next page

fehrest page

back page

پناه امام (عليه السلام )
امام حسن عسكرى مصائب دردناكى از متوكل و ديگر خلفاى معاصر نبود متحل شد لذا به دعاى ذيل مسلح شد و به خداوند متوسل گشت تا او را از نيرنگ و شرّ آنان باز دارد و حفظ كند:
((احتجبت بحجاب اللّه النور الذى احتجب به عن العيون ، واحتطت على نفسى واهلى و ولدى و مالى و ما اشمتلت عليه عنايتى ، ببسم اللّه الرحمن الرحيم ، واحرزت نفسى و ذلك كله ، ما اخاف واحذر باللّه الذى ، لا اله الا هو الحى القيوم لا تاءخذه سنة و لا نوم ، له ما فى السموات و الارض ، من ذاالذى يشفع عنده الا باذنه ، يعلم ما بين ايديهم ، و ما خلفهم و لا يحيطون بشى ء من علمه الا بماشاء وسع كرسيه السموات و الارض و لا يؤ ده حفظهما و هو العلى العظيم ، و من اظلم ممن ذكر بآيات ربه فاعرض عنها و نسى ما قدمت يداه ، انا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا، و ان تدعهم الى الهدى فلن يهتدوا اذا ابدا، افرايت من اتخذ الهه هواه واضله اللّه على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة ، فمن يهديه من بعد اللّه افلا تذكرون اولئك الذين طبع اللّه على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئك هم الغافلون ، و اذا قراءت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لا يؤ منون بالآخرة حجابا مستورا و جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا و اذا ذكرت ربك فى القرآن وحده ولوا على ادبارهم نفورا، و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين ...))(477).
((به حجاب خداوندى پناه مى جويم نورى كه بدان از ديده ها نهان است و به بسم اللّه الرحمن الرحيم خود، خانواده ، فرزندان و هر آنچه بدان توجه دارم را حراست مى كنم . و از هر آنچه مى ترسم به خداوندى پناه مى برم كه :
((جز او خدايى نيست ، زنده و پاياست و او را خواب و چرتى فرا نمى گيرد هر آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست ، چه كس را ياراى شفاعت كردن نزد اوست جز به فرمان و اذن او، پيشاپيش و پس ‍ آنان را مى داند به كمتر بخشى از دانش او احاطه نيابند جز بدانچه بخواهد، كرسى قدرت او آسمانها و زمين را در نورديده است و نگهداشتن آنها او را خسته نمى كند و اوست والاى بزرگ مرتبه )).
((چه كسى ستمكارتر از آن است كه آيات خدا را بر او بخوانند ليكن بدان پشت كند و آنچه را پيش فرستاده فراموش نمايد)).
((بر دلهايشان پوششى گذاشتيم تا درك نكنند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم و اگر آنان را به سوى هدايت فراخوانى هرگز هدايت نخواهند شد)).
((آيا آنكه هوا و هوس خود را به خدايى گرفت ديده اى ، آنكه خداوند بر علمش گمراه ساخت و بر دل و گوشش مهر زد و در برابر ديدگانش ‍ پرده آويخت پس چه كسى بعد از خدا او را هدايت خواهد كرد آيا متذكر نمى شويد؟ آنانند كسانى كه خداوند بر دل ، ديده و گوششان مهر زده است و آنانند غافلان )).
((و هنگامى كه قرآن تلاوت مى كنى ميان تو و آنان كه به آخرت ايمان ندارند حجابى پوشاننده قرار مى دهيم و بر دلهايشان پوششى كه درك نتوانند كرد و در گوشهايشان سنگينى كه شنيدن نتوانند. و هنگامى كه خدايت را به يگانگى در قرآن مى خوانى به پشت برگشته فرار مى كنند)).
و صلوات خداوند بر محمد و آل اطهار او باد...)).
اين دعا اوج ترس و بيمى كه از سوى عباسيان مؤ منين را احاطه كرده بود و مخاطرى كه ايشان را رنج مى داد بيان مى كند لذا امام به خداوند متوسل شده و با انقطاع كامل از حضرت حق مى خواهد تا او، خانواده و فرزندانش را از نيرنگ و آزار آنان در امان دارد.
همچنين حضرت با دعاى زير، خود را از شرّ عباسيان مصون مى داشت :
((يا عدتى عند شدتى و يا غوثى عند كربتى و يا مونسى عند وحدتى احرسنى بعينك التى لا تنام واكنفنى بركنك الذى لايرام ...))(478).
((اى توشه و نيروى من به هنگام سختى ، و اى فريادرس هنگام اندوه و رنجم و اى مونس من به هنگام تنهاييم ، مرا با چشمانت كه هرگز نمى خوابند حفظ و حراست كن و با نيروى زوال ناپذيرت در كنف حمايت خود گير...)).
