next page

fehrest page

back page

4- احمد بن عبداللّه
احمد بن عبيداللّه بن خاقان از زمامداران و سياستگران بلند پايه دوره امام حسن عسكرى بود كه طى سخنانى به عظمت و منزلت والاى ايشان تصريح مى كند:
((در سامرا از علويان مردى مانند حسن بن على بن محمد بن الرضا نه ديده ام و نه شناخته ام و هرگز در سلوك ، عفت ، بزرگوارى ، بخششش و رفتار نشنيده ام كسى به پاى او برسد. سلطان ، سران لشكرى و كشورى ، وزيران ، كاتبان و ديگر مردان او را بر همگان ارج مى نهند و از بنى هاشم به او بيش از ديگران احترام مى گذارند و بزرگداشت او را بر خود واجب مى شمارند...))(94).
اين گفته تصوير جامعى است از جلوه هاى امام ، بخشش ، گذشت ، عفت ، وقار، شجاعت و ديگر اوصافى كه در معاصرين يافت نمى شد همه در امام جمع است و همگان ناگزير مى شوند حرمت ايشان را نگهدارند و به فضيلت ايشان اعتراف كنند.
5- عبيد بن خاقان
عبيد بن خاقان از شخصيتهاى سياسى و وزراى زمان امام بود. ليكن بدور از مجامله حقيقت را به زبان آورده و در وصف حضرت داد سخن مى دهد:
((اگر خلافت از ميان خلفاى بنى عباس رخت بربندد كسى از هاشميان سزاوار آن نخواهد بود، جز او - امام حسن عسكرى - تنها اين مرد است كه با تقوا، عفت راهيابى ، خويشتندارى ، زهد، پارسايى ، عبادت ، اخلاق زيبا و صلاحش شايسته خلافت مى باشد...)(95).
عبيد نه به امامت حضرت معتقد است و نه از پيروان ايشان به شمار مى رود بلكه مخالف ايشان نيز هست ليكن حقيقت وجودى امام جلوه گر است و او به عيان مى بيند كه خلافت جز او را نسزد زيرا تمامى صفات نيك و خصائص رهبرى و زمامدارى از فضل ، تقوا، خويشتندارى ، زهد در دنيا، اخلاق نيك ، سيرت زيبا، شجاعت و صلاح نفس در او جمع است و هر كس اين اوصاف را دارا باشد شايسته خلافت و امامت است .
6- شيخ مفيد
شيخ مفيد از بزرگان اسلام و صاحب نظر در اكثر علوم اسلامى ، امام در چنين مى ستايد و صفات او را بر مى شمارد:
((پس از امام على هادى - عليه السلام - امامت زيبنده حضرت حسن بن على عسكرى - عليه السلام - بود زيرا فضائل اخلاقى در او جمع بودند و او را بر ديگر معاصران برترى بسزايى بود. ايشان به دليل داشتن علم ، زهد، كمال عقل ، عصمت ، شجاعت ، بخشندگى و كثرت اعمالى كه موجب قرب به ساحت الهى است سزاوار و لايق امامت بودند...))(96).
شيخ مفيد بر آن است كه ايشان به دليل داشتن تمامى شرايط امامت و شخصيت بارزشان پس از رحلت پدر، به حق زعامت ، رهبرى و مرجعيت عامه را به دست گرفتند.
7- ابن صباغ
على بن محمد مالكى مشهور به ابن صباغ ، امام حسن عسكرى را چنين مى ستايد:
((منقبت ها و صفات امام حسن عسكرى گوياى بزرگى و بزرگ زادگى اوست . هرگز كسى در امامت او شك و ترديدى ندارد. اگر فضائل و ارزشها را مشترى و فروشنده اى بود، همگان فروشنده اى و او يك تنه خريدار بود. يكتا و يگانه عصر خود بود و كسى را ياراى برابرى با او نبود. آقاى اهل عصر و سرور دهر بود. اگر بزرگان زمان قصيده و شعرى بلند باشند، او بيت القصيده آن است و اگر آنان چونان گوهرهاى گردن آويزى باشند، او در يتيم و مرواريد يكتاى ميانه آن به شمار مى رود. او بر مركب دانش نشسته غوامض و مشكلات آن را يكايك مى گشايد و در اين كار رقيبى نمى شناسد و كسى را ياراى كشاكش با او نيست . با نظر صائب خود حقايق را آشكار مى كند و با انديشه نيرومند و دشوارياب ، دقايق فكر را عيان مى سازد. در نهان با او از رازهاى پشت پرده سخن مى گويند و با عالم غيب متصل است . نيك نفس و اصيل و والا گهر است ...))(97).
اين سخنان ، شايسته ترين شخص را به زيباترين وجه مى ستايد و حق آنرا ادا مى كند و ديگر نمى توان بالاتر از آن ستايشى كرد.
