next page

fehrest page

فهرست مطالب 
پيشگفتار
فصل اول : رويدادهاى قبل از هجرت
دوران قبل از هجرت
پيدايش هجرت :
اولين پيمان :
پيمان عقبه اولى
مواد پيمان :
آموزشكده يثرب :
پيمان عقبه ثانيه
اخذ پيمان از نقباى يثرب :
قبيله خزرج :
قبيله اوس :
قبل از هجرت بر مسلمين چه گذشت ؟
تبليغات مهاجرين و تاءثير آن :
كنفرانس قريش در دار الندوة
اعضاء جلسه :
تصميم نهايى ، نظريه شيخ نجدى
آگاه شدن پيامبر از نقشه قريش
طرح ابولهب :
طرح هجرت :
هجوم مشركين به خانه ابوطالب
فصل دوم : رويدادهاى سال يكم هجرت
استقبال انصار و مهاجرين از رسول خدا (صلى الله عليه وآله )
اولين پيام نخست به مسلمين
از قبا تا يثرب
وحدت عامل پيروزى
تغيير قبله :
موضع تغيير قبله :
علل تشريع جهاد
فصل سوم : رويدادهاى سال دوم هجرت
جنگ بدر:
بررسى جنگ بدر از ابعاد سياسى و نظامى :
استفاده از اطلاعات در جنگ :
بررسى اطلاعات ابى سفيان
آماده شدن قريش
نزول پيك وحى در بدر
بكارگيرى مجدد اطلاعات
آگاهى دشمن از دستگيرى نيروهاى اطلاعاتى :
امدادهاى غيبى :
مقدمات حمله :
آغاز جنگ
عوامل پيروزى
1 - نحوه مقابله با دشمن :
2 - كوچك شمردن سپاه دشمن در نظر سپاه اسلام :
3 - صبر و ثبات در برابر دشمن
4 - نزول ملائك :
5 - نسبت دادن پيروزيها به خداوند
ماجراى بنى قينقاع
فصل چهارم : رويدادهاى سال سوم و چهارم هجرت
جنگ احد: بررسى جنگ احد از ابعاد سياسى و نظامى :
نقش زنان مشركين در جنگ احد
ابوسفيان و تقسيم نيرو:
جايگاه حفاظت و اطلاعات عباس بن عبدالمطلب :
مشورت و نتيجه آن :
ترتيب سپاه
نقش على - عليه السلام - در احد
نتايج تخلف از دستورات فرماندهى
نسيبه زن فداكار اسلام :
تعداد شهدا و مجروحين
تدفين اجساد شهدا
عوامل شكست :
نقدى بر كتاب طلاس :
منن نظريه طلاس
غزوه حمراء الاسد
نتائج تعقيب :
جنگ بنى النضير (اجلاء و اخراج بنى النضير)
علت وقوع حادثه اجلاء
آگاهى پيامبر از معاهده يهوديان
ترور كعب بن اشرف :
منطقه جغرافيايى بنى النضير
غزوه ذات الرقاع :
خاتمه جنگ :
فصل پنجم : رويدادهاى سال پنجم هجرت
جنگ احزاب (خندق )
عهدشكنى عادت يهود:
حفر خندق :
استقرار نيرو در دهانه گذرگاهها
ورود سپاه دشمن به وادى عقيق
بكارگيرى اطلاعات در جنگ خندق
آغاز جنگ خندق :
نبرد على با عمروبن عبدود
بكارگيرى نيرنگ در جنگ :
نقش زبير و عمربن خطاب در جنگ :
طرح نعيم بن مسعود:
آثار پيروزى در سپاه اسلام :
گزارش ماءموران اطلاعاتى :
جنگ بنى قريظه :
نتايج محاصره :
نص حكم بن معاذ
برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد حكم سعد:
دفاع از رهبر:
فصل ششم : رويدادهاى سال ششم هجرت
جنگ بنى المصطلق
تحليل سياسى و نظامى از جنگ بنى المصطلق
دستگيرى ماءمور اطلاعاتى دشمن
نفاق عبدالله بن ابى
برخورد پيامبر اسرار
صلح حديبيه
گزارش اطلاعات به دشمن
گزارشهاى تكميلى قريش
اعزام عثمان بن عفان
اختلاف مسلمانان
نتايج صلح :
فصل هفتم : رويدادهاى سال هفتم هجرت
جنگ خيبر:
نقش يهود در پيدايش جنگها
گزارش اطلاعات :
بكارگيرى رمز در جنگ :
تنظيم سپاه :
شناسايى نيروهاى دشمن
حماسه سازان خيبر
غنائم خيبر
نظريه :
مساءله فى ء
سرزمين فدك :
فدك در سير تاريخ :
جنگ موته :
پيروزى سپاه دشمن :
تصرف ولائى دست حضرت در ميدان جنگ :
گريه بد شهدا:
تسليت حضرت به اسماء:
فتح مكه :
علت شروع جنگ :
آغاز نبرد:
حركت ابى سفيان
اسلام آوردن ابى سفيان
سياست عباس :
رژه سپاه :
اعزام ابى سفيان به مكه :
ورود سپاهيان اسلام به سرزمين وحى :
جنايت خالدبن وليد:
جنگ حنين :
سپاه ملائك :
حركت سپاه اسلام :
شكست مسلمانان در جنگ حنين
نزول نصرتهاى غيبى :
جنگ طائف :
مسير حركت اسلام :
جنگ ذات السلاسل
مذاكرات فرماندهان
فرماندهى على - عليه السلام -
فصل نهم : رويدادهاى سال نهم هجرت
تبليغات منافقين :
آمادگى سپاه براى اعزام :
تخلف مسلمانان :
حوادث بين راه :
الف - سرزمين حجر:
ب - گم شدن ناقه حضرت :
ج - عقب نشينى سپاهيان هرقل :
د- وادى مشفق :
ه‍ - مسجد ضرار
بانيان مسجد ضرار:
فصل دهم : رويدادهاى سال دهم هجرت
حجة الوداع :
پيشگفتار 
الحمدلله رب العالمين و خير الصلاة و السلام على جميع الانبياء و المرسلين ، لا سيما على عصارة العالم و نبينا الخاتم ، الذى ختم بقدومه النبوة و كمل به الدين و به و بوصية تمت النعمة ، اعنى محمد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله ) و على اوصيائه الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، لاسيما على ناموس الدهر و امام العصر، الذى يملا الله به قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا و اللعن الدائم الابدية على اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع له على ذلك الى يوم القيامة
كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است . در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل ، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است .
يكى ديگر از عوامل مهمى كه زمينه ساز هجرت پيامبر خدا از مكه به مدينه بود، گسترش اسلام و ناموس مقدس رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بود كه به عنوان يك انسان نجات بخش در سرزمين جزيرة العرب مطرح شده بود، كه بر اساس آن سران دو قبيله اوس و خزرج طى دو پيمان (عقبه اولى و عقبه ثانيه ) زمينه مهاجرت را مهيا كردند.
جنگهايى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پس از تشكيل دولت اسلامى در جزيرة العرب با دشمنان - اعم از مشركين و اهل كتاب ، انجام داد، در اين زمينه جنگهاى مهمى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) با آنان آغاز كرد مورد بررسى و تعمق قرار گرفته و نكات حساسى را كه حضرت در جنگها از جهت سياسى و نظامى به خصوص مسائل اطلاعات و حفظ اسرار نظامى به كار گرفته بود، مورد بحث قرار گرفته است .
نكاتى را كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در جنگها مد نظر قرار مى داد را مى توان در چند نكته خلاصه نمود:
1 - در جنگها اهداف و اسرار نظامى را با هيچ يك از افراد نظامى حتى فرماندهان در ميان نمى گذاشت ، و هرگز آنها را فاش نمى كرد.
2 - در جنگها روحيه سلحشورى و شجاعت را در ميان رزمندگان اسلام حفظ مى نمود و در هنگام درگيريها آنها را با روحيه قوى و بالا به ميدان جنگ مى فرستاد.
3 - فرماندهى كل جنگها را خود بر عهده داشته و فرماندهى عمليات را در اغلب جنگها به حضرت على (عليه السلام ) واگذار مى كرد، فقط در جنگ تبوك كه حضرت على (عليه السلام ) را براى حفظ پايگاه حكومت اسلامى در مدينه نگاه داشت .
4 - غنائم را كه به وسيله جنگ و درگيرى نصيب سپاه اسلام مى شد بين رزمندگان اسلام تقسيم مى نمود، به طوريكه به رزمندگان سواره نظام دو برابر رزمندگان پياده نظام تقسيم مى نمود.
5 - غنائمى را كه بدون هيچگونه درگيرى و يا به اختيار دشمن به سپاه اسلام مى رسيد، متعلق به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بوده و مى تواند هر گونه تصرفى را در آن انجام دهد.
6 - رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از طريق اين جنگها حفره هاى فقر و نيازمندى حكومت اسلامى را ترميم و مشكلات اقتصادى مسلمين را حل مى كرد.
هدف از نگارش اين كتاب ، تحليل و بررسى درباره نكات حساس و فلسفه تاريخى جنگها بوده است ، و لذا ممكن است كه مورد تاريخ و وقايع تمام زوايا و خصوصيات آن ذكر نشده باشد، زيرا هدف نقل تاريخ نبوده ، بلكه هدف آشنائى با اسرار نظامى ، تاكتيكها، كيفيت فرماندهى ، آرايش نظامى و نحوه مقابله با دشمن بوده است .
در پايان يادآور مى شوم كه مطالعه اين كتاب براى فرماندهان و نظاميان ارتش جمهورى اسلامى و سپاه پاسداران ضرورى به نظر مى رسد كه بايد مورد ملاحظه و دقت بيشترى قرار گيرد.
اين كتاب را به محضر مقدس حضرت ولى عصر - ارواحنا له الفداء - تقديم مى نمايم ، اميد است كه مشمول دعاى خير آن حضرت وشما برادران و خواهران مؤ من قرار بگيرم .
التماس دعا - على اصغر فيض پور حوزه علميه قم - رمضان 1420 ه‍ق
فصل اول : رويدادهاى قبل از هجرت
دوران قبل از هجرت  
در ابتدا بايد به اين نكته توجه داشت كه در زمانى كه پيامبر اكرم در مكه بين مشركين زندگى مى كردند با سران مهم دو قبيله اوس و خزرج كه بعدها انصار لقب يافتند مدتها ارتباط مخفيانه داشتند، دو قبيله اوس و خزرج كه در يثرب زندگى مى كردند گاه بى گاه از وضعيت پيامبر اكرم ، توسط فرستادگان خود آگاه مى شدند.
در اين مدت كه حضرت در ميان قريش زندگى مى كرد، اذيت و آزار فراوانى را متحمل شد تا بتواند زمينه حكومت اسلامى را در خارج از منطقه (يثرب ) پى ريزى نمايد بنابراين از سران دو قبيله اوس و خزرج قول همكارى در جهت تشكيل حكومت اسلامى گرفت تا در فرست مناسب بتواند دعوت خويش را از مكه به خارج انتقال دهد و زمينه حكومت اسلامى را آماده نمايد.
اين مساءله نياز به روابط سياسى و خارجى داشت ، به همين خاطر قبل از هجرت هياءتى از سران قبيله اوس و خزرج به عنوان نمايندگى به مكه مشرف شدند و مخفيانه با حضرت ارتباط برقرار كردند تا پيرامون مهاجرت به يثرب تبادل نظر كرده و قرار داد مهاجرت را تنظيم نمايند.
بر اساس وعده قرار بر اين شد كه سران قبيله اوس و خزرج در عقبه گرد هم آيند، سرانجام در شب دوازدهم ذى الحجه (آغاز ايام التشريق ) هفتاد تن از سران دو قبيله به خانه عبدالمطلب كه در عقبه (1) قرار داشت وارد شدند.
پيدايش هجرت :  
يكى از عواملى كه در پيدايش هجرت تاءثير خاصى را همواره داشت ، جنگهاى خونين و خانمان براندازى بود كه بين اين دو قبيله صورت مى گرفت .
در پى جنگهاى خونين بين دو قبيله ، يكى از سران قبيله خزرج به نام ابوالخير با گروهى از جوانان بنى اشهل ، از يثرب عازم مكه شدند تا به خانه ابن ابى رافع (2) وارد شدند و از او تقاضاى كمك نظامى نموده و خواستند كه با قبيله آن ها پيمان نظامى منعقد سازد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از ورود آنها مطلع شد، از فرصت استفاده كرده و با آنان ملاقاتى را ترتيب داد و پيشنهاد مناسبى را به آنان در جهت رفع غائله جنگهاى طولانى - كه هر سال اتفاق مى افتاد -ارائه داد و فرمود: آيا تمايل داريد شما را به راه خير و صلاح بهتر از آنچه كه هدف شماست راهنمايى كنم ؟
آنان گفتند: راهنمايى شما چيست ؟
پيامبر به روش هميشگى خود فرمود: من از جانب خدا به سوى بشر فرستاده شده ام تا آنان را به سوى او دعوت كنم به اينكه فقط او را عبادت و پرستش نمايند و براى او شركى نگيرند خداوند قرآن را بر من نازل فرموده است تا به وسيله آن شما را هدايت كنم . سپس آياتى از قرآن را براى آنان تلاوت كرد و آنان را به اسلام فرا خواند.
گرچه بعضى از آنان دعوت و نصايح پيامبر را پسنديدند ليكن رؤ ساى آنها از پذيرش دعوت حضرت سرباز زدند. در نتيجه مذاكره آنان با پيامبر بدون نتيجه پايان يافت (ضمن اينكه با سران قريش به توافق نرسيدند) و آنان به سوى يثرب بازگشتند، پس از بازگشت ابوالخير به يثرب ، واقعه بغاث (بين دو قبيله اوس و خزرج ) رخ داد (3).
اولين پيمان :  
چون موسم حج فرا رسيد، حضرت به سرزمين منى وارد شد، و در آنجا دين خود - اسلام - را بر قبائلى كه از ملل و نحل مختلف آمده بودند عرضه داشت و آنها را به سوى خدا دعوت نمود و از شرك و بت پرستى بر حذر داشت .
در اين ميان گروهى از قبيله خزرج به آن حضرت رسيدند و با حضرت به گفتگو پرداختند حضرت فرمود: آيا شما خزرجيان از هم پيمانان يهود نيستيد؟ عرض كردند: آرى ، پس حضرت دعوت خود را مثل هميشه آغاز كرد، و آنان را به سوى خدا دعوت كرد، و سپس اسلام را بر آنان عرضه داشت و بخشى از آيات قرآن را براى آنها تلاوت فرمود.
اين مساءله باعث شد كه زمينه پذيرش اسلام در آنان بيشتر شود، پس ‍ هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آنان را به اسلام دعوت كرد، بعضى از آنان كه مساءله را قبلا از يهود شنيده بودند (4) ديگران را آگاه نموده و گفتند: سوگند به آفريدگار بزرگ ، اين همان پيامبرى است كه يهوديان در يثرب وعده او را به ما داده بودند، پس بهتر است كه قبل از اينكه يهوديان يثرب به او ايمان بياورند دعوت او را بپذيريم و به دين اسلام درآييم .
بر اين اساس بود كه دعوت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مورد پذيرش ‍ آنها قرار گرفت ، پس عرضه داشتند: اى رسولخدا (صلى الله عليه وآله ) ما دعوت شما را از جان و دل پذيرفتيم و هنگامى كه به يثرب بازگرديم شما را به قوم خود مى رسانيم و دين اسلام را به آنان عرضه خواهيم نمودت اگر خداوند آنان را به به اين دين حنيف مشرف نمايد دينى بهتر از اين دين و انسانى بهتر از شما پيدا نخواهند كرد. پس به سوى يثرب و ديار خود بازگشتند.
گروه خزرجيان را شش نفر تشكيل مى دادند كه عبارت بودند از:
1 - تيم الله
2 - اسعد بن زراره
3 - عامر بن عبد حارثه
4 - سعد بن على بن اسد
5 - كعب بن مسلمه
6 - جابر بن عبدالله بن رئاب (5)
هنگامى كه اين شش نفر به يثرب بازگشتند پيام رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را به قبيله خزرج رسانيدند و آنها را به دين اسلام دعوت نمودند، طولى نكشيدند كه اهل يثرب به دين اسلام روى آوردند و نام مقدس پيامبر زبانزد خاص و عام گرديد.
پيمان عقبه اولى  
پس از گذشت روزها و ماهها موسح حج فرا رسيد، دوازده نفر، از سران يثرب به قصد حج و انجام مناسك به مكه عزيمت نمودند، آنان كه به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) عشق مى ورزيدند لحظات بسيار حساس ‍ زندگى را سپرى مى كردند تا بتوانند در موسم حج خود را به مكه برسانند چون به مكه رسيدند در محل عقبه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را ملاقات كردند و با حضرت پيمان بستند.
اين دوازده نفر عبارت بودند از:
1 - اسعد بن زراره
2 - براء بن مغرور
3 - ذكوان بن عبد قيس
4 - رافع بن مالك بن مالك
5 - عبادة بن صامت بن قيس
6 - ابوعبدالرحمن يزيد بن ثعلبه
7 - عباس بن عبادة بن نضلة
8 - ابوالهثيم بن التهيان
9- عوف بن رفاعة
10 - معاذ بن رفاعة
11 - عقبة بن عامر
12 - قطبة بن عامر
مواد پيمان :  
دو قبيله اوس و خزرج متعهد شدند كه :
الف - از جان و مال و ناموس پيامبر همچون جان و مال و ناموس خود دفاع كنند.
ب - فقط خدا را پرستش نموده و كسى را شريك او قرار ندهند.
پيامبر نيز فرمود: پاداش ماده ول پيمان اين است كه خداوند در قبال دفاع از شما پيامبر و كمك به ايجاد حكومت اسلامى در زمينه هاى مناسب ، شما را بر عرب سلطنت خواهد داد و عجم را شكست داده و به اطاعت شما در مى آورد(6).
و اما پاداش ماده دوم پيمان اين است كه خداوند گناهان گذشته شما را عفو نموده و وعده بهشت جاودان را به شما خواهد داد.
دو قبيله اوس و خزرج هر دو شرط را قبول كرده و اعلان آمادگى كردند، و پيامبر نيز متعهد شد كه :
الف - آيات قرآن ، (چه آياتى كه فعلا نازل شده و چه آياتى كه بعدا بر وى نازل خواهد شد) را به آنها تعليم دهد
ب - بهشت جاودان را براى آنان ضمانت كند.
عبادة بن صامت (7) مى گويد: مواد پيمان در عقبه اولى بدين شرح امضا گرديد:
1 - كسى را شريك براى خدا قرار ندهيم .
2 - دزدى نكنيم .
3 - زنا نكنيم .
4 - فرزندان خود را به ناحق نكشيم .
5 - به يكديگر تهمت و بهتان نبنديم .
6 - خدا را در معروف معصيت نكنيم (8).
پس از انعقاد پيمان ، سران دو قبيله و خزرج به يثرب بازگشتند، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مصعب بن عمير را نيز به عنوان نماينده خود به همراه آنها فرستاد تا در آغاز قرآن را به به آن ها بياموزد و سپس تعاليم عاليه اسلام را به آنان تعليم دهد و آنان را نسبت به دين و احكام حياتبخش آن روشن سازد(9).
مصعب بن عمير همراه نقباى انصار وارد يثرب شد و به خانه اسعد بن زراره وارد شد و در طول يكسالى كه در يثرب بود ماءموريت خود را به طور كامل انجام داد.
آموزشكده يثرب : 
مصعب بن عمير در يثرب يك آموزشكده باز كرد و مردم يثرب مرتبا به او مراجعه مى كردند و راه تشرف به دين مبين اسلام را از او سؤ ال مى كردند، مصعب هم آنها را راهنمايى مى كرد.
مصعب خطاب به مردم كرده و مى فرمود: هرگاه خواستيد به دين اسلام مشرف شويد، ابتدا غسل كنيد و بدن خود را نظيف نماييد پس از آن لباس ‍ تنتان را از آلودگى تطهير كنيد و سپس شهادتين را به زبان جارى كنيد و در پايان دو ركعت نماز به جاى آوريد.
هنگامى كه مردم به دين اسلام مشرف مى شدند مصعب قرآن را به آنها تعليم مى داد و در مواردى كه به احكام عاليه اسلام احتياج پيدا مى كردند احكام الهى را به آنها ياد مى داد و چون زمينه پذيرش احكام اسلام در مردم يثرب فراهم بود احكام اسلام را با عشق و علاقه زيادى فرا مى گرفتند.
اين امر باعث شد كه مصعب بن عمير بتواند نقش موثرى را ايفا كند، و توانست در مدت يكسال به گونه اى عمل كند كه اسلام عزيز آرام آرام جامعه يثرب را فراگيرد و اسلام را به عنوان يك آيين الهى و سعادت بخش ‍ بپذيرند و به رسول گرامى اسلام ايمان بياورند و به دستورات او جامه عمل بپوشانند.
پيمان عقبه ثانيه  
بالاخره زمينه هاى مناسبى نسبت به اسلام در سرزمين يثرب به وجود آمد به گونه اى كه در موسح حج سال بعد حدود هفتاد نفر از سران قبيله اوس و خزرج به مكه مشرف شده ، و در محل عقبه حضرت را ملاقات كردند، و بار ديگر با ايشان بيعت نمودند.
اين پيمان در سيزدهم ذى الحجه از ايام التشريق به سال سيزده بعثت ميان پيامبر و هفتاد نفر از سران قبيله اوس و خزرج انجام شد و مصعب بن عمير در آن سال از يثرب به مكه بازگشت و گزارش از عملكرد خود را به محضر پيامبر بيان كرد در اول ربيع الاول همان سال زمينه هجرت پيامبر از مكه به يثرب فراهم شد كه حضرت به همراه ابى بكر هجرت را آغاز نموده و در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول به شهر يثرب وارد شد (10).
اخذ پيمان از نقباى يثرب :  
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) تصميم گرفت كه با نقباى يثرب پيمانى برقرار كند و آنان را به عنوان بقاى خويش اتخاذ نمايد، لذا به سران يثرب دستور داد كه از بين خودشان دوازده نفر را به عنوان نقيب برگزيده و به حضرت معرفى نمايند همچنان كه حضرت موسى (عليه السلام ) دوازده نفر از بنى اسرائيل را به عنوان نقباى خويش برگزيد.
سران يثرب آمادگى خويش را جهت معرفى نقبا اعلام داشتند و جبرئيل از بين آنها، نقبا را با اشاره تعيين و به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) معرفى نمود، حضرت نيز پس از اشاره جبرئيل دوازده نفر، (نه نفر از قبيله خزرج و سه نفر از قبيله اوس ) را انتخاب نمود كه اسامى آنها به شرح ذيل مى باشد:
قبيله خزرج :  
1 - اسعد بن زراره
2 - براء بن مغرور
3 - عبدالله بن حزام (11)
4 - رافع بن مالك
5 - سعد بن عباده
6 - منذر بن عمر
7 - عبدالله بن رواحه
8 - سعدبن ربيع
9- عبادة بن صامت
قبيله اوس :  
ابوالهثيم التيهان (اهل يمن )
2 - اسد بن حصين
3 - سعد بن خنثيم (12).
پس از انتخاب نقبا مقرر شد كه در سيزدهم ذى الحجه از ايام التشريق همديگر را در خانه عبدالمطلب ملاقات كنند تا پيرامون موضوع مهاجرت و مسائل مربوط به آن تبادل نظر نمايند.
بر همين اساس با رعايت مسائل امنيتى در خانه عبدالمطلب در محل جمره عقبه گرد آمدند و پيرامون مهاجرت حضرت تصميماتى گرفتند و پيمانى مجدد امضا نمودند كه در آن جلسه اسعد بن زراره و براء بن مقرور و عبدالله بن حزام شرايط حضرت را بار ديگر پذيرفتند و نسبت به كمك و استعانت وى قول مساعد دادند كه بدان جامه عمل پوشيدند(13).
قبل از هجرت بر مسلمين چه گذشت ؟  
پس از انعقاد پيمان و بيعت ، سران اوس و خزرج در دومين روز از ايام التشريق به سوى يثرب بازگشتند، مشركين قريش كه از اين پيمان آگاه شده بودند به آزار و اذيت مسلمين پرداختند و در هركجا به مسلمانى دست مى يافتند او را كتك زده و تحقيرش مى كردند و مورد شماتت قرار مى دادند.
اين روش مشركين قريش مدتها ادامه داشت تا اينكه مسلمين از آزار مشركين به تنگ آمده و به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) استغاثه نمودند، آنگاه جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت كه بهترين راه نجات اين است كه مسلمين به سرزمين يثرب مهاجرت كنند.
حضرت از اين مساءله بسيار خوشحال شد و عده اى از مسلمانان را جمع كرده و فرمود: در منطقه يثرب دو قبيله بزرگ اوس و خزرج هستند كه با ما پيمان اخوت و برادرى برقرار نموده اند، پس به سوى يثرب هجرت نمايند آنان منتظر شما هستند و از شما كاملا پذيرايى نموده و به كمك و براى شما مى شتابند.
سرانجام مسلمين از مكه به سوى يثرب هجرت كردند و انصار با آغوش گرم از مهاجرين استقبال كردند، بدين وسيله رنج از سفر بدنهاى مهاجرين زدوده شد گويى كه به تازگى به وطن اصلى خويش بازگشته اند، مسرت و خوشحالى زائد الوصفى سراپاى آنان را فراگرفت و به شكرانه نجات از دست مشركين حمد و سپاس خداى را به جاى آوردند.
تبليغات مهاجرين و تاءثير آن :  
پيامدهايى كه هجرت مسلمين به دنبال داشت در تحكيم مبانى عقيدتى و فكرى مسلمانان بسيار مفيد و مؤ ثر بود، در اين فرصت مسلمانان كه با هجرت خود فرهنگ غنى اسلام را به سرزمين يثرب به ارمغان آورده بودند، به نشر احكام نورانى اسلام پرداختند.
تبليغ عملى مسلمانان بيشتر از تبليغات قولى آنان در قلوب اثر مى گذاشت و قبلها را آكنده از محبت و عشق به خدا و رسولش مى نمود، در اثر تبليغات صحيح اسلامى علاقه شديدى بين قبائل انصار و قبائل ديگر ايجاد شد و همه مسلمانان به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) عشق مى ورزيدند گويى اينان عشاقانى هستند كه به سر راه معشوق خيمه زده و به انتظار رؤ يت جمال يار نشسته اند.
براءبن عازب مى گويد: اولين صحابه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه به يثرب مهاجرت كردند مصعب بن عمير و ابن ام مكتوم بودند، اين دو نفر كه قرآن را در سرزمين مكه فرا گرفته بودند، در اولين قدم كلاش تعليم قرآن تشكيل دادند و انصار را گروه گروه جمع كرده و آيات خداوند را براى آنان قرائت مى كردند تا كسانى كه به تازگى اسلام را پذيرا بودند به احكام نورانى آن آشنايى پيدا كرده و قلوب زنگبار زده خود را به وسيله آيات قرآن شستشو مى دادند.
مدتى گذشت تعداد ديگرى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله از قبيل عمار ياسر و بلال حبشى و سعد به يثرب مشرف شدند، و به تبليغ و تبشير اسلام پرداختند و پس از چند روز عمر بن خطاب به همراه بيست نفر از مسلمانان به جمع آنان پيوستند(14).
تعداد قليلى از ضعفه مسلمين و كسانى كه توانايى هجرت را نداشتند و همچنين عده اى كه در بند مشركين بودند در مكه باقى ماندند و نتوانستند قبل از هجرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) هجرت نمايند اين دسته از افراد مهاجرينى بودند كه بعد از هجرت پيامبر و ابوبكر و حضرت على از مكه به مدينه هجرت نمودند(15) مشركين قريش پس از شنيدن صداى شيخ نجدى تصميم گرفتند كه محل استقرار رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را محاصره نموده تا با سران قبائل يثرب وارد نبرد شوند.
اما از آنجا كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از قصد شوم مشركين آگاه بود، قبل از اينكه مشركين قريش دور خانه را محاصره نمايند به سران اوس و خزرج داد كه محل تجمع را ترك و از اطراف خانه حضرت متفرق شوند و بدون هيچ گونه درگيرى به سوى يثرب بازگردند.
سران يثرب از حضرت تقاضا نمودند كه اجازه دهد تا با مشركين قريش وارد جنگ شوند و از جان و مال و ناموس و حيثيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) دفاع نمايند، اما رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) زمينه را مناسب ندانسته و آنان را از جنگ با مشركين برحذر داشت و به آنان فرمود: فعلا من ماءمور به جنگ با مشركين نمى باشم (16).
سران يثرب از حضرت درخواست كردند كه چون زمينه و مقدمات مهاجرت آماده است به همراه آنان از مكه به مدينه جرت كند وليكن حضرت زمينه مهاجرت را مساعد و آماده نمى دانست ، به آنان پاسخ رد داد و آنان نيز بدون هيچ گونه درگيرى با قريش از مكه به سوى يثرب روانه شدند و نتيجه مذاكرات و معاهدات را به دو قبيله گزارش دادند(17).
قريش نيز پس از آگاهى كامل از معاهده خود را كاملا مسلح نمود و شبانگاه خانه عبدالمطلب - محل استقرار رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را محاصره نمودند، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نيز زمينه دفاع را فراهم كرد و به دو نفر از ياران با وفاى خود دستور داد تا مسلح شده و از خانه ابوطالب محافظت نمايند.
حضرت على (عليه السلام ) و حمزة بن عبدالمطلب مسلح شده و مشركين را از هجوم به خانه بر حذر داشتند. مشركين پرسيدند: چه كسى در اين خانه است كه شما از او محافظت مى كنيد؟ حمزه گفت : در اين خانه كسى نيست و ما از كسى حمايت نمى كنيم ، سوگند به خدا! هركس قد روى عقبه بگذارد گردنش را قطع مى كنم .
پس از تهديد حمزه ، مشركين قريش ماءيوسانه بازگشتند، و گفتند: ما قصد نداريم كه بين خود ايجاد مفسده كنيم زيرا بيم آن داريم كه از اين راه يكى از بزرگان قريش به دين محمد (صلى الله عليه وآله ) در آيد (18).
بدين وسيله رسول گرامى اسلام زمينه جنگ و درگيرى را از بين برد و در نتيجه قريش نتوانستند اهداف شوم خود را در رابطه با جنگ بين سران يثرب عملى سازند.
كنفرانس قريش در دار الندوة 
پس از اين جريان ، مشركين قريش مدتها در فكر طرح نقشه اى براى جلوگيرى از نفوذ پيامبر و دين اسلام بودند، اما نفوذ آيات الهى به گونه اى گيرا و شيوا بود كه هر كس به آيات قرآن گوش فرا ميداد ناخود آگاه جذب آن مى شد و به خدا ايمان مى آورد و به نبوت حضرت شهادت مى داد. آنان چون نتوانستند با ترفندهاى گوناگون از نفوذ معنوى حضرت جلوگيرى كنند، تصميم گرفتند جلسه اى را در دارالندوة تشكيل داده و طراحان سياسى و نظامى و انديشمندان و بزرگان قريش را جمع نموده تا در نتيجه تبادل آراء و نظريات مختلف به راءى قاطعى دست يابند.
اعضاء جلسه :  
در اين جلسه ، جهل تن از طراحان و انديشمندان و سياستمداران قريش ‍ شركت نمودند و از شركت افرادى كه شرائط جلسه را نداشتند - مثل افراد زير چهل سال - ممانعت به عمل آوردند (19).
در اين ميان شيطان به صورت پيرمردى با محاسن سفيد بر درب دارالندوة حاضر شد هنگامى كه قصد ورود به جلسه را داشت ، چون او را نمى شناختند از ورودش جلوگيرى كردند و از او خواستند تا خود را معرفى كند.
شيطان گفت : من از شيوخ و بزرگان نجد هستم ، هنگامى كه شنيدم شما در اين جلسه قصد داريد تصميمات قاطع و لازمى را نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اتخاذ كنيد من هم آمدم كه شما را يارى دهم زيرا اگر در بين شما نباشم نمى توانى تصميمى صائب را اتخاذ كنيد رؤ ساى كنفرانس ‍ اجازه دادند تا شيطان نيز در جلسه شركت جويد (20).
تصميم نهايى ، نظريه شيخ نجدى  
در اين جلسه نقشه ها و نظريات متعددى مطرح شد، ولى شيخ نجدى در همه آراء و نقشه هاى آنان مناقشه نمود. سران قريش كه در آراء خود به نتيجه مطلوبى دست نيافتند از شيخ نجدى اظهار نظر كردند و راءى او را در اين مساءله جويا شدند.
راءى و نظر شيخ نجدى اجراى طرح قتل و ترور پيامبر بود بدين صورت كه از هر گروه قبيله قريش يك نفر را انتخاب نموده و هر كدام يك نفر از بنى هاشم را به همراه خود داشته باشد ضمن اينكه هر يك از افراد وسيله خاصى (مثل كارد و چاقو، شمشير و آهن پاره ) داشته باشد.
افراد پس از مسلح شدن ، به طور دسته جمعى و هماهنگ به حضرت حمله نموده و هر يك ضربه خود را وادار سازند تا كشته شود بر فرض كشته شدن او، خون بهاى او در بين قريش و بنى هاشم توزيع خواهد شد و چون بنى هاشم نيز در قتل پيامبر شركت جسته اند نمى توانند به تقاص خون او اقدام نمايند و اگر بنى هاشم خون بهاى آن را طلب كردند سه ديه به آنها بپردازيد.
سران قريش از اين طرح تمجيد نموده و آن را امضا كردند، و با خوشحالى زياد جلسه را ترك كرده و در مسجد الحرام به رقص و پايكوبى پرداختند و دست يكديگر را فشار مى دادند و با يكديگر فرياد خوشحالى سر مى دادند و مى گفتند: ما حاضر هستيم بدل از سه ديه ، ده ديه بپردازيم ، ابولهب عموى پيامبر نيز از اين طرح به خوبى استقبال نموده و با مشركين قريش ‍ هماهنگ شد(21).
قرآن كريم در اين باره چنين مى فرمايد: و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية (22).
آگاه شدن پيامبر از نقشه قريش  
هنگام تشكيل جلسه مشركين قريش ، جبرئيل امين بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نازل شده و از طرح و نقشه مشركين پرده برداشت و اين آيه شريفه بر پيامبر نازل شد: و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكرالله و الله خير الماكرين (23).
طرح ابولهب :  
در آن شب ابولهب مشركين قريش را از حمله بازداشت و گفت : ممكن است در اين خانه زن و كودك در خواب باشند و از غيرت عرب به دور است كه به خانه اى كه زن و كودك در آن خواب باشند شبانه حمله كند، زيرا ممكن است در اثر حمله مشركان كودكان دچار وحشت شده و يا زير پاى مهاجمين لگدمال شوند.
بهتر است كه امشب خانه را از تمام جوانب در محاصره داشته و عده اى تا صبحگاه نگهبانى دهند كه اگر كسى از خانه خارج شد او را به قتل برسانند و چنانچه كسى خارج نشد صبحگاه به خانه هجوم برده و طرح نقشه را مبنى بر ترور محمد به انجام برسانيم اين طرح ابولهب مورد تاءييد مشركين قرار گرفت (24).
طرح هجرت :  
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بر اساس طرح از پيش تعيين شده تصميم به هجرت گرفت ، ابتدا دستور داد تا رختخوابش را پهن كردند آنگاه از حضرت على (عليه السلام ) پرسيد: آيا تمايل دارى امشب جانت را فداى من نمايى ؟ عرض كرد: آرى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) دستور داد على (عليه السلام ) در رختخواب او بخوابد و لحاف آن حضرت را بر روى خود بكشد.
پس در آنشب حضرت على در رختخواب پيامبر خدا خوابيد و جانش را در معرض خطر قرار داد تا بدنى سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از تعرض دشمن مصون باقى بماند (25).
جبرئيل در آن شب بر پيامبر نازل شد و دست رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را گرفت و از ميان قريش بيرون برد، در آن هنگام حضرت در حالى كه آيه شريفه : و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون (26) را تلاوت مى فرمود خانه را ترك و به سوى يثرب هجرت نمود.
در آن شب رسول خدا با ابى بكر به سوى يثرب حركت نمودند و در بين راه به غار ثور رسيدند و داخل غار شدند و خداوند براى حفظ جان آنها عنكبوتى را ماءمور ساخت تا بر دهانه غار تار ببندد.
هجوم مشركين به خانه ابوطالب  
شب پايان يافت ، مشركين از خواب بيدار شدند و با هماهنگى كامل به خانه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) هجوم بردند، وقتى لحاف را عقب زدند ناگهان چشمشان به على (عليه السلام ) افتاد، پس فهميدند كه على در رختخواب رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) خوابيده و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از دست آنان نجات يافته است .
حضرت بر آنان بر آشفت و فرمود: شما با من چه كار داريد؟
گفتند: محمد (صلى الله عليه وآله ) را چه كردى ؟
فرمود: مگر شما او را به من سپرده بوديد كه از من مى پرسيد؟ مگر شما نمى خواستيد پيامبر را از مكه اخراج كنيد؟.
مشركين قريش از اين وضع بسيار ناراحت شده و تاءسف مى خوردند كه اى كاش ديشب حمله مى كرديم ، ابولهب ما را فريب داد. پس او را خائن دانسته و كتك مفصلى به او زدند كه چرا آنها را فريب داده بود.
مشركين قريش پس از ماءيوس شدن از دستيابى به آن حضرت ، تصميم گرفتند به هر طورى كه شده او را پيدا نموده و به قتل برسانند، پس از شخصى به نام ابوكرز (27) خواستند كه از طريق شناسايى نگاره پا، پيامبر را پيدا كند.
ابوكرز بر در حجره رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ايستاد و از نگاره پا كه بر روى زمين بسته بود تشخيص داد كه اين نگاره رد پاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و همانند ردپايى است كه در مقام ابراهيم است نگاره ديگرى نيز بود كه در تشخصى رده پاى ابوبكر بود، پس ردپاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و ابوبكر را دنبال كرد و نگاره پاها را تعقيب كرد تا بالاخره به دهانه غار ثور رسيد، آنگاه گفت : ردپاها نشان مى دهد كه تا اين محل آمده و از اين محل تجاوز نكرده اند پس يا به آسمان پرواز كرده و يا در زمين فرو رفته اند، ملكى سوار بر اسب بر در غار ايستاده بود، از او پرسيدند كه كسى در مدخل غار نيست ؟ جواب داد: خير.
در نتيجه مشركين قريش پس از ياءس و نااميدى به طرف دره سرازير شدند و به جستجوى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پرداختند ولى موفق نشدند و خداوند پيامبر اسلام را از دست مشركين قريش نجات داد (28).
فصل دوم : رويدادهاى سال يكم هجرت 
استقبال انصار و مهاجرين از رسول خدا (صلى الله عليه وآله )  
سرانجام رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در ظهر روز دوم ماه ربيع الاول به محله قباء رسيد و در منزل عمرو بن عوف فرود آمد (29) مسلمانان انصار و مهاجرينى كه قبل از هجرت حضرت به يثرب هجرت كرده بودند خود را آماده استقبال كرده و در محله قباء اجتماع كرده بودند.
ازدحام جمعيت به قدرى زياد بود كه مسلمانان به شوق ديدار پيامبر بر شانه هاى يكديگر سوار مى شدند تا بتوانند جمال دلارا و چهره نورانى مقام رسالت را مشاهده كنند، زيرا آنان مدت مديدى در انتظار مقدم حضرتش ‍ بودند كه بالاخره اين انتظار به پايان رسيده و به آرزوى ديرينه خود دست يافته بودند.
طبرى مى گويد: تاريخ و آغاز هجرت حضرت از اول ماه ربيع الاول آغاز شد و در روز دوشنبه دوازدهم ماه ربيع الاول به محله قباء وارد گرديد، بر اساس ‍ اين نظريه مدت سفر و مهاجرت حضرت از مكه به يثرب دوازده روز به طول انجاميده است . (30)
ابن سعد مى گويد: هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در محله قبا فرود آمد خوشحالى زائد الوصفى استقبال كنندگان را فرا گرفت به طورى كه نوجوانان و كودكان خردسال از شدت خوشحالى پيامبر را به يكديگر اشاره مى كردند كه : هذا رسول الله قد جاء اين رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) است كه به تازگى به يثرب وارد شده است (31).
اولين پيام نخست به مسلمين 
حضرت در اجتماع انبوه مسلمانان به سخن كرد و فرمود: اى مردم با يكديگر با صداى بلند سلام كنيد، ديگران را به اطعام و غذا دعوت كرده و شكم گرسنگان را از غذاى خويش سير نماييد، با بستگان و خويشاوندان صله رحم انجام دهيد و رابطه را از يكديگر قطع نكنيد؛ زيرا قطع رحم از بزرگترين مى باشد، و در شب هنگام كه مردم در بستر آرامش و استراحت خوابيده اند به خواندن نماز، شب (نافله شب ) اقدام نماييد اگر به دستوراتى كه گفتيم عمل كنيد روحتان از گناه پاك شده و به بهشت داخل خواهيد(32) شد.
از قبا تا يثرب  
حضرت به مدت ده روز در محله قبا با مسلمانان ديد و بازديد داشت (33)، مسلمانان از محله هاى دور و نزديك به ديدار حضرت مى شتافتند به گونه اى كه خانه و كاشانه خود را رها نموده و از آن بى اطلاع مى شدند عمده قبائل اوس و خزرج در خارج از محله قبا زندگى مى كردند و فاصله آنها از محله قبا زياد بود و اين ديد و بازديد موجب شده بود كه مسلمانان به زحمت افتاده و خانه و كاشانه آنها در معرض خطر قرار گيرد.
بنابراين پيامبر اكرم در روز جمعه سيزدهم ربيع الاول با جمعى از مسلمانان بر شترهاى خود سوار شده و به سوى شهر يثرب روانه شد مسير حركت را به گونه اى ترتيب داده بود كه با قبائلى كه در مسير راه قرار داشتند ديدار كند، پس در ابتدا به سوى محله بنى سالم حركت نمود، عده زيادى از مسلمانان قبيله بنى سالم كه در انتظار مقدم پربركت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ثانيه شمارى مى كردند، از اينكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از محله آنها عبور مى كرد از خوشحالى سر از پا نمى شناختند(34).
سرانجام قبل از ظهر همان روز به محله بنى سالم رسيد و اولين نماز را جمعه به همراه مسلمانان و بنى سالم در مسجد بجاى آورد، تا آن زمان نماز جمعه به عنوان يك واجب الهى تشريع نگرديده بود و اين اولين نماز جمعه اى بود كه در تاريخ اسلام برگزار مى شد، از اين رو اين مسجد را مسجد الجمعه ناميدند. (صفة الصفوة ، ص 144: حين قدم المدينة ثم ركب يوم الجمعة فمر على بنى سالم فجمع سالم بهم و كانت اول جمعة صلاها
وحدت عامل پيروزى  
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در مسجد در ضمن خطبه ها و سخنانى كه در جماعات مسلمين ايراد مى كرد آنان را به وحدت و اتحاد و همدلى و همگون زيستى دعوت مى كرد، اگر بين دو نفر منافرت بود بين ايشان صلح برقرار مى نمود، به همين سبب در مدت كمى جامعه اسلامى نيرومندى به وجود آمد.
رسول گرامى از همين مسجد براى جبهه هاى نبرد نيروهاى رزمى را بسيج مى كرد و مسجد را به يك پايگاه بزرگ اسلامى تبديل كرده بود كه ماءمن كليه مسلمانان شده بود، دلهاى شيفتگان و عاشقان هم به طور مداوم در تپش ‍ صورت قرآن رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و مسلمانان بسر مى برد.
حضرت سرانجام مهاجرين و انصار را در مسجد جمع كرده و بين آنان عقد اخوت و برادرى و برابرى و مساوات برقرار كرده و آنان را در مال يكديگر سهيم ساخت و سهم الارث را براى آنان معين نمود بدنى گونه كه آنان بعد از موت از يكديگر ارث مى بردند و در زمان حيات در اموال يكديگر شركت داشتند.
ابن سيره تا مدتى ادامه داشت و مسلمانان به همين روش عمل مى نمودند، هنگامى كه جنگ بدر شروع شد و به فتح و پيروزى و نصرت مسلمانان خاتمه يافت سيره مسلمين نيز تغيير يافت .
پس از پايان جنگ بدر جبرئيل بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نازل شده و اين آيه شريفه را بر حضرت قرائت كرد: و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله (35)در نتيجه نزول اين آيه شريفه معاهده اخوتى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در خصوص مساءله ارث بين مهاجرين و انصار بسته بود نسخ شد و ارثى را كه مهاجرين و انصار بر اساس ‍ عقد اخوت از يكديگر مى بردند ممنوع شد(36).
تغيير قبله :  
ابن سعد در مورد تغيير قبله گويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از آغاز ورود به يثرب نمازهاى يوميه و نوافل خود را به جهت بيت المقدس انجام مى داد و مسلمانان يثرب نيز از حضرت متابعت مى كردند، اين روش به مدت شانزده ماه كامل ادامه داشت رسول گرامى قبلا تمايل داشت كه عبادات خود را به جهت كعبه انجام دهد زيرا بيت المقدس كعبه يهود بود، حضرت از يهود تنفر شديدى داشت و يهود نيز حضرت را سرزنش ‍ مى كردند، لذا هرگاه حضرت رو به بيت المقدس به نماز مى ايستاده چهره اش را به طرف آسمان مى گرفت تا اينكه خداوند اين آيه شريفه را بر حضرت نازل فرمود: قد نرى تقلب وجهك فى السماء فلنولينك قبلة ترضاها فول وجهك شطرالمسجد الحرام (37).
موضع تغيير قبله :  
مورخين در مورد موضع و محل تغيير قبله دو نظريه دارند كه ابن سعد هر دو نظريه را در طبقات خود ذكر كرده است ، قولى بر آن است كه محل تغيير قبله مسجد رسول الله است ، زيرا گفته اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) نماز ظهر را در مسجد به همراه مسلمين شروع كرد، پس از اينكه دو ركعت اول تمام شد جبرئيل نازل شد و صورت حضرت را از بيت المقدس به طرف ميزاب مسجدالحرام تغيير داد، هنگامى كه مسلمانان از تغيير جهت قبله آگاه شدند به طرف كعبه رو برگرداندند.
قول ديگر اين است كه حضرت رسول در روز پانزدهم رجب به قصد زيارت ام بشر بنت براء بن مغرور به سوى قبيله بنى سالم عزيمت كرد، قبل از ظهر به منزل وى وارد شد، و مهمان آن خانم گرديد، ام بشر جهت حضرت غذا آماده كرد تا اينكه هنگام ظهر فرا رسيد حضرت به همراه قبيله بنى سالم به نماز ظهر مشغول شد، بعد از ركعت دوم جبرئيل نازل شد و كتف حضرت را گرفته و به طرف مسجد الحرام توجيه كرد، اين توجيه به گونه اى دقيق انجام شد كه با ميزاب مسجد الحرام موازى شد از اين رو اين مسجد به نام مسجد ذوالقبلتين شهرت يافت (38).
علل تشريع جهاد  
الف - دفاع از نفس و جان و احقاق حقوق - يكى از علل عمده تشريع جهاد در اسلام دفاع از نفس و جان و احقاق حقوقى بود كه به وسيله مشركين و دشمنان اسلام پايمال گرديده بود، پيامبر اكرم در مدت سيزده سالى كه در مكه (موطن اصلى ) به دعوت الهى مشغول بود، مشكلات فراوانى را از مشركين قريش تحمل كرده بود زيرا مشركين به هر وسيله ممكن از اذيت و آزار وى دست بردار نبودند و به هر نحوى او رامى آزردند، و او را به القاب نامناسب خطاب مى كردند.
حضرت به حدى از دست مشركين آزار و اذيت ديد كه بارها مى فرمود: ما اوذى نبى به مثل ما اوذيت هيچ پيامبرى به مانند من اذيت و آزار نشد.
عشيره و بستگان حضرت و همچنين مسلمانانى كه در سرزمين وحى به نبوت وى ايمان آورده بودند از ايذاء مشركين در امان نبودند، مشركين قريش به انحاء مختلف در كوچه و بازار و خيابان به آزار مسلمانان مشغول بودند و تمام توان و نيروى خود را به كار انداخته بودند تا بدين وسيله بتوانند نور خدا را خاموش كنند، ولى خداوند نور خود را تتميم كرد و فرمود: يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون (39).
در نتيجه سران قريش بار ديگر در دار الندوة اجتماع نموده و طرح محاصره كامل اقتصادى را براى مسلمانان اجرا كرده و به تصويب نمايندگان قريش ‍ رسانيدند، بر اساس اين طرح پيامبر و يارانش به مدت سه سال ، در شعب ابى طالب تحت محاصره شديد قرار گرفتند.
مشركين قرش در تپه هاى اطراف و مشرف بر شعب ابى طالب مستقر شده و روابط سياسى و نظامى و اقتصادى مسلمانان را با خارج و داخل قطعل كردند. مسلمانان به مدت سه سال در شعب ابى طالب مشكلات فراوانى را تحمل نمودند و در اين مدت تمام اموال حضرت خديجه و ابوطالب و ساير مسلمين صرف خرج مسلمانان شد.
مسلمانان با فقر و تنگدستى عجيبى روبرو شدند و خود را در معرض خطر جدى حس نمودند، پس به خدمت حضرت عرض كردند: يا رسول الله !از خدا بخواه كه ما را از اين آزمايش سنگين نجات بخشد و رزق و روزى خود را بر ما نازل فرمايد، جبرئيل بر پيامبر اكرم نازل شد و بشارت داد كه مسلمانان از محاصره دشمن رهايى مى يابند.
قرآن كريم جنگ با مشركين را تشريع كرده و مى فرمايد: اذن الذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير (40) به كسانى كه مورد ظلم و تعدى قرار گرفته اند اذن داده شده كه به دفاع از خويش اقدام نموده و انتقام خود را از ستمگران باز ستانند، زيرا خداوند بر امداد و نصرت آنان قدرتمند است .
يعقوبى مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در تهيه و آمادگى جنگى سر مى برد تا هنگامى كه خداوند اين آيه را نازل كرد و بدين وسيله حضرت از تحير در جنگ با مشركين خارج ساخت ، آيه فوق به پيامبر و ساير مسلمين اجازه داده است كه در صورتى كه مورد تجاوز و ظلم قرار گرفتند و در آن فرصت نتوانستند از حق خود به دفاع برخيزند و حق خود را از دشمن باز پس بگيرند در فرصت مناسب از دشمن انتقام بگيرند(41).
نكته ديگرى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه اصولا جنگهاى پيامبر از جنبه دفاعى برخوردار بوده است نه جنبه تهاجمى ، گرچه ظاهر امر در جنگ بدر نشان مى داد كه جنگ حضرت با مشركين قريش تهاجمى بوده است وليكن بادقت در علل پيدايش زمينه هاى جنگ بدر به وضوح مى توان استفاده كرد كه اين جنگ نيز تدافعى بوده است .
اگر در جنگ بدر سپاه اسلام بر سر راه مشركين قرار گرفته و دشمن را به محاصره خويش درآوردند به اين دليل بود كه از مشركين و دشمنان اسلام كه در سرزمين وحى آنان را مورد اذيتهاى گوناگون قرار داده بودند انتقام بگيرند.
ب - جبران ضعف اقتصادى - در آغاز تشكيل حكومت اسلامى مسلمانان از جنبه اقتصادى بسيار ضعيف بودند و اين ضعف مالى و فقر و تنگدستى بر دوش مسلمين سنگينى مى كرد و از طرفى سرمايه هاى انصار نيز به تنهايى جهت اداره مسلمين كافى نبود، پس به ناچار مى بايست به هر وسيله ممكن ، اين نقيصه مهم اقتصادى را ترميم نموده و وضع نابسامان مسلمين به شكل مطلوبى حل نمايد.
لذا خداوند به مسلمين نويد پيروزى داده و فرمود: شما در جنگ بدر پيروز خواهيد شد و ثروت و غنائم فراوانى به دست شما خواهد افتاد و در نتيجه بنيه اقتصادى حكومت اسلامى تقويت خواهد شد. اين مطلب در قرآن كريم آمده است كه مى فرمايد: و اذ يعدكم الله احدى الطائفتين انها لكم و تؤ دون ان غير ذات الشوكة تكون لكم و يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع ذابر الكافرين (42).
مرحوم قمى در ذيل آيه مى فرمايد: علت پيدايش جنگ بدر اين بود كه كاروانى از قريش به همراه جواهرات و خزائن اموالشان به مقصد شام در حركت بودند به سپاه دستور داده شد كه جهت اخذ سرمايه هاى قريش به سوى بدر عزيمت كنند و به آنان نويد پيروزى داد(43).
از آيه شريفه فوق استفاده مى شود كه يكى از علل جنگ بدر همان تسلط بر كاروان و تصرف اموال قريش بود، بناى خداوند بر اين بود كه سرمايه هاى فراوانى كه كاروان قريش جهت تجارت و داد و ستد به قصد ديار شام به همراه آورده بودند تحت سلطه سپاهيان اسلام در آيد و حفره هاى فقر كه در جامعه اسلامى يثرب به وجود آمده بود پر شود.
ج - ريشه كن نمودن ريشه هاى فساد و باطل - غرض از تشريع جهاد ريشه كن نمودن ريشه هاى فساد و از بين بردن باطل بود، اين نكته را خداوند در بسيارى از آيات و نيز در همين آيه اشاره فرموده است ، در ذيل آيه فوق خداوند رسولش را به اين نكته توجيه فرموده است كه مى فرمايد: يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع ذابرالكافرين (44).
در اين جنگ خداوند اراده كرده بود كه حق را بر باطل پيروز نموده و باطل را نابود و عقبه كفار را قطع نمايد، قطع نمودن ريشه فساد بدون جنگ امكان پذير نيست و اين جهاد است كه با آن مى تواند گردن كفار را زد و آنان را از صحنه جهان برچيد، در واقع كفار به منزله غده هاى سرطانى هستند كه به درون جامعه انسانى راه پيدا كرده اگر بنا باشد مريض سلامتى خود را بازيابد بايد غده هاى سرطانى را از بدن جراحى كند.
خداوند متعال جامعه انسانى را به شكل يك بدن فرض نموده و عواملى را كه موجب از دست دادن سلامتى بدن جامعه اسلامى مى شوند و آن را به مرضهاى غير قابل علاج مبتلا مى كنند را همچون سرطان دانسته است كه براى سلامتى بدن بايد غدد كشنده داخلى جراحى شده و از محيط بدن خارج گردد.
براى اينكه جامعه اسلامى سالم بماند بايد انسانهاى مشرك و ملحد از محيط آن جامه جراحى گردد همان طور كه سلامت بدن مبتلا به سرطان نياز به طبيبى حاذق دارد سالم سازى محيط جامعه هم نياز به رهبر و نيروى سالمى دارد تا در سايه رهبريهاى رهبران راستين الهى و جهاد رزمندگان جبهه هاى نبرد حق عليه باطل ، غدد سرطانى انسانهاى مشرك و ملحد كه سلامتى جامعه را به خطر انداخته اند تطهير شود.
د- حاكميت خداوند بر جهان - يكى ديگر از علل تشريع جهاد حاكميت خداوند بر جهان است كه در اين آيه شريفه بدان اشاره شده است : و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكوون الدين لله (45)؛ با كفار و مشركين بجنگيد و آنها را از پاى درآوريد تا اينكه در زمين فتنه نباشد و آئين حاكم بر جهان از آن خداوند باشد.
دو نكته از اين آيه استفاده مى شود:
الف - قتال با كفار تا رفع فتنه ادامه يابد كه اين مطلب مسلمى است ، زيرا در صورتى كه شرائط كلى آماده باشد جهاد با مشركين تا رفع فتنه ادامه دارد و در صورتى كه شرائط سياسى و نظامى و اقليمى آماده باشد جهاد واجب است گرچه مشروعيت آن بستگى به اذن معصوم دارد.
در زمان غيبت كه جهاد بر عامه مسلمين واجب نيست براى اين است كه شرائط جهاد از عده و عده و رهبريت امام معصوم آماده نيست ، بر فرض ‍ آماده بودن شرائط مذكور جهاد واجب مى شود، زيرا موضوع جهاد كفار و مشركين مى باشند كه آن هم به نوبه خود در عالم بشريت دوانده و جز جهاد به هيچ قدرتى قابل دفع نيست .
ب - حاكميت مطلقه دين بر جهان از ويژگيهايى است كه جز در سايه جهاد و از ميان برداشتن حاكميت شرك و الحاد امكان پذير نيست ، زيرا تنها راهى كه به وسيله آن مى توان دشمن را از سر راه حاكميت دين برداشت مساءله جهاد است كه به وسيله رزمندگان اسلام تحقق مى يابد.
به عبارت ديگر ثبات حاكميت مطلقه دين بستگى به رفع موانعى دارد كه بر سر راه دين و رشد آن ظاهر شده است و بايد آن را از سر راه برداشت ، لازمه رشد و شكوفايى دين به اين است كه مساءله كفر و الحاد به صورت بزرگترين مانع رشد دين بر سر راه آن قرار گرفته به واسطه جهاد با دشمنان خدا قلع و قعم شود و ظلم و فساد از بدنه جامعه برداشته تا قسط و عدل در جامعه بشرى راه يابد(46).
بر اساس آيه فوق ، گرچه در جنگ بدر حمله سپاه اسلام به سپاه مشركين در ظاهر جهت دستيابى به ثروت هنگفت و بى شمارى بود كه كاروان قريش به همراه داشت وليكن هدف اصلى اين بود كه ريشه ظلم و فساد از بدنه جامعه جزيرة العرب جراحى گردد و سپاهيان اسلام در اين نبرد نابرابر بتوانند اهرم قدرت مشركين قريش را از كار بيندازند.
در آن عصر منطقه شامات تجارت خارجى قريش به حساب مى آمد كه بر اساس آن تجارت هاى سنگينى را در اين منطقه انجام مى دادند و كالاهاى داخلى را كه از مصرف خودشان اضافه بود به بازارهاى خارجى عرضه مى كردند، و در اين راستا نبض اقتصادى جزيرة العرب را در دست داشتند.
آنان از ثروت زيادى برخوردار بودند، و براى هر جنگى كه به سويشان متوجه مى شد آمادگى كامل داشتند، نيروهاى رزمى قوى و كارآزموده اى را به طور دائم در اختيار داشتند و در سايه اين قدرت نظامى ، قدرت اقتصادى منطقه را نيز در دست گرفته بودند.
دولت جديد التاءسيس اسلامى كه به تازگى در منطقه يثرب پاگرفته بود به ظاهر از جنبه اقتصادى ضعيف بود، زيرا مهاجرينى كه به يثرب مهاجرت كرده بودند به ناچار از ثروت و كاشانه خود دست كشيده و به خاطر حفظ ايمان در يثرب سكونت گزيده بودند، ولى آنان با روحيه قوى كه از اسلام و احكام نورانى آن به دست آورده بودند به خوبى در برابر مشكلات گريبانگير اقتصادى دست و پنجه نرم مى كردند.
باطن قضيه اين بود كه خداوند مى خواست به دست توانمند سپاهيان اسلام ، مشركين قريش را از متن جهان برداشته و درسى فراموش نشدنى به آنها بياموزد به طورى كه در انديشه مقابله با اسلام نباشند، شاهد بر اين گفتار در ضمن آيه مذكور است كه مى فرمايد: يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع ذابر الكافرين (47)خداوند مى خواهد به واسطه كلمات خود احقاق حق نموده و عقبه كفار را قطع نمايد.
نابرده رنج گنج ميسر نمى شود
مزد آن گرفت كه جان برادر كه كار كرد
غرض اين است كه تا جنگ و جهاد نباشد غلبه حاصل نخواهد شد و در نتيجه غنائم به دست نمى آيد، آيه بعد هم اشاره به اين مطلب فوق دارد كه مى فرمايد: ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون (48)؛ بناى خداوندى در جنگ (بدر) اين است كه حق را محقق سازد و باطل را محو نمايد گرچه مشركين قريش بدان رضايت نداشته باشند.
در نتيجه خداوند مى خواهد در اين جنگ حكومت اسلامى را تثبيت نمايد گرچه اين مساءله بر مشركين خوشايند نيست ، زيرا نمى توانند باور كنند كه در سرزمين يثرب حكومت اسلامى ايجاد شدها است .
خلاصه علل تشريع جهاد در جنگ بدر:
الف - چون پيامبر و مسلمانان در مكه مورد ظلم و ستم مشركين قرار گرفته بودند، خداوند به آنان اجازه داد تا انتقام خود را از مشركين باز ستانند.
ب - در آغاز تشكيل حكومت اسلامى وضع اقتصادى مسلمانان - با توجه به مساءله مهاجرت - نابسامان بود كه به وسيله جنگ بدر و غلبه بر مشركين و دست يابى به ثروت قريش ترميم شد.
ج - اين جنگ براى ريشه كن كردن جرثومه هاى ظلم و فساد همچون ابوجهل ابولب و ابوسفيان و غيره آغاز گرديد.
د- اين جنگ جهت تثبيت پايه هاى حكومت اسلامى و در هم شكستن بت قدرت سران شرك و الحاد تشريع شد.

next page

fehrest page