next page

fehrest page

back page

اولا: آنكه عهده دار اين منصب خطير مى گردد بايستى داراى صفات والا و صلاحيتهاى لازمه باشد كه از آن جمله مى توان مورد زير را ياد كرد:
الف - احاطه و تسلط كامل بر احكام دين و امور مذهب تا آنكه عملكرد سياسى او بر مبناى آن باشد.
ب - آگاهى به امور ادارى كه مورد نياز امت است .
ج - شناخت كامل نسبت به شيوه هايى كه موجب رشد و شكوفايى اقتصاد امت مى گردد.
د - از خود گذشتگى و همه را به يك چشم ديدن و تفاوت نگذاشتن ميان امت . اميرالمؤ منين پيشاهنگ عدالت اجتماعى در زمين ، با فرزندان خود، نوادگان پيامبر اكرم ، امام حسن و امام حسين همچون ديگر فرزندان جامعه اسلامى رفتار مى كرد و آنان را بيش از ديگران از بهره هاى دنيوى برخوردار نمى ساخت .
ه - - شجاعت در اجراى برنامه هاى اسلامى كه با منافع سودجويان ، فرصت طلبان و آزمندان ناسازگار است .
و - ملكه تقوا و ايمان استوارى كه امام را از ارتكاب هر گناهى باز دارد.
ثانيا: وظايف و مسؤ وليتهايى كه بر دوش امام قرار دارند عبارتند از:
الف - نشر و گسترش ايمان به خدا كه امنيت و نيكى بر آن استوار است ، جز ايمان به خدا هيچ چيز مانع تجاوز افراد به يكديگر نمى گردد و تنها نگهبان درونى هر كس همين اعتقاد بنيادى است .
ب - گسترش در جهت رشد و توسعه اقتصاد عمومى تا آنكه امت از نكبت فقر و تهيدستى نجات يابد و از پيامدهاى شوم آن در امان باشد.
د - ايجاد و تثبيت امنيت و آرامش براى تمامى افراد جامعه .
ه - - از بين بردن هر گونه تبعيض نژادى و ديگر عواملى كه موجب اختلاف ، دوگانگى و از هم پاشيدگى جامعه مى شود.
و - ايجاد جامعه اى بالنده كه محبت ، برادرى و همدلى بر آن حاكم است .
ز - افزايش آزاديهاى عمومى براى افراد جامعه يعنى : آزادى عقيده ، گفتار و كردار؛ زيرا اين گونه آزاديها از مهمترين حقوق ملى مردم است كه ايجاد و افزايش آنها براى مردم بر امام واجب است .
ح - تحقق بخشيدن به انديشه برابرى عادلانه در ميان مردم جامعه و از بين بردن هر گونه پارتى بازى و نورچشمى گرى كه موجب فريب و نكوهش ، ميان فرزندان امت مى گردد.
اينها پاره اى از وظايف و مسؤ وليتهاى امام است كه اجرا و تحقق بخشيدن به آنها از او انتظار مى رود.
ثالثا: شيعيان به امامان اهل بيت اعتقاد دارند و آن را بخش مهمى از زندگى عقيدتى خود مى دانند به دلايل زير:
1- نصوص و روايات متواترى از پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - بر لزوم تبعيت از اهل بيت و يگانگى آنان با قرآن - كه كمترين غبار باطل بر دامن آن نمى نشيند - روايت شده است . حضرت ختمى مرتبت - صلى اللّه عليه و آله - فرمودند:
((انى تارك فيكم ، ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى احد هما اعظم من الآخر: كتاب اللّه ؛ حبل ممدود من السماء الى الارض ، و عترتى اهل بيتى و لن يفترتا حتى يردا على الحوض ، فانظروا كيف تخلفونى فيهما))(55).
((من دو چيز گرانبها در ميان شما بجا گذارده ام و تا هنگامى كه بدانها متصل هستيد و آنها را حفظ كرده ايد گمراه نخواهيد شد يكى از ديگرى والاتر است ((كتاب خدا)) ريسمانى از آسمان به زمين (كه شما را به ساحت الهى پيوند مى دهد) و ((خاندانم )) اهل بيتم . و اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا آنكه روز قيامت كنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگريد كه حق مرا چگونه در اين دو رعايت مى كنيد)).
اين حديث با صراحت امامت و رهبرى را از آن خاندان عصمت و طهارت مى داند و آنان را از هر گناه و لغزشى معصوم مى شمارد زيرا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله - آنان را هم پيمان كتاب و هم عرض آن معرفى مى كند. در نتيجه هر انحرافى از آنان در حقيقت دور شدن از كتاب خدا و پشت كردن به آن است .
همچنين پيامبر اكرم آشكارا مى گويد اين دو حجت الهى هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آنكه بر حضرت در كنار حوض (كوثر) وارد گردند. و باز پيامبر اكرم مى فرمايد:
((انما مثل اهل بيتى فيكم كسفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها فرق ، وانما مثل اهل بيتى فيكم مثل باب حطة فى بنى اسرائيل من دخله غفرله ...))(56)
((خاندان من در ميان شما چون كشتى نوح است كه هر كسى سوار آن شود نجات مى يابد و هر كه از آن رو گرداند غرق مى شود و اهل بيتم در ميان شما مانند در ((حطه )) براى بنى اسرائيل است كه هر كس از آن بگذارد آمرزيده مى شود...)).
در اين حديث شريف دعوتى است الزام آور به تمسك به خاندان عصمت وطهارت زيرا اين خاندان ضامن سلامت و نجات ما هستند و هر گونه دورى از آنان گمراهى و تباهى به دنبال دارد.
امام عبدالحسين شرف الذين در توضيح احاديث بالا مى گويد:
((نيك مى دانى كه خدف از تشبيه امامان - عليه السلام - به كشتى نوح آن است كه هر كس در باب دين خود به ايشان چنگ در زند و اصول و فروع آن را از ايشان بياموزد از آتش دوزخ نجات خواهد يافت و هر كس ‍ از آن روى گرداند مانند كسى است كه در طوفان نوح به كوه رو آورد تا از خواسته و فرمان خداوند در امان ماند، ليكن همانگونه كه او طعمه آب شد اين يك نيز - پناه خدا - طعمه دوزخ است .
اما تشبيه ائمه به در ((حطه )) آن است كه خداوند آن در را نمودار و سمبلى از تواضع براى خدا و فروتنى در پيشگاه عظمت الهى قرار داده بود و لذا گذر از آن يعنى اظهار فروتنى و بالنتيجه آموزش و مغفرت پروردگار. اينست وجه تشبيه آنان به در)).
ابن حجر پس از آنكه احاديث فوق و مانند آنها را نقل مى كند به بيان مانند بودن آنان به كشتى پرداخته و مى گويد:
((ان من احبهم و عظمهم شكرا لنعمة شرفهم و اخذ بهدى علمائهم نجا من ظلمة المخالفات و من تخلف عن ذالك غرق فى بحر كفر النعم ، و هلك فى مفاوز الطغيان ، الى ان قال : و باب حطة - يعنى و وجه تشبيههم بباب حطة - ان الله جعل دخول ذلك الباب الذى هو باب اريحا او بيت المقدس مع التواضع و الاستغفار سببا للمغفرة ، وجعل لهذه الامة مودة اهل البيت سببا لها...))(57)
((هر كه ائمه را دوست بدارد و به خاطر شرافت آنان بزرگشان بدارد و از عالمان آنها را هجويى كند از تيرگى مخالفتها رهايى مى يابد و هر كس از اين كار خودارى كند در درياى كفران نعمت غرق مى شود و در بيابانهاى طغيان و سركشى تباه مى گردد - تا آنكه مى گويد - و اما وجه تشبيه آنان به ((باب حطه )) آن است كه خداوند عبور از اين دروازه را كه دروازه ((اريحا)) يا بيت المقدس بود با تواضع ، فروتنى و استغفار سبب مغفرت قرار داده بود و امامان ، براى اين امت مايه آمرزش هستند و خداوند دوستى آنان را وسيله مغفرت قرار داده است )).
احاديث متعدد ديگرى به مضمون فوق از پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - مبنى بر لزوم محبت اهل بيت روايت شده و حافظان و راويان ، آنها را نقل كرده اند و در كتب صحاح گرد آمده است .
اين احاديث هيچ معارض يا ناسخى - اگر اين تعبير درست باشد - ندارد لذا شيعيان آنها را به ديده قبول تلقى كرده و تعبد به آنها را واجب مى دانند.
2- شيعيان به دوستى و ولاى ائمه اهل بيت گردن نهاده اند زيرا آنان را نسخه هرگز مانند آنان پا به عرصه وجود نگذاشته است . در جهان اسلام هيچ كس چون اين خاندان تجسم واقعى اسلام نبوده است و هرگز كسى چون آنان جوانب مختلف اين دين مبين را بيان نكرده است و براستى تعبير ((قرآن ناطق )) تنها زيبنده آنان است .
