next page

fehrest page

back page

15- احمد بن عبداللّه بن مروان انبارى :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(269).
16- احمد بن محمد بن مصهر:
از امام حسن عسكرى نقل مى كرد و على بن ابى خليس از او نقل مى كند. آية اللّه خوئى مى گويد:
((درباره او ستايش يا توثيقى روايت شده است و طريق سندى صدوق به او اگر چه درست است ليكن لازمه اش وثاقت او نيست . و اما گفته صدوق درباره او در ((المشيخه )) كه ((از اصحاب امام حسن عسكرى بود)) كمترين دلالتى بر توثيق يا درستكارى او ندارد زيرا در ميان اصحاب پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - نيز كسانى بودند كه نام صحابى را يدك مى كشيدند تا چه برسد به اصحاب امام - عليه السلام - اما اينكه او كارگزار حضرت بود براى برآوردن خواسته هايش و ارسال مادر امام همراه با صاحب العصر به مكه آنگونه كه در اثبات الوصيه مسعودى آمده است - به فرض صحت اين خبر - دليلى بر وثاقت او نيست ))(270).
17- احمد بن محمد حضينى :
ساكن اهواز بود و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(271).
18- احمد بن هلال عبرتائى (272):
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(273). او مذهبى فاسد داشت و به رواياتش توجهى نمى شود(274). امام حسن عسكرى - عليه السلام - در توقيعى كه براى قاسم بن العلاء صادر كردند احمد را به شدت مذمت كرده و از او بيزارى جستند. در بخشى از نامه چنين آمده بود:
((دستور ما درباره احمد بن هلال ظاهر ساز - كه خدايش نيامرزد و از او در نگذرد و بر او رحمت نياورد - به تو رسيد. او همچنان بدون اجازه و رضايت ما دستورات ما را كم و زياد مى كند و استبداد در راءى خود دارد. از اداى حقوق ما پرهيز مى كند و تنها دستوراتى را اجرا مى كند كه خود دوست دارد و مى خواهد - خداوند بدينكار او را جهنم سزا دهد - خويشتن دارى كرديم تا آنكه خداوند دعاى ما را اجابت كرده او را هلاك ساخت . همان موقع كه زنده بود - خدا او را رحمت نكند و هر كه از او بيزارى نجويد - جريان او را به قومى از دوستان خود اطلاع داديم و اسحاقى را - خدا او و خانواده اش را حفظ كند - از آنچه به تو گفتيم باخبر كرديم و از اين فاجر آگاه نموديم . هر كه از تو بپرسد از همشهريانت يا ديگران و آنان كه بايسته است از ماجراى احمد باخبر شوند گفته هاى ما را به آنها برسان . كمترين ترديدى در آنچه راويان ثقه از ما نقل كرده و به شما منتقل ساخته اند نداشته باشيد - ان شاء اللّه تعالى ...)).
اين نامه شاهد گويايى است بر انحراف احمد از راه و گمراهى او. وى در سال 267 ه - درگذشت (275).
19- اسحاق بن اسماعيل نيشابورى :
مردى است ثقه و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(276). امام - عليه السلام - در توقيعى او را دعا مى كند(277).
20- اسحاق بن محمد بصرى :
كنيه اش ابويعقوب است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(278). كشى مى گويد: او از اركان و بزرگان غلات به شمار مى رفت (279).
21- اسماعيل بن محمد:
اسماعيل بن محمد بن على بن اسماعيل هاشمى عباسى است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(280).
(ج )
22- جابربن سهيل الصيقل :
وكيل امام هادى ، حسن عسكرى و حضرت ولى عصر - عليه السلام - بود(281).
23- جابربن يزيد فارسى :
كنيه اش ابوالقاسم است و از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام به شمار مى رود(282).
24- جعفر بن ابراهيم بن نوح :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - برمى شمارد(283).
(ح )
25- حسن بن احمد مالكى :
از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - است . از پدرش روايت مى كرد و على بن الحسين بن بابويه از او روايت مى كند(284).
26- حسن بن شكيب مروزى :
ساكن سمرقند بود از عالمان و متكلمان به شمار مى رفت . كتابهايى تصنيف كرد. شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - برمى شمارد(285).
27- حسن بن جعفر:
به ابوطالب فاغانى معروف است . شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(286).
28- حسن بن على :
حسن بن على بن نعمان كوفى است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(287). او مولاى بنى هاشم بود و پدرش ‍ على بن نعمان اعلم و ثقه است . كتابى از او به نام ((النوادر)) ثبت شده او صحيح الحديث و پرفايده بوده است (288).
29- حسن بن محمد:
ابن باباى قمى از غلات است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد بدون اينكه او را به ((قمى )) توصيف كند. كشى مى گويد: ابوالفضل بن شاذان در برخى كتب خود گفته است كه : ((ابن باباى قمى از دروغپردازان مشهور است )).
سعد مى گويد: عبيدى مرا چنين گفت : امام حسن عسكرى - عليه السلام - ابتداءا به من نوشت : ((از فهرى و حسن بن باباى قمى به خدا پناه مى برم و از آنان در درگاه الهى بيزارى مى جويم . تو و همه پيروانم را از آنها برحذر مى دارم . آن دو را لعنت مى كنم ، لعنت خدا بر آنان باد. فتنه گرانى هستند كه نام ما را وسيله نان خود كرده اند. آزارگرانى هستند كه خدا آنان را بيازارد و بر آنان لعنت فرستد و در فتنه تباه كند. ابن بابا گمان مى كند او را به پيامبرى فرستاده ام و او ((باب )) است . لعنت خدا بر او باد. شيطان او را فريفته و گمراه كرده است . هر كه سخن او را بپذيرد لعنت خدا بر او باد.
اى محمد! اگر بتوانى سرش را به سنگ بكوبى اين كار را بكن كه او مرا آزار داده است . خداوند او را در دنيا و آخرت بيازارد)).
اين نامه شدت نگرانى و تاءثر امام را از اين ديو سيرت كه پشت پا به دين زد و در ظلمات گمراهى گم شد نشان مى دهد.
30- حسن بن موسى الخشاب :
نجاشى مى گويد: ((او از بزرگان اصحاب ماست . دانش و حديث بسيارى داشت و كتابهايى تصنيف كرد از جمله : ((الرد على الواقفة )) و ((النوادر)). گفته اند كه و را كتاب ((الحج )) و كتاب ((الانبيا)) است . شيخ او را از اصحاب امام حسن - عليه السلام - برمى شمارد))(289).
31- حسن بن النضر:
ابوعون ابرش است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(290).
32- حسن بن النضر:
او پس از وفات امام حسن عسكرى - عليه السلام - موالى را به خدمت ولى عصر - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - مشاهده كرد(291). آية اللّه خوئى احتمال مى دهد كه اين حسن با حسن قبلى يكى باشد(292).
33- حسين بن حسن بن ابان :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد و مى گويد: ((حضرت را درك مى كرد ليكن نمى دانيم از ايشان روايت كرده است يا نه . ابن قولويه او را نزديكان ((صفار)) و سعد بن عبداللّه معرفى كند حال آنكه او از آنها بزرگتر است زيرا از حسين بن سعيد نقل روايت مى كند ليكن آن دو چنين نكرده اند))(293).
34- حفص بن عمرو العمرى :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(294). از بزرگان اصحاب امام - عليه السلام - است و حضرت در نامه اى كه با اسحاق به اسماعيل مى نويسد چنين او را مى ستايد:
((از شهرت خارج مشو تا آنكه ((العمرى )) را - كه خداوند به خشنودى ما از او خشنود گردد - ببينى ، بر او سلام كنى و او را بشناسى و او نيز تو را بشناسد. او مردى است امين ، پاك سرشت . نزديك به ما و از ماست . هر چه از نواحى به سوى ما مى آيد نزد او جمع مى شود تا آنها را به من برساند ستايش و سپاس بسيار خداى را...))(295).
اين نامه استوارى ، نيك سيرتى و نزديكى او را به اهل بيت - عليه السلام - نشان مى دهد.
35- حمدان بن سليمان :
ابو سعيد نيشابورى . شيخ ، گاهى او را از اصحاب حضرت هادى و گاهى از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(296). مردى ثقه و از بزرگان شيعه بود.
36- حمزة بن محمد:
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(297). او حكمت وجوب روزه را از حضرت روايت كرده است و اسحاق بن محمد از او روايت مى كند(298).
(د)
37- داوود بن ابى زيد:
اهل نيشابور است و ثقه ، راستگو و ديندار. شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليه السلام - برمى شمارد.
38- داوود بن عامر اشعرى قمى :
شيخ (299) و برقى (300) او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - برمى شمارند.
39- داوود بن قاسم :
معروف به ابوهاشم از بزرگان اسلام و پرچمداران توحيد بود.
در اينجا به اختصار به جلوه هاى پرعظمت زندگى ايشان اشاره مى كنيم .
دودمان تابناك : نسب شريف او به شهيد جاودانه اسلام جعفر طيّار برادر بزرگوار على بن اءبى طالب ، مولاى متقيان منتهى مى شود. او فرزند قاسم بن اسحاق بن عبداللّه بن جعفر بن اءبى طالب است (301). در عالم انساب ، نسبى از اين شريفتر يافت نمى شود.
محبت به اهل بيت : ابوهاشم از دلباختگان امامان اطهار بود. امام رضا، جواد، هادى و حسن عسكرى - عليه السلام - را درك كرد و در مدح آنان اشعارى زيبا سرود. شعر زير را هنگام بيمارى امام حسن عسكرى - عليه السلام - سروده است :
((زمين گرد سرم چرخيد، قلبم فشرده و سنگين شد و گرماى سوزان تب ، تنم را فرا گرفت آن هنگام كه گفتند امام بيمار و ناتوان است . گفتم : همه جان ، هستيم فدايت باد كه با بيماريت اسلام ناتوان شد و ستارگان آسمان پايين آمدند)).
((شگفتا! تو كه ريشه درد را خشكانده اى ، چگونه دچار درد و رنج مى شوى تو طبيب دردهاى دين و دنياى مسلمانان و زنده كننده مردگان و زندگان هستى ))(302).
جايگاه او نزد ائمه : امامان معاصر ابوهاشم او را بسيار احترام مى گذاشتند و از او تقدير به عمل مى آوردند. امام هادى - عليه السلام - درباره او فرمود:
((اى ابوهاشم ! شكر كداميك از نعمتهاى خداوند را مى خواهى بجا آورى ؟ ابوهاشم مى گويد: خاموش ماندم و نمى دانستم چه بگويم . خود حضرت آغاز به سخن كرده گفت : خداوند به تو نعمت ايمان عطا كرد و تنت را بر دوزخ حرام نمود، سلامتى به تو داد تا او را پرسش و اطاعت كنى و تو را صفت قناعت بخشيد تا از رو زدن بى نياز باشى ))(303).
موقعيت اجتماعى : ابوهاشم جعفرى مورد احترام جميع طبقات مردم بود. تذكره نويسان درباره او گفته اند: از موقعيت ممتازى نزد سلطان برخوردار بود و از زاهدان ناسك و ورع ، عالم و عامل به شمار مى رفت . در عصر او نسب او از همه افراد خاندان ابى طالب شريفتر بود(304) كسى كه چنين صفاتى داشته باشد شايسته احترام و تجليل است .
دليرى و بى باكى : ابوهاشم ، مردى دلاور و پردل بود كه از گفتن حقايق حتى در سخت ترين شرايط باكى نداشت . مورخان نقل مى كنند هنگامى كه سر بريده انقلابى بزرگ ((يحيى )) را نزد قاتل او محمد بن عبداللّه بن طاهر آوردند و گروهى به تبرك گويى پرداختند، ابوهاشم جعفرى نيز وارد شد و گفت : ((اى امير! به تهنيت گويى امرى نزدت آمده ام كه اگر پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - زنده بود او را تسليت مى گفتند!)).
همگان خاموش شدند و كسى پاسخى نداد. و او در حالى كه خارج مى شد گفت : ((اى فرزندان طاهر! گوشت يحيى را بخوريد كه گلوگير (وبايى ) است و بدانيد كه پاره تن پيامبر ناگوارتان است . خون به ناحق ريخته اى كه خداوند خواهان آن است هرگز هدر نخواهد رفت و انتقام آن گرفته خواهد شد))(305).
در گذشت : ابوهاشم در جمادى الاولى سال 261 ه - يك سال پس از وفات امام حسن عسكرى - عليه السلام - به جوار رحمت حق شتافت (306).
(س )
40- سعد بن عبداللّه قمى :
امام حسن عسكرى - عليه السلام - را درك كرد. شيخ مى گويد: نمى دانم كه آيا از حضرت روايت كرده است يا خير(307).
نجاشى مى گويد: او بزرگ ، پيش كسوت و فقيه اين طايفه است . احاديث فراوانى از عامّه فرا گرفت و در جستجوى حديث ، سفرها كرد. از راويان بزرگ حديث ، حسن بن عرفه ، محمد بن عبدالملك دقيقى ، ابوحاتم رازى و عباس ترقفى را ديدار كرد. به خدمت امام حسن عسكرى رسيد و كتابهاى زيادى تصنيف كرد كه كتب زير به دست ما رسيده است : ((الرحمة ))، ((الوضوء))، ((الصلاة ))، ((الزكاة )) و ((الحج )) و كتب ديگرى كه آنها را ذكر مى كند(308). سعد به سال 301 ه - و به قولى 299 ه - درگذشت (309).
41- السندى بن ربيع :
شيخ او را از اصحاب ثقه امام حسن عسكرى - عليه السلام - و اهل كوفه برمى شمارد(310).
42- سهل بن زياد آدمى رازى :
كنيه اش ابوسعيد است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(311).
نجاشى مى گويد: او در حديث ضعيف و غيرقابل اعتماد بود و احمد بن محمد بن عيسى بر غلّو و دروغگويى او شهادت داد و او را از قم به رى تبعيد كرد. وى در همانجا بزيست و در نيمه ماه ربيع الثانى سال 255 ه - به وسيله محمد بن عبدالحميد العطار با امام حسن عسكرى مكاتبه كرد. او را كتاب ((النوادر)) است (312).
(ش )
43- شاهويه بن عبداللّه الجلاب :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - برمى شمارد(313).
(ص )
44- صالح بن ابى حماد:
نجاشى مى گويد: صالح بن ابى حماد رازى ، نامش ((زادبه )) بود امام حسن عسكرى را ديدار كرد. وضع او نامشخص بود گاهى ستوده و گاهى ناپذيرفته بود. كتابهايى از جمله : ((خطب اميرالمؤ منين - عليه السلام )) و ((النوادر)) دارد(314) شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - برمى شمارد(315).
(ع )
46- عبدالعظيم حسنى :
سيدى بزرگوار كه نسب شريفش به ريحانه رسول خدا - صلى اللّه عليه و آله - امام حسن مجتبى - عليه السلام - مى رسد. او فرزند عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن امام حسن - عليه السلام - است . شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى نام مى برد(316).
نجاشى از احمد بن محمد بن خالد برقى نقل مى كند كه گفت : عبدالعظيم در حال گريز از دست سلطان ، خود را به رى رساند و در زير زمين خانه يكى از شيعيان در محله ((سكة الموالى )) منزل كرد. در نهانگاه خود شب را شب زنده دار و روز را روزه دار بود. گاهگاهى به زيارت آرامگاهى مى رفت كه آن را متعلق به يكى از فرزندان موسى بن جعفر مى دانست . و ميان آن دو فاصله اى بود. همچنان در خفا مى زيست و خبر او به يكايك شيعيان مى رسيد تا آنكه اكثر آنان او را شناختند. يكى از شيعيان پيامبر اكرم را در خواب ديد كه به او مى گويد:
((يكى از فرزندانم را از محله ((سكة الموالى )) تشييع مى كنند و نزديك درخت سيبى در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب به خاك مى سپارند)).
سپس حضرت به آن نقطه اشاره كردند. بامداد آن مرد برخاست و نزد مالك باغ رفته خواستار خريدن آنها شد. صاحب باغ پرسيد:(( چرا درخت و جاى آن را مى خواهى بخرى ؟))
خوابى را كه ديده بود تعريف كرد. آن مرد گفت : ((من نيز چنين خوابى ديدم )) سپس گفت كه جاى درخت و همه باغ را وقف آن بزرگوار هاشمى نسب و شيعه كرده است تا در آن دفن گردند. مدتى بعد عبدالعليم بيمار شد و سپس وفات يافت - رحمة اللّه عليه - و هنگامى كه لباس از تن او در آوردند تا او را غسل دهند رقعه اى در جيب او يافتند كه در آن نسب شريف آن امامزاده نوشته شده بود(317).
اين سيد عظيم الشاءن عالمى فقيه بود ابو حماد رازى مى گويد: خدمت امام هادى - عليه السلام - در سامرا رسيدم و برخى احكام و مسائل شرعى را پرسيدم ، حضرت نيز پاسخ دادند و هنگامى كه مى خواستم با ايشان وداع كنم فرمودند: ((اى حماد! اگر مشكلى در مسائل دينى در شهرت برايت پيدا شد از عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى بپرس و سلام مرا به او برسان ))(318).
47- عبداللّه بن جعفر حميرى قمى :
شيخ (319) و برقى (320) او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برند. نجاشى مى گويد: ((عبداللّه بن جعفر بن حسن بن مالك بن جامع حميرى ابوالعباس قمى ، بزرگ اهل قم و پيش كسوت آنان بود. سال دويست و نود و اندى از هجرت گذشته وارد كوفه شد و مردمان زيادى از او حديث شنيدند. كتب زيادى تصنيف كرد از جمله :
الامانة ، الدلائل ، العظمة و التوحيد، الغيبة و الحيرة ، فضل العرب ، التوحيد و البداء و الارادة و الاستطاعة و المعرفة ، قرب الاسناد الى ابى جعفر ابن الرضا، ما بين هشام بن الحكم و هشام و العباس ، الارواح و الجنة و النار، الحديثين المختلفين ، مسائل الدجال ، مكاتب ابى الحسن الثالث - عليه السلام - مسائل لابى محمد حسن بن على - عليه السلام - على يد محمد بن عثمان العمرى ، قرب الاسناد الى صاحب الامر - عليه السلام - مسائل ابى محمد و توقيعاته و كتاب الطب (321).
حجم تاءليفات او در زمينه هاى مختلف گوياى دانش وسيع و عميق و تخصص او در علوم عقلى و نقلى است .
48- عبداللّه بن حمدويه بيهقى :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(322) وى از نيكان شيعه بود و حضرت در نامه اى - كه متن آن قبلا آمد - بر او رحمت مى فرستد.
49- عبداللّه بن محمد بن خالد طيالسى :
اهل كوفه است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(323). نجاشى مى گويد: ((او و همچنين برادرش ‍ ابومحمد الحسن از اصحاب ثقه و صحيح الاعتقاد هستند. عبداللّه كتاب به نام ((النوادر)) دارد))(324).
محمد بن مسعود درباره اش مى گويد: ((عبداللّه بن محمد بن خالد طيالسى ثقه است و ما جز نيكى از او نديده ايم ))(325).
50- عبداللّه بن محمد: كنيه اش ابومحمد است و معروف به شامى دمشقى . شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد و مى افزايد كه او از احمد بن محمد بن عيسى و ديگران نقل حديث مى كرد(326).
51- عثمان بن سعيد العمرى :
الزيات ، كنيه اش ابوعمرو و سمان نيز به او گفته مى شد. از نادره هاى تقوا و ايمان به شمار مى رفت و ديانت از عناصر اساسى و ذاتى او بود. در اينجا به اختصار درباره اش سخن مى گوييم :
ستايش امامان (عليهم السلام ): ائمه معاصر العمرى او را ستوده و از موقعيت و منزلت او نزد خويش پرده برداشتند. احمد بن اسحاق بن سعد قمى مى گويد: روزى خدمت امام هادى - عليه السلام - رسيدم و عرض كردم : آقايم ! گاهى شرفياب مى شوم و گاهى نيستم و امكان دستيابى به شما همواه برايم مقدور نيست پس سخن چه كسى را بپذيرم و فرمان كه را بكار بنديم ؟
حضرت - صلوات اللّه عليه - فرمود: ((اين ابوعمرو است مردى ثقه و امين ، هر چه به شما بگويد از من گفته و هر چه به شما ابلاغ كند از طرف من بوده است )).
پس از وفات امام هادى - عليه السلام - روز خدمت فرزندشان امام حسن عسكرى رسيدم و پرسش پيشين را از ايشان كردم و همان سخنانى را كه به پدرشان گفته بودم به حضرت عرض كردم . ايشان پاسخ دادند:
((اين ابو عمرو است ، ثقه و امين ، ثقه امام در گذشته و ثقه من است در زندگى و پس از مرگ هر چه به شما بگويد از من گفته و هر چه به شما ابلاغ كند از من بوده است ))(327).
همچنين احمد بن اسحاق نقل مى كند كه : از امام على هادى - عليه السلام - پرسيدم : احكام را از كه فرا بگيرم و سخن كه را بكار بندم و از فرمان بپذيرم ؟
حضرت پاسخ داد: ((اين ابو عمرو مردى ثقه و امين است ، هر چه بگويد از من گفته و هر چه ابلاغ كند از طرف من بوده است پس گوش كن و اطاعت نما كه او مورد اعتماد و وثوق من است ))(328)توثيق كردن ائمه از اعمال و ديانت چنين شخصى گوياى علو مرتبه و ايمان استوار و تقواى نيرومند است .
وكالت امام زمان - عليه السلام -: اين عالم بزرگوار مدت پنجاه سال وكيل امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - بود و پرسشهاى شيعيان را به حضرت مى رساند و پاسخهاى ايشان را به آنان منتقل مى كرد(329).
وفات : مورخان مى گويند كه او قبرى براى خود كنده بود و هر روز داخل آن مى شد و پس از تلاوت يك جزء از قرآن مجيد خارج مى شد. اين بزرگوار در آخر جمادى الاولى سال سيصدوپنج (يا چهار) هجرى درگذشت . در حالى كه پيشاپيش ، روز مرگ خود را بازگويى كرده بود. او را در بغداد به خاك سپردند و نزد بغداديان به ((الشيخ الخلافى )) معروف است (330).
52- عروة الوكيل قمى :
شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(331).
53- العكمرى (332) بن على :
ابن محمد بوفكى نيشابورى است . شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد و مى افزايد كه او غلامانى ترك از سمرقند براى حضرت خريدارى كرد(333).
54- على بن بلال :
شيخ او را از اصحاب امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - برمى شمارد(334). نجاشيى مى گويد: ((او اصلا بغدادى است كه به واسط منتقل شد، از امام هادى - عليه السلام - نقل روايت مى كرد و كتابى دارد))(335).
امام حسن عسكرى در مرقومه اى به اسحاق مى فرمايد: ((اى اسحاق ! نامه ما را بر على بن بلال - خداوند از او خشنود گردد - بخوان كه او ثقه و مورد اعتماد و داناى به واجبات و وظايف خود است )).
كشى مى گويد: به خط جبرئيل بن احمد ديدم نوشته است : محمد بن عيسى اليقطينى برايم گفت : حضرت - سلام اللّه عليه - به على بن بلال در سال 232 ه - نوشت :
((بسم اللّه الرحمن الرحيم ، خدا را ستايش مى كنم به خاطر داشتن تو و او را بر نعمتهايش سپاس مى گذارم و بر محمد و آل محمد درود و رحمت خداوند مى فرستم . اما بعد، ابوعلى را بجاى ((حسين بن عبد ربه )) بر اثر معرفت و شناختى كه از او داشتم گماشتم و او امين خود دانستم ، نظر به آنكه تو بزرگ ناحيه خود هستى دوست داشتم تو را به اين نامه مخصوص و گرامى بدارم پس از او اطاعت كن و آنچه از حقوق شرعيه نزدت مانده به او تسليم كن و دوستان ما را نيز بدينكار دستور ده و آنان را برانگيز تا يار و مدد كار او باشند كه او نزد ما محبوب و ستوده است و بر اينكارت از خداوند پاداش و سزايى نيك خواهى يافت . خداوند منعم و رحيم به هر كه بخواهد بخشش مى كند تو در پناه خدا هستى . اين نامه را به خط خود نگاشتم و سپاس بسيار خداى را))(336).
اين نامه دليل دوستى و درستكارى اوست و اعتماد امام را به او مى رساند.
55- على بن جعفر خزاعى :
ابن عباس اهل مرو و واقفى بود. شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(337).
56- على بن جعفر همانى :
برمكى . برقى او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - نام مى برد(338). و شيخ مى گويد: ((مردى فاضل و مورد رضايت از وكلاى امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - به شمار مى رفت ))(339).
ابوجعفر العمرى - رحمة اللّه عليه - مى گويد: ((روزى ابو طاهر بن بلال ، على بن جعفر را ديد كه بخششهاى فروان و گران مى كند ماجرا را به امام حسن عسكرى - عليه السلام - نوشت . حضرت در پاسخ خود دستور دادند صدهزار دينار به او بپردازم ، قبلا نيز چنين دستورى صادر كرده بودند ليكن به خاطر حفظ مال و ممانعت از آغاز چنين رويه و احيانا گفتگوهاى مردم از انجام دستور امام سرباز زد هنگامى كه على به خدمت امام رسيد ايشان دستور دادند سى هزار دينار به او بدهند))(340).
كشى به سند خود از يوسف بن السخت نقل مى كند كه گفت : على بن جعفر وكيل امام هادى بود و اهل همينيا - روستايى اطراف بغداد - به شمار مى رفت از او نزد متوكل سعايت و بدگويى كردند پس دستور داد او را زندانى كنند. حبس او به درازا كشيد و او ناچار با صرف سه هزار دينار عبداللّه بن خاقان را به وساطت خواست تا در راه آزادى او بكوشد. او نيز ماجرا را با متوكل در ميان گذاشت . خليفه گفت : اى عبداللّه ! اگر درباره ات شكى داشتم مى گفتم كه تو ((رافضى )) هستى ، اين مرد وكيل فلانى - امام هادى - است و من مى خواهم او را بكشم . اين خبر به گوش على رسيد و او نامه اى به اين مضمون به امام نوشت : آقاى من ! خدا را، خدا را! مرا درياب كه به خدا مى ترسم متزلزل و مردد گردم .
امام در پاسخ نوشت : ((حال كه مى بينم وضع تو بدين حد رسيده است درباره ات به خدا روى مى آورم )).
اين نامه در شب جمعه به دست او رسيد. صبح جمعه متوكل بيمار شد و بيماريش شدت يافت و در روز دوشنبه به اوج خود رسيد. پس دستور داد همه زندانيانى كه نامهايشان بر او عرضه مى شد. آزاد كنند تا آنكه به نام على بن جعفر رسيدند از عبداللّه پرسيد: چرا ديگر در باب او با من سخنى نگفتى ؟
عبداللّه گفت : ديگر هرگز از او يادى نخواهم كرد. پس دستور داد او را به سرعت آزاد كنند و از او حلال بودى طلبيد. على نيز به دستور امام به مكه رفت و مقيم آنجا شد(341).
كشى در شرح زندگى فارس بن حاتم قزوينى مى نويسد: به خط جبرئيل بن احمد ديدم نوشته است : موسى بن جعفر از ابراهيم بن محمد نقل كرد كه گفت به امام نوشتم :
فدايت گردم ! ميان ما سخنانى از ((فارس )) و اختلافات موجود بين او و على بن جعفر گفته مى شود تا آنجا كه دو دستگى ايجاد شده و هر گروه از ديگرى بيزارى مى جويد. پس اگر بر ما منت گذارى و بفرمايى به چه كسى رجوع كنيم و نماينده خود را معرفى نماييد موجب امتنان ما خواهد بود و تنها به او رجوع خواهيم كرد - ان شاء اللّه .
حضرت نوشت : ((نه از چنين كسى پرسش مى كنند و نه درباره اش ‍ شك و ترديدى رواست . خداوند قدر على بن جعفر را - خداوند ما را همچنان از او بهره مند كرد - بالاتر از آن قرار داده كه چنين مورد مقايسه قرار گيرد. حوائج خود را با على بن جعفر در ميان گذاريد و از ((فارس )) بهراسيد و مانع از دخالت او در كارهايتان گرديد. تو و ديگر همشهريانت دستور مرا بكار مى بنديد. اخبار تشكيك و اوهام او و فتنه انگيزيش ميان مردم به من رسيده است به او التفاتى نكنيد - ان شاء اللّه ))(342).
اين نامه او را در اوج اعتقاد و ايمان نشان مى دهد كه امام او را به وكالت خود برمى گمارد و او را راهنمايى براى شيعيان قرار مى دهد.
57- على بن حسن :
ابن فضال كوفى . شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(343). و نجاشى مى گويد:
((على بن حسن بن على بن فضال بن عمر بن ايمن ، مولى (آزاد شده ) عكرمة بن ربعى ، الفياض ابوحسن از فقهاى اصحاب ما در كوفه به شمار مى رفت . پيش كسوت ، مورد اعتماد و عارف به حديث بود و سخنانش در اين باره پذيرفته بود. از او احاديث زيادى شنيده شد و چيزى كه او را تضعيف كند ديده نشد و كسى از او خرده گيرى نكرد. از ضعيفان كم نقل روايت مى كرد و ((فطحى )) بود. از پدرش - كه فطحى بود - روايت نمى كرد و مى گفت : هجده ساله بودم كه به مقابله كتابهاى پدرم مى پرداختم ليكن در آن هنگام معانى آن روايات را درك نمى كردم و روا نمى دارم آنها را از او نقل مى كنم )).
كتابهاى فراوانى تصنيف كرده است كه از آنها كتب زير به دست ما رسيده است :
الوضوء، الحيض و النفاس ، الصلاة ، الزكاة و الخمس ، الصيام ، مناسك الحج ، الطلاق ، النكاح ، المعرفة ، التنزيل من القرآن و التحريف ، الزهد، الانبياء، الدلائل ، الجنائز، الوصايا، الفرائض ، المتعة ، الغيبة ، الكوفة ، الملاحم ، المواعظ، البشارات ، الطب ، اثبات امامة عبداللّه ، اسماء آلات رسول اللّه - صلى اللّه عليه و آله - عجائب بنى اسرائيل ، الرجال ، ماروى فى الحمام ، التفسير، الجنة و النار، الدعاء، المثالب و العقيقة (344).
اين تاءليفات گوياى دانش گسترده و وسعت اطلاعات اوست و او را در جبهه مقدم علماى آن روزگار قرار مى دهد. تنها قدح و خرده گيرى بر او ((فطحى )) بودن اوست .
از شيخ ابوقاسم - رحمة اللّه عليه - درباره كتب ((ابن اءبى العزاقى )) پس از آنكه امام او را ذم و لعن كرد پرسش كردند. پاسخ داد: درباره كتابهايش همان را مى گويم كه امام حسن عسكرى پس از آنكه درباره كتابهاى ابن فضال از او پرسش كردند فرمود: ((روايات آنها را بپذيريد ولى آراى آنها را واگذاريد))(345).
58- على بن سليمان :
ابن داوود رقّى . شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(346).
59- على بن الريان :
ابن الصلت اشعرى قمى است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى برمى شمارد(347).
60- على بن رميس :
شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى - عليهماالسلام - نام مى برد و مى افزايد او بغدادى و ضعيف است (348).
61- على بن زيد:
ابن على علوى است و شيخ او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(349).
62- على بن شجاع نيشابورى :
او را از اصحاب امام حسن عسكرى - عليه السلام - نام مى برد(350).

next page

fehrest page

back page