8- ابن شهراشوب
ابوجعفر رشيد الدين محمد بن على بن شهراشوب سروى ، چنين امام را مى ستايد:
((او حسن بن على هادى ، هموار كننده دشورايها، پاكدامن ، دور از هر عيب ، امانتدار غيب خداوندى ، معدن وقار، هميشه سرزنده ، چشم پوش ، بخشنده ، پر آزرم ، پيماندار، كم فتوا، كم غذا، پرلبخند، سريع در فرمان دادن ، پدر قائم منتظر و مكنى به ابومحمد مى باشد...))(98).
9- ابن شدقم
نسب شناس معروف ، ابن شدقم درباره حضرت چنين مى گويد:
((حسن عسكرى امامى راهنما، سرورى والا و مولايى پاك سيرت بود))(99).
10- ابن جوزى
علامه بزرگ ابن جورى درباره حضرت اين گونه داد سخن مى دهد:
((خداوند متعال به او - امام حسن عسكرى - امتيازى والا، صفتى ويژه ، مقبتى درخشان عطا كرد؛ فضيلتى كه هرگز بر اثر روزگاران كهنه نمى شود و همواره و رد زبان مردمان خواهد بود؛ افسرى كه بر تارك زمان مى درخشد و گردن آويزى كه نورش تيرگيها را مى شكافد؛ خداوند به او مهدى را بخشيد و ((قائم آل محمد)) را از نسل او قرار داد، فرزندش محمد را ((موعود)) امم ساخت افتخارى كه نصيب هيچ پدر نشده بود و نخواهد شد...))(100).
يكى از بزرگان الطاف خداوندى در حق دوست و بنده صالح خود آن بود كه به او فرزندى عطا كرد تا نقشى مثبت و بزرگ در اصلاح دنيا به عهده گيرد، پرچم توحيد و عدالت را بر افزود، دين اسلام را حاكم و ظلم و ستم را نابود كند.
11- ركن الدين حسينى
ركن الدين حسينى موصلى مى گويد:
((امام عسكرى ابومحمد، فضائل ، كرامات و مناقبش بيشمار است و امتياز بزرگى كه خداوند به او عطا نمود آن است كه مهدى موعود را از نسل او قرار داد و قائم آل محمد فرزند اوست ...))(101).
كدام فضيلت از اين بالاتر كه خداوند به فرزند امام حسن عسكرى منصبى عطا كند كه بيشترين افتخار را به دنبال دارد وظيفه تاريخ سازى ، تغيير بنيانهاى جامعه و ايجاد تحولات جهانى و انقلابى فراگير بر ضد جباران و طاغوتهاى زمين به عهده فرزند و جانشين امام يازدهم است .
12- يافعى
يافعى مى گويد:
((شريف (102) عسكرى ، ابومحمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر صادق به عقيده اماميه ، يكى از امامان دوازدهگانه و پدر قائم منتظر - عجل اللّه فرجه الشريف - مى باشد...))(103).
13- يوسف نبهانى
يوسف بن اسماعيل نبهانى مى گويد:
((امام حسن عسكرى يكى از ائمه بزرگ اهل بيت و از سروران ما - كه خدايشان از همگى ايشان خوشنود باد - مى باشد. شبراوى او را در كتاب خود: ((الاتحاف بحب الاشراف )) نام مى برد. ليكن جانب اختصار را نگهداشته و كراماتى از حضرت نقل نمى كند. اما من خود كرامتى از ايشان ديده ام ؛ در سال 1296 ه -. از ((كوى سنجق )) يكى از شهرهاى مناطق كردنشين (در استان اردبيل ) كه در آن به قضاوت مشغول بودم ليكن قبل از اتمام مدت به دليل قحطى و گرانى كه در آن سال در عراق شايع شده بود آنجا را ترك كرده بودم به سمت بغداد حركت نمودم از راه آبى و به وسيله ((كلك )) 3 تا سامرا كه مركز خلافت عباسيان بود رفتيم . در آنجا خواهان زيارت امام حسن عسكرى شده و به راه افتاديم . همينكه وارد حرم مطهر شدم دچار حالت روحانى بى سابقه اى شدم كه هرگز ديگر مانند آن برايم اتفاق نيفتاد و اين كرامتى بود كه من از حضرت ديدم . سپس آن مقدار كه مى توانستم قرآن تلاوت كردم و دعا نمودم و بعد خارج شدم ...))(104).
مراقد و بارگاههاى ائمه سرشار از قداست و روحانيت است و هر كس به زيارت آنها مشرف گردد اين پديده را آشكارا حس مى كند.
14- علامه اربلى
علامه محقق على بن عيسى اربلى ، امام حسن عسكرى را با صميميّتى خاص مى ستايد و برخى فضايل و مكارم اخلاق ايشان را برمى شمارد. على در بخشى از سخنان خود (كه پاره اى از آن از زبان صباغ نقل گشت ) چنين مى گويد:
((امام حسن ، سواركار ميدان دانش كه رقيبى ندارد، آشكار كننده نهانيهاى دانش و برطرف كننده ابهامات آن ، كاشف حقايق با نظر طائب خود، عيان كننده دقايق انديشه با فكر دشوارياب خود، آگاه بر اسرار كائنات به توفيق الهى ، داناى غيب و خبر دهنده از آن به خواست خدايى ، آنكه از گذشته و آينده با او سخن گفته شده ، آنكه با الهام خداوندى از رازهاى نهان باخبر است ، نيك نهاد و پاك سيرت ، داراى دلايل ، نشانه ها و معجزات ، صاحب كشف و نظر و كرامات ، مفسر آيات ، تثبيت كننده خبر الهى ، وارث سروران نيك ، زاده امامان و پدر قائم منتظر، پس به شاخه و اصل بنگريد و دوباره نيك بنگريد تا به يقين دريابيد كه آن دو - عليه السلام - از خورشيد درخشانتر و از ماه تابانترند، و با دين گل عطر آن را نيز به تصور در آوريد، اخبار و اوصاف آنان زبانزد تاريخ و سيرت و رفتارشان بر تارك زمان مى درخشد: ((آنان كرامت ، شرافت و بزرگى را نسل به نسل مى پرورانند چونان آزاد سروى كه هر سال بر بلندايش افزوده مى شود))(105).
به خدا سوگند آنكه جدش محمد - صلى اللّه عليه و آله - پدرش على - عليه السلام - مادرش فاطمه ، پدرانش ائمه و فرزندش قائم موعود باشد شايسته آن است كه آسمان در برابر بزرگوارى و شرافتش سر بر زمين سايد و از افتخارش دريوزگى كند. آنانند خلفاى به حق و شايستگان رهبرى .
آنچه تا كنون گفتم كم گفته ام و مرا توان بر شمردن تمام اوصاف و امتيازات او نيست . زبانم ناتوان ، بيانم نارسا و سخنم از بيان عظمت او كوتاه و از درماندگى خود شرمگين است ...))(106).
15- بستانى
پطرس بستانى مى گويد:
((حسن خالص فرزند على هادى است ... فضايل و مناقب بسيارى را كه در خاندان نبوت و اين دودمان طالبى معروف و شناخته شده است ، به او نسبت داده اند. او در آغاز شكوفايى و در سنين كم ، آثار فراوانى از انديشمندى و فرزانگى خود نمايان ساخت ...))(107).
16- خيرالدين زركلى
((حسن بن على هادى فرزند محمد جواد هاشمى كنيه اش ابومحمد و يازدهمين امام شيعه به شمار مى رود. پس از وفات پدر به عنوان امام با او بيعت كردند و حضرت در تقوا، عبادت و خويشتن دارى ، مانند پدران صالح خود عمل مى كرد...))(108).
17- عباس بن نورالدين مكى
عباس بن نورالدين مكى مى گويد:
((ابومحمد امام حسن عسكرى ، نسبش آشكارتر از ماه شب چهارده است . او و پدرش به ((عسكرى )) مشهور شده اند. اما درباره فضايل او زبان از شماره كردن ناتوان است و اوصاف او به شمار نيايد...))(109).
فصل سوم : نامه هاى امام
مقدمه
برخى نامه هاى امام - عليه السلام - جنبه هاى اعتقادى آن دوران را براى ما آشكار مى كند و تزلزل و تنشهاى عقيدتى را نشان مى دهد. در اين نامه ها گاه مى بينيم كه امام بعضى از شيعيان را از سرسرى گرفتن دين و عدم تقيد به دستورات آن بر حذر مى دارد و عدم انطباق مفاهيم اسلامى را بر جلوه هاى زندگى آنان عيان مى سازد. در اينجا پاره اى از نامه هاى حضرت به اصحاب خود را نقل مى كنيم :
1- نامه اى به اسحاق نيشابورى
امام حسن عسكرى نامه به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى نگاشت كه از نامه هاى گرانقدر به شمار مى رود. حضرت در اين نامه پند، نصيحت و بهسازى اسحاق را مد نظر داشته است . متن نامه به شرح زير است :
((خداوند ما و تو را در پوشش خود نگاهدارد و در همه كارهايت به نيروى خود يار تو باشد. رحمت خداوند شامل تو باد، نامه ات را دريافتم و ما - به حمداللّه - خاندانى هستيم كه بر دوستان خود مهربان و دلسوزيم و از تفضل پياپى خداوند به آنان خشنود مى گرديم و كرم حق به آنان خرسندمان مى سازد و نعمات خدايى به دوستانمان را همواره در نظر داريم .
اى اسحاق خداوند بر تو و بر كسانى مانند تو - كه مشمول رحمت و هدايت حق گشته اند - نعمت خود را به كمال برساند و ايشان را نيز مانند تو بصيرت و نعمت عطا كند و بالاترين نعمت خود را دخول بهشت قرار دهد. هر نعمتى هر چند والا و گرانقدر باشد پاسخ شايسته و در خور آن و قدردانى از آن ، سپاسگزارى به درگاه احديث - مقدس باد نامهايش - و گفتن ((الحمد اللّه )) مى باشد.
من نيز مى گويم : ((الحمد اللّه )) سپاس خداى را بهترين سپاسى كه تاكنون كسى به زبان آورده باشد. سپاسى براى هميشه بر آنكه خداوند به رحمت خود بر تو منت نهاد و تو را از هلاكت ، رهايى بخشيد و راهت را در آن گردنه دشوار آسان نمود. به خدا سوگند مى خورم كه آن گردنه اى است دشوار و پررنج ، گذر از آن سخت ، آزمايش آن سنگين و در كتابهاى آسمانى پيشين از آن نام برده شده است .
شما در دوران امام قبلى - تا آنكه درگذشت - و در روزگار من كارهايى مرتكب شده ايد كه ناپسند بود و ستوده به شمار نمى رفت و از آنها خرسند نيستم . اى اسحاق ! به يقين بدان هر كه در حال كورى دل از اين دنيا برود در آخرت نيز كور و گمراهتر خواهد بود. اى اسحاق ! چشمان ، كور نمى گردند بكله دلهايى كه در سينه هاست كور مى شود و اين سخن خداى متعال در كتاب استوار خود است كه پس از نقل سخن ستمگر، پاسخ مى دهد:
((رب لم حشرتنى اعمى ، وقد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى ))(110).
(( (ظالم مى گويد:) پروردگارا! چرا مرا كور محشور كردى و حال آنكه (در دنيا) بينا بودم . (پروردگارت ) مى گويد: همانگونه كه آيات ما را فراموش كردى امروز نيز فراموش مى شوى )).
پس از نخستين پدران روحانى آدمى يعنى پيامبران ، و پدران بعدى او يعنى اوصياى آنان - رحمت و درود خداوند بر همه آنان باد - كدام حجت نيرومندتر و كدام گواه گوياتر و امين تر از آيات الهى بر بندگان است . در كدام وادى سرگردانيد و چونان چهارپايان به كجا مى رويد؟! از حق روى گردان شده به باطل دل مى بنديد! به نعمت خدا كفر ورزيده به ناحق مى گرويد؟ يا آنكه به پاره اى از كتاب خدا ايمان مى آوريد و به بخشى كفر مى ورزيد؟ هر كس از شما - يا ديگرى - چنين كند كيفر او در دنيا خوارى و در آخرت عذاب جاودانى خواهد بود و به خدا سوگند خوارى بزرگ همين است .
خداوند يكتا هنگامى كه با رحمت خود بر شما منت گذاشت و واجباتى تعيين كرد براى نياز خود نبود و به شما احتياجى نداشت بلكه به رحمت خود - كه جز او خدايى نيست - فرمانهايش را صادر كرد تا پاك را از پليد جدا كند و آنچه را در سينه داريد بيازمايد و آنچه را در دل داريد خالص كند و شما به سوى رحمت خدا بشتابيد و بر يكديگر پيشى گيريد و منازل شما در بهشت بر يكديگر برترى يابد. طبق اين حكمت بود كه خداوند بر شما حج ، عمره ، نماز، زكات ، روزه و ولايت را واجب كرد و براى شما درى قرار داد تا به كمك آن ، درهاى فرائض را بگشايد و آن را كليدى براى راه خود قرار داد. اگر محمد - صلى اللّه عليه و آله - و اوصياى از فرزندان او نبودند شما مانند چهارپايان حيران بوديد و راه بجايى نداشتيد و فرائض نجاتبخش را نمى شناختيد. آيا جز از ((در)) وارد شهر مى شوند؟ لذا خداوند پس از واجب نمودن اطاعت پيامبر بر شما، پيروى از اولياى حق را بر شما فرض نمود و در كتاب الهى فرمود:
((اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا))(111).
((امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به تماميت رساندم و اسلام را به عنوان دين شما پسنديم )).
پروردگار براى اولياى خود بر شما حقوقى واجب ساخت و به شما فرمان داد آنها را بپردازيد و رعايت سرورى آنان را بنماييد تا آنكه همسران ، اموال ، خودرن و نوشيدن شما حلال باشد. و فرمود:
((قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ))(112).
((بگو: پاداشى از شما در برابر رسالت خود نمى خواهم جز محبت و نيكى در حق خويشانم )).
و بدانيد: ((من يبخل فانما يبخل عن نفسه و اللّه الغنى و انتم الفقراء))(113).
((هر كس بخل ورزد بر خود بخل كرده (و از جان خود كاسته است ) و در حقيقت خداوند بى نياز و شما فقير هستيد)).
خدايى جز خداوند يگانه نسبت گفتگويم در باب آنچه به شما و بر شما است بسيار شد. اگر نه آن بود كه خداوند دوست مى دارد نعمت خود را بر شما كامل كند هرگز پس از وفات امام قبلى - عليه السلام - از من خطى نمى ديديد و سخنى نمى شنيديد. شما را غفلتى فرا گرفته و از بازگشت خود و معادتان بى خبرند. پس از آنكه ابراهيم بن عبده را بر شما گماردم و نامه اى كه محمد بن موسى نيشابورى از طرف من برايتان آورد (تنها براى رضاى حق با شما سخن مى گويم ). خداوند در هر حال پناهگاه و ياريگر است . مبادا در انجام دستورات الهى سستى كنيد كه زيانكار خواهيد بود پس دور باد و نابود گردد آنكه از طاعت خدا روى گردان است و نصايح اولياى خدا را نمى پذيرد.
به تحقيق خداوند به شما دستور داده تا از او، پيامبرش و اولوالامر اطاعت كنيد. خداوند بر ناتوانى ، سستى و غفلت شما ترحم كند و شما را بر اعتقاد درست استوار گرداند. وه ! كه چه چيز انسان را به خداوند كريم مغرور مى سازد؟ اگر سنگهاى سخت برخى از آنچه را در اين نامه نوشتم درك مى كردند از خوف و خشيت الهى خرد مى شدند و به اطاعت الهى روى مى آوردند.
((هر چه مى خواهيد انجام دهيد كه خداوند، پيامبر و مؤ منان شاهد اعمال شما هستند سپس به سوى داناى آشكار و نهان خواهيد شتافت و او شما را از آنچه كرده ايد آگاه خواهد كرد))(114).
((سپاس خداى را پروردگار عالميان و درود خداوند بر پيامبرش و خاندان او باد))(115).
ناگزيريم اندكى درنگ كنيم و به ابعاد و محورهاى اين نامه ارزشمند نگاهى بيندازيم . به نظر مى رسد بتوان مضامين نامه را در چند فراز به شرح زير خلاصه كرد:
1- ائمه از اينكه شيعيان از الطاف و مواهب الهى بهره مند گردند خرسند هستند و شادمان مى باشند.
2- بزرگترين نعمت و ارزشمندترين ثمره كه امام براى شيعيان خويش ‍ خواهان است دستيابى به بهشت و رهايى از دوزخ مى باشد. هر كس به اين نعمت برسد در حقيقت كليد همه نيكيها را قبضه كرده است .
3- امام در اين نامه به شكاف و فاصله اى كه ميان ايشان و اسحاق و يارانش واقع شده است اشاره مى كند. اين اختلاف و دورى در زمان امام حسن عسكرى - عليه السلام - رخ نداده است بلكه ريشه در زمان امامت پدرش امام هادى - عليه السلام - دارد و از آن هنگام روابط ميان امام و گروهى از ياران تيره شده است ، اما اينكه علت اين امر چيست منابع تاريخى چيزى نمى گويند و به نظر ما بايد اسباب آن را در موارد زير يافت :
الف : نفوذ دجال صفتان ، خرابكاران و آزمندان در ميان صفوف شيعيان ، منجر به فساد عقيده گروهى شد و پيامد آن تشكيك درباره حقانيت امامان - عليه السلام - و حتى رد و انكار آنان بود.
ب : عباسيان ائمه را در محاصره شديدى گرفته و مانع ارتباط آنان با شيعيان مى شوند. اين دورى اجبارى و عدم تماس مستقيم زمينه را براى گسترش افكار انحرافى در ميان شيعيان و گمراهى سست عنصران و ساده لوحان فراهم نمود و اگر امكان تماس مداوم وجود داشت كمترين خطرى شيعه را تهديد نمى كرد.
ج : عناصر نفوذى عباسيان و مزدوران آنان در ميان شيعه اهل بيت - عليه السلام - رخنه كرده و در صدد به بازى گرفتن مقدرات اجتماعى و فكرى آنان و پراكندن نيرو و توانشان بودند.
د: در اين جا بايد از عامل ديگرى نام برد كه موجب تنش و تزلزل اعتقادى عده اى از شيعيان گشت و آن هم حسد ورزيدن برخى از وكلاى امام بود. امام هادى و امام حسن عسكرى - عليه السلام - به گروهى از وكلاى مورد اعتماد و درستكار خويش اختيارات كامل داده بودند تا هر گونه صلاح بدانند در حقوق شرعيه اى كه به دستشان مى رسيد تصرف كنند و در جهات اصلاحى و بهبود زندگى فقيران و محرومان خرج كنند. اين اعتماد به وكيلان بر عده اى ديگر از شخصيتهاى برجسته كه نتوانسته بودند چنين منصبى را به دست آورند گران بود و آنان دچار رشك و حسد شده و اين بيمارى كشنده و تباه كننده ، آنان را به اعمال جنايت بار و تفرقه افكنى ميان شيعيان و فاسد نمودن عقايد آنان وادار كرد.
4- امام كجروى و گمراهى و دورى عده اى از راه حق و حقيقت را آشكار كرده به آنان هشدار مى دهد كه تا كى مى خواهند زمان عقل خود را به دست هواى نفس بسپارند و با كورى در ظلمات پا گذارند و آنان را از اينكه در روز قيامت كور و گمراه محشور شوند بر حذر مى دارد.
5- امام - عليه السلام - يادآورى مى كند كه حجت بر مردم تمام شده و با بعثت پيامبران و جانشينى اوصيا، ديگر عذرى باقى نمى ماند و همگان در برابر خداوند مسؤ ول و پاسخگو هستند. اوامر و نواهى پروردگار به همه رسيده است و راه شك و ترديد بسته مى باشد و عصيان و تقصير بندگان به گردن خودشان است .
6- امام - عليه السلام - روشن مى كند كه حكمت تشريع احكام و دستورات الهى ، نياز خداوند به آنها نبوده است بكله براى جدا كردن پاكان از پليدان و آزمايش بندگان است . لذا هر كس گردن نهد و اطاعت كند رستگار مى شود و هر كس تن زند و روى گرداند فرو مى رود و نابود مى گردد.
7- خداوند بر اين امت منت گذاشته و پيامبرش محمد - صلى اللّه عليه و آله - را فرستاد و پس از او جانشينانى تعيين كرد تا آنان را هدايت كنند و اگر پيامبر مبعوث نمى شد اين امت در وادى گمراهى فرو مى رفت و راه بجايى نداشت و هيچ يك از فرائض و سنتها را نمى شناخت . پس مى بينيم كه هر چه آنان دارند بر اثر مجاهدت پيامبر و امامان است كه نه تنها مسلمانان بلكه بشريت نيز از خوان لطف و معرفت آنان بهره مند است . وه كه آنان چه خاندان پربركتى هستند!
8- خداوند متعال در اموال مسلمين حقى مالى براى خاندان پيامبر - صلوات اللّه عليهم اجمعين - قرار داده است كه ((خمس )) مى باشد؛ برنامه اقتصادى اصيلى كه موجب شكوفايى زندگى فكرى و دينى در اسلام مى گردد و اگر اين ماليات نبود مرجعيت عامه و نظام علمى تاكنون پايدار نمى ماند؛ نظامى كه دنباله رسالت روشنگرانه امامان پاك شيعه است . در حقيقت ((خمس )) پشتوانه مالى محكمى است كه شيعيان به كمك آن ميراث گرانقدر ائمه را نسل به نسل تاكنون حفظ و منتقل كرده اند. احكام خمس و تفصيل آن و مواردى كه خمس بدانها تعلق مى گيرد در كتب فقهى شيعه آمده است و ما بدان نمى پردازيم .
لازم به گفتن است كه امام - عليه السلام - در اين نامه تاءكيد مى كند كه بدون پرداخت خمس ، حليت زناشوئى ، اموال ، خوردن و نوشيدن حاصل نمى گردد و سلامت و طهارت زندگى آدمى مشروط به دادن خمس است . به احتمال زياد، اسحاق و ديگر مخاطبين اين نامه از پرداخت حقوق شرعيه به امام يا وكيل ايشان خوددارى مى كردند و همين موجب تيرگى روابط ميان آنها شده بود.
(در اينجا بحث از نخستين نامه را با پايان مى بريم ).
2- نامه اى به اهالى قم و آبه (116)
امام حسن عسكرى - عليه السلام - نامه اى به شيعيان قم و آبه نگاشت كه در آن چنين آمده بود:
((خداوند متعال به بخشش و بزرگوارى و مهربانى خود بر بندگانش ‍ منت گذاشت و پيامبرش محمد - صلى اللّه عليه و آله - را براى بشارت و انذار مبعوث ساخت و شما را توفيق پذيرش دين حق عطا كرد و با هدايت ، شمار را گرامى داشت و محبت عترت هدايتگر را در دل گذشتگان شما - خدايشان رحمت كند - و آيندگان - كه سرپرست آنان باشد و عمرشان را در راه طاعت خويش دراز كند و نيازشان را برطرف سازد - غرس نمود، هر يك از آنان در جاده صواب گام زدند و به سرمنزل مقصود به رستگارى يافتند و پاداش اعمال پيشين خود را يافتند و هر چه پيشاپيش فرستاده بودند به دست آوردند...)).
در بخشى ديگر از نامه امام مى فرمايد:
((نيت ما همواره استوار و ثابت بود و دلهايمان با درستى انديشه و راءى شما آرام مى گرفت و پيوند خويشى ميان ما و شما نيرومند بود. وصيتى كه به گذشتگان ما و شما شده بود و عهد و پيمانى كه از جوانان ما و پيروان شما گرفته شده بود همواره استوار و محكم بود و اعتقاد درست بدان دست نخورده ماند؛ زيرا خداوند ما را به يكديگر نزديك داشته بود و خويشاوندى نزديكى به وجود آورده بود. عالم (معصوم ) - عليه السلام - مى فرمايد: ((المؤ من اخو المؤ من لامه وابيه ؛ مؤ من برادر تنى مؤ من است ))(117).
تنها اين فراز از نامه در اختيار ماست اما تمام نامه به دست ما نرسيده است . اين بخش گوياى پيوند استوار امام و شيعيان صافى ضمير است ؛ شيعيانى كه در دين ثابت قدم هستند و كمترين اهمال و سستى را نمى پذيرند. امام بر گذشتگان ديندار آنان رحمت مى فرستد زيرا همواره انجام دستورات الهى را مقدم بر هر چيز مى داشتند تا به مغفرت و رضوان الهى دست يافتند.
همچنين حضرت از پيوند استوار خود با آنان كه ريشه در گذشته دارد ياد مى كند؛ پيوندى كه بر اساس شناخت اهداف والاى امامان و رسالت آنان بنا شده است نه بر اساس عواطف ناپايدار و زودگذر. امام اين روح پويا وجودشان را مى ستايد و آنان را دعا مى كند.
3- نامه اى به فقيه قمى
امام حسن عسكرى - عليه السلام - نامه اى به فقيه بزرگوار ابوالحسن على بن الحسين بن موسى بن بابونه قمى ، بزرگ شيعه و چهره بارز حديث و فقه و ديگر علوم اسلامى نگاشت كه در آن پس از ياد خدا و آيه مباركه ((بسمله )) چنين آمده بود:
حمد، خداى عالميان را سزاست . عاقبت نيكو از آن متقيان و بهشت شايسته موحدان و دوزخ بايسته ملحدان است . ستم ، تنها ستمگران را فرا مى گيرد و خدايى جز بهترين آفريدگار نيست . درود و صلوات بر بهترين آفريده خدا محمد مصطفى و خاندان پاك او باد.
((اما بعد: اوصيلك - يا شيخى و معتمدى ، و فقهى اباالحسن على بن الحسين القمى ، و فقك اللّه لمرضاته ، وجعل من صلبك اولادا صالحين برحمه - بتقوى اللّه ، و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة ، فانه لا تقبل الصلاة من مانعى الزكاة ، و اوصيك بمغفرة الذنب ، و كظم الغيظ، صلة الرحم ، و مواساة الاخوان ، والسعى فى حوائجهم فى العسر و اليسر، و الحلم عند الجهل ، و التفقه فى الدين ، و التثبت فى الامور، و التعهد للقرآن ، و حسن الخلق ، فالامر بالمعروف ، فالنهى عن المنكر قال اللّه عزوجل :
((لا خير فى كثير من نجواهم الا من امر بصدقه اءو معروف او اصلاح بين الناس ))(118).
و اجتناب الفواحش كلها، و عليك بصلاة الليل فان النبى اوصى عليا فقال : يا على عليك بصلاة الليل - ثلاث مرات - و من استخف بصلاة الليل فليس منا، فاعمل بوصيتى ، و امر شيعتى حتى يحملوا عليه ، و عليك بانتظار الفرج ، فان النبى - صلى اللّه عليه و آله - قال : افضل اعمال امتى انتظار الفرج ، و لا يزال شيعتنا فى حزن حتى يظهر ولدى الذى بشر به النبى - صلى اللّه عليه و آله - انه يملاء الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا، فاصبر يا شيخى ، و امر جميع شيعتى بالصبر:
((ان الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين ))(119).
والسلام عليك و على جميع شيعتنا و رحمة اللّه و بركاته و حسبنا اللّه و نعم الوكيل ، نعم المولى ، و نعم النصير...))(120).
((اما بعد: اى بزرگ و مورد اعتمادم اى فقيه اى ابوالحسن على بن الحسين قمى - كه خداوند تو را توفيق انجام افعال پسنديده حق دهد و از نسلت ره رحمت خود فرزندان صالحى به وجود آورد - تو را وصيت مى كنم به تقواى الهى ، بپا داشتن نماز، پرداخت زكات - كه نماز از آنان كه زكات نمى دهند پذيرفته نمى شود - و تو را توصيه مى كنم به درگذشتن از گناه ديگران ، فرو بردن خشم ، صله رحم ، همدردى با برادران و انجام خواسته هايشان در خوشى و ناخوشى و سختى و گشايش ، بردبارى در برابر نادانى ، تفقه در دين و يادگيرى آن و استوارى در كارها، هم پيمانى با قرآن ، خوش خلقى ، امر به معروف و نهى از منكر چرا كه خداوند متعال مى فرمايد:
((در بسيارى از گفتگوهاى در گوشى آنان خيرى نيست مگر آنكه به صدقه يا معروفى امر كنند و يا آنكه ميان مردم اصلاح نمايند)).
و اجتناب از همه زشتيها. بر تو باد خواندن نماز شب كه پيامبر اكرم به امام على چنين وصيت نمود: ((يا على ! بر تو باد نماز شب خواندن - و اين جمله را سه بار تكرار نمود - هر كه نماز شب را سبك بشمارد از ما نيست ، پس توصيه مرا بكار بند و شيعيانم را دستور ده همين كار را كنند، بر تو باد انتظار فرج زيرا پيامبر اكرم فرمود: ((برترين اعمال امت من انتظار فرج است )).
شيعيان ما همواره اندوهگين خواهند بود تا فرزندم - كه پيامبر - صلى اللّه عليه و آله - بشارت ظهور او را داده است - قيام كند او زمين را پس ‍ از آنكه پر از ظلم و ستم شده است سرشار از عدالت و برابرى خواهد كرد. پس اى بزرگ ! صبر كن و شيعيانم را دستور صبر كنند:
((زمين از آن خداوند است به هر كس از بندگانش بخواهد واگذار مى كند و عاقبت و فرجام نيك از آن متقين خواهد بود)).
((درود، رحمت و بركات خدا بر تو و جميع شيعيان ما باد. خداوند ما را بس است كه بهترين وكيل ، مولا و ياور است ...)).
نكات حساس نامه فوق به شرح زير است :
1- امام - عليه السلام - على بن الحسين را با الفاظى شيرين و زيبا مفتخر كرده با الطاف خود او را مى نوازد. همين افتخار او را بس كه حضرت با تعابير: مورد اعتمادم ، بزرگ و... او را مخاطب مى سازد. على در علم ، تقوا، ورع و ديگر فضائل از چهره هاى نادر تاريخ اسلام است و تذكره نويسان درباره او گفته اند:
((على از فقهاى بزرگ ، اصحاب جليل القدر، پاكزادگان راه يافته ، پويندگان راه خاندان نبوت و عصمت - عليه السلام - پشتيبان دين در برابر حملات ملحدان و از اركان و اساطين شيعه به شمار مى رفت ))(121).
وثاقت او تا بدانجا رسيد كه مورد اعتماد تمامى فقهاى شيعه بود و اگر در مساءله اى به نص و روايتى دست نمى يافتند - آنچنان كه شهيد در ((ذكرى )) گفته است - فتاواى او را بكار مى بستند.
2- امام در حق اين فقيه دعا مى كند تا خداوند به او فرزندانى صالح عطا كند. خداوند دعاى حضرت را اجابت مى كند و به او شيخ صدوق (ابوجعفر، محمد) را مى بخشد كه از پركارترين و درخشان ترين عالمان شيعه است و شريعت را زنده ، راه آن را هموار، آثار آن را برپا و ميراث امامان - عليهم السلام - را جاودانه مى كند.
صدوق بهره هاى بسيارى نصيب شيعه مى كند و آثار گرانبهايى به يادگار مى گذارد آثار او از سيصد اثر مى گذرد(122) كه در راءس آنها يكى از كتب اربعه يعنى ((من لايحضره الفقيه )) است كه فقيهان امامى به اين كتاب اهتمامى شايان توجه دارند.
3- امام ، على بن الحسين قمى را به اقامه واجبات اسلامى توصيه مى كند و به پرورش صفات اخلاقى والا مانند: فرو بردن خشم ، صله ارحام ، همدردى با برادران دينى ، بر آوردن نيازهاى آنان ، دين شناسى ، استوارى در كارها و ديگر فضائلى كه انسان را به عاليترين مراتب كمال ارتقا مى دهد سفارش مى كند.
4- امام به فقيه قمى سفارش مى نمايد تا به انتظار فرج قائم آل محمد - صلى اللّه عليه و آله - كه با ظهورش و در سايه حكومتش دنيا شكوفا مى شود و كلمه توحيد حاكم مى گردد و عدالت در تمامى عرصه هاى دولتش كه دنباله زمامدارى جد بزرگوارش پيامبر اكرم است گسترش ‍ مى يابد - باشد و هرگز اين فريضه را فراموش نكند. اينها پاره اى از مباحثى بود كه در نامه امام به چشم مى خوردند.

next page

fehrest page

back page