كميت شاعر متعهد شيعى درباره آنان چنين مى سرايد:
((امامان ، از ستم دور و به بخشش نزديك هستند و پايه هاى استوار احكام دين به شمار مى روند. آنجا كه ديگران راه خطا مى پويند تنها ايشان هستند كه بر جاده صواب قرار دارند و اصول اسلام را حفظ مى كنند)).
((در گرما گرم جنگ دليرانى كار آمد در راه اسلام و نگاهبان اصول آن مى باشند و در زمان تنگدستى ، باران رحمت آنان بر مردم مى بارد و پناهگاه بيوگان ، يتيمان و بى سرپرستان هستند)).
((حاكمانى نيرومند و كاردان براى اداره جامعه هستند و درمانگرانى شفابخش براى دردهاى ترديد، دو دلى و كجروى )).
((گرانمايگان ، دادگران در رفتار خود و پذيرندگان كارهاى دشوار از روزگاران گذشته تاكنون برترى خود را بر همگان ثابت كرده و پيشاپيش ‍ همه در حركتند...))(58).
كميت از راستگوترين و معتهدترين مردم است . او پس از نزديك شدن به خاندان عصمت و طهارت و مشاهده كمالات نفسانى و منش والا و فضائل برجسته آنان ، شيفته و دلبسته آنان شده ((هاشميات )) معروف خود را در مدح آنان مى سرايد كه از اشعار جاودانه ادبيات معتهد به شمار مى رود و بر تارك انديشه اسلامى مى درخشد.
به هر صورت اعتقاد شيعيان به اهل بيت ناشى از عواطف و احساسات صرف نيست بلكه برخاسته از آگاهى عميق و بررسى دقيق حقيقت وجودى آنان است .
3- شيعيان هرگز به رهبرى اموى و عباسى تن در ندادند زيرا اين حكام دور از ارزشهاى اصيل انسانى و اخلاق والاى اسلامى بودند. امت مسلمان تحت سلطه آنان شاهد انواع ظلم و ستم بودند و دارائيهاى آنان به طرق مختلف به يغما رفت . آنان مى ديدند كه چگونه درآمد جامعه صرف شهوترانى حكام مى گردد و فسق و فجور ميان مسلمانان گسترش ‍ مى يابد لذا شيعيان و ديگران براى ايجاد عدالت ميان مردم ، دست به قيامهاى مسلحانه مى زدند و با حكومت ديگر مى شدند...
در اينجا بحث در باب امامت را به پايان مى بريم .
نص بر امامت
براى راهنمايى مردم به امام و پيشواى آينده شان امام هادى - عليه السلام - طى احاديث متعددى فرزند خود را به آنان معرفى مى كردند و با تصريح ، ايشان را جانشين خود مى ناميدند. در اينجا پاره اى از روايات را مى آوريم :
1- يحيى بن يسار عنبرى مى گويد: ((امام هادى - عليه السلام - چهار ماه قبل وفات خود، فرزندشان امام حسن عسكرى را امام و جانشين پس از خود معرفى كرد و من و گروهى از شيعيان را بر اين مطلب گواه گرفت ))(59).
2- على بن عمر نوفلى مى گويد: ((همراه با امام هادى - عليه السلام - در حياط خانه شان بودم كه فرزندشان محمد - ابوجعفر - بر ما گذشت عرض كردم : فدايت گردم ! اين امام ما پس از شما خواهد بود؟ فرمود: صاحبكم بعدى الحسن (60)؛ امام شما پس از من حسن خواهد بود)).
3- شاهويه بن عبداللّه جلاب چنين روايت مى كند: ((امام هادى - عليه السلام - نامه بدين مضمون به من نوشت : خواستار آن بودى كه جانشين پس از ابوجعفر - محمد بن على الهادى عليه السلام - را بشناسى و نگران اين مطلب بودى ، اندهگين مباش كه خداوند متعال ، قومى را پس از هدايت رها نخواهد كرد مگر آنكه آنچه را بايد از آن پرهيز كنند بر ايشان بيان كند(61). و امام تو پس از من ، فرزندم ابو محمد - حسن عسكرى - است . آنچه بدان نيازمنديد نزد اوست و خداوند هر كه را بخواهد پيش مى اندازد و هر كه را بخواهد باز پس نگه مى دارد كه : آيه را نسخ نمى كنيم يا نمى زداييم مگر آنكه بهتر از آن يا مانند آن را ايجاد كنيم (62). آنچه را كه مورد احتياج خرد بيدار و ضمير روشن بود و عقل را قانع مى ساخت بيان كردم ))(63).
4- داوود بن قاسم مى گويد: شنيدم امام هادى - عليه السلام - مى فرمود: جانشين من ((حسن )) است پس چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشين پس از آن جانشين ؟
گفتم : چرا، خدايم قربانت گرداند؟
((فقال : انكم لا ترون شخصه ، و لا يحل لكم ذكره باسمه فقلت : فكيف نذكره ؟ فقال : قولوا: الحجة من آل محمد عليهم السلام ))(64).
((فرمود: زيرا شما شخص او را نمى بينيد و شايسته نيست نام او را ببريد. عرض كردم : پس چگونه او را ياد كنيم ؟ فرمود: بگوييد: حجت آل محمد - عليه السلام )).
5- ابوبكر فهفكى مى گويد: ((امام هادى - عليه السلام - به من نوشت : پسرم ابومحمد (حسن عسكرى ) خيرخواه ترين ذات خاندان نبوى و استوارترين حجت آنان است . او بزرگتر فرزندانم و جانشين من است . احكام و سررشته امامت به او مى رسد و هر چه را از من مى پرسيدى از او بپرس كه هر چه مورد نياز است نزد او وجود دارد))(65).
6- صقر بن دلف مى گويد: شنيدم على بن محمد بن على الرضا - امام هادى - عليه السلام مى فرمود:
((الامام بعدى الحسن ، و بعد الحسن ابنه القائم الذى يملاء الارض ‍ قسطا وعدلا، كما ملئت جورا و ظلما...))(66).
((امام پس از من حسن است و پس از او فرزندش حجت قائم است كه زمين را پس از آنكه مملو از ظلم و ستم شده است سرشار از عدالت و برابرى خواهد كرد)).
7- عبدالعظيم بن عبداللّه الحسن از امام هادى - عليه السلام - نقل مى كند كه فرمود:
((الامام من بعدى الحسن ابنى ، فكيف للناس بالخلف من بعده ))(67).
((امام پس از من فرزندم حسن است پس چگونه خواهد بود حال مردم با جانشين و امام پس از او)).
8- على بن مهزيار مى گويد: به امام هادى - عليه السلام - عرض كردم : اگر - خدا ناكرده - شما در گذشتيد به كه رو آوريم ؟ فرمود:
((عهدى الى الاكبر من ولدى - يعنى الحسن (68)؛ عهد امامت من به بزرگ فرزندانم - يعنى امام حسن عسكرى - مى رسد.
9- عبداللّه بن محمد اصفهانى مى گويد: امام هادى فرمود:
((صاحبكم بعدى الذى يصلى على (69)؛ امام شما پس از من كسى است كه بر من نماز خواهد خواند)).
و ما تا آن زمان امام حسن عسكرى را نمى شناختم . هنگامى كه امام هادى - عليه السلام - در گذشت امام حسن عسكرى بيرون آمد و بر او نماز گزارد.
اينها پاره اى از احاديث و رواياتى بود كه افراد ثقه و دينداران پرهيزگار از امام هادى - عليه السلام - درباره امامت فرزندان بزرگوارش امام حسن عسكرى نقل كرده اند. همچنين احاديث ديگرى از امام محمد جواد - عليه السلام - در امامت نواده بزرگوارش روايت شده است از جمله : صقر بن دلف مى گويد: شنيدم كه امام جواد - عليه السلام - مى فرمود:
((ان الامام ابنى على ، امره امرى وقوله قولى و طاعتة طاعتى و الامامة بعده فى ابنه الحسن ))(70).
((امام پس از من فرزندم على است ، سخن او سخن من و فرمان او فرمان من است و پس از او امامت به امام حسن عسكرى مى رسد)).
در منابع حديثى و رواياتى ، احاديث متعددى از پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - روايت شده كه جانشينان پيامبر و نام و نشان آنها را يكايك ذكر مى كند و در ميان آنها نام او حسن عسكرى چون گوهرى تابناك مى درخشد.
معجزات و كرامات
خداوند متعال پيامبران و اوصياى خود را با معجزاتى يارى كرد كه انسان از آوردن مانند آنها ناتوان است و بدين گونه آنان شاهد صدقى بر درستى ادعاى خود داشتند و اگر چنين نبود آنان در اداى رسالت شكست مى خوردند. و كسى نبوت و رسالت آنان را تصديق نمى كرد.
از جمله كرامات و معجزاتى كه خداوند در اختيار آنان قرار داده بود آگاهى و اشراف بر ضماير افراد و علم به افكار و خطورات افراد و خبر از حوادث آينده و رويدادهاى مهم بود. ائمه هدى و از ميان آنها امام حسن عسكرى - عليه السلام - از اين موهبت خداوندى برخوردار بودند.
در اين جا به پاره اى از معجزات و كرامات حضرت اشاره اى مى كنيم :
1- حسن نصيبى مى گويد: به دلم گذشت كه آيا عرق جنب ، طاهر است يا نه ؟ لذا به خانه امام حسن عسكرى روى آوردم تا از او در اين باره بپرسيم و چون شب بدانجا رسيدم همانجا تا صبح خوابيدم ، سپيده كه دميد امام خارج شد و مرا كه خفته بودم بيدار كرد و فرمود:
((ان كان حلالا فنعم ، و ان كان من حرام فلا(71)؛ اگر جنب از حلال باشد عرق او طاهر است و اگر از حرام باشد نه )).
2- اسماعيل بن محمد عباسى مى گويد: نزد امام حسن عسكرى از تنگدستى شكايت كردم و سوگند خوردم كه حتى يك درهم ندارم . ايشان فرمودند: ((آيا نام خدا را به دروغ به زبان مى آورى و سوگند ناروا مى خوردى در حالى كه دويست دينار پنهان كرده اى ؟ من اين سخن را براى محروم كردن تو از بخشش به زبان نمى آورم . اى غلام هر چه با خود دارى به او بده )).
او نيز يكصد دينار به من داد. سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: ((دينارهايى كه بدانها احتياج دارى نهان كرده اى و بر خود حرام مى كنى )). مدتى گذشت تا آنكه به آن پول نياز پيدا كردم و به جستجو پرداختم ليكن دينارها را نيافتم تا آنكه فهميدم پسرم محل آنها را يافته و آنها را دزديده و گريخته است (72).
3- محمد بن حجر از ظلم و ستم عبدالعزيز و يزيد بن عيسى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - شكايت كرد. حضرت پاسخ داد:
((بزودى از شر عبدالعزيز رهايى خواهى يافت و با ((يزيد)) در پيشگاه خداوند متعال قرار خواهيد گرفت تا داورتان باشد)).
چند روز بعد عبدالعزيز هلاك شد اما يزيد محمد بن حجر را كشت و بدين گونه در روز قيامت هر دو در برابر خداوند قرار خواهند گرفت تا پروردگار ميان آنها داورى كند(73).
4- ابوهاشم مى گويد: ((از تنگناى زندان و سنگينى قيد و بند به امام حسن عسكرى شكايت كردم . ايشان به من نوشتند: نماز ظهر امروز را در خانه ات خواهى خواند. اين امر محقق شد و او همان روز از زندان رها شد و نماز را در منزلش گزارد))(74).
5- ابوهاشم مى گويد: ((تنگدست بودم و مى خواستم مشكلم را با امام حسن عسكرى - عليه السلام - در ميان بگذارم ليكن بر اثر شوم و حيا از آن كار خوددارى كردم و به سوى منزلم رفتم . همينكه بدانجا رسيدم حضرت برايم يكصد دينار همراه نامه اى فرستاد كه در آن آمده بود: اگر به چيزى نياز داشتى خجالت نكش و نترس كه هر چه دوست داشته باشى به دست مى آورى (75).
6- ثقه و امين بزرگوار ابوهاشم جعفرى مى گويد: شنيدم امام حسن عسكرى - عليه السلام - مى فرمود:
((بهشت را درى است به نام ((المعروف )) كه تنها اهل نيكى و رسيدگى به مردم از آن مى گذرند)).
خشنود شدم و خدا را سپاس گفتم كه از برآورندگان نيازهاى مردم هستم و جزء نيكان به شمار مى روم ، حضرت به من نگاهى انداخت و فرمود: ((آرى ، تو همانگونه اى كه پنداشته اى هستى . نيكان در دنيا، نيكان در آخرت نيز هستند، خداوند تو را اى اباهاشم از آنان قرار دهد و مشمول رحمت خود گرداند))(76).
7- محمد بن حمزه دورى مى گويد: تنگدست شده بودم و از رسوايى هراسان لذا نامه اى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - نوشتم و از ايشان درخواست كردم برايم دعا كنند و از خداوند بى نيازى مرا بخواهند. پاسخ حضرت بدين گونه به دستم رسيد:
((به تو مژده مى دهم كه خداوند بى نيازت كرد. پسر عمويت يحيى بن حمزه در گذشت و جز تو وارثى ندارد، ماترك او كه يكصد هزار دينار است به زودى به دست تو خواهد رسيد. پس خداى را سپاسگو و ميانه روى پيشه كن و از باددستى و اسراف بپرهيز)).
پس از چندى روز همانطور كه امام گفته بود خبر مرگ پسر عمويم به من رسيد و دارايى او در اختيار قرار گرفت . فقر و ندارى از من دور شده بود. حق خداوند را ادا كردم و به برادران دينى خود نيكى كردم و بر خلاف قبل كه اسراف مى كردم ، ميانه روى و اقتصاد را نصب العين خود قرار دادم (77).
8- محمد بن حسن بن ميمون مى گويد: به مولايم امام حسن عسكرى نامه اى نوشتم و از تنگدستى شكوه نمودم . سپس با خود گفتم : مگر امام صادق - عليه السلام - نفرموده است كه با ما بودن در حال فقر بهتر از با دشمن ما بودن در حال توانگرى است و كشته شدن با ما بهتر از زيستن با دشمنان ماست ؟!
چندى بعد پاسخ حضرت بدين مضمون رسيد:
((خداوند جلّ و علا گناهان دوستان و مواليان را با فقر و بى چيزى پاك مى كند و از گناهان بيشمارى درمى گذرد. مطلب همانست كه با خود انديشيده اى : فقر با بهتر از دارايى با دشمنان ماست . ما پناه پناهندگان ، روشنى روشنى خواهان و نگاهبان كسانى هستيم كه به ما مى پيوندند و آنان را از هر لغزش باز مى داريم . آنكه ما را دوست بدارد همراه ما در اوج افتخار و شرافت خواهد بود و هر كس از ما منحرف شود در گودال دوزخ سقوط خواهد كرد...))(78).
9- ابوجعفر هاشمى مى گويد: همراه گروهى از شيعيان در زندان بسر مى برديم كه امام حسن عسكرى و برادرش جعفر را بدانجا آوردند. بسرعت خودمان را به ايشان رسانديم و من رخسار ايشان را بوسيدم و ايشان را بر زيرانداز خود جاى دادم . جعفر نيز نزديك حضرت نشست . مسؤ ول زندان صالح بن وصيف بود. در آنجا مردى از ((بنى حجم )) در ميان ما بود كه خود را علوى معرفى مى كرد. حضرت متوجه ما شده فرمود:
((اگر در ميان شما بيگانه اى نبود شما را از زمان رهايى تان باخبر مى كردم ...)).
سپس به آن مرد حجمى اشاره كردند و گفتند:
((اين مرد از شما نيست پس هشيار باشيد كه در پيراهن خود دفترى دارد كه آنچه را شما مى گوييد در آن نوشته به خليفه گزارش ‍ مى كند)).
يكى از زندانيان به شتاب نزد او رفت و او را بازرسى كرد. در اين هنگام نامه اى از او به دست آمد كه در آن اتهامات متعددى را به گروه نسبت داده بود و مدعى شده بود كه آنان مى خواهند در زندان نقبى بزنند و از آن بگريزند(79)
10- احمد بن محمد نقل مى كند كه : هنگامى كه ((مهدى )) خليفه عباسى دست به كشتار شيعيان زده بود به امام حسن عسكرى نوشتم : آقاى من ! خدا را شكر مى كنم كه خطر او را از شما باز داشت . شنيده ام كه شما را تهديد كرده و گفته است : به خدا آنان را از صفحه روزگار پاك مى كنم !.
امام با خط خود نگاشت : ((عمر او كوتاهتر از آن است كه چنين كند؛ از امروز پنج روز را بشمار كه در روز ششم پس از خفت و خوارى بسيار، او را خواهد كشت )). پيش بينى امام درست درآمد و همانگونه شد كه فرموده بود(80).
11- ابوهاشم مى گويد: فهنكى از امام حسن عسكرى درباره علت تفاوت ارث زن و مرد پرسش كرد و گفت كه چرا مرد دو برابر زن ارث مى برد؟
حضرت پاسخ داد: ((زيرا بر زنان نفقه ، جهاد و خونبها واجب نيست و بر مرد است پرداخت نفقه ، خونبهاى عاقله و هزينه جهاد و خود جهاد)).
ابوهاشم مى افزايد: به ذهنم خطور كرد كه اين سؤ ال ، عين سؤ الى است كه ابن ابى العوجاء از امام صادق - عليه السلام - پرسش كرد و جواب حضرت نيز همان جواب امام ششم است .
امام به من توجه كرد و فرمود: ((آرى اين همان سؤ ال ابن ابى العوجاء است و سؤ ال كه يكى باشد جواب آن نيز از طرف ما يكى خواهد بود و دانش و علم ما يكسان است هر چند پيامبر خدا و اميرالمؤ منين - عليه السلام - فضيلت و برترى خود را دارند))(81).
12- ابوهاشم مى گويد: يكى از شيعيان به امام حسن عسكرى نامه اى نوشت و خواستار دعايى شد. حضرت در پاسخ ، دعاى زير را براى او نوشت و گفت : چنين دعا كن :
((اى شنواترين شنوندگان و اى بيناترين بينندگان و اى نگرنده ترين نگرندگان و اى سريعترين حسابرسان و اى مهربانترين مهربانان و اى استوارترين حكمران ، بر محمد و آل محمد درود فرست و درهاى روزى را بر من بگشا و عمرم را دراز كن و به رحمت خود بر من منت بگذار و مرا از كسانى قرار ده كه براى يارى دينت از آنان بهره مى گيرى و (با نابودى من ) ديگرى را جايم مگذار!)).
ابوهاشم مى گويد: با خود گفتم : پروردگارا! مرا در حزب و گروه خودت قرار ده .
حضرت به من رو كرد و فرمود: ((اگر به خدا مؤ من باشى و رسول او را تصديق كنى در حزب و گروه خدا خواهى بود))(82).
13- شاهويه بن عبد ربه مى گويد: برادرم صالح در زندان بود و من نامه اى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - نوشتم و پرسشهايى كردم . حضرت پس از پاسخ به پرسشهايم نوشته بود:
((روزى كه نامه ام به دستت مى رسد برادرت صالح از زندان آزاد مى گردد. تو مى خواستى درباره كار او از من پرسش كنى ليكن فراموش ‍ كردى )).
در حال قرائت نامه حضرت بودم كه شخصى آمد و مژده آزادى برادرم را به من داد و من پس از ديدن او نامه ايشان را برايش خواندم (83).
14- ابوهاشم مى گويد: به ذهنم خطور كرد كه آيا قرآن مخلوق است يا غير مخلوق . امام حسن عسكرى - عليه السلام - به من نگاهى كرد و فرمود: ((اى اباهاشم ! خداوند آفريننده همه چيز است و جز او همه آفريدگانند))(84).
15- ابوهاشم مى گويد: براى درخواست نگينى تا با آن انگشترى بسازم و بركت زندگى من باشد نزد امام حسن عسكرى - عليه السلام - رفتم . پس از آنكه نشستم خواسته خود را فراموش كردم و همينكه خواستم با او وداع كنم و خارج شوم ايشان انگشترى به من دادند و با لبخندى فرمودند: ((نگينى خواسته بودى و ما به تو انگشترى داديم و نگين به سودت شد. پروردگارم تو را بدان تهنيت مى گويد)).
از اين مطلب شگفت زده شدم و گفتم : آقاى من ! تو ولى خدا و امامى هستى كه به فضل و سرورى او در پيشگاه خدا معترفم و به پيروى از شما پايبند. ايشان به من فرمودند: ((اى ابوهاشم ! خداوند از تو در گذرد))(85).
16- ابوهاشم مى گويد: شنيدم كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - مى فرمود:
((خداوند در روز قيامت آنقدر از گناهان بندگان درمى گذرد كه به ذهن هيچ كس خطور نكرده است تا آنكه مشركان مى گويند: به خدا ما مشرك نبوديم )).
به ياد حديثى افتادم كه يكى از اصحاب ما از اهالى مكّه برايم خوانده بود كه : پيامبر اكرم اين آيه را تلاوت كرد: ((ان اللّه يغفر الذنوب جميعا(86)؛ خداوند تمامى گناهان را مى بخشد)) سپس آن مرد گفت : حتى مشركين را مى بخشد. من اين سخن را نپسنديدم و در دل نهان داشتم و با خود همچنان حديث نفس مى كردم كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - به من رو كرد و اين آيه را تلاوت كرد:
((ان اللّه يغفران يشرك به ، و يغفر مادون ذلك لمن يشاء))(87).
((خداوند شرك را نمى بخشد و جز آن را بر هر كس از بندگان كه بخواهد مى بخشد)).
اين مرد چه بد سخنى گفت و چه بد روايتى نقل كرد(88)!.
مورخان كرامات بيشمارى را امام حسن عسكرى و آگاهى ايشان به نهانيهاى اشخاص و ضماير آنها نقل كرده اند. همچنين پيش بينى هاى متعدد و اخبار از حوادث و رويدادهاى آينده كه از مختصات امامان بوده است به وسيله بسيارى از افراد ثقه نقل شده است . همه اينها نشانه هاى گويايى هستند از امامت ايشان زيرا جز امام را چنين علم و اشرافى بر نفوس نيست .
شايسته گفتن است كه بسيارى از اين كرامات و معجزات را شيعه حقيقى و ديندار واقعى ، ابوهاشم جعفرى كه از بزرگان و نيكان علما بود و از ياران نزديك امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليه السلام - به شمار مى رفت براى ما نقل كرده است . او كه شاهد معجزات زيادى از اين دو بزرگوار بوده است مى گويد:
((هر روز و هر زمان كه نزد ((عسكريين )) مى رفتم دليل و برهانى آشكار بر امامت آنان مشاهده مى كردم ))(89).
در اينجا سخن از عبادت و برخى كرامات امام حسن عسكرى - عليه السلام - را به پايان مى بريم .
فصل دوم : امام از چشم ديگران
1- امام هادى (عليه السلام )
در طول تاريخ ، انديشمندان ، متفكران و عالمان به وسعت دانش ، تفوق علمى ، پايمردى بر اصول دين و تقواى بى مانند امام حسن عسكرى اعتراف كرده اند؛ چه معاصران و چه غير معاصران همواره با عباراتى گوناگون يك حقيقت را بيان داشته اند و آن عبارت است از: ((برترى امام در تمام زمينه هاى فكرى و علمى )).
امام هادى - عليه السلام - فرزند گرانقدر خود را چنين ستايش ‍ مى كند:
((پسرم ابومحمد نيك ترين و درست ترين فرد خاندان نبوت و استوارترين حجت آنان است . او فرزند ارشد من و جانشين پس از من است . سلسله امامت و احكام ما به او مى رسد...))(90).
اين كلمات گهربار ويژگيهاى برجسته امام را نشان مى دهد و صفات او را باز مى نمايد و ما در گذشته از ابعاد آن سخن گفتيم .
2- ابوهاشم جعفرى
ابوهاشم جعفرى از افراد بيمانند تاريخ تشيع و از بزرگان اصحاب به شمار مى رود. از مقربان امام على هادى و امام حسن عسكرى بود و حقيقت امامت را دانسته و آن را در آن دو متجلى مى ديد. او شيفته اهل بيت و اين دو بزرگوار بود. با قريحه شعرى كه داشت ابيات زيادى در مدح و منفق آنان از جمله ابيات زير را در وصف امام حسن عسكرى و مقام آن بزرگوار سرود:
((خداوند تمام معجزات امامت را به او - امام حسن عسكرى - بخشيد همانگونه كه به موسى - عليه السلام - معجزات : شكافتن دريا، يد بيضاء و عصا بخشيده بود)).
((پروردگار حجت و معجزى به پيامبران عطا نكرد مگر آنكه مانند آن را به اوصيا بخشيد و اگر در اين مورد ترديد و شكى دارى پى جويى دليل و برهان بر توست ))(91)
معناى شعر فوق آن است كه همانطور كه خداوند متعال به موساى كليم معجزاتى از قبيل : شكافتن نيل ، يد بيضاء و عصايى - كه به افعى بدل شد و بافته هاى ساحران را فرو داد و سپس به حالت نخست برگشت - بخشيده بود، مانند آنها را نيز به امام حسن عسكرى عطا كرد و كرامات و معجزات بازگوى امامت را به ايشان بخشيد. هر چه خداوند به پيامبران داده بود مانند آن را نيز به اوصياى آنان عطا نمود و هر كس در اين مطلب شكى دارد به دلايل بنگرد تا صحت گفتار ما در دريابد.
3- بختيشوع طبيب
بختيشوع برجسته ترين پزشك دوران امام - عليه السلام - و طبيب مخصوص خاندان سلطنتى بود(92). امام حسن عسكرى براى فصد و خونگيرى نيازمند طبيبى گشت . لذا از بختيشوع درخواست كرد يكى از شاگردانش را براى ، آن منظور بفرستد. او نيز شاگرد و دستيار خود ((بطريق )) را خوانده و از او خواست اين مهم را انجام دهد و درباره امام سخنانى گفت كه گوياى عظمت اين زاده امامت است :
((ابن لرضا)) از من خواسته است تا كسى را براى فصد او بفرستم پس تو براى اين كار روانه شود و بدان كه او داناترين كسى است كه زير گنبد آسمان زندگى مى كند. پس مبادا درباره دستورات او اهمال كنى يا بر او اعتراض نمايى ...(93).

next page

fehrest page

back page