اين دعاى بزرگ شدايد و سختى هايى را كه از طرف عباسيان امام را محاصره كرده بود نشان مى دهد پس ايشان به خداوند متوجه شده حفظ و حراست خود از ظلم و ستم آنان را از درگاه احديت طلب مى كرد.
سركوب قمى ها
عباسيان سياست ارعاب و سركوب را در مورد اهل قم بكار گرفتند و ظلم و وحشت را بر آنان حاكم كردند. آنان موسى بن يحيى را كه مردى پليد و دور از هر عاطفه انسانى بود به ولايت قم گماشتند و او با دست باز هر چه مى خواست انجام مى داد. ستم مى كرد، سخت مى گرفت و به ناحق تعدى مى نمود.
قمى ها كه تاكنون سابقه چنين وحشيگرى از حكام را نداشتند سران و محترمين خود را نزد حضرت امام حسن عسكرى فرستادند آنان به امام شكايت كردند و حضرت از اين حوادث متاءلم شده به درگاه احديت متوسل شدند و از خداوند خواستند تا شرّ اين سركش پليد را از سر آنان كوتاه كند.
توشه هايى از دعا
امام نمايندگان قم را با دعاى زير پربار كرد و از آنان خواست تا در قنوت نمازهاى خود آن را بخوانند تا خداوند اين محنت بزرگ و جانكاه را از آنان بر طرف سازد:
((الحمد للّه شكرا لنعمائه ، و استدعاء لمزيده ، و استجلابا لرزقه ، و استخلاصا و به دون غيره و عياذا من كفرانه و الالحاد فى عظمته و كبريائه ، حمد من يعلم ان ما به من نعمائه فمن عند ربه و ما مسه من عقوبته فبسوء جناية يده و صلى اللّه على محمد عبده و رسوله ، و خيرته من خلقه ، و ذريعة المؤ منين الى رحمته و آله الطاهرين و لاة امره ...)).
((ستايش خداى را تا شكرى بر نعمتهايش ، درخواستى براى افزايش ‍ آنها، كششى براى روزيش و اخلاصى براى او - و نه ديگرى - باشد و پناهى باشد از كفران نعمت و الحاد در عصمت و بزرگيش . ستايش ‍ خداى را، ستايش آنكه مى داند هر چه نعمت است از پروردگارش ‍ مى باشد و هر چه از عقوبت بدو مى رسد پيامد عمل خودش است و درود خداوند بر محمد، بنده ، رسول و برگزيده از خلقش و دستاويز مؤ منان به رحمت حق و درود بر خاندان طاهر او و فرمانروايان امرش .
پروردگار! تو خود به بيش خواهى از خودت دعوتمان كرده اى و دستور داده اى تو را بخوانند و اجابت دعا را از بندگانت تضمين نموده اى و آن كه را از صميم دل با تو رو آورد و قصد درگاه تو كند نااميد نكرده اى و عطا خواهت را دست خالى باز گردانده اى و آن كه خواستار بخششت گردد سرافكنده نخواهد شد. چه كسى به سويت گام برداشت و تو را نزديك نيافت و چه كسى راهى آستانت شد ليكن موانع ، او را از ديدارت باز داشتند؟! و چه كسى بر خواسته اش در آستانت پافشارى كرد ليكن از فيض بخشش و درياى كرمت سيراب نشد و چه كسى به كاويدن معدن عطايايى پرداخت اما با گهرهاى گران سنگ باز نگشت ؟!.
پروردگارا! با همه وجودم قصد درگاهت كردم و دست خواستارم در بخششت را به صدا درآورد و قلبم با خشوع و زارى تمام تو را نيايش كرد. تو را بهترين شفيع خود به سويت يافتم ، قبل از آنكه خواسته اى به ذهنم خطور كند يا در ضميرم واقع شود، آن را مى دانى پس بارالها دعايم را به هدف اجابت برسان و خواسته ام را قرين پيروزى كن ...)).
امام در اين قسمت به ستايش و بزرگداشت خداوند مى پردازد و يكايك نعمتهاى مولا از جمله اجابت دعاى بندگان را نام مى برد و از محنتها و مصائب شيعيان با زبانى زيبا و شاعرانه كه ويژه زبان ائمه اهل بيت است بيان مى دارد. به قسمت ديگرى از اين دعاى بزرگ گوش فرا داريد:
((اللهم ؛ و قد شملنا زيغ الفتن ، و استولت علينا غشوة الحيرة و قارعنا الذل و الصغار، و حكم علينا غيرالماءمونين فى دينك و ابتز امورنا معادن الاءبن ممن عطل حكمك و سعى فى اتلاف عبادك و افساد بلادك ...)).
((پروردگار! انحراف فتنه ها ما را فرا گرفت و پرده حيرت ، ما را احاطه كرد و ذلت و خوارى در خانه هايمان را كوفت و غير امينان در دينت بر ما حاكم شدند و معادن كينه و نفرت - كه احكامت را تعطيل كردند - سرنوشت ما را در دست گرفتند و در راه نابودى بندگانت و تباهى شهرهايت كمر بستند.
پروردگارا! دستاورد ما پس از تقسيم ، تيول آنان شد و امارت و حكمرانى از مشورت به تسلط گرويد و پس از برگزيدگى ميراثى براى امت گشتيم ، با بهره يتيم و بيوه زنان آلات لهو و لعب خريدارى شد و اهل ذمه بر مؤ منان با قدرت حكم راندند و فاسق هر قبيله اى به سرپرستى كارهاى آنان برخاست . نه بازدارنده اى آنان را از تباهى حفظ مى كند و نه نگهبانى به رحمت در آنان مى نگرد و نه ياريگرى شكم گرسنه را پر مى كند. لذا آنان پاكباختگانى در آستانه تباهى و اسيرانى مسكنت زده و هم پيمانان اندوه و خوارى هستند...)).
امام بزرگوار در اين بخش ، از اوضاع خطير سياسى حاكم در آن عصر سخن مى گويد: شرايط نابسامان ، معيارهاى اجتماعى بهم ريخته و واژگون ، ارزشها بر باد و اعتقادات سست شده است و زيانهاى هولناكى به ملتهاى اسلامى وارد شده است از جمله :
1- گسترش فتنه هاى دهشتناك ميان مسلمانان .
2- خوارى و پستى آنان .
3- فرمانروايى سفلگان و جنايتكاران در آن روزگار و حكم دادن جز بدانچه خدا گفته است .
از نمونه هاى بارز سياست آنان موارد زير را مى توان نام برد:
الف : واگذاشتن و تعطيل احكام خداوند.
ب : تبديل فى ء و دستاورد مسلمانان به اموال شخصى حكام و كارگزاران آنان .
ج : دارايى بيت المال بجاى آنكه صرف بهبود زندگى يتيمان و دستگيرى بيوه زنان شود، در راه خريد آلات لهو و لعب خرج مى شد و - همانطور كه در بحث از سياست مالى حكومت در آن دوران سخن گفتيم - به خنياگران و دلقكان بخشيده مى شد.
د: اكثريت مناصب و خدمات دولتى به اهل ذمه سپرده شده بود و مسلمانان از به دست آوردن آنها محروم بودند.
ه -: حكومت عباسى در آن دوران ، فاسقان و فاجران را ولايت داده و آنان را بر گرده مسلمانان سوار كرده بود. در نتيجه مسلمين به اسيرانى بدل شدند كه هيچ حافظى آنان را از تباهى حفظ نمى كرد و هيچ نگهبانى آنان را با ديده مهر و رحمت نمى نگريست . از اين فاجعه كه مسلمانان را فرا گرفته بود چه چيزى بالاتر است ؟
بخش ديگرى از اين دعاى بزرگ را مى خوانيم و در آن با ديده تاءمل مى نگريم :
((اللهم ؛ و قد استحصد زرع الباطل و بلغ نهايته و استحكم عوده ، و استجمع طريده و خذرف وليده ، و بسق فرعه ، و ضرب بجرانه . اللهم ؛ فاتح له من الحق حاصدة ، تصدع قائمه و تهشم سوقه و تجب سنامه و تجدع مراغمه ليستخفى الباطل بقبح صورته و يظهر الحق بحسن حليته ...)).
((پروردگارا! كشت باطل به بار نشست و به اوج شكوفايى رسيد و بدنه اش محكم شد و پراكنده اش گرد آمد و ثمرش حاصل شد و شاخه اش بلند شد و در زمين استوار گشت .
پروردگارا! دروگرى از حق را فراهم آر تا آن را درو كند و تنه ساقه هايش ‍ را بچيند و خورد كند و بلندايش را به زير گيرد و خاك نشينش كند تا باطل با چهره كريهش پنهان گردد و حق با رخسار و زينت نيكويش آشكار شود.
پروردگارا! براى ستم پناهى مگذار جز آنكه ويراشى كنى و سپرى منه مگر آنكه واژگونش كنى و كلامى مجتمع مگذار مگر آنكه پراكنده اش ‍ سازى و سپاهى منه مگر آنكه بى مقدارش كنى و بلنداى منه جز آنكه با خاك يكسانش كنى و پرچم افراشته اى منه مگر آنكه واژگونش كنى و سبزه زارى منه جز آنكه تباهش سازى .
پروردگارا! خورشيدش را تيره ، نورش را كاسته و ياد و نامش را فراموش ‍ شده كن و سرش را به حق بكوب ، سپاهيانش را پراكنده كن و در دل خاندانش هراس افكن .
پروردگارا! براى او بقيه اى را مگذار جز آنكه نابودش كنى و بنايى منه مگر آنكه با خاك برابرش سازى و حلقه پيوندى مگذار جز آنكه آن را بگسلى و سلاحى منه مگر آنكه كندش سازى و مركبى مگذار جز آنكه تباهش كنى و علمدارى مگذار مگر آنكه سرنگونش سازى .
پروردگارا! يارانش را پس از يكدلى ، پراكنده ساز و پس از وحدت كلمه ، چند گانه كن و پس از حكمروايى بر امت ، سرافكنده ساز...)).
اين قسمت از دعا گوياى رنج و اندوه بزرگى است كه از دست حكومت جبارانه ستمگرانى كه روش و سنت خدايى را تغيير دادند و زندگى آزادگان را به دوزخى تحمل ناپذير بدل كردند، در سينه حضرت مى جوشد. ايشان با دمى سوزان متوجه درگاه احديت شده و با تضرع از آن آستان خواستار محو آنان از پهنه زمين است و از خداوند مى خواهد سايه اى از آنان نگذارد و عذاب و كيفر خود را بر آنان فرو ريزد و چونان خشكيده كاهلى اسير باد صرصر سازد تا بدان وسيله مؤ منانى كه تلخى ستم و جور را چشيده اند تشفى خاطر يابند. به بند ديگرى از اين دعاى بزرگ گوش مى كنيم :
((و اءسفر لنا عن نهار العدل وارناه سرمدا لا ظلمة فيه و نورا لا شوب معه و اهطل علينا ناشئته وانزل علينا بركته وادل له ممن ناواه وانصره على من عاداه . اللهم ؛ واظهر الحق واصبح به فى غسق الظلم و بهم الحيرة ...)).
((روز عدل را بر ما آشكار كن و آن را روزى جاودانه و بى تيرگى قرار ده و آن را فروغى بدون شائبه قرار ده و بركت و بهره آن را بر ما سرازير نما و آن را بر دشمن عدالت ، پيروز كن و بر مخالف آن يارى ده .
پروردگارا! حق را آشكار كن و در تيرگى ظلم آن را جلوه گر نما و حيرت را برطرف ساز.
پروردگارا! بدان ، دلهاى مرده را زنده و انديشه هاى پراكنده و مختلف را جمع كن و حدود وانهاده را برپا دار و احكام سست گرفته را استوار كن و گرسنگان را سير كن و تنهاى فرتوت و خسته را آرامش ده ، همانگونه كه زبانمان را به يادش گويا كردى و دعايت را به ذهنمان خطور دادى و ما را توفيق دادى او را بخواهيم و غافلان را بدان آگاهى دادى و محبت او را در دلمان پايدار ساختى و اميد و حسن ظن در ما به وجود آوردى تا مراسم او را به پا داريم .
پروردگارا! بهترين يقين را درباره او به ما عطا كن اى راست كننده گمانهاى نيك و اى برآورنده آرزوهاى ديرين .
پروردگارا! دعا كنندگان بر تو به دروغ را رسوا كن و خلاف آنچه نوميدان و ماءيوسان از رحمت گمان كرده اند آشكار كن .
پروردگارا! ما را سببى از اسبابش ، پرچمى از پرچمهايش و پناهگاهى از پنهگاههايش قرار ده . رخسار ما را با جمالش شاداب كن و با ياريش ‍ گرامى بدار. نيت ما را خيرى قرار ده كه بدان ما را بر او آشكار كنى ، دشمن شادمان مكن و زخم زبان آنان را از ما دور كن و منتظران فرود آمدن بليه بر ما را به آرزوشان نرسان .
((پروردگارا! تو خود پاكدلى ما را مى دانى و مى بينى كه نمى خواهيم كينه آنان را در دل بپرورانيم و خواستار بدى براى آنان باشيم ، و چون آنان انديشه هاى پليد به خود راه نمى دهيم ...)).
امام در اين قسمت براى قائم منتظر - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - دعا مى كند. كسى كه سياست عدل و انصاف را ميان امت بكار مى گيرد و ظلم و ستم را نابود مى كند و حكم خدا را كه بدان آرزوها برآورده و بندگان و ممالك زنده مى شوند برپا مى دارد.
امام خواستار يارى ، موفقيت ، استوارى و عدم مانع براى اجراى مقاصد قائم منتظر مى گردد. به ادامه سخن امام - عليه السلام - باز گرديم :
((پروردگارا! از درون و عيوب ما صفاتى را بر ما آشكار كردى كه ما را از پيش تاختن براى اجراى دستورات باز مى دارد. تويى كه به غير مستحقان تفضل مى كنى و به خواستاران مى بخشى و احسان مى كنى پس به ما بر طبق بزرگى ، بخشش ، منت و عطايت ببخش كه هر چه بخواهى انجام مى دهى و هر حكمى را اراده كنى بكار مى بندى . ما به تو رو مى آوريم و از همه گناهانمان توبه مى كنيم ...)).
در اين قسمتهاى نورانى از دعا، امام از ناتوانى و ضعف روح بشرى سخن مى گويد و از سستى در اجراى دستورات الهى ، اوامر و نواهى او بيمناك است . ليكن از درگاه حق ، بخشش ، كرامت و منت خداوندى را طلب مى كند. سپس حضرت از امام عادل چنين سخن مى گويد:
((پروردگارا! دعوتگر به سويت ، بنده قائم به قسط تو، نيازمند به رحمت تو و خواهان يارى بر اطاعتت را يارى كن . با نعمتهايت او را فرا گرفتى و پيراهن كرامت به او پوشاندى و محبت اطاعتت را در دل او انداختى و بر اثر محبت تو جايش در دلها استوار گشت و او را توفيق به پاداشتن اوامرت كه مشركان آن را به فراموشى سپرده بودند، دادى و او را پناه بندگان مظلومت و ياور كسى كه جز تو ياورى ندارد و زنده كننده احكام واگذاشته كتابت و استوار كننده آنچه از آثار دينت نهان شده بود و زنده كننده سنتهاى پيامبرت - سلام و درود و رحمت بر او باد - قرار دادى .
پروردگارا! او را از تعدى و گزند متجاوزان ايمن گردان و دلهاى مختلف طالبان دين را به وسيله او منور كن و او را در بالاترين مقام ميان قائمان به قسط از تابعان پيامبران قرار ده .
پروردگارا! معاندان ، دشمنانش و آنان را كه اميدى به بازگشتشان به محبتت ندارى خوار كن و با سنگ دور كننده ات آن را كه خواهان يورش ‍ به دينت و خوار كردن آن است باز دار و بر بى فايدگان و بى سوادان خشم گير و بر او منت گذاشته دشمنان دور و نزديكش را سركوب كن ...)).
امام در اين فقرات ، دعاى فراگير خود را متوجه امام زمان سازد كه ميان مردم بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبر حكومت مى كند، از خداوند مى خواهد محبت او را در دلش بيندازد تا براى احياى دين و اقامه شعائر آن بكوشد و او را پناه مظلومان و يار بى كسان قرار دهد و او را از گزند متجاوزان و نيرنگ مكاران حفظ كند. همچنين دعا مى كند تا خداوند هر كه را كه قصد حضرت و دين او كند خوار و نابود سازد.
امام دعا را پى مى گيرند و مى فرمايند:
((پروردگارا! او خود را براى تو آماج دشمنان كرد و در جهت دفاع از مؤ منان با سخاوت از خون خود گذشت و شر مرتدان و متزلزلان را دور ساخت تا آنكه معاصى آشكار را از صحنه خارج كرد و آنچه را عالمان برخلاف پيمانت كه بايستى آن را آشكار مى كردند، نهان كرده بودند، آشكار نمود و به سوى يكتاپرستى دعوت كرد و از همگان خواست برايت همتايى نگيرند كه فرمانش بالاتر از فرمان تو باشد. در اين راه قلبش شرحه شرحه شد و زهر در كام ، پيكار كرد و رنجهايى كشيد كه كسى نكشيده بود و ناهمواريها را بر خود هموار كرد ليكن كسى از مصائب او آگاه نگشت و او هرگز در محبت و دوستيت تغييرى نكرده و كوتاه نيامد. پس بارالها! با ياريت او را مؤ يد كن و كاستى قدرتش را با توان خود جبران نما و با تاءييدات خود او را استوار كن و رحمتش را شامل خستگان نما و از انس او محروممان مكن و مانع از اتمام اصلاحات او در ميان امت اسلامى و گسترش عدالت ميان آنها مشو...)).
امام در اين قسمت از دعا به منزلت والا و مرتبه بلند حضرت قائم اشاره مى كند، زيرا ايشان در راه تحقق آرمان الهى همه رنجها را به جان خريده است و يك تنه بار همگان را به دوش مى كشد و با دشمنان و معاندان اسلام مى ستيزد و براى اصلاحات اجتماعى و عدالت سياسى از هيچ كارى فروگذار نمى كند.
امام همچنان در دنباله دعا مى فرمايد:
((پروردگارا! او را كرامتى ده و جايگاه بلندش را در روز قيامت بر او آشكار كن و پيامبرت محمد را - صلوات تو بر او و خاندانش باد - با نشان دادن پيروانش و پذيرندگان دعوتش خشنود كن و پاداش او را به سبب آنچه از تلاشهايش در راهت ديده اى افزون كن و او را در همين زندگى به خود نزديك نما و بر ما رحم كن از آنكه با از دست دادنش ‍ زورگويان را قدرت بخشى و دست كسانى را كه دستانمان بر آنان باز بود تا از معصيت بازشان داريم باز كنى و پس از اجتماع در سايه لطفت پراكنده شويم و از ياريش محروم شويم به هنگام دادخواهى .
پروردگارا! او را از هر گزند حفظ كن و تيرهاى نيرنگ را كه از سوى كينه توزان متوجه او و يارانش مى گردد برطرف كن و يارانش را كه از خانه ، خانواده ، تجارت ، دوستان ، شهر و خويشان به سبب پيروى امامت ، بريدند و مرارتها كشيدند يارى كن و از گزند، دورشان بدار و پاداشت را بر آنان افزايش ده و با حقيقت آنان ، باطل آنان كه خاموشى نورت را مى خواهند نابود كن .
پروردگارا! به وسيله آنان تمام نقاط روى زمين را سرشار از عدالت و برابرى ، فضل و مرحمت كن و بر حسب بخشش و كرامت سپاس آنان را پاسخ ده و از آنچه براى بندگان برگزيده و بر پا دارندگان قسط از درجات عالى و ثواب در نظر گرفته اى عطا كن كه تويى انجام دهنده آنچه خواهى و حاكم آنچه اراده كنى ))(479).
در اينجا اين دعاى جليل كه از گنجينه هاى امامان اهل بيت - عليهم السلام - و مراكز انديشه اسلامى است به پايان مى رسد. اين دعا سند مهم و دقيقى است از رنجهايى كه مسلمانان آن روز متحمل مى شدند و حضرت براى آنان حكومتى عادلانه زير نظر امام عادل - عليه السلام - پيش بينى مى كند. شايد بتوانم بگويم سندى مهمتر از اين سند و مفيدتر و ارزنده تر براى جامعه نمى شناسم . در اين سند حضرت شرايط حكمرانى حاكم عادل را بيان مى كند و اهدافى را كه بايد در جامعه دنبال كند باز مى نمايد. اگر امام - عليه السلام - را جز اين دعاى بزرگ ميراثى نبود به تنهايى گوياى توانايى حيرت انگيز و گستردگى معارف ايشان بود.
ستمگرى وزيران
بيشتر وزيران بنى عباس از ستمگران و طاغوتان بودند كه مردم را تحقير مى كردند و در لگدمال كردن آنان مبالغتى تمام داشتند، در زمان منتصر عباسى ، وزيرش احمد بن الخصيب سواره از خانه خارج شد. مردى به دادخواهى نزدش آمد و او همچنان كه بر مركب نشسته بود پايش را از ركاب خارج كرده به سينه او كوفت كه بر اثر اين ضربه آن مرد درگذشت و اين قضيه زبانزد همگان شد. يكى از شاعران اين ماجرا را به نظم كشيده و گفت :
((به خليفه بگوييد: اى عموزاده پيامبر! وزيرت را پايبند بزن زيرا او چموش است ، او را از لگد زدن به مردم باز دار و اگر مالى بخواهى نزد او اموال است ))(480).
در زمان ((واثق )) نيز وزيرش محمد بن عبدالملك الزيارت ، تنورى ساخته و در آن ميخهايى كار گذاشته بود كه در آن مردم را شكنجه مى داد!(481). علاوه بر ستم به مردم ، اموال و دارايى دولتى را نيز چپاول مى كردند و به غارت مى بردند. عثمان بن عماره از طرف هارون الرشيد والى سيستان بود از او پنج هزار درهم مطالبه كردند و بر اثر آن به زندان افتاد. در آنجا با اعتراف ضمنى به خيانت ، ابياتى به مضمون زير براى خليفه فرستاد و درخواست شفاعت كرد:
((اى اميرالمؤ منين ! گوشه چشمى به من بينداز تا بدان ، سختى و زندان و هراسم از بين برود. از بيگناهى سخن نمى گويم بلكه از بخششت دم مى زنم و آن را خواهانم كه خداوند ابا دارد مگر آنكه تو صاحب فضل و بخشش باشى . اگر شايسته آنچه هستى نيستم و اهليت آن را ندارم تو اى اميرالمؤ منين ! شايسته آنى (و بخشش زيبنده توست ) ))(482).
وزيران به سروران خود خلفاى بنى عباس كه اموال مردم را به غارت بردند و فقر را سايه افكن بر جامعه ساختند اقتدا كرده و همچون رهبران خود رفتار مى كردند:
اگر زباغ رعيّت خورد سيبى
بر آوردند غلامان او درخت از جاى
مورخان مى گويند كه منصور عباسى آنقدر از مردم گرفت كه ديگر دولتمندى نماند و مبلغى كه از آنان گرفته بود به هشتصد ميليون درهم بالغ مى شد(483).
به هر حال وزيران ، سياست چپاول اموال مردم را پيش گرفته و در آن كوتاهى نمى كردند.
انقلابهاى داخلى
نتيجه طبيعى حكومت خود كامه عباسى - كه اقتصاد عمومى را صرف منافع خود مى كرد - استمرار حركتهاى پيكارگرانه و شورشهاى گوناگون بر ضد آن بود؛ ملتهاى اسلامى دست به انقلابهاى متعددى عليه حكومت زدند كه هدف آن رهايى از يوغ بندگى و ستمگرى عباسيان بود. براى بيان عدم ثبات سياسى در آن زمان و نابسامانى عامه و عدم امنيت عمومى موارد چندى از اين انقلابها را نام مى بريم :
قيام شهيد يحيى : يحيى بن عمر طالبى براى تحقق عدالت اجتماعى و تقسيم فى ء و غنائم ميان ضعيفان و تهيدستان ، پرچم انقلاب بر ضد حكومت عباسى را برافراشت . به سبب نيك نفسى او و آرمان والايش ‍ يعنى بالا بردن سطح زندگى عامه ، محرومان به گردش جمع شدند و عامه و خاصه تن به رهبرى او دادند. يحيى كوفه را به چنگ آورد و مظلومان و ستمديدگان را از زندانهاى شهر آزاد كرد. عباسيان پس از نبردى بر او دست يافتند و او را كشتند و سر مباركش را نزد محمد بن عبداللّه بن طاهر، يكى از جلادان آن روزگار بردند. او نيز آن را به عنوان هديه نزد طاغوت عباسى ((مستعين )) فرستاد و خليفه دستور داد آن را در سامرا نصب كنند تا عبرتى باشد براى هر آنكه در انديشه قيام است . فرصت طلبان به تهنيت ابن طاهر رفتند تا او را بر اين پيروزى تبريك گويند. ابوهاشم جعفرى ، شاعر متعهد علوى نيز وارد شد و خطاب به او گفت :
((اى امير! تو را به كشتن مردى تبريك مى گويند كه اگر پيامبر - عليه السلام - زنده بود به او تسليت مى گفتند...)).
همگان خاموش شدند و ابن طاهر آرزو كرد زمين دهان باز كند و او را فرو برد. سپس ابوهاشم برخاست و ابيات زير را سرود:
((اى بنى طاهر! اين گوشت و بايى را بخوريد، كه گوشت پيامبر ناگوار است ، خونى كه خداوند خواهان آن است هرگز فراموش نمى شود و انقام آن گرفته مى شود))(484).
شهادت اين علوى بزرگوار از حوادث بزرگ آن عصر بود و موجى از اندوه و غم را باعث شد. شاعران به بزرگداشت او برخاستند و طى اشعارى صفات او را بر شمرده و از ضايعه مرگ او براى مسلمانان سخنها گفتند. يكى از آنان چنين مى سرايد:
((اسبان ، شمشير بران ، شرق و غرب عراق ، كتاب و تنزيل ، مصلى ، خانه كعبه ، ركن و ((حجر)) همگى از اندوهش بر او گريستند و ناله سر دادند)).
((چرا آن روز كه گفتند: ابوالحسين كشته شد آسمان بر ما فرو نيفتاد؟!)).
((دختران پيامبر داغدارند و مويه مى كنند و سرشكمهاى گرم و دردمند آنان سرازير است )).
((شمشيرهاى دشمنان چهره اش را پاره پاره كردند، پدرم فداى آن رخسار زيبا و گلگون باد)).
(( (مرگ ) يحيى آتش در سينه ام بجا گذاشت كه بزودى تنم را خواهد آزرد. كشتنش يادآور شهادت على و حسين و روزى است كه پيامبر درگذشت ))(485).
شاعر ديگر آن روزگار ((ابن الرومى )) او را طى قصيده اى سرشار از حقيقت - كه از گنجينه هاى ادبيات عرب به شمار مى رود و ما بخشى از آن را در كتاب ((زندگانى تحليلى امام هادى - عليه السلام -)) آورده ايم - مرثيه گفته است .
قيام زنگيان : يكى ديگر از قيامهاى محلى آن عصر كه عباسيان را سرگشته كرد ((قيام زنگيان ))(486) به رهبرى على بن عبدالرحيم از بنى عبدالقيس بود كه براى جلب انظار و گردآورى توده ها و تاءييد قيام ، ادعاى علوى بودن كرد و خود را از نواده هاى شهيد جاودانه اسلام زيد بن على بن الحسين - عليه السلام - وانمود ساخت . نسبت داشتن به اين خاندان گرامى كه موجد حوادث سرنوشت سازى در عالم اسلام بودند تضمينى براى پيروزى قيام و رمزى از شورش و انقلاب بر ضد ستم و ظلم به شمار مى رفت .
به هر حال امام حسن عسكرى - عليه السلام - ادعاى علوى بودن على بن محمد رهبر قيام را رد كرده و فرمود: ((صاحب الزنج ليس منا اهل البيت ؛ صاحب الزنج از ما اهل بيت نيست ))(487). تفصيل اين شورش ، شعارهاى انقلابيون و نتيجه آن در دائرة المعارفهاى تاريخ اسلامى مى مانند، الكامل و غيره آمده است و ما صرفا براى نشان دادن عدم ثبات سياسى و نابسامانى و عدم امنيت در آن عصر آن را ياد كرديم .
قيام شام : متوكل ، گرگى از كارگزاران و مزدورانش را بر شام امارت داد و او زندگى شهروندان را به دوزخ بدل ساخت . آزادگان بر او شوريدند و او را از شهر بيرون كردند. همينكه متوكل از قضيه باخبر شد سپاهى گران مركب از هفت هزار سواره نظام و سه هزار سواره نظام پياده بدان ناحيه گسيل داشت و به فرمانده آنان دستور داد تا همان كارى كه سپاهيان يزيد با مدينة النبى - صلى اللّه عليه و آله - كردند با دمشق بكند، يعنى سه روز شهر را بر آنان مباح ساخت و اجازه هر كارى را به سپاهيان داد(488) و در اين كار با برادر همكيش خود ((يزيد)) به رقابت برخاست . مسلمانان اسير چنين خلفايى بودند كه به ناحق بر آنان مى تاختند و خوار و حقيرشان مى كردند.
اينها برخى از قيامهاى آن عصر است كه نتيجه گسترش ظلم ، ستم و عدم ثبات سياسى است ، زيرا قيام و شورش ملى معمولا ناشى از اين عوامل مى باشد.
چيرگى تركان بر حكومت
از مهمترين عوامل فساد ادارى و سياسى در دستگاه حكومت عباسى در زمان امام حسن عسكرى - عليه السلام - تسلط تركان بر حكومت و بازى كردن با سرنوشت آن بود. كرسى خلافت عباسى تابع نظر و خواسته آنان بود هر كه را مى خواستند به خلافت مى گماشتند و هر كه را نمى خواستند معزولش مى ساختند.
تمام نيروهاى حكومتى و قوانين در دست آنان بود و تركان در حقيقت حكومت و خلافت مى كردند. خلافت به نام پوچ بدل شده بود و خليفه را ياراى دخالت در امور دولتى نبود. وظايف كاملا تفكيك شده بود، تركان حكومت مى كردند و خليفه به خوشگذرانى و فرو رفتن در لهو و لعب و مسخرگى مى پرداخت . معتمد عباسى طى ابياتى ناتوانى خود را در برابر تركان چنين بيان مى كند:
((آيا اين عجيب نيست كه كسى چون من از كمترين بهره محروم باشد و همه دنيا را به نام او بگيرند ليكن از آن چيزى به دست او نيايد؟!))(489).
اموال اين خليفه را بلوكه كرده بودند و او حق تصرف حتى در مقدار كمى از آن را نداشت اما در همان حال دنيا تحت سيطره او بود و به نامش ‍ سكه مى زدند! تركان بر تمام اركان دولت چنگ انداخته و جايى براى دخالت خليفه نگذاشته بودند. شاعرى حالت مستعين خليفه عباسى را چنين توصيف مى كند:
((خليفه اى در قفس ميان ((وصيف )) و ((بغا))(490) قرار دارد و طوطى صفت هر چه آن دو به او بگويند مى گويد))(491).
جالب آنكه هنگامى كه ((المعتز باللّه )) به خلافت رسيد عده اى از دوستانش جماعتى از منجمان را خواستند تا بپرسند كه خليفه تا چه مدت در مصدر امور خواهد بود و چقدر بر اريكه قدرت خواهد نشست . يكى از ظريفان به آنان گفت :
- من مى دانم چه مدتى خواهد بود...
- خوب بگو...
- كارها به دست تركان است و آنانند كه تعيين مى كنند خليفه تا كى حكومت كند و زنده بماند...
همگان با تصديق گفته اش غرق در خنده شدند(492).
در اينجا سخن از برخى جلوه هاى زندگانى سياسى دوران امام حسن عسكرى - عليه السلام - را به پايان مى بريم و همانطور كه ديديم زندگانى تاريك ، ستمگرانه و دهشتناكى بود.

next page

fehrest page

back page