next page

fehrest page

فهرست مطالب 
پيشگفتار
فصل اول : خواص و عوام
جهاد در فرهنگ اسلامى
جهاد فكرى
ايران كانون جهاد
عبرت گرفتن از تاريخ
عبرتهاى عاشورا
چرا امت اسلامى دچار غفلت و سستى شد؟
بايد جلوى تكرار تاريخ را بگيريم
خواص و عوام در جامعه
ويژگيهاى خواص
تابعيت عوام
خواص در دو جبهه ى حق و باطل
خواص طرفدار حق
بايد مواظب باشيد جزو عوام نباشيد
خواص طرفدار حق دو دسته اند
نقش دلسپردن به دنيا در خواص
دوران لغزيدن خواص طرفدار حق
خواص در دوران امير المومنين (ع )
شهادت يا ماندن
نقش تعيين كننده ى خواص
حركت عوام به دنبال حركت خواص
حركت بدون تحليل عوام
خواص طرفدار حق مقصرند
حركت بجا و حركت نابجا در تاريخ
اثر شهادت شهداى كربلا
خواص كوتاهى كردند
تصميم به موقع امام راحل (ره )
نصرت خدا
تطبيق وقايع تاريخى با هر زمان
انتخابات و دخالت نيروهاى بسيج
كشور ما كشور مجاهدت فى سبيل الله
فصل دوم : لغزش خواص در برابر دنيا
غدير و منزلت على عليه السلام
اگر گذاشته بودند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن وصيت را بنويسند؟!
به خاطر اسلام از اين كار جلوگيرى كردم !!
فتنه خواص در حالى كه بدن مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله بر روى زمينبود!
اگر چهل مرد وجود داشت ، نيروى آن را داشتم !
شورايى كه حق را به غير اهل آن سپرد!!
با كمك چه كسى با آنان جنگ كنم ؟
مرا به حرم پيامبر برگردانيد!
خواص آگاه به حق اما ساكت و خانه نشين !!
بازگشت ديرهنگام و بى نتيجه
اصلاح اندكى از دنيا در برابر فاسد شدن بسيارى از دين !!
عمرعاص در معامله دين با دنيا!!
اشعث بن قيس ، در بوته آزمايش چرب و شيرين دنيا!
قرآنها بر فراز نيزه ها!! دام ديگرى براى خواص
مخالفت خواص با انتخاب حكم توسط على عليه السلام
پادشاهى تو را بر دين خودم ترجيح دادم !
بگذار تا لوازم كافى جمع كنيم !!
شهادتى كه تاريخ را دگرگون كرد
غربت مسلم ، درس عبرتى ديگر براى خواص
خواص و لحظه هاى تاريخ ساز جلد دوم
پيشگفتار
فصل اول : چطور شد جامعه ى ساخته و پرداخته پيامبر صلى الله عليه و آله اينقدرانحراف پيدا كرد؟
متن كامل خطبه اول نماز جمعه تهران به امامت مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله خامنه اى18/2/1377
سه دوره از دوران زندگى حضرت حسين عليه السلام
اصول نظامى كه پيامبر اكرم بنيان نهاد
چند مثال از خواص
مزرعه ى بزرگ نشاستج
اشياى قيمتى خود را سوار بر چهل استر كرد!
قرض خودش به بيت المال را نمى داد!
همه اش را به پانصد درهم مى خرم !
جابه جايى معيارها را ارزشها و آدمها را ببينيد!
وقتى معيارها از دست رفت ؟!
ماجرايى از عامه ى مردم !
همه بايد مراقب باشند كه جامعه بتدريج از ارزشها تهى نشود
دين پيامبر، زنده شده ى حسين بن على عليه السلام است
فصل دوم : خواصى كه در راه حق ثابت قدم ماندند
عراقين را به تو مى دهم !!
او نسبت به شما ناصح و خيرخواه و نسبت به دشمنانتان سختگير و پايدار است
او فرزندى خيرحواه و شمشيرى برنده و ستونى استوار بود
تصميمى افسانه
مرگ با افتخار
فصل سوم : خواصى كه در لحظه هاى تاريخ ساز دين به دنيا فروختند
وسوسه يك ميليون درهم !
اگر امروز نتوانم حكومتى بدست آورم هرگز نخواهم توانست !!
ركاب مرا از طلا پر كنيد!
واى بر من از تو
بسيار خوبى كه به يك بدى آميخت !!
فرماندارى كه به دشمن پيوست
جلد سوم : خواص و لحظه هاى تاريخ ساز
پيشگفتار
ابوموسى در يك نگاه
بخش اول : ابوموسى قبل از حكومت حضرت على عليه السلام
بخش دوم : ابوموسى در زمان حكومت حضرت على عليه السلام
ابقا در حكومت كوفه
بخش سوم : ابوموسى و حكميت
بر دو تن هم حكومت نخواهد يافت !
پيشگفتار 
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگى انسانها در ادوار و زمانهاى مختلف ، گرچه در هر قطع ، شكل متمايز و منحصر به فردى از نظر فرهنگ ، حكومت ، اقتصاد، جمعيت ، قدرت و ... دارد اما از نظر سنتهاى تاريخى حاكم بر رفتار و اعمال اجتماعى ، سراسر شباهت و همانندى است . آن گونه كه امير المومنين على عليه السلام مى فرمايند: از حال فرزندان اسماعيل و فرزندان يعقوب عبرت گيريد، هان كه چقدر حالات (ملتها) مشابه و صفات و افعالشان شبيه همديگر است . (1)
اين شباهت در صفات و رفتار، تا حدى است كه حوادث و رخدادهاى گذشته مى تواند براى آيندگان عبرت ، پند و تجربه باشد.
تاريخ شرح زندگى جوامع انسانهاست و جامعه انسانى نيز تابع اصول و قواعدى است كه در هر دوره با حصول شرايطش ، قابل تكرار است . از اين رو مطالعه تاريخ ، عموما و بررسى تاريخ جوامع مسلمانان كه بر اساس ‍ الگوهاى دينى اداره مى شوند، خصوصا، براى جامعه اسلامى ما آموزنده و راهگشا خواهد بود.
تاريخ را همچنين مى توان از زواياى متفاوتى مورد بررسى قرار داد. يكى از اين زوايا مطالعه زندگى و شيوه حركت تاريخ سازان مقاطع مختلف زندگى بشر است در يك تقسيم بندى كلى ، جامعه انسانى به دو گروه خواص و عوام ، پيشرو و دنباله رو، اهل تفكر، تحقيق و تحليل گرو آنان كه اهل تحليل و تحقيق نيستند، تقسيم مى شوند. هر كدام از اين دو گروه داراى تعريفى است كه از افراد گروه ديگر متمايز مى شود، دسته اول را با صفاتى چون عوام ، دنباله رو و مقلد برشمرديم . اين گروه در صحنه رخدادهاى اجتماع ، قدرت تحليل و درك مسائل را ندارند و چون موج ، بر اثر وزش باد به سمتى حركت مى كنند. نظام حاكم بر جامعه را بسرعت مى پذيرند و بسرعت نيز رنگ عوض مى كنند.
اين گروه رفتار خود را با تفكر، تحقيق و تحليل انجام نمى دهند؛ بلكه بيشتر به تقليد از ديگران مى پردازند.
البته هرگز عوام بودن و نداشتن قدرت تفكر و تحليل ، به معناى نداشتن تحصيلات علمى نيست ، اى بسا درس خوانده اى كه تحصيلات عاليه هم دارد، اما عوام است ؛ و مدرسه نرفته اى كه قوه تفكر، تحقيق و تدبر در مسائل را دارد.
گروه دوم كه اصطلاحهاى آگاهان ، خواص ، پيش رو، اهل تحقيق و تحليل براى آنان به كار برديم كسانى هستند كه رفتار و اعمال خود را بر اساس ‍ تحقيق و آگاهى انتخاب مى كنند، پيش از حركت ، راه را شناسايى مى كنند، جهت انتخاب مسير و علت آن را مى دانند، بر اساس مطالعه تصميم گيرى مى كنند و كمتر تابع موج تبليغات و حركت انبوه خلق هستند، اين گروه هستند كه حوادث را خلق مى كنند و دسته اول را مطابق ميل خود وارد عمل مى كنند. از اين جهت ، بى مناسبت نيست كه پيشرفت و عقب ماندگى ، خوبى و بدى ، و فراز و نشيب جامعه را به اين گروه نسبت مى دهند.
در تقسيم بندى اين دو جريان اجتماعى ، مقام معظم رهبرى ، حضرت آيت الله خامنه اى مى فرمايند:
به جهات بشرى كه نگاه مى كنيد، در هر جامعه اى در هر شهرى ، در هر كشورى ، با يك ديد، با يك نگاه ، يا يك پرسش ، مردم تقسيم مى شوند به دو قسم ؛ يك قسم كسانى كه از روى تفكر و فهميدگى و آگاهى تصميم مى گيرند، كار مى كنند، بلكه راهى را مى شناسند و به دنبال آن راه حركت مى كنند، به خوب و بدش كار نداريم يك قسم اينها هستند حالا اينها را اسمشان را بگذاريم ، خواص به يك قسم كسانى هستند كه نه دنبال اين نيستند كه بينند كه چه راهى درست است ، چه حركتى صحيح است ، بفهمند، بسنجند، تحليل كنند، درك كنند، مى بينند جو اين جورى است دنبال آن جو حركت مى كنند. اسم اينها را هم بگذاريم عوام ، پس جامعه را مى شود تقسيم كرد به خواص و عوام ... توى آنها كه ما مى گوييم خواص ، آدمهاى با سواد هم هست ، آدمهاى بى سواد هم هست ، گاهى كسى بى سواد است ؛ اما جزو خواص است ، مى فهمد كه دارد چكار مى كند، از روى تصميم گيرى و تشخيص عمل مى كند و او درس نخوانده ... خواص كه مى گوييم از خوب و بدش ؛ يعنى كسانى كه وقتى عملى را انجام مى دهند، موضع گيرى مى كنند، راهى را انتخاب مى كنند، از روى فكر و تدبير است ، مى فهمند و تحليل مى كنند و عمل مى كنند، عوام يعنى كسانى كه وقتى جو به يك سمتى مى رود، اينها هم مى روند تحليل ندارند، يك وقت مردم مى گويند زنده باد ... مى آيد نگاه مى كند و مى گويد زنده باد. يك وقت مردم مى گويند مرده باد، نگاه مى كند،. بگويد مرده باد. يك وقت جو اين جور است ، اين جا مى آيد، يك وقت جو آن جور است ، آن جا مى آيد. خوب ، پس در هر جامعه اى خواصى داريم و عوامى . عوام را بگذاريم كنار، بياييم سراغ خواص ، خواص طبعا دو جبهه هستند، خواص جبهه حق و خواص ‍ جبهه باطل . يك عده اى اهل فكر و فرهنگ و معرفت اند، براى جبهه حق دارند كار مى كنند، فهميدند حق با اين طرف است ، حق را شناختند دارند براى حق حركت مى كنند، اينها يك دسته اند. يك دسته هم نقطه مقابل حق اند ضد حق اند حال اگر برويم به صدر اسلام ، يك عده اى اصحاب امير المومنين و امام حسين و بنى هاشم اند يك عده اى هم اصحاب معاويه اند، اينها هم داخلشان خواص بودند. آدمهاى بافكر، آدمهاى عاقل ، آدمهاى زرنگ طرفدار بنى اميه ، آنها هم خواص اند، آنها هم خواص دارند. پس ‍ خواص هم در يك جامعه دو جور هستند. خواص طرفدار حق و خواص ‍ طرفدار باطل ، از خواص طرفدار باطل شما چه توقع داريد؟ توقع داريد كه بنشينند عليه حق و عليه شما برنامه ريزى كند با خواص طرفدار باطل بايد جنگيد. (2)
چنانكه اشاره رفت ، گروه اهل تفكر و به تعبير مقام معظم رهبرى خواص به دو بخش ، طرفدار حق و طرفدار باطل ، تقسيم مى شوند. هر دو جبهه حق و ناحق داراى متفكران ، محققان و تحليل گرانى هستند كه عوام آن جامعه را به دنبال خود حركت مى دهند.
گروه مخالف حق ، با پرچمى كه برافراشته اند، و براى حق جويان شناخته شده هستند و وظيفه انسانهاى راستين مبارزه با آنان است .
گروه خواص طرفدار حق ، نسبت به پايدارى و استقامت در اعتقادات نيز تقسيم پذير هستند جمعى پس از شناخت راه ، تا آخر مقاومت مى كنند و سيل حوادث و رويدادها در اراده شان خلل و رخنه اى ايجاد نمى كند، به عكس ، عده اى پايدارى لازم را ندارند و بمرور ايام در جريانهاى ديگر هضم مى شوند.
مقام معظم رهبرى در اين باره مى فرمايند:
خواص طرفدار حق ، عزيزان من دو جورند، يك جور كسانى هستند كه در مقابله با دنيا و زندگى ، با مقام و شهوات ، با پول ، با لذت ، با راحتى ، با نام ، موفقند. يك دسته موافق نيستند در رابطه با اين چيزهاى خوب ، اينها همه اش چيزهاى خوب ، همه اش زيباييهاى زندگى است . متاع الحياه الدنيا متاع يعنى بهره ، اينها همين بهره هاى زندگى است ... اگر شما آن قدر مجذوب شديد، خداى نخواسته آنجايى كه كار سخت به ميدان آمد، نتوانستيد از اينها دست برداريد، اين مى شود يك جور وگرنه از اين متاع بهره هم پديد مى آيد؛ اما آنجايى كه پاى امتحان سخت پيش مى آيد، مى توانيد راحت از اينها دست برداريد، اين مى شود يك جور ديگر. (3)
از خواص طرفدار حق كه در دل جامعه موحدان و حق خواهان قرار دارند و الگوى راه و مرجع حركت توده ها هستند، گروهى در مقابل دنيا و مظاهر فريبنده آن مقاومت و پايدارى مى كنند و چرب و شيرين روزگار، آنان را از مسير حق متوقف نمى كند. اگر اين دسته در جامعه اسلامى اكثريت داشته باشند، تندباد بلايا و حوادث نخواهد توانست نهضت حق گويان را مضطرب سازد؛ چرا كه استقامت اين افراد، روح صلابت را به جامعه منتقل مى كند.
اما گروهى از خواص طرفدار حق ، به رغم شناخت حق و باطل ، در مقابل دنيا و زرق و برق و دلفريبى آن شكست مى خورند. عشق به منافع دنيوى ، غفلت از خداى تعالى ، ميل به سلامت و ترس از زبان و عواملى از اين قبيل ، باعث عقب نشينى اين افراد مى شوند. اگر اين دسته از اهل تفكر، تحليل و خواص ، در جامعه اسلامى اكثريت داشته باشند، سنگرهاى مبارزه و جهاد، يكى پس از ديگرى به سوى عافيت طلبى و رفاه زدگى تخليه مى شوند، و آن گاه است كه يزيديان به امامت جامعه مى رسند و حسين بن على ها به مسلخ كربلا كشانده مى شوند. امير المومنين على عليه السلام طرد و معاويه ، ميداندار جهان اسلام مى شود. درباره اين گروه از خواص طرفدار حق ، رهبر معظم انقلاب مى فرمايند:
گروهى از خواص طرفدار حق حق را هم مى شناسد و طرفدار حق اند، در عين حال در مقابل دنيا پايشان مى لرزد. دنيا يعنى چه ؟ يعنى پول ، يعنى خانه ، يعنى شهوات ، يعنى مقام ، يعنى اسم و شهرت ، يعنى پست و مسئوليت و يعنى جان ، اگر اينها، آن جايى كه بايد حق بگويند، نگويند، چون جانشان به خطر مى افتد، يا براى مقامشان يا براى شغلشان يا براى پولشان يا براى محبت به اولادشان يا براى محبت به خانواده اشان ، يا براى محبت به نزديكان و دوستان ، خدا را رها مى كنند، اگر عده اينها زياد بود، آن وقت ديگر واويلاست ، آن وقت ديگر حسين بن على ها به مسلخ كربلا خواهند رفت ، به قتلگاه كشيده خواهند شد، يزيد مى آيد سركار. (4)
از مطالب بالا، اهميت خواص جامعه و ميزان پايدارى آنان روى اصول ، روشن مى شود، اگر اهل تفكر و تحليل در جامعه اسلامى ، بموقع حركت كنند، پشتيبانى كنند، صحنه را در اختيار داشته باشند، گروههاى وسيع دنباله رو نيز همراه آنان حركت خواهند كرد. بديهى است الگو و مرجع بودن خواص در همه ابعاد فكر، سخن و رفتار فردى و اجتماعى متصور است و مجموعه اين ويژگيهاست كه حركت ساز و جهت دهنده است .
خواص و اهل فكر جامعه صدر اسلام يزيد بن معاويه را بخوبى مى شناخته و مدتى هم در آغاز كار با او مخالفت كردند، اما حاضر نشدند تا همراه با حسين بن على عليه السلام تا پاى جان فداكارى كنند و توده هاى عوام نيز به دنبال سكوت اين افراد به امويان پيوستند.
بى شك اگر كاروان كربلا امثال ابن عباس ، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابوبكر، عبدالله بن زبير و ... را همراه داشت ، گروههاى بيشترى را به طرف خود جذب مى كرد.
در اين باره رهبر معظم انقلاب ، حضرت آيت الله خامنه اى مى فرمايند:
وقتى امام حسين قيام كرد، با آن عظمتى كه امام حسين در جامعه اسلامى داشت ، خيلى از همين خواص به امام حسين كمك نكردند، ببينيد چقدر وضعيت در يك جامعه خراب مى شود، به وسيله اين خواص اين امام حسين با اين عظمت كه ابن عباس هم در مقابلش خضوع مى كند، عبدالله جعفر خضوع مى كند، عبدالله بن زبير با آن كه از حضرت خوشش نمى آيد، در مقابلش خضوع مى كند، اينها هم خواص جبهه حق اند ديگر؛ يعنى طرف حكومت نيستند و طرف بنى اميه نيستند، طرف باطل نيستند، در بين آنها حتى شيعيان زيادى هستند كه امير المومنين را قبول دارند، او را خليفه اول مى نامند، همه اينها وقتى مواجه مى شوند با شدت عمل دستگاه حاكم ، مى بينند بناست جانشان ، سلامتشان ، راحتشان ، مقامشان ، خودشان در خطر بيفتند، پس مى زنند، همه پس زدند، اينها كه پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو مى كند. (5)
در بيان نقش خواص طرفدار حق ، مى توان گفت اينها هستند كه جامعه را به سوى پيروزى هدايت مى كنند، يا به سراشيبى شكست و انزوا سوق مى دهند.
از همين جاست كه اهميت شناخت اين گروه و نقش آنان در فراز و نشيب تاريخ جامعه اسلامى براى همه دلسوزان به جبهه حق ، لازم و ضرورى است .
مقام معظم رهبرى در اين باره مى فرمايند:
از هر طرف كه شروع كنيد، مى رسيد به خواص ، تصميم گيرى خواص در وقت لازم ، تشخيص خواص در وقت لازم ، گذشت خواص از دنيا در لحظه لازم ، اقدام خواص براى خدا در لحظه لازم ، اينها هست كه تاريخ را نجات مى دهد، ارزشها را نجات مى دهد، ارزشها را حفظ مى كند. در لحظه لازم بايد حركت لازم را انجام داد، اگر گذاشتيد وقت گذشت ، ديگر فايده ندارد. (6)
در مطالعه تاريخ خواص ، دو موضوع مهم مى نمايد.
نخست ، معرفى مصاديق حركت خواص كه در برهه اى حساس مسير تاريخ را دگرگون كرده يا جهت داده است ، شناخت اين حوادث ، راه را براى كسب تجربه و عبرت باز مى كند، انسانهاى بيدار دل را با وظايفشان آشناتر مى كند و مانع از تكرار تاريخ مى شود.
بخش مهمتر در مطالعه تاريخ خواص به بررسى و شناخت وظايف خواص ‍ در هر دوره و مقطع تاريخى است .
خواص بايد چگونه نقش خود را ايفا كند؟ مثلا چگونه در دنيا باشد و اسير آن نشود يا ضمن استفاده از نعمتهاى دنيوى ، مى توان در مواقع حساس و لازم از آنان جدا شد؟ نمونه ها و مصاديق اين موضوع را بايد از تاريخ و ارزشهاى حاكم بر جامعه و تحليل وقايع اجتماع و مراجعه تحقيقى به كتاب خدا و سنت رسول اسلام صلى الله عليه و آله درآورد درباره اين موضوع رهبر معظم انقلاب مى فرمايند:
در دو بخش بايد رويش بحث و كار شود؛ يكى بخش تاريخى قضيه است ، نمونه هايى كه در تاريخ فراوان هست ، پيدا شود و ذكر شود كه كجا خواص ‍ بايد عمل مى كردند و عمل نكردند، اسم اين خواص چيست ؟ چه كسانى هستند و يك بخش ديگرى كه بايد كار شود، تطبيق با وضع هر زمان است ، يعنى در هر زمان ، طبقه خواص چگونه بايد عمل بكنند كه به وظيفه شان عمل كرده باشند، اين كه گفتيم اسير دنيا نشوند، اين يك كلمه است ، چگونه اسير دنيا نشوند، مثالها و مصداقهايش چيست . (7)
كتاب حاضر به بررسى بخش نخست سخنان معظم له ، يعنى شناخت نمونه هاى تاريخى جهت گيرى و عمل خواص و پيامدهاى اين اعمال در حيات سياسى اجتماعى مسلمانان نظر دارد. در فراز و نشيب حوادث صدر اسلام كه به دست مردم آن دوران شكل گرفته و به نسلهاى بعدى رسيده است ، مردمى از جرگه وفاداران واقعى به دعوت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله پروانه وار از چراغ هدايت دين ، پاسدارى نموده و آن را به مثابه امانتى گرانبها به بشريت ارزانى داشته اند. از اين گروه مجاهدتهاى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و اصحاب نامدارى چون ابوذر غفارى ، عمار ياسر، سلمان فارسى ، مالك اشتر و دهها مجاهد حق طلب در تاريخ مى درخشد.
گاه نيز دستهاى شيطانى در حريم جامعه اسلامى تجاوز كرده و امت را دچار انحطاط و فرسايش نموده اند. به هر حال ، شناساندن مصاديق و نخبگان ، تاثيرى كه در تثبيت جهت گيريهاى امت اسلامى و دگرگونيهاى تاريخ اسلامى داشته اند، در هر زمان رهگشا خواهد بود.
فصل اول : خواص و عوام 
دنيا يعنى چه ؟ يعنى پول ، يعنى خانه ، يعنى شهوت ، يعنى مقام ، يعنى اسم و شهرت ، يعنى پست و مسووليت و يعنى جان .
اگر اينها آن جايى كه بايد حق بگويند، نگويند. چون جانشان به خطر مى افتد، يا براى مقامشان يا براى شغلشان يا براى پولشان يا براى محبت به اولادشان يا براى محبت به خانواده شان يا براى محبت به نزديكان و دوستان خدا را رها مى كنند، اگر عده اينها زياد بود، آن وقت ديگر واويلا است . آن وقت ديگر حسين بن على ها به مسلخ كربلا خواهند رفت .
مقام معظم رهبرى
بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده ى كل قوا در جمع فرماندهان لشكر 27 محمد رسول الله سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 20/3/75
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم سدد السنتنا بالصواب و الحكمه .
جهاد در فرهنگ اسلامى  
يكى از چيزهاى برجسته در فرهنگ اسلامى - كه البته مصداقهاى بارزى هم بيشتر در تاريخ صدر اسلام و كمتر در طول زمان دارد - عبارت است از فرهنگ رزمندگى و جهاد. جهاد هم فقط جهاد در ميدان جنگ نيست . هر چيزى كه هم تلاش باشد، هم در مقابله ى با دشمن ، اين جهاد است . درست توجه بفرماييد: بعضى ممكن است يك كارى را انجام بدهند؛ زحمت هم بكشند؛ بگويند ما داريم جهاد مى كنيم نه ، يك شرط جهاد اين است كه در مقابله ى با دشمن باشد. البته يك وقت در ميدان جنگ مسلحانه است ؛ اين جهاد رزمى است . يك وقت در ميدان سياست است ؛ اين جهاد سياسى است . يك وقت در ميدان فرهنگ است ، اين جهاد فرهنگى است . يك وقت در ميدان سازندگى است ؛ اين جهاد سازندگى است و البته ميدانهاى ديگرى هم هست ، شرط اول اين است كه تلاش در آن باشد، كوشش باشد و شرط دوم اين كه در مقابل دشمن باشد.
در فرهنگ اسلامى ، اين چيز برجسته اى است كه نمونه هايى هم در ميدانهاى مختلف دارد امروز هم ، از وقتى كه نداى مقابله ى با رژيم منحوس ‍ پهلوى از حلقوم امام رضوان الله عليه و همكاران ايشان - در آن روز، در سال 1341 - بيرون آمد، اين جهاد شروع شد، قبل از آن هم بود؛ اما پراكنده بود، كم بود، كم اهميت بود، از وقتى اين مبارزه شروع شد، اهميت پيدا كرد تا به پيروزى اين جهاد رسيد كه پيروزى انقلاب بود بعد از آن هم تا امروز، دايما در اين كشور جهاد بوده است . چون ما دشمن داريم و چون دشمنان ما، از لحاظ نيروى مادى قوى هستند؛ چون اطراف و جوانب ما را - از همه جهت - دشمنها گرفته اند، و جدا در صدد دشمنى هستند. در قضيه ى دشمنى با ايران اسلامى ، شوخى نمى كنند؛ چون مى خواهند از هر راهى كه شد ضربه بزنند.
جهاد فكرى  
پس در ايران اسلامى ، هر كسى كه به نحوى در مقابل اين دشمن - كه از اطراف ، تيرهاى زهرآگين را به پيكر اين انقلاب و اين كشور اسلامى نشانه رفته است - تلاشى بكند، اين جهاد فى سبيل الله كرده است و بحمدلله شعله ى جهاد بوده است و هست و خواهد بود، البته يكى از اين جهادها هم ، جهاد فكرى است يعنى چون ممكن است دشمن ما را غافل كند و فكر ما را منحرف و دچار خطا و اشتباه بكند؛ هر كسى كه در راه روشنگرى فكر مردم ، تلاشى بكند، از يك انحرافى جلوگيرى كند، از يك سوء فهمى مانع بشود؛ چون در مقابله ى با دشمن است ؛ جهاد است . شايد امروز، جهاد مهمى هم محسوب مى شود.
ايران كانون جهاد  
پس عزيزان من ، امروز كشور ما كانون جهاد است . از اين جهت هم هيچ نگرانى يى نداريم . الحمدلله مسئولين كشور خوبند، در راس كشور، الان شخصيتهاى مومن و مجاهد و آگاه و صميمى هستند، اينها را توجه داشته باشيد، يك شخصيتى مثل رئيس جمهور ما - آقاى هاشمى رفسنجانى كه يك شخصيت مجاهد و مبارزى است - كه عمرش را در جهاد گذارنده ، الان هم شب و روز جهاد مى كند، مسئولين ديگر بخشهاى مختلف - مجلس ، قوه ى قضاييه ، نيروهاى مسلح ، آحاد مردم - همه در حال جهادند، مملكت ، مملكت جهاد فى سبيل الله است از اين جهت ، من كه بيشتر سنگينى بارم اين است كه نگاه كنم ، ببينم كجا اين شعله ى جهاد دارد فروكش مى كند و به كمك پروردگار نگذارم ؛ كجا اشتباه كارى مى شود، جلوى آن را بگيرم كه مسووليت اصلى من اين چيزهاست من از وجود جهاد در وضع كنونى كشور، نگران نيستم . اين را شما بدانيد، منتها در قرآن يك چيزى هست كه آن ما را به فكر مى اندازد!
عبرت گرفتن از تاريخ  
قرآن به ما مى گويد كهن شما نگاه كنيد و از گذشته ى تاريخ درس بگيريد حالا ممكن است بعضى ها بنشينند، فلسفه بافى كنند كه گذشته براى امروز، نمى تواند سرمشق باشد، اين حرفها را بعضى ها مى گويند، مى خواهند اينها را با شيوه هاى فلسفى - به خيال خودشان - درست كنند؛ نمى توانند! كارى به كار آنها نداريم .
قرآن ، صادق مصدق است و ما را به عبرت گرفتن از تاريخ دعوت مى كند، عبرت گرفتن از تاريخ ، يعنى همين نگرانى يى كه من الان عرض كردم ، چون در تاريخ چيزى هست كه اگر بخواهيم از آن عبرت بگيريم ؛ بايد دغدغه داشته باشيم اين دغدغه مربوط به آينده است ، چرا؟ اين دغدغه براى چيست ؟ مگر چه اتفاقى افتاده است ؟
عبرتهاى عاشورا  
اتفاقى كه افتاده است ؛ در صدر اسلام من يك وقتى گفتم كه جا دارد اگر ملت اسلام فكر كند كه چرا پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر (ص )، كار كشور اسلامى به جايى رسيده باشد كه همين مردم مسلمان ، از وزيرشان ، اميرشان ، سردارشان ، عالمشان ، قاضى شان و قارى شان ، در كوفه و كربلا جمع بشوند و جگر گوشه ى همين پيغمبر را، با آن وضع فجيع ، به خاك و خون بكشند؟ بايد به فكر آدم ، خوب فرو برود كه چرا اين طورى شد؟ من دو سه سال پيش ، اين را در يك صحبتى مطرح كردم ، به عنوان عبرتهاى عاشورا، البته درسهاى عاشورا جداست و درس شجاعت ، درس ايثار و امثال آن ، مهمتر از درسهاى عاشورا، عبرتهاى عاشورا است . من اين را قبلا گفته ام ، كار با جايى برسد كه جلوى چشم مردم ، حرم پيغمبر را در كوچه و بازار بياورند و به اينها تهمت خارجى بزنند! معناى خارچى اين نيست كه اينها از كشور خارج آمدند، خارجى به معناى امروز به كار نمى رود، خارجى يعنى جز خوارج ، يعنى خروج كننده ، در اسلام يك فرهنگ است كه اگر كسى عليه امام عادل خروج و قيام بكند؛ لعنت خدا و رسول و مومنين ، عليه چنين كسانى است .
خارجى يعنى اين ، يعنى كسى كه عليه امام عادلى خروج مى كند لذا همه ى مردم مسلمان آن روز، از خارجيها - از خروج كننده ها - بدشان مى آمد، من خرج على امام عادل فدمه هدر در اسلام كسى كه خروج كند، قيام كند عليه يك امام عادل ، خون او هدر است ؛ اسلامى كه اين قدر به خون مردم اهميت مى دهد.
اينها آمدند پسر پيغمبر، پسر فاطمه ى زهرا، پسر امير المومنين را به عنوان خروج كننده ى بر امام عادل - كه آن امام عادل ، يزيد بن معاويه است - معرفى كردند و كارشان گرفت ! آنها كه دستگاه ظالمند؛ دلشان هر چه مى خواهد مى گويند چرا مردم باور كنند؟ چرا مردم ساكت بمانند؟!
چرا امت اسلامى دچار غفلت و سستى شد؟  
آن چيزى كه من را دچار دغدغه مى كند؛ اين جاى قضيه است ؛ ملتفتيد؟! من مى گويم چه شد كه كار به اين جا رسيد؟ چرا امت اسلامى كه آن قدر نسبت به جزييات احكام اسلامى و آيات قرآنى دقت داشت ؛ در يك چنين قضيه ى واضحى ، اين قدر دچار غفلت و سستى و سهل انگارى بشود كه يك چنين فاجعه يى به وجود بيايد؟! اين مساله ، انسان را نگران مى كند، مگر ما از جامعه ى زمان پيغمبر و امير المومنين قرصتر و محكمتريم ؟ چه كار كنيم كه آن طورى نشود؟
البته آن سوالى كه ما گفتيم چه شد، كسى جواب نداده است ؛ جوابش پيش ‍ خودم هست ، كسى كه در اين مورد صحبت نكرده است ؛ اين را عرض ‍ مى كنم - صحبتهايى شده است ؛ اما كافى و وافى نيست ، من امروز مختصرى در اين باره صحبت مى كنم ، البته نسبت به اصل قضيه ، كوتاه خواهد بود من سر رشته ى مطلب را به دست ذهن شما مى سپارم ، تا شما خودتان روى اين قضيه فكر كنيد. كسانى كه اهل انديشه هستند؛ اهل مطالعه هستند؛ نبال اين رشته بروند. كسانى كه اهل كار و عملند، دنبال اين بروند كه چگونه مى شود جلوى اين را گرفت ؟
بايد جلوى تكرار تاريخ را بگيريم  
اگر امروز من و شما جلوى اين قضيه را نگيريم - ممكن است پنجاه سال ديگر، ممكن است پنج سال ديگر، ممكن است ده سال ديگر - يك وقت ديديد جامعه ى اسلامى ما هم كارش به آن جا رسيد! تعجب نكنيد مگر چشمان تيزى تا اعماق را ببيند نگهبان امينى راه را نشان بدهد مردم صاحب فكرى كار را هدايت كنند و اراده هاى محكمى پشتوانه ى اين حركت باشد، البته آن وقت خاكريز محكمى خواهد بود، دژ محكمى خواهد بود، كسى نخواهد توانست تنوذ بكند والا اگر رها كرديم ؛ باز همان وضعيت پيش مى آيد! آن وقت همه ى اين خونها هدر خواهد رفت .
در آن عهد كار به جايى رسيد كه پسر و نوه ى كسانى كه در جنگ بدر، به دست امير المومنين و حمزه و بقيه ى سرداران اسلام به درك رفته بودند، پسر همان افراد نوه ى همان افراد، جاى پيغمبر نشست و سر جگر گوشه ى پيغمبر را جلوى خود گذاشت و با چوب خيزران به لب و دندان او زد و گفت :
ليت اشياخى ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
يعنى كشته هاى ما در جنگ بدر بلند شوند، ببينند كه ما با كشنده هاشان چه كار كرديم اين طورى شد!
اين جاست كه قرآن مى گويد عبرت بگيريد، اين جاست كه مى گويد قل سيروا فى الارض ، در سرزمين تاريخ سير كنيد، ببينيد كه چه اتفاقى افتاده است ؛ خودتان را بر حذر بداريد، من براى اين كه اين معنا، ان شاء الله در فرهنگ كنونى كشور ما به وسيله ى انسانهاى صاحب راى و نظر و فكر حركت بكند، و راه بيفتد، امروز يك مختصرى براى شما صحبت مى كنم .
خواص و عوام در جامعه  
ببينيد عزيزان من ، به جماعت بشرى كه نگاه كنيد، در هر جامعه يى ، در هر كشورى ، مردم با يك ديد، با يك برش ، به دو قسم تقسيم مى شوند، يك قسم كسانى كه از روز فكر و فهميدگى و آگاهى و تصميم گيرى كار مى كنند؛ بلكه راهى را مى شناسند و دنبال آن راه حركت مى كنند - خوب و بدش را كار نداريم - يك قسم اينها هستند؛ اسم اينها را خواص بگذاريم . يك قسم كسانى هستند كه نه ، دنبال اين نيستند كه ببينند چه راهى درست است ؛ چه حركتى صحيح است ؛ بفهمند؛ بسنجند؛ تحليل كنند؛ درك كنند، مى بينند كه جو اين طورى است ؛ دنبال آن جو حركت مى كنند، اسم اين را بگذاريم عوام پس جامعه را مى شود به خواص و عوام تقسيم كرد حالا دقت كنيد: من نكته اى را درباره ى اين خواص و عوام بگويم كه اشتباه نشود، خواص ‍ چه كسانى هستند؟ آيا يك قشر خاصى هستند؟ نه ، در بين اينهايى كه ما مى گوييم خواص به آدمهاى با سواد هم هست ، آدمهاى بى سواد هست ، گاهى كسى بى سواد است ؛ اما جزو خواص است ؛ مى فهمد كه چه كار مى كند، از روى تصميم گيرى و تشخيص عمل مى كند ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است ، مدرك ندارد، لباس روحانى ندارد؛ اما مى فهمد كه قضيه چيست ، در دوران انقلاب - يعنى پيش از پيروزى انقلاب - من در ايرانشهر تبعيد بودم ، از يك شهرى از نزديكيهاى ما، چند نفر بودند كه يكى از آنان راننده بود، آدمهاى اهل فرهنگ و معرفت نبودند، به حسب ظاهر به اينها عامى مى گفتند، اما جزو خواص بودند، اينها مرتب ايرانشهر، ديدن ما مى آمدند و قضيه ى مذاكرات خودشان را با روحانى شهرشان مى گفتند آن روحانى شهر هم آدم خوبى بود؛ منتهى عوام بود! ملاحظه مى كنيد؛ راننده ى كمپرسى جزو خواص بود؛ آن روحانى محترم پيشنماز، جزو عوام بود مثلا آن روحانى مى گفت : چرا وقتى كه اسم پيغمبر مى آيد، يك صلوات مى فرستيد؛ اسم اين آقا كه مى آيد؛ سه صلوات مى فرستيد؟ نمى فهميد! آن راننده به او جواب مى داد؛ مى گفت : آن روزى كه ديگر مبارزه يى نداشته باشيم ، اسلام بر همه جا فايق بشود؛ انقلاب پيروز شود؛ ما همان سه صلوات را هم نمى فرستيم ، يك صلوات را هم نمى فرستيم امروز اين سه صلوات ، مبارزه است . او (راننده ) مى فهميد ولى او (روحانى ) نمى فهميد! توجه كنيد.
ويژگيهاى خواص  
اين را مثال زدم براى اين كه بدانيد خواص كه مى گويم ؛ معناى آن يك لباس ‍ خاص نيست ، ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد؛ ممكن است تحصيل كرده باشد؛ ممكن است تحصيل نكرده باشد؛ ممكن است ثروتمند باشد؛ ممكن است فقير باشد؛ ممكن است يك انسانى باشد در دستگاههاى دولتى ، ممكن است جزو مخالفين دستگاههاى دولتى طاغوت باشد، خواص كه مى گوييم خوب و بد آن البته خواص را باز هم تقسيم خواهيم كرد.
خواص يعنى كسانى كه وقتى عملى انجام مى دهند موضع گيرى مى كنند؛ راهى را انتخاب مى كنند؛ از روى فكر و تحليل است ، مى فهمند و تصميم مى گيرند و عمل مى كنند، اينها خواصند، نقطه ى مقابلش هم عوام است عوام يعنى كسانى كه وقت يك جو به يك سمتى مى رود، اينها هم مى روند؛ تحليلى ندارند، يك وقت مردم مى گويند زنده باد، اين هم نگاه مى كند مى گويد زنده باد، يك وقتى مردم مى گويند مرده باد، او هم نگاه مى كند مى گويد مرده باد. يك وقت جو اين گونه است اين جا مى آيد، يك وقت جو آن طور است ، آن جا مى آيد.
تابعيت عوام  
فرض بفرماييد كه يك وقت حضرت مسلم وارد كوفه مى شود، مى گويند پسر عموى امام حسين آمد، خاندان بنى هاشم آمدند، ببينند اينها مى خواهند قيام كنند، مى خواهند خروج كنند، تحريك مى شود، مى رود، دور و بر حضرت مسلم ؛ هجده هزار بيعت كننده با حضرت مسلم مى شوند، بعد از پنج ، شش ساعت ، روساى قبايل داخل كوفه مى آيند و به مردم مى گويند: آقا چه كار مى كنيد؟ با چه كسى مى جنگيد؟ از چه كسى دفاع مى كنيد؟ پدرتان را در مى آورند؛ اينها اول به خانه هاشان مى روند، بعدا كه سربازهاى ابن زياد دور خانه ى طوعه را مى گيرند كه مسلم را دستگير كنند، همين افراد مى آيند و باز عليه مسلم بنا مى كنند جنگيدن ! اين عوام است ؛ از روى فكرى نيست ؛ از روى يك تشخيص نيست ؛ از روى يك تحليل درستى نيست ، هر طور كه جو بود، حركت مى كنند.
خواص در دو جبهه ى حق و باطل  
پس در هر جامعه ، خواصى داريم و عوامى ، عوام را كنار بگذاريد، سراغ خواص بياييم طبعا، خواص دو جبهه هستند، خواص جبهه ى حق و خواص جبهه ى باطل ، مگر اين طور نيست ؟ عده يى اهل فكر و فرهنگ و معرفتند، براى جبهه ى حق كار مى كنند، بالاخره حق را هم مى شناسند، اهل تشخيص اند، اينها يك دسته اند، يك دسته هم نقطه ى مقابل حقند، اگر باز به صدر اسلام برويم ، يك عده اصحاب امير المومنين و امام حسين و بنى هاشمند، يك عده هم اصحاب معاويه اند، در بين آنها هم خواص ‍ بودند آدمهاى با فكر، آدمهاى عاقل ، آدمهاى زرنگ ، طرفدار بنى اميه ، آنها هم خواصند. آنها هم خواص دارند، پس خواص هم در يك جامعه دو گونه شد. خواص طرفدار حق و خواص طرفدار باطل ، شما از خواص طرفدار باطل چه توقع داريد؟ توقع داريد كه بنشيند عليه حق و عليه شما برنامه ريزى كند، بايد با او بجنگيد، با خواص طرفدار باطل بايد جنگيد، اين كه محل كلام نيست .
خواص طرفدار حق  
سراغ خواص طرفدار حق مى آييم حالا من همين طور كه براى شما حرف مى زنم ، شما خودتان ببينيد كجاييد، اين كه مى گوييم سر رشته ى فكر، يعنى تاريخ را با قصه اشتباه نكنيم تاريخ ، يعنى شرح حال ما، منتها در يك صحنه ى ديگر.
خوشتر آن باشد كه وصف دلبران
گفته آيد در حديث ديگران
تاريخ ، يعنى من و شما، يعنى همين هايى كه امروز اين جا هستيم ، پس اگر ما شرح تاريخ را مى گوييم ، هر كدام از ما بايد نگاه كنيم ببينيم كجاى اين داستانيم ؛ كدام قسمت قرار گرفته ايم بعدا ببينيم آن كسى كه مثل ما در اين قسمت قرار گرفته بود؛ آن روز چگونه عمل كرد كه ضربه خورد؛ ما آن گونه عمل نكنيم . مثل اين كه شما در كلاس آموزش تاكتيك ، مثلا جبهه ى دشمن فرضى را مشخص مى كنيد، جبهه ى خودى فرضى را هم مشخص مى كنيد، بعدا تاكتيك غلط جبهه ى خودى را نگاه مى كنيد، مى بينيد كه تاكتيسين خودى ، در اين جا اين اشتباه را كرده است پس شما وقتى مى خواهيد تاكتيك طراحى كنيد؛ بايد آن اشتباه را نكنيد؛ يا تاكتيك درست بود، فرمانده يا بى سيم چى يا توپچى يا قاصد يا سرباز ساده در جبهه ى خودى ، اين اشتباه را كرد؛ مى فهميد كه شما بايد اين اشتباه را نكنيد. تاريخ اين طورى است ، حالا شما در اين صحنه يى كه من از صدر اسلام مى گويم ؛ خودتان را پيدا كنيد.
يك عده عوامند؛ تصميم گيرى ندارند به شانس عوام بستگى دارد؛ اگر تصسادفا در زمانى قرار گرفت كه امامى سركار است - مثل امام امير المومنين (ع ) يا مثل امام راحل (ره ) ما - كه اينها را به سمت بهشت مى برده ؛ خوب ، اين هم به ضرب دست خوبان ، رانده خواهد شد و ان شاء الله به بهشت مى رود اگر اتفاقا طورى شد كه در زمانى قرار گرفت كه و جلعناهم ائمه يدعون الى النار(8) الم ترالى الذين بدلوا نعمت الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم يصلونها و بئس القرار (9) اگر در يك چنين زمانى قرار گرفت ؛ به سمت جهنم خواهد رفت .
بايد مواظب باشيد جزو عوام نباشيد  
پس بايد مواظب باشيد جزو عوام نباشيد، نمى گوييم جزو عوام نباشيد؛ يعنى بايد حتما برويد تحصيلات عاليه بكنيد؛ نه ، گفتم كه معناى عوام اين نيست ، اى بسا كسانى كه تحصيلات عاليه هم كردند و جزو عوامند. اى بسا كسانى كه تحصيلات دينى هم كردند و جزو عوامند. اى بسا كسانى كه فقيرند يا غنى اند و جزو عوامند، عوام بودن ، دست من و شماست . بايد مواظب باشيم عوام نباشيم ، يعنى هر كارى مى كنيم ، از روى بصيرت باشد، آن كسى كه از روى بصيرت كار نمى كند، عوام است ، لذا مى بينيد قرآن ، درباره ى پيغمبر مى فرمايد: ادعوا الى الله على بصيره انا و من اتبعنى (10)، يعنى من و پيروانم با بصيرت عمل مى كنيم و دعوت مى كنيم و پيش مى رويم . پس اول ببينيد جزو آن گروه عواميد يا نه ؟ اگر جزو گروه عواميد؛ به سرعت خودتان را از گروه عوام خارج كنيد، سعى كنيد قدرت تحليل پيدا كنيد؛ تشخيص بدهيد، معرفت پيدا كنيد.
در گروه خواص هم ببينيم ما جزو خواص طرفدار حقيم يا خواص طرفدار باطل ؟ قضيه اين جا روشن است خواص جامعه ى ما، جزو خواص طرفدار حقند، ترديدى در اين نيست ؛ براى خاطر اينكه به قرآن به سنت به عترت ، به راه خدا، به ارزشهاى اسلامى ، دعوت مى كنند. امروز جمهورى اسلامى اين است . پس حساب خواص طرفدار باطل جدا شد فعلا به آنها كارى نداريم آمديم سراغ خواص طرفدار حى همه ى مشكل قضيه ، از اين جا به بعد است .
خواص طرفدار حق دو دسته اند  
عزيزان من ، خواص طرفدار حق دو دسته اند، يك دسته كسانى هستند كه در مقابله ى با دنيا؛ با زندