كـلمـه ((شـعـار)) در اصـل ، عـبـارت بـوده اسـت از شـعـرهـا يـا نثرهائى كه در جنگ ها مى
خـوانـدنـد. افـراد كه در ميدان جنگ وارد مى شدند، هر دسته اى شعار بالخصوصى داشت .
جـنگها معمولا تن به تن بود. دو دسته كه با يكديگر مى جنگيدند، افراد مسلح ، همه خود
پوشيده ، همه زره پوشيده ، همه چكمه پوشيده ، همه شمشير به دست و همه سپر به دست
بـودنـد و صـورتـشان از پايين ، تقريبا تا بينى و از بالا تا روى ابرو پوشيده بود
بـه طـورى كـه هر مرد مبارزى فقط چشمهايش پيدا بود. اين بود كه در ميدان جنگ ، افراد،
كـمـتـر شناخته مى شدند...هر قومى و هر لشكرى يك شعار مخصوص به خود داشت ... اين
كار لااقل اين مقدار فايده داشت كه افراد لشكرها اشتباه نمى شدند و كسى همرزم خودش را
نمى كشت .
گـاهـى شـعارهائى كه مى دادند اندكى از اين هم روشنتر بود؛ به اين صورت كه آن مرد
مـبـارزى كه به ميدان مى رفت ، گذشته از اين كه شعار عمومى دسته خودش را تكرار مى
كرد، احيانا خودش را هم شخصا معرفى مى نمود...
از چـيـزهـائى كـه مـا در عاشورا زياد مى بينيم ، مسئله شعار است ، شعار ابا عبدالله عليه
السـلام ، اصـحـاب ابا عبدالله و خاندان ابا عبدالله . در اين شعارها، مخصوصا شعارهاى
خود ابا عبدالله ، گذشته از اين كه افراد خودشان را با يك رجز، با يك رباعى معرفى
مى كردند، گاهى جمله هايى مى گفتند كه طى آنها، نهضت خودشان را معرفى مى نمودند و
مسئله مهم اين است ...
ابـا عـبدالله عليه السلام در روز عاشورا شعارهاى زيادى داده است كه در آنها روح نهضت
خودش را مشخص كرده كه من براى چه مى جنگم ، چرا تسليم نمى شوم ، چرا آمده ام كه تا
آخـريـن قـطـره خـون خـودم را بريزم ؟ و متاءسفانه اين شعارها در ميان ما شيعيان فراموش
شـده و مـا شـعـارهـاى ديـگـرى بـه جاى آنها گذاشته ايم كه اين شعارها نمى تواند روح
نهضت ابا عبدالله عليه السلام را منعكس كند...
مـا در عاشورا دو نوع شعار مى بينيم . يك نوع شعارهائى است كه فقط معرف شخص است
و بيش از اين ، چيز ديگرى نيست . ولى شعارهاى ديگرى است كه علاوه بر معرفى شخص
، مـعـرف فـكـر هـم هـسـت ، مـعرف احساس است ، معرف نظر و ايده است ؛ و اينها را ما در روز
عاشورا زياد مى بينيم ؛ هر دو نوع شعار را مى بينيم ...
اشـعـارى كه ابا عبدالله در روز عاشورا خوانده اند، خيلى مختلف است ، با آهنگ هاى مختلف
سـروده شـده اسـت كـه بـعـضـى از آنها از خود ابا عبدالله و بقيه از ديگران است و ايشان
اسـتشهاد كرده اند، مثل اشعار معروف ((فروة بن مسيك )) كه سراپا حماسه است . يكى از
اشـعارى كه ابا عبدالله در روز عاشورا مى خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود، اين
شعر بود (مخصوصا يك مصراع آن ):
(( الموت اولى من ركوب العار
|
والعار اولى من دخول النار)) (212)
|
نـزد مـن ، مـرگ از نـنـگ ذلت و پستى بهتر و عزيزتر و محبوبتر است . اسم اين اشعار را
بـايـد گـذاشت شعار آزادى ، شعار عزت ، شعار شرافت . يعنى براى يك مسلمان واقعى ،
مـرگ ، هـمـيـشـه سـزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن . مردم دنيا! بدانيد اگر حسين
حاضر است كه تا آخرين قطره خون خود و جوانانش ريخته شود، براى چيست ؟ حسين در دامن
پيغمبر و على بزرگ شده است (تعبير از خودش است )، از پستان زهرا شير خورده است ...
شـعـارهـاى ابـا عـبـدالله ، شـعـار احـيـاى اسـلام اسـت ؛ ايـن اسـت كـه چـرا بـيـت
المـال مـسـلمـيـن را يـك عـده بـه خـودشـان اخـتـصـاص داده انـد؟ چـرا
حـلال خـدا را حـرام و حـرام خـدا را حـلال مـى كنند؟ چرا مردم را دو دسته كرده اند، مردمى كه
فقير فقير و دردمندند و مردمى كه از پرخورى نمى توانند از جايشان بلند شوند؟
چون (213) اين جمله ها با خون نوشته و ثبت شده است ارزش ديگرى دارد. به
علاوه ، از اين شعارها به روح حسينى و ماهيت نهضت حسينى مى توان پى برد.
1. جمله هاى خود ابا عبدالله :
(الف .(214)) (( الا و ان الدعى ابن الدعى قد ركز بين اثنتين بين السلة و
الذلة ، و هـيـهـات مـنـا الذلة يـاءبـى الله ذلك لنـا و رسـوله و المؤ منون و حجور طابت و
طهرت )) .(215)
(ب .(216)) (( الا تـرون ان الحـق لا
يـعـمـل بـه و ان البـاطـل لا يـتـنـاهـى عـنـه ليـرغـب المـؤ مـن فـى لقـاء الله مـحـقا))
.(217)
(ج .(218)) (( الناس عبيد الدنيا والدين لعق على السنتهم يحوطونه ما درت
معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون )) .(219)
(د.(220)) (( لا والله لا اعـطـيـكـم بـيـدى اعـطـاء
الذليل و لا افر فرار العبيد)) .(221)
(ه) (( هـيـهـات مـنـا الذلة ، الموت اولى من ركوب العار، لا ارى الموت الا ارى الموت الا
سعادة والحياة مع الظالمين الا برما)) .(222)
شـعـارهـائى (223) كـه اصـحـاب ابـا عبدالله مى دادند، شعارهاى عجيبى است .
حـادثـه كـربلا طورى وقوع پيدا كرده كه انسان فكر مى كند اصلا اين صحنه را عمدا آن
چنان ساخته اند كه هميشه فراموش نشدنى باشد. عجيب هم هست ! ابا عبدالله گاهى شعار
معرفى خودش را مى داد:
امضى على دين النبى )) (224)
|
شـعـارهـاى ايشان با آهنگهاى مختلف است . وقتى كه در ميدان جنگ تنها مى ايستاد، شعارهاى
بلند مى داد، شعارى را مى خواند كه با وزن طولانى بود:
(( انا بن على الطهر من آل هاشم
|
كفانى بهذا مفخرا حين افخر)) (225)
|
امـا وقـتـى كـه حـمـله مـى كـرد، شـعـارهـاى حـمـله اى مـى داد
مثل :
(( الموت اولى من ركوب العار
|
(والعار اولى من دخول النار)))
|
2. جمله على اكبر عليه السلام :(226)
(( اذا والله لا نبالى . الحرب قد بانت لها الحقائق ...
يا ابتاه هذا جدى رسول الله ...))
3. جمله قاسم بن الحسن عليه السلام :
(( الموت احلى عندى من العسل )) .
4. جمله ابى الفضل (العباس عليه السلام ):
(( يا نفس من بعد الحسين هونى
|
5. جمله مسلم بن عوسجه و جمله سعيد بن عبدالله حنفى و جمله بشر بن عمرو حضرمى ، (كه
بـراى اطـلاعـات بـيشتر) رجوع شود به ((بررسى تاريخ عاشورا)) (از مرحوم آيتى )
ص 133 (كه ) بحث نسبتا جالبى است .
پى آمدهاى قيام امام حسين عليه السلام
1. اولين طغيان عليه دستگاه اموى (227)
(امـام حسين عليه السلام ) شك نداشت كه با همين شهيد شدن پيروز شد. شك نكرد كه روز
عاشورا پايان اين است كه بايد هر چه دارد در راه خدا بدهد، يعنى پايان كشت است ، و از
روز عاشورا آغاز بهره بردارى از اين نهضت است . همان گونه كه همين طور هم شد. ما مى
بينيم كه كشته شدن حسين عليه السلام همان ، و پيدا شدن جنبشها و حركتها و همدردى ها و
هـمدلى ها و طغيانها عليه دستگاه اموى همان . اولين كسى كه اين كار را كرد، يك زن بود،
زن يـكـى از لشـكر كفار. در عصر عاشورا وقتى كه ديد لشكر مى خواهند به طرف خيمه
هـاى حـرم حـسـيـن بـن عـلى حـمـله كـنـند، دويد و چوب خيمه اى را برداشت و در جلوى خيمه ها
ايـسـتـاد، قـبـيـله بـكـر بـن وائل را صـدا زد: يـا آل بـكـر بـن
وائل ! قـبـيله من ! خويشاوندان من ! كجائيد؟ بيائيد! كار به اينجا كشيده است كه مى خواهند
لباس از تن حرم پيغمبر بكنند!(228)
2. قيام عبدالله بن حنظله (229)
(مردم مدينه ) روزى فهميدند يزيد چه كسى است و خلافت يزيد يعنى چه كه حسين بن على
كشته شده بود، بعد تكان خوردند كه چرا حسين بن على كشته شد؟!
يـك هـيـئت از اكـابـر مـردم مـديـنـه را كـه در راءسـشـان مـردى بـنـام ((عـبـدالله حـنـظـله
غـسيل الملائكة )) بود، به شام فرستادند. وقتى فاصله ميان مدينه و شام را طى كردند
و به دربار يزيد رفتند و مدتى در آنجا ماندند، تازه فهميدند قضيه از چه قرار است .
هـنـگـامـى كـه مـديـنـه برگشتند، از آنها پرسيدند چه ديديد؟ گفتند: همين قدر ما به شما
بـگـوئيـم كـه در مـدتى كه در شام بوديم ، مى گفتيم : خدا نكند كه از آسمان بر سر ما
سنگ ببارد! گفتند: چه خبر بود؟ گفتند: ما با خليفه اى روبرو شديم كه علنا شراب مى
خـورد، قمار مى كرد، سگ بازى و يوزبازى و ميمون بازى مى كرد، حتى با محارم خود هم
زنا مى كرد!!!
عـبـدالله بـن حنظله غسيل الملائكة هشت پسر داشت ، به مردم مدينه گفت : چه شما قيام كنيد،
چـه نـكـنـيـد مـن قـيـام مـى كـنـم ولو با اين هشت پسر خودم . همين طور هم شد، در ((قيام حره
))(230) عـليـه يـزيـد هـشـت پـسـرش را
قـبـل از خـودش فـرسـتـاد و شـهـيـد شـدنـد و بـعد خود اين مرد شهيد شد. عبدالله بن حنظله
غـسيل الملائكه ، دو يا سه سال پيش از اين كه ابا عبدالله از مدينه خارج شود و در هنگام
خـروج بـگـويـد: ((و عـلى الاسـلام السـلام اذ قـد بـليـت الامـة بـراع
مثل يزيد))...)) (231)
كـجـا بـود؟ آن روز آگـاه نـبـود. بـايـد حسين كشته بشود، جهان اسلام تكان بخورد، تازه
عـبـدالله بـن حـنـظـله غـسيل الملائكه و صدها نفر مثل او در مدينه و كوفه و در جاهاى ديگر
چشمشان باز شود و بگويند حسين عليه السلام حق داشت كه چنين حرفى زد!
3. تفكيك حساب خلفا از اسلام (232)
يـكـى از بـزرگـتـرين آثار قيام حسينى اين بود كه مجزا كرد بين قيام عليه خلفا و قيام
عـليـه اسـلام را. هـمان طورى كه قبلا گفتيم اگر امام حسين عليه يزيد قيام نمى كرد ممكن
بـود خـرابـكـاريـها و سوء سياست يزيد منجر به قيامى از طرف عناصرى بشود كه به
اسلام هم علاقه اى نداشتند. اكنون مى گوئيم اگر چه در تاريخ اسلام قيامهاى زيادى مى
بـيـنـيـم كـه عـليـه دسـتـگـاه خـلفـا اسـت و در عـيـن حـال جـنـبـه حـمـايـت از اسـلام را دارد
مـثل قيام ايرانيان عليه امويان ، ولى بايد دانست كه اين امام حسين بود كه اولين بار قيام
دسـتـه جـمـعـى مـسـلحـانـه عـليـه دستگاه خلافت كرد و او بود كه حساب اسلام را از حساب
مـتـصـديـان امـر جـدا كرد بلكه راه قيام عليه دستگاه را از نظر اسلامى باز كرد و قيام آن
حـضـرت نـمـونه و سرمشق ديگران قرار گرفت ، ديگر نقش خلفا به عنوان حاميان اسلام
باطل شد، اسلام در طرف مخالف قرار گرفت .
قبل از امام حسين هم قيامهائى فردى يا دسته جمعى انجام شد. آنها يا مسلحانه و فردى بود
يا جمعى و غير مسلحانه . ولى قيام و شورش دسته جمعى و مسلحانه را امام حسين آغاز كرد.
(قيام عليه عثمان نيز نوعى تفكيك بين اسلام و خلافت بود).
مـقـام خـلافـت در آن روز عالى ترين مقام روحانى و سياسى بود و چنانكه مى دانيم باز هم
تـا اندازه اى خلفاى عباسى مقام روحانى خود را حفظ كردند و كسى كه اين قسمت را براى
آخرين بار در هم شكست كه ديگر به پا نخاست ((خواجه نصيرالدين طوسى )) بود كه
از علماء بزرگ شيعه است . خواجه با هلاكو همكارى كرد براى اين كه دستگاه جبار خلافت
را از ميان بردارد. اما ((سعدى )) در مرثيه مقام خلافت مى گويد: