، يا عصمة الخائف المستجبر، يا مطلق الطفل الصغير، يا جابر الكسير، يا راحم الشيخ الكبير، يا نور النور، يا مدبر الامور، يا باعث من فى القبور، يا شافى الصدور، يا جاعل الظل و الحرور...))(50).
((اى بزرگ هر بزرگ ، اى آنكه انباز و وزيرى ندارد، اى آفريننده خورشيد و ماه تابان ، اى پناه هر هراسان پناه جو، اى رهايى بخش اسير دربند، اى روزى ده كودك خرد، اى گرداننده امور، اى برانگيزاننده مردگان ، اى مرهم - گذار سينه ها، اى اى ايجادگر سايه و هواى گرم ، اى داناى راز درون سينه ها، اى فرود آورنده كتاب و فروغ ، فرقان و زبور، اى آنكه ملائكه سپيده دمان و چاشتگاه به تسبيح او مشغولند، اى همواره پايدار، اى برآرنده گياهان در روز و شب ، اى زندگى بخش مردگان ، اى بازآفرين استخوانهاى پوسيده پس از مرگ ، اى كسى كه كارى از كارى بازش نمى دارد، اى آنكه دگرگونى نپذيرد، اى آنكه نيازمند سختى جابجايى نيست ، اى آنكه فراتر از زمان و مكان است ، اى آنكه به لطف دعا و صدقه از فراز آسمان ، قضاى سوء محتوم را بر مى گرداند، اى آنكه درمان را در هر چه بخواهد قرار مى دهد، اى آنكه بازمانده رمق بيمار از كار افتاده و از بى غذايى مشرف به مرگ را نگهدارى مى كند، اى آنكه با اندك دارويى دردهاى جانكاه را درمان مى كند، اى آنكه اگر وعده دهد وفا مى كند و اگر تهديد كند مى بخشد، اى دارنده خواسته هاى پرسندگان ، اى داناى نهان خاموشان ، اى بزرگ مرتبه ، اى نيك پيروزى ، اى آنكه چهره اش تباه نشود، اى آنكه مملكتش فنا نپذيرد، اى آنكه نور و فروغش كاستى و خاموشى نبيند، اى آنكه فرمان او بالاتر از همه چيز است ، اى آنكه قدرتش در دريا و دشت نمايان است ، اى آنكه خشم او در دوزخ عيان است ، اى آنكه در بهشت رحمتش جلوه گر است ، اى آنكه نويدهايش راست است ، اى آنكه در بهشت رحمتش جلوه گر است ، اى آنكه نويدهايش راست است ، اى آنكه آياتش برتر است ، اى آنكه رحمتش فراگير است ، اى فريادرس دادخوهان ، اى برآورنده خواسته درماندگان ، اى آنكه در منظر فرازين است و خلقش در جايگاه فروردين ، اى پروردگار روانهاى جاويد، اى خداى تن هاى پوسيدنى ، اى بيناترين بينايان ، اى شنواترين شنوايان ، اى سريعترين حسابرسان ، اى استوارترين حكمرانان ، اى مهربان ترين مهربانان ، اى بخشنده عطايا، اى رها كننده اسيران ، اى پرودگار عزت ، اى اهل تقوا و مغفرت ، اى آنكه به غور او نرسند، اى آنكه به شمار نيايد، اى آنكه ياريش گسسته نشود، شهادت مى دهم در حالى كه شهادت برايم بزرگى و توشه است و نشانه فرمانبرى و اطالت است كه بدان روز پشيمانى و حسرت اميد رستگارى دارم . (شهادت مى دهم كه ) تويى خداى يكتاى يگانه كه جز تو خداى نيست و انبازى ندارى ، شهادت مى دهم كه محمد بنده و پيامبرت مى باشد - صلوات تو بر او باد - هر چه بر او واجب كرده بودى انجام داد و وظيفه خود را بجاى آورد و شهادت مى دهم كه تويى روزى ده ، بازدارنده ، دهنده ، برگيرنده و فروگيرنده ، بى نياز كننده و تهيدست كننده ، خوار و تباه كننده ، بخشنده و مهربان ، درگذرنده ، از آنچه مى دانى ، نه ستم مى كنى و نه ظلم روا مى دارى ، قبض و بسط به دست توست ، مى نگارى و مى زدايى ، مى آغازى و باز مى گردانى ، زنده مى كنى و مى ميرانى ، و تويى زنده مرگ ناپذير، پس بر محمد و آل محمد درود بفرست و مرا از نزد خودت هدايت كن و فضل و رحمتت را بر من سرازير كن و بركات خود را بر من فرو ريز، چه بسيار مرا با نيكى خود ماءنوس كرده اى و بخششهاى بسيار به من داده اى و بر بديهايم پرده پوشى نموده اى .
پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و فرجم را زود برسان ، از لغزشم درگذر، بر اشكم رحمى كن ، مرا به بهترين عادات پيشين باز گردان ، بيماريم را به صحت و فقرم را به توانگرى بدل كن ، سلامتى كامل جسمى و بينش تيزدينى ، به من بخش ، قبل از پايان اجل و قطع اميد ياريم ده تا استغفار كنم و پوزشخواهى نمايم ، بر مرگ و سختى آن ، قبر و وحشت آن ، ميزان و سبكى آن ، صراط و لغزش از آن و روز قيامت و هراس آن ، ياريم نما.
پروردگارا! از تو رستگارى كردار قبل از گسستن اجل و نيرويى در چشم و گوشم و استفاده بجا و عمل صالح طبق آنچه به من آموخته اى و فهمانده اى را خواستارم . تويى پروردگار بزرگ و منم بنده ضعيف و چقدر فاصله است ميان ما! اى مهربان ، اى منت بخش ، اى صاحب جلال و كرامت ، بر محمد و آل محمد كه به وسيله آنان حق را شناختيم و نزديكترين وسيله به تو هستند، درود فرست ...)).
اين دعاى روح بخش مشتمل بر تجليل و بزرگداشت حقوق خداوندى و بيان بخشش و الطاف حق است كه به بندگانش عطا مى كند. حضرت در اين دعا با كمال فروتنى و افتادگى در برابر آفريدگار عالميان قرار مى گيرد و از آن وجود هستى بخش ، كرامت ، بخشش و عطاى معنوى طلب مى كند. در اين دعا شاهد گفتگوى بنده اى راستين با خداوندى قادر هستيم . امام از پروردگار مى خواهد تا همواره او را بر خير و نيكى نگهدارد و بر صراط مستقيم استوار دارد.
امام در عبادت خود از بزرگان تقوا و صلاح بود، هر عبادتى كه آدمى را به خداوند نزديكتر مى كند به وسيله حضرت به جا آورده مى شود. نماز يا روزه متحبى نبود مگر آنكه حضرت با طيب خاطر بدان رومى آورد و همواره رشته اتصال با مبداء هستى بخش را محكمتر مى كرد.
اخلاق برين
امام حسن عسكرى تمامى كمالات اخلاقى پدران و اجداد گرامى خود را به ارث برده و با ذات خود عجين ساخته بود. والاترين جلوه هاى عالى اخلاق را در حركات و سكنات خود نمايان مى ساخت و مردم را بهره مند مى كرد. در اين جا به اختصار گوشه هايى از كمالات اخلاقى حضرت را مى نمايانيم .
دانش
مورخان و تذكره نويسان زندگانى حضرت ، ايشان را داناترين فرد زمان خود معرفى كرده اند و بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه ايشان نه تنها در احكام دين متخصص بود بكله در تمام علوم و در عرصه هاى مختلف دانش چه عقلى و چه نقلى يگانه عصر خود به شمار مى رفت . ((بختيشوع )) پزشك مسيحى به شاگرد خود ((بطريق )) درباره حضرت چنين مى گويد: ((بدان كه او داناترين فرد روزگار ماست كه بر زمين زندگى مى كند))(51).
اگر حكام خود كامه عباسى به ائمه بيت - عليه السلام - امكان فعاليت مى دادند و آنان را تحت نظر و محاصره شديد قرار نمى دادند دنيا شاهد شكوفايى علمى و تحولات فكرى بى مانندى مى شد كه هرگز به خود نديده بود و مردم از آبشخور معرفت و دانش آنان سيراب مى شدند.
عباسيان به يقين مى دانستند كه اگر مانع ديدار انديشمندان و خردمندان با امامان نشوند آنان آگاهى وسيعى در اختيار امت خواهند گذاشت و روح بيدارى را در آنان خواهند دميد و آفاق جديدى در زمينه هاى علمى و بينش سياسى و اجتماعى بر آنان خواهند گشود و بدين گونه جهل و دورى عباسيان از ارزشهاى اسلامى آشكار خواهد شد و در نتيجه پايه هاى حكومت آنان سست خواهد گشت لذا با تمام مردم رهبران واقعى آنان فاصله مى انداختند و امامان را در حصارى از نيروهاى حكومت قرار مى دادند.
بردبارى
يكى ديگر از صفات اخلاقى والاى حضرت كه بر درخشش ايشان مى افزود بردبارى ايشان بود؛ حضرت بردبارترين شخص زمان خود بود و به شدت خشم و غيظ خود را كنترل مى كردند و در برابر بى ادبى ها و توهينها، شيوه ايشان گذشت و بخشش بود. حكومت عباسى ايشان را زندانى كرد و مورد اهانت قرار داد ليكن در همه حال ايشان صبور و بردبار بودند و لب به شكايت نگشودند و به هيچ كس از سختى و مشقت خود شكوه نكردند بلكه در تمام موارد، كار خود را به خدا باز گذاشتند و بر او توكل كردند. و اين يكى از نشانه هاى حلم و بردبارى ايشان است .
اراده استوار
يكى از ويژگيهاى آشكار حضرت اراده قوى و استوار ايشان بود. حكومت بنى عباس همه توان و امكانات خود را بكار گرفته بود تا حضرت را وارد دستگاه خود كند و ايشان را موافق خود سازد ليكن اين تلاشها ناكام ماند و حضرت همچنان بر استقلال خود و دورى از دستگاه عباسيان پافشارى كرد لذا بنى عباس او را تنها نماينده جناح مخالف سياستهاى استثمارگرانه و سركوبگرانه خود مى دانستند.
امام در برابر تمام جلوه هاى فريبنده دستگاه عباسى ايستاد و از فرو رفتن در نظام آنان تن زد. ايشان طاعت خدا و آرامش وجدان را بر هر چيز مقدم مى داشتند.
بخشش
يكى ديگر از صفات بارز امام - عليه السلام - سخاوت و بخشش ايشان بود؛ ايشان بخشنده ترين و پر بخشش ترين مردم بودند و وكلايى در بيشتر مناطق اسلامى تعيين فرموده بودند تا حقوق شرعيه را از مردم وصول كرده به فقيران ، تهيدستان و درماندگان بدهند و با آنان عهد كرده بود كه اين اموال را در راه خير و حل اختلافات ميان مسلمين و ديگر موارد مفيد صرف كنند. يكى از موارد بخشندگى امام را مورخان چنين نقل كرده اند:
((محمد بن على بن ابراهيم بن امام موسى بن جعفر مى گويد: دستانمان خالى و روزگارمان سخت شده بود پدرم به من گفت : ما را نزد اين مرد - امام حسن عسكرى - كه وصف بخشش و سخاوت او را شنيده ايم ببر، به او گفتيم : آيا او را مى شناسى ؟
گفت : او را نمى شناسم و تاكنون او را هرگز نديده ام . ما نيز به قصد ديدار امام راه افتاديم در ميانه راه پدرم گفت : چقدر خوب است كه ايشان به ما پانصد درهم عطا كند؛ دويست درهم براى پوشاك ، دويست درهم براى خوراك (آرد) و يكصد درهم براى مخارج . من هم با خود گفتم : اى كاش ! به من نيز سيصد درهم ببخشد؛ با صد درهم الاغى بخرم و با صد درهم مخارج خود را تاءمين كنم و صد درهم ديگر را خرج پوشاك كنم و به سوى منطقه ((جبل )) بروم .
هنگامى كه به خانه حضرت رسيديم غلام ايشان به سوى ما خارج شد و گفت : على بن ابراهيم و فرزندش محمد داخل شوند، همينكه وارد شديم و بر حضرت سلام كرديم ايشان به پدرم گفت : يا على ! چرا تاكنون نزد ما نيامده اى ؟
- آقاى من از اينكه شما را با اين حال ديدار كنم خجالت مى كشيدم .
اندكى درنگ كرديم و سپس خارج شديم . غلام حضرت به دنبال ما آمد و به پدرم كيسه اى پول داد و گفت : اين پانصد درهم است ؛ دويست درهم براى پوشاك ، دويست درهم براى خواراك (آرد) و صد درهم براى مخارج . سپس كيسه ديگرى به من داد و گفت : اين سيصد درهم است ؛ صد درهم را براى الاغ خريدن خرج كن و صد درهم براى پوشاك و صد درهم براى مخارج . به سوى ((جبل )) نيز مرو بلكه به ((سوراء))(52) روانه شو.
محمد نيز راه سوراء را پيش گرفت و در آنجا وضع مالى او خوب شده از توانگران علوى گشت ))(53).
امام بدين گونه اين خانواده علوى را از بى چيزى و تهيدستى نجات داد و زندگى اقتصادى خوبى براى آنان فراهم كرد.
يكى ديگر از نمونه هاى سخاوت و بخشندگى امام را ابوهاشم جعفرى بدين گونه نقل مى كند:
((در نامه اى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - از تنگى زندان و سختى كند و بند شكايت كردم . امام به من نوشت كه تو نماز ظهر امروز را در خانه ات مى خوانى . هنگام ظهر از زندان آزاد شدم - و همانطور كه ايشان گفته بود - نماز ظهر را در خانه ام خواندم ليكن همچنان تنگدست بودم پس نامه اى به ايشان نوشتم و از ايشان يارى خواستم همينكه به خانه ام رسيدم ، يكصد دينار برايم فرستاد و در نامه اى به من نوشت كه اگر چيزى مى خواهى و خواسته اى دارى بدون خجالت و هراس آن را بخواه كه - ان شاء اللّه - به دست خواهى آورد))(54).
مورخان نمونه هاى بيشمارى از بخشش حضرت و تلاش ايشان را براى نجات فقيران از بى چيزى و ندارى نقل كرده اند كه گستردگى سخاوت و بخشش ايشان را نمايان مى سازد.
منش والا
امام حسن عسكرى - عليه السلام - داراى مكارم اخلاق و عظمت اخلاقى خاصى بود كه با آن دوست و دشمن را شيفته خود مى كرد، اين ويژگى آشكارترين جلوه شخصيتى حضرت بود كه آن را از جد بزرگوار خود پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - كه اخلاق نيك ايشان همه را فرا مى گرفت - به يادگار داشت .
از ايشان نمونه هاى اخلاقى شگفت انگيزى نقل شده كه دشمن كينه توز را به دوستى صميمى و مخلص بدل كرده است .
مورخان نقل مى كنند كه : حضرت در زمان متوكل - سرسخت ترين دشمن آل بيت و پليدترين خليفه عباسى - به دستور او زندانى گشت و خليفه دستور اكيد داده بود كه به وى به شدت رفتار شود. ليكن زندانبانان پس از مدتى ، دلبسته كمالات حضرت شده و حتى از نگاه مستقيم به چشمان ايشان - از شرم و حيا - پرهيز مى كردند و هنگامى كه ايشان از زندان آزاد شدند اعتقادى استوار به امام پيدا كرده بودند و بصيرت خوبى در دين يافته بودند.
امام حسن عسكرى - عليه السلام - در اخلاق والاى خود نسيم خوشى از گلزار رسالت اسلامى و گلى خوشبو از بوستان پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - بودند.
عصمت
يكى از ارزشهاى اصيل و برجسته اى كه امام از آن برخوردار بود ((عصمت )) است كه شرط امامت نزد شيعيان به شمار مى رود؛ يعنى آنكه امام نه عمدا و نه سهوا هرگز گناهى مرتكب نمى شود. دشمنان شيعه اين اعتقاد را به شدت مورد حمله قرار داده و گفته اند در زمينه ارتكاب گناه فرقى ميان امامان با ديگر مردم نيست ! البته اين قياس با واقعيتهاى تاريخ و بررسيهاى دقيق از زندگى امامان نمى سازد. با مراجعه به نصوص تاريخى اين نتيجه روشن به دست مى آيد كه يكايك ائمه در تمام دوران زندگى خود از ارتكاب هر گونه گناه صغيره اى اجتناب مى ورزيدند - چه برسد به كبائر - و كمترين سستى در انجام فرائض الهى روا نمى داشتند. سخنان امام اول ، مولاى متقيان - عليه السلام - همچنان در گوش ما طنين انداز است كه مى فرمود:
((و اللّه لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى اللّه فى جلب شعيرة ، اسلبها من فم جرادة ، ما فعلت )).
((به خدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه و تمامى ثروتهاى آنها را در اختيارم بگذارند تا با گرفتن جوى از ملخى ، خدا را معصيت كنم هرگز اين كار را نخواهم كرد)). آيا عصمت جز اينست ؟
حق و درستى با تمام جلوه ها، رنگها و نمودارهاى خود در زندگى امامان - عليه السلام - متجلى است و آنكه سيرت و روش آنان را فراروى خود مى گذارد و در آن غور مى كند كمترين لغزشى در گفتار و كردار آنان نمى يابد بلكه آنچه از اين انديشه پيمايى به دست مى آيد، ايمان تقوا و تجسم واقعى دين و مفاهيم آن در ذات و رفتار ائمه است و ما مقصودمان از ((عصمت )) همين است : ((انطباق مطلق دين اسلام بر سلوك آدمى )).
امامت
((امامت )) بنياد استوارى است براى تحولات سياسى و اجتماعى در اسلام و يكى از مهمترين پايه هايى است كه تمدن انسانى ، امنيت و آسايش آدمى در گرو آن است . در سايه امامت است كه فرصتهاى برابر براى همگان فراهم مى شود و تنها با حضور امام است كه جامعه از زندگى خوب و مطلوبى برخوردار مى گردد و امتيازهاى نژادى و غير آن برطرف مى گردد. تنها امتياز براى افراد در سايه اسلام و امامت و تنها معيار برترى ، تقرب به خدا به وسيله اعمال خوب و سود رساندن به مردم است . آن كس برتر است كه نفع او به جامعه اسلامى بيشتر باشد.
امامت - به معنى واقعى آن - لطفى است از الطاف خداوند و نسيمى است از رحمانيت پروردگار كه در اينجا به اختصار از آن سخن مى گوييم .

next page

fehrest page

back page