حديث فراق
كه بر ميدارد از دامان تنهايى سرما را
|
نگيرد غم اگر دست دل غمپرور ما را؟
|
درين غربت كسى از خاك را هم بر نمى گيرد
|
مگر اى غم تو بر دامان خود گيرى سر ما را
|
بفريادم رسد، چون آتش دل شعله ور گردد
|
نگه دارد خدا از بهر ما، چشم تر ما را
|
هواى او هزاران چشمه بگشايد زچشم من
|
حباب آسا بروى آب خواهد بستر ما را
|
فرا خوانده ست اشكم را سپهر امشب به مهمانى
|
كه شمع بزم خود سازد چراغ اختر ما را
|
بروى چشم من جا دارد اين اشكى كه مى غلطد
|
مگردان ناميد از پاى بوسى گوهر ما را
|
نشان آتش عشق ست اين موى سپيد من
|
بچشم كم مبين اى نازنين خاكستر ما را
|
گل آتش بچين از شعر من تا فرصتى دارى
|
كه ترسم شعله هاى عشق سوزد دفتر ما را
|
بيا امشب بياد كوثر ناب غدير خم
|
لبالب كن ز صهباى ولايت ساغر ما را
|
براق عشق ميرانند و ما را مى كشند از پى
|
چه خوش سوزند با برق تجلى شهر ما را
|
درين قحط وفا پروانه مى آيد سراغ من
|
كه غرق گل كند گلبوته هاى باور ما را
|
در وصف امام غدير
دل از تيرگيها بدين آب شوى
|
گواهى دهم كاين سخنها زاوست
|
تو گويى دو گوشم بر آواز اوست
|
كه : من شهر علمم ، عليم در است
|
درست اين سخن ، قول پيغمبر است
|
بر انگيخته موج ازو تند باد
|
چو هفتاد كشتى (121) بر او ساخته
|
كرانه نه پيدا و بن ناپديد
|
بدان است كاو موج خواهد زدن
|
كس از غرق بيرون نخواهد شدن
|
اگر چشم دارى به ديگر سراى
|
گرت زين بد آيد، گناه من است
|
چنين است و اين دين و راه من است
|
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
|
هر آن كس كه در جانش بغض على است
|
از و زارتر در جهان ، زار(122) كيست ؟
|
خورشيد غدير
اى نثار گيسريت ، خراج مصر و شام
|
هندوى خال تو را صد يوسف مصرى غلام
|
چهره ات افروخته ماه درخشان را عذار
|
جلوه ات آموخته كبك خرامان را خرام
|
كاكلت بر آفتاب از ساحرى افكنده ظل
|
سبلت بر روز آب از جادويى گسترده دام
|
طوبى از قدت پياپى مى كند رفتار كسب
|
طوطى از لعلت دمادم مى كند گفتار وام
|
گل به بويت گر چه مى باشد، نمى باشد بسى
|
مه به رويت گر چه مى ماند، نمى ماند تمام
|
گر نسازم سر فدايت بر تو خون من حلال
|
ور نميرم در هدايت زندگى بر من حرام
|
حيدر صفدر كه در رزم از تن شير فلك
|
جان بر آرد چون بر آرد تيغ خونريز از نيام
|
فاتح خيبر كه گر بودى زمين را حلقه اى
|
در زمان كندى و افكندى در اين فيروزه بام
|
ابن عم مصطفى بحر السخا بدر الدخى
|
اصل و نسل بولبشر خيرالبشر كهف الانام
|
از تقدم در امور مومنان نعم الامير
|
وز تقدس در صلوه قدسيان نعم الامام
|
پشت عصيان را به ديوار عطايش اعتماد
|
دست طاعت را به دامان قبولش اعتصام
|
گر نبودى صيقل شمشير برق آيين وى
|
مى گرفت آينه اسلام را زنگ ظلام
|
آب دريا موج بر گردن زدى گر يافتى
|
قطره اى از لجه قدر تو با وى انضمام
|
از مقالت مثل ما قال النبى خير المقال
|
وى كلامت بعد قرآن مبين خيرالكلام
|
من كجا و مدحت معجز كلامى همچو تو
|
خاصه با اين شعر بى پرگار و نظم بى نظام
|
سويت اين ابيات سست آورده و شرمنده ام
|
زانكه معلوم است نزد جوهرى قدر و خام
|
ليك مى خواهم به يمن مدحتت پيدا شود
|
در كلام محتشم اى شاه گردون احتشام
|
روز احباب تو نورانى الى يوم الحساب
|
روز اعداى تو ظلمانى الى يوم القيام (123)
|
براى اطلاع بيشتر از غديريه هايى كه شاعران عرت سروده اند به كتاب ارزشمند
الغدير جلدهاى 10، 11، 12، عربى و جلدهاى 21، 22 و 23 توجمه فارسى آن
مراجعه نماييد.