next page

fehrest page

back page

بـا تـلخـى بـايـد اعـتـراف كـنـيـم كـه رواج كـتـاب و روحـيـه كـتـابـخـوانـى در مـيـان مـلت عـزيـزمـا، كـه خـود يـكـى از مـشـعـل داران فـرهنگ و كتاب و معرفت در طول تاريخ پس از ظهور اسلام بوده است ، بسى كمتر از آن چيزى است كه از چنين ملتى انتظار مى رود، و اين پديده نيز مانند بيشتر پديده هاى ناگوار در كشور ما نتيجه فرمانروايى پادشاهان و فرمانروايان ظالم و فاسد و بى فرهنگ و بى سواد بر اين كشور در دويست سال گذشته است . در دورانى كه برخى ملتهاى ديگر به سوى دانش و پژوهش و معرفت روى آورده بودند، ملت كهن و با استعداد ما در زيـر سـلطه آن انسانهاى پليد و خودپرست و زورگو و نااهل ، از دانش و معرفت دور ماند و در دوره اخير كه حكومت دست نشانده و فاسد پهلوى همه كارها را برابر خواست بيگانگان و دشمنان اين ملت و به زيان اين ملت انجام مى داد، نه تنها تلاشى براى ترويج كتاب و كتابخوانى نشد، بلكه بـا ايـجـاد سـرگـرمـى هـاى نـاسـالم و دامن زدن به آتش غرايز جنسى در ميان جوانان ، اين ضرورت فورى و فوتى را هر چه بيشتر از ميدان ديد و تـوجـه مـردم بـيرون راندند و در يكى از بهترين دورانى هايى كه شرايط جهانى ، دگرگونيهاى اساسى در وضع نابسامان ملت ايران را بر مى تـافـت ، مـلت مـظـلوم مـا را از آن مـحروم ساختند و كار را به آنجا رساندند كه برابر گزارش هاى همان روزگار، در شهر تهران و برخى شهرهاى ديگر، شماره ميخانه ها بيش از شماره كتابخانه ها و كتابفروشى ها و يا چند برابر آنها بود. اكنون ملت ايران بايد عقب افتادگى ها را جبران كند. اينك فرصت بى نظيرى از حكومت دين و دانش بر ايران پديد آمده است كه بايد از آن در جهت اعتلاى فكر و فرهنگ اين كشور بهره جست .
امـروز كـتـابـخـوانـى و علم آموزى نه تنها يك وظيفه ملى كه يك واجب دينى است . از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان بايد احساس وظيفه كنند. اگر چه آنـگـاه كـه انـس بـا كـتـاب رواج يـابـد، كـتـابـخـوانـى نـه يـك تـكـليـف كـه يـك كـار شـيـريـن و يـك نـيـاز تـعـلل نـاپـذيـر و يـك وسـيـله بـراى آراسـتـن شـخـصـيـت خـويـشـتـن تـلقـى خـواهـد شـد، و نـه تـنـهـا جـوانـان كـه هـمـه نـسـل هـا و قـشـرهـا از سـر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد. لازم است آن روى اين سكه زرين نيز مورد توجه قرار گيرد. نويسندگان و مترجمان و فـراهـم آورنـدگـان كـتـاب ، ايـنـان كارى با ارزش و پاداشى بزرگ در كنار مسئوليتى سنگين دارند. در جامعه كتابخوان ، پديد آورندگان كتاب و عـرضـه كـنـنـده آن بـايد گرامى داشته شوند، و او نيز بايد كار خود را با عنايت به تاءثير و اهميت آن انجام دهد. غذاى فكر و روح ، بايد سالم و مقوى عرضه شود و آن كس كه جز اين عمل كند، خطا يا جنايتى بزرگتر از عرضه كننده مواد غذايى ناسالم يا بى مايه مرتكب شده است .
امـيـدوارم مـسـئولان عـزيـز در وزارت فـرهـنـگ و ارشـاد اسـلامـى و ديـگـر دسـت انـدركـاران گـرامـى تـوزيـع كـتـاب و تـسـهـيـل كـتاب و كتابخوانى با فرا رسيدن اين هفته ، روزى نو و كارى نو و اميدى نو درباره اين موضوع مهم و حياتى پديد آورند و ما در آينده اى نزديك نشانه هاى اين همه را پيش روى خود ببينيم .
كمك و توفيق الهى و توجه حضرت ولى عصر ارواحنا فداه را براى همه شما مسئلت مى نمايم .
4 دى ماه 1372
مصادف با يازدهم رجب المرجب 1414
سيدعلى خامنه اى
كتاب كودك و نوجوان
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند:
احفظوا بكتبكم فانكم سوف تحتاجون اليها(41)
كتابهايتان را حفظ كنيد زيرا كه نيازمند آنها خواهيد شد.
بـا عـنـايـت به فرمايش امام جعفر صادق (عليه السلام ) درباره اهميت حفظ و نگهدارى كتاب ، مى توان اهميت ويژه آن را در مكتب توحيد استنباط كرد كه جـامـعـه اسلامى بدون مطالعه كتب بى روح خواهد شد. به وجود آوردن فرهنگ مطالعه در جامعه مستلزم تدوين و اجراى برنامه هايى است كه عادت به مطالعه را رونق بخشد.
عـادت ، شكلى از الگوهاى رفتارى است كه در روند اجتماعى شدن فرد به وجود مى آيد. پس براى رسيدن به شرايط مطلوب چاره اى جز به وجود آوردن عادت كتابخوانى از دوران كودكى در انسانها نداريم .
برخى را گمان بر اين است كه عادت به مطالعه خصلتى ذاتى است ، در حاليكه يك امر اكتسابى است ، يعنى همانطورى كه كودك خواندن ، نوشتن و حـسـاب كـردن را يـاد مـى گـيـرد، مـطـالعـه را نـيـز يـاد مـى گـيـرد و در ايـن دوره اسـت كـه مـوضـع اسـاسـى شـخـص در مـقـابـل كـتـاب شـكـل مى گيرد. پس بايد مطالعه را به كودكان و نوجوانان آموخت و آنها را به مطالعه عادت داد. اگر در خانواده اى پدر و مادر كتاب بـخـوانند و عادت به مطالعه داشته باشند، كودكان نيز خيلى زود با كتاب آشنا مى شوند و به تقليد از والدين خود، كتاب را در دست مى گيرند و سـپـس بـا ديـدن كـتابهاى تصويرى به سوى كتاب جلب مى شوند. اين شكل آموزش بايد به مقتضاى طى دوران كودكى و رسيدن به سن نوجوانى تـغـيـيـر كـنـد، كما اينكه وقتى كودك وارد مدرسه مى شوند، مسئوليت تربيت و عادت دادن او به مطالعه و كتابخوانى يك برنامه ريزى سازماندهى شده را اقتضا مى كند. مدرسه نهادى است كه در مقطع تحصيل كودكان ، عهده دار اين وظيفه است . معلمان مدرسه براى تشويق و ماءنوس كردن كودكان بـه كـتاب و كتابخوانى و جلوگيرى از كتابزدگى كودكان و نوجوانان مى توانند به فراخور استعداد دانش آموزان ، كتابهايى را براى آگاهى و مـهـارت در زمينه دروس گوناگون به كودكان معرفى كنند. همچنين ضرورت ترويج فرهنگ كتابخوانى در ميان كودكان و نوجوانان سيستم آموزشى كشور را ملزم مى كند كه ساعات انشاى مدارس را پربارتر برگزار كرده و در برنامه هاى درسى ساعاتى را مخصوص مطالعه كتاب قرار دهند.
شهادت دانش آموز بسيجى محمد حسين فهميده : روز بسيج دانش آموزى : 8 آبان
رهـبـر مـا آن طـفـل دوازده سـاله اى اسـت كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجك ، خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.(42)
امام خمينى (ره )
شـهـيـد فـهـمـيده يكى از هزاران نونهال ، و دانش آموز بسيجى كشور است كه با نثار خون خود بر طراوت و سرخى خون شهداى انقلاب اسلامى و جنگ تـحـمـيـلى افـزود. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانـى خـود را در حـالى سـپـرى كـرد كـه هـر روز آن هـمـراه حـادثـه اى بـود كـه در شـكـل گـيـرى شـخـصـيـت او مـؤ ثـر واقـع مـى شـد. او بـا سـرمـايـه عـظـيـمـى از فـهـم و درك انـقـلابـى و اسـلامـى بـه دنبال طوفان حوادث انقلاب ، وارد جنگ شد و با وجود سن كم ، خود را به خونين شهر قهرمان رسانيد و با اقدامى آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهيدان زنده تاريخ ثبت كرد.
از آنـجـا كـه ايـن دانـش آمـوز رزمـنـده بـسـيـجـى ، بـا ايـمـان و بـيـنـش عـمـيـق و اسـتـوار در جـنـگ بـا دشـمـن پـيـش قـدم ، و بـا نـيل به شهادت ، درس شجاعت فداكارى و مقاومت را به همه بسيجيان و امت حزب الله آموخت ، امام بزرگوارمان از اين نوجوان 12 ساله به عنوان رهبر ياد فرموده و بدين گونه نام و ياد او منشاء حماسه هاى بزرگ شده و تحول عظيمى در شيوه هاى دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ايجاد كرد و راه پـيـروزى و سـرافـرازى را يـكـى پـس از ديـگرى ، هموار ساخت . امروز شهيد فهميده بحق الگوى شايسته اى براى دانش آموزان بسيجى و جوانان و نـوجـوانـان كـشـور مـى بـاشـد و يـاد آورى ايـن حـمـاسـه مى تواند ياد آور دوران دفاع مقدس و ارزشهاى والاى آن زمان باشد. رهبر معظم انقلاب ، مى فرمايند:(43)
زنده نگهداشتن ياد حادثه شهادت دانش آموز بسيجى ، شهيد فهميده از اصالتهاى دفاع مقدس مى باشد.
وى فـرزنـد مـحـمـد تـقـى است كه ، در خانواده اى مذهبى در يكى از روزهاى بهارى ارديبهشت ماه 1346 (مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قيام در خـانه اى محقر و كوچك در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران كودكى را همراه ساير فرزندان خانواده و در كنار برادرش داود كه وى نيز سه سـال بـعـد از شـهـادت مـحـمـد حسين به فوز شهادت نايل آمد، با صفا و صميميت و در زير سايه محبت و توجه پدر و مادرى مهربان ، سپرى كرد. در سـال 1352، بـه مـدرسـه رفـت و كـلاس اول تـا چـهـارم ابـتـدايـى را بـا يـك مـعـلم روحـانـى طـى كـرد. سـال پـنـجـم ابـتـدايـى و اول و دوم راهـنـمـايـى را به دليل انتقال خانواده اش به كرج در دو مدرسه در اين شهر گذراند. در همين دوران بود كه به واسطه حوادث انقلاب ، روح وى نيز مانند ميليونها جوان و نوجوان ديگر كشور، دچار تحولات عظيمى گرديد. شخصيت او با داشتن خانواده اى متدين و مـذهـبـى و شـرايـط خـاص شـهـر مـقـدس قـم و نـيـز زمـيـنـه مـسـاعـد روحـى بـه گـونـه اى شكل گرفت كه سرشار از دين و فرهنگ غنى اسلامى بود. مقام معظم رهبرى در ديدار با خانواده او به اين مطلب اشاره كرده و در رابطه با فداكارى و شجاعت او فرمودند:(44)
((بروز چنين حوادثى كه از تربيت صحيح و اصالتهاى خانوادگى است ، صرفا در محيطهاى اسلامى جلوه گرى و نور افشانى مى كند.))
از عـوامـل مـهـم ديـگـر در شـكـل گـيـرى شـخـصـيـت او، نـوارهـا و اعـلامـيـه هـاى امـام (ره ) بـود كـه قبل از انقلاب به دست او مى رسيد.
شـهـيـد فـهميده نوجوانى خوش بر خورد، شجاع ، فعال ، كوشا و به مطالعه علاقه زيادى داشت و با وجود اينكه به سن تكليف نرسيده بود، نماز مـى خـوانـد و احـترام خاصى براى والدينش قايل بود و هر گز به آنها بى احترامى نمى كرد. شيفته و عاشق امام (ره ) بود و با تمام وجود سعى در اجـراى فـرامين امام (ره ) داشت . او مى گفت : ((امام هر چه اراده كند همان را انجام خواهم داد و من تسليم او هستم .)) هنگام ورود امام (ره ) به ايران به دليل مصدوم بودن ، موفق به زيارت امام (ره ) نگرديد، اما پس از بهبودى در اولين فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به ديدار شد.
عزيمت به سوى جهاد
فهميده دوازده ساله بود كه حوادث كردستان اتفاق افتاد.
او كـه عـشـق انـقـلاب و امـام (ره ) را در سـر داشـت ، خـود را بـه كـردسـتـان رسـانـد ولى بـه دليـل كـمـى سـن ، بـرادران كميته او را باز مى گردانند و در صدد بر مى آيند كه در حضور مادرش از او تعهد بگيرند كه ديگر از شهرستان كرج خارج نشود. ولى او رضايت نمى دهد و خطاب به آنان مى گويد كه خودتان را زحمت ندهيد. اگر امام بگويد، به هر كجا كه باشد، آماده رفتن هستم . من بايد به مملكت خدمت كنم و اضافه مى كند: ((من نمى نويسم و اگر بنويسم حرفى دروغ زده ام .)) حتى با تهديد به زندان حاضر نمى شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا مى گيرند.
در هـمـان روزهـاى نـخـسـت جـنـگ تـحـميلى محمد حسين تصميم مى گيرد كه به جبهه برود و با متجاوزان بعثى بجنگد. زمزمه رفتن را در خانواده و بين دوسـتـانـش مى افكند. در يكى از بيمارستانهاى كرج خود را به يكى از دوستانش كه بسترى بود، مى رساند و با او خداحافظى مى كند و از جبهه و جنگ و حفظ انقلاب براى او مى گويد و تكليف الهى خود را گوشزد مى كند.
يـك روز كـه بـه بـهـانـه خـريـد نـان از مـنـزل خـارج شـده بـود، مـبـلغ 50 تـومـان را بـه دوسـتـش مـى دهـد و از او مـى خـواهد كه نان را بخرد و به منزل آنها ببرد و تصميم خود را براى رفتن به خوزستان به او مى گويد و از وى مى خواهد كه تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع كند. دوست او يكى دو روز بعد خبر را چنينى مى دهد كه :
((من رفتم جبه نگران من نباشيد.))
در تـهـران يـكـى از بـرادران پـاسـدار كـمـيـتـه مـتـوجـه تـصـمـيـم او شـده و بـا تـوجـه بـه سـن و سـال كـم او با وى صحبت و سعى مى كند او را از تصميم خويش ‍ منصرف نمايد، اما موفق نمى شود. شهيد فهيمده كه در عزم خود راسخ بود ، خود را بـه شـهرهاى جنوب كشور مى رسند و هر چه تلاش مى كند كه همراه گروه يا دسته اى كه عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود، موفق نمى شود تا با گـروهـى از دانـشـجويان انقلابى دانشكده افسرى بر خورد كرده و به نزد فرمانده آنان مى رود و از او مى خواهد كه وى را با خود ببرند. فرمانده امـتـنـاع مى كند، اما شهيد فهيمده آنقدر اصرار مى كند تا فرمانده را متقاعد مى كند كه براى كه پيش مى آيد حسين پيشقدم شده و استعداد و قابليت خود را در همه كارها نشان مى دهد و به دليل همين چابكى و زرنگى و كوچكى قدش ‍ به ((حسين ريزه )) مشهور مى شود.
در هـمـيـن مـدت كـوتـاه حـضـور در خـرمـشـهـر بـا دوسـتـى كـه در آنـجا پيدا كرده بود ، يعنى محمد رضا شمس ، هر دو مجروح مى شوند و آن دو را به بـيـمـارسـتـان مـنـتـقـل مـى كـنـنـد و على رغم مخالفت فرمانده آن گروه ، و با حالت مجروحيت ، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر مى گردد. در حين بـرخـورد بـا فـرمانده و پس از ممانعت وى از حضور در خط مقدم ، چشمان حسين پر از اشك شده و رگهاى گردنش متورم و با ناراحتى به فرمانده مى گويد:
((من به شما ثابت مى كنم كه مى توانم به خط بروم و لياقت آن را دارم .))
او بـراى اثـبـات ليـاقـت خـود يـك بـار بـه تـنهايى به ميان عراقيها رفته و لباس و اسلحه اى از عراقيها بدست مى آورد، و در هيئت يك عراقى به نـيـروهـاى خـودى نـزديـك مـى شـود، بـطـورى كـه رزمـنـدگـان مـشـاهـده مـى كـنـنـد كـه يـك عـراقـى كـوچـك بـه طـرف آنـان در حـال حـركـت است ! مى خواهند به طرف او شليك كنند، كه يكى از آنان مى گويد صبر كنيد با پاى خودش بيايد تا اسيرش كنيم . هنگامى كه نزديك مـى شـود، مـى بـيـنـند حسين است كه در عمل خواسته ثابت كند كه مى تواند با دست خالى هم با عراقيها بجنگد و شهامت و لياقت حضور در خط مقدم را دارد.
مسئول گروه كه به توانمندى و توانايى و اراده پولادين حسين براى رزم در جبهه اعتماد و اطمينان پيدا مى كند، به او اجازه ماندن در جبهه را مى دهد.
كيفيت شهادت
از آن پس او به اتفاق دوست شهيدش محمد رضا شمس ، در يك سنگر قرار داشتند تا در هجوم عراقيها به خرمشهر محاصره مى شوند.
مـحـمـد رضـا شـمس دوست و همسنگر حسين زخمى مى شود و حين با سختى و زحمت زياد او را به پشت خط مى رساند و به جايگاه قبلى خود برگشته و مـشـاهـده مـى كـنـد كـه تـانـكـهـاى عـراقـى (ظـاهـرا 5 دسـتـگـاه تـانـك ) بـه طـرف رزمـنـدگـان اسـلام هـجـوم آورده و در صـدد مـحـاصـره و قتل عام آنها هستند.
حـسـيـن در حـالى كـه تعدادى نارنجك به كمرش بسته و در دستش گرفته به طرف تانكها حركت مى كند. تيرى به پاى او مى خورد و از ناحيه پا مـجروح مى شود. اما نمى تواند از اراده محكم و عزم پولادين او جلوگيرى نمايد. بدون هيچ دغدغه و ترديدى تصميم خود را عملى مى كند و از لابلاى امـواج تـيـر كـه از هر سو به طرف او مى آمد، خود را به تانك پيشرو رسانيده و با استفاده از نارنجك ، موفق مى شود تانك را منفجر كند و خود نيز تكه تكه مى شود. تانك كه منفجر مى شود، دشمن گمان ميكند حمله اى صورت گرفته و روحيه خود را مى بازد و با سرعت هر چه تمامتر تانكها را رهـا كـرده و فـرار مـى كـنـد. در نـتـيـجـه ، حـلقـه مـحاصره شكسته شده و پس از مدتى نيروهاى كمكى هم سر مى رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاكسازى مى كنند.
خبر شهادت حسين فهميده
صداى جمهورى اسلامى با قطع برنامه هاى خود اعلام مى كند كه نوجوانى دوازده ساله با فداكارى زير تانك عراقى رفته آن را منفجر كرده و خود وى نيز به شهادت رسيده است . امام (ره ) در پيامى كه بمناسبت دومين سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى صادر مى كنند جملات معروف خود را پيرامون او مى فرمايند:(45)
رهبر ما آن طفل دوازده ساله اى است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است ، با نارنجك ، خود را زير تانك دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.
بـه اين ترتيب و با اين كلمات ، حسين و فداكارى و شجاعت او جاودانه مى شود. بقاياى پيكر او در بهشت زهرا، قطعه 24، رديف 44، شماره 11، به خاك سپرده مى شود.
شهر پرواز محمد حسين فهميده
سـيد شهيدان اهل قلم ، حاج مرتضى آوينى ، در قسمتى از برنامه پنجم روايت فتح با نام "شهرى در آسمان " شهادت محمد حسين فهميده را اين گونه زيبا ترسيم مى كند:(46)
((خـرمـشـهـر، از هـمـان آغـاز خـونين شهر شده بود. خرمشهر خونين شهر شده بود. آيا طلعت را جز از منظر اين آفاق مى توان نگريست ؟ آنان در غربت جـنـگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيكرهايشان / شيطان تكه تكه شد و به آب و باد و خاك و آتش پيوست . اما... راز خون آشكار شد. راز خون را جز شهدا در نمى يابند. گردش خون در رگهاى زندگى شيرين است . اما ريختن آن در پاى محبوب ، شيرين تر است .
... شايستگان آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ جايى براى ماندن ندارد. شايستگان جاودانانند. حكمرانان جزاير سر سبز اقيانوس بى انتهاى نور كه پرتوى از آن همه كهكشان آسمان دوم را روشنى بخشيده است .))
شهيد آيه الله سيد محمد على قاضى طباطبايى : 10 آبان 1358
سيد محمد على قاضى ، فرزند حاج ميرزا باقر، در سال 1333 قمرى /1293 شمسى در تبريز متولد شد. تحصيلات مقدماتى علوم دينى را از والد مـاجـد خـود و عـمـوى گـرامـش ، مـيـرزا اسـد الله ، در مـدرسـه طـالبـيـه تـبـريـز فـراگـرفـت . در سـال 1357 قـمـرى /1316 شـمـسـى هـنـگـام قـيام مردم تبريز به اتفاق پدرش ، به خاطر مبارزه ، به تهران تبعيد گرديد و پس از چند ماه توقف اجبارى در تهران و رى ، به تبريز بازگشت .
در سال 1318 شمسى براى ادامه تحصيل به حوزه علميه قم مشرف گرديد و از محضر آيات عظام ، گلپايگانى ، حجت ، صدر، بروجردى ، و امام (ره ) كسب فيض كرد. در سال 1328 شمسى راهى نجف شد و در درس آيات عظام ، حكيم ، عبد الحسين رشتى ، ميرزا باقر زنجانى ، بجنوردى و علامه مجمد حـسين كاشف الغطاء شركت و بهره هاى شايانى برد و در سال 1331 شمسى مجددا به تبريز مراجعت نمود. آيه الله قاضى در دوران مرجعيت و زعامت حضرت امام (ره ) نماينده تام الاختيار معظم له بودند، از اين رو مسئوليت سنگينى را بر عهده داشتند.
بـا شـروع نـهـضـت اسـلامـى در سـال 1341 شـمـسـى ، مـبـارزات او عـليـه رژيـم پـهـلوى اوج گـرفـت و رژيـم ، شـهـيـد قـاضـى را در زنـدان قزل قلعه زندانى كرد و سپس به شهرهاى بافت و كرمان و زنجان تبعيد نمود و همچنين مدت سه ماه به سبب فشارها و ضربات روحى و جسمى ، در يـكـى از بـيـمـارسـتـانـهـاى تـهـران بـسـتـرى شـد. بـعـد از خـارج شـدن از بـيـمـارسـتـان بـه عـراق تـبـعـيـد و يـك سال در آن جا بسر برد، بعد از يك سال به ايران بازگشت و به هدايت مردم ، روشنگرى و تبليغ اسلام پرداخت .
آثار شهيد
از شهيد قاضى آثار بسيارى به جا مانده است . از جمله كتابهاى تحقيقى و عالمانه اى كه از ايشان به چاپ رسيده است .
1- تحقيق روز اربعين
2- تعليقات بر انوار النعمانيه (4جلد)
3- اضافات و تعليقات بر كتاب انيس الموحدين نراقى
هـمـچـنـين ايشان تفسير طبرسى را تصحيح و برايش مقدمه و شرح نوشته است . مرحوم شهيد قاضى داراى طبع شعر هم بود، از جمله اشعار ايشان اين دوبيت مى باشد:
چهل سال بيش با خرد و هوش زيستم آخر نيافتم به حقيقت كه چيستم
عاقل زهست گويد و عارف ز نيستى من در ميان آب و گل هست و نيستم
نحوه شهادت
قـاضـى طـبـاطـبـايـى در دهـم آبـان 1358 شـمـسى ، مصادف با عيد سعيد قربان ، نماز عيد را اقامه و در خطبه نماز مى گويد كه ((مرا تهديد به قتل مى كنند، من از شهادت نمى ترسم و آماده ام و از خدا مى خواهم .))
در هـمان روز، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در راه مراجعت به منزل توسط منافقين در خيابان مورد اصابت گلوله هاى ناجوانمردانه قرار مى گيرد. جـسـد غـرق در خـون ايـشـان به بيمارستان منتقل مى گردد. اما مداواى پزشكان مؤ ثر واقع نمى شود و به آرزوى ديرينه خود كه همان شهادت در راه اسلام باشد، نايل مى گردد.
آيه الله قاضى پس از شهادت استاد مطهرى بارها گفته بودند:
((اى كاش من هم مثل استاد مطهرى روزى شربت شهادت بنوشم .))
همكارى با شهيد محراب آيه الله مدنى
در اوايـل پيروزى انقلاب ، در آذربايجان ، بويژه تبريز، تراكم كار و فعاليت زياد بود و گروههاى منحرف سعى در ايجاد تفرقه بين مردم غيور آذربايجان داشتند. از اين رو امام خمينى (ره ) آيه الله شهيد مدنى را بعنوان همكارى و كمك به آيه الله قاضى به تبريز فرستادند. شهيد قاضى قـبـل از آنـكـه شـهـيـد مـدنـى وارد ايـن شـهـر بـشـونـد اعـلامـيـه داد كـه ((بـرادرم آيـه الله مـدنـى وارد منزل اين جانب مى گردد.))
پـس از حـضـور آيه الله مدنى در تبريز اشخاص مغرضى شب و روز فعاليت مى كردند تا بين آن دو بزرگوار فاصله بيندازند، ولى آن دو شهيد آنقدر با هم خوب و صميمى بودند و در خط امام (ره ) حركت مى كردند كه دشمنان از فعاليتهاى خود طرفى نبستند و سرانجام ماءيوس و نااميد شدند.
درسى از عاشورا
شـهـيـد آيـه الله قـاضـى طـبـاطـبـايـى در رابـطـه بـا نـمـاز ظـهـر حـضـرت سـيد الشهداء (عليه السلام ) مطالبى را بيان داشته اند كه اهميت نماز اول وقت را مى رساند. در تفسيرى كه ايشان از نماز ظهر امام حسين (عليه السلام ) نموده ، آمده است ((سيد مظلومان در آن موقع كه شمشيرهاى دشمن از هـر طـرف از غـلاف كـشـيـده شـده و تـيـرهـا مـثـل قـطـرات بـاران او را هـدف قـرار داده بـود، نـمـاز را در اول وقـت تـرك نفرموده و با جماعت ادا فرمود... (عزاداران ) اگر واقعا علاقه مند به آن حضرت هستند و محبت به آن بزرگوار دارند و مى خواهند تبعيت از سـيـد مـظـلومان كنند و در دين خودشان از روى فهم و عقل قدم بر مى دارند، بايد بدانند كه سيد الشهداء (عليه السلام ) روز عاشورا، در آن موقع گـرماى هوا و تشنه لب و هجوم دشمن كه لشكر كفر و ضلالت براى از بين بردن آن حضرت و ياران باوفايش جمع شده بودند، نماز را فراموش نـكـرد و بـر كـسـى كـه عـرض كـرد: يـا بـن رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله وسلم ) وقت نماز است ، و با اينكه آن شخص تذكر دهنده از شهداى كـربـلاسـت فـرمـوده : ((نـمـاز را بـه يـاد آوردى ، خـدا تـو را از نـمـازگـزاران قـرار بـدهـد)) نـفـرمـوده خدا تو را از شهدا قرار بدهد. پس مقام نـمـازگـزاران واقعى مقامى است كه آن حضرت دعا مى كند كه آن شخص را كه از شهداى كربلاست خداوند از نمازگزاران دهد و از فرمايش امام (عليه السلام ) عظمت و اهميت نماز واضح و نمايان است .))
پيام امام خمينى (ره ) به مناسبت شهادت آيه الله قاضى طباطبايى (47)
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون
با كمال تاءسف ضايعه ناگوار شهادت عالم مجاهد، حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمد على قاضى طباطبايى - رحمه الله عليه - را به عموم مـسـلمـانـان مـتـعـهـد و عـلمـاى اعـلام مـجـاهـد و مـردم غـيـور مـجـاهـد آذربـايـجـان خـصـوص بـازمـانـدگـان ايـن شـهـيـد سـعـيـد تـسـليـت عـرض و از خداوند متعال صبر انقلابى براى مجاهدين راه حق و اسلام خواستارم .
ملت عزيز برومند ايران و آذربايجان غيرتمند عزيز بايد در اين مصيبتهاى بزرگ كه نشانه شكست حتمى دشمنان اسلام و كشور و عجز و ناتوانى و خـودبـاخـتگى آنان است ، هر چه بيشتر مصمم و در راه هدف اعلاى اسلام و قرآن مجيد بر مجاهدت خود افزوده و از پاى ننشينند تا احقاق حق مستضعفين از جباران زمان بنمايند.
عـزيـزان مـن ! در انـقـلابـى كـه ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگرى آنان را از كشور بزرگ بسته است ، اين ضايعات و ضايعات بالاتر اجـتـنـاب نـاپـذيـر اسـت . مـا بـايـد از كـنـار ايـن وقـايـع بـا تـصـمـيـم و عـزم و خـونـسـردى بـگـذريـم و بـه راه خـود كـه راه جـهـاد فـى سبيل الله است ، ادامه دهيم .
شهادت در راه خداوند، زندگى افتخارى آميز ابدى و چراغ هدايت براى ملتهاست .
ملتهاى مسلمان از فداكارى مجاهدين ما در راه استقلال و آزادى و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرند و با پيوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشكنند. به پيش به سوى آزادگى و زندگى انسانى بروند.
از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمين و رحمت و مغفرت براى شهداى راه حق و شهيد سعيد طباطبايى خواستارم .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تبعيد امام خمينى (ره ): 13 آبان 1343
در سـال 1166 شـمـسـى ، كـه جورج واشينگتن به عنوان اولين رئيس جمهور آمريكا انتخاب شد، در ايران كريم خان زند سر سلسله زنديه حكومت مى كـرد. از آن سـال تـا 1262، يـعـنـى نـزديـك بـه يـك قـرن ، هـيـچ رابـطـه سـيـاسـى مـيـان دو كـشـور وجـود نـداشـت . از سـال 1262 در آغـاز حـكـومـت "بـنـجامين هاريسون " بيست و سومين رئيس جمهور آمريكا، با ورود اولين سفير آمريكا به ايران ، روابط سياسى ميان دو كـشـور آغـاز شـد. پـنـج سـال بـعـد دوران حـكـومـت "گـروور كـلولانـد"، حـاج حـسـيـنـقـلى خـان مـعـتـمـد الوزرا كـه بـعـدهـا بـه دليـل سـر سـپـردگـى بـه سياست آمريكاييها حاج واشنگتن لقب گرفت ،به عنوان اولين سفير ايران به آمريكا رفت . در اين زمان ناصر الدين شاه قاجار بر ايران حكومت مى كرد.
در روابـط ايـران و آمـريـكـا تـا سـال 1289، واقـعـه مـهـمـى بـه چـشـم نـمـى خـورد. در ايـن سـال دولت قاجار براى نخستين بار از دولت آمريكا تحت رياست جمهورى "ويليام هاوارد تافت " در خواست اعزام يك هياءت مستشارى در امور اقتصادى و مـالى بـه ايـران كـرد. چـنـد مـاه بـعـد هـيـاءتـى بـه ريـاسـت مـورگـان شـوسـتـر وارد ايـران شـد، امـا فـعـاليـت او در ايـران بـيـش از 8 مـاه بـه طـول نـيـانـجـامـيـد و سـرانـجام با كارشكنى و مخالفت روسها و انگليسيها كه دوران خوش امتياز طلبى ها و باج خواهى هاى خود از دولت قاجار را مى گذراندند ، در اوايل سال 1291، ايران را ترك كرد.
پـس از جـنـگ جـهـانـى اول و كـودتـاى رضـاخـان ، آمـريـكـايـيـهـا بـار ديـگـر در صـحـنـه سـيـاسـت و اقـتـصـاد ايـران ظـاهـر شـدنـد. اعـطـاى امتياز نفت شـمـال ايـران بـه يـك شـركـت آمـريـكـايـى بـا تـحـريـكـات روس و انـگـليـس و قـتـل "مـاژور ايـمـبـرى " كـنـسـول آمـريـكـا در تـهـران مـنـتـفـى شـد و دكـتـر "مـيـلسـپـو" آمـريـكـايـى كـه بـراى اداره امـور مـاليـه ايـران اسـتـخـدام گـرديـد، پـس از چـنـد سال به علت محدود شدن اختياراتش ، ايران را ترك كرد.

next page

fehrest page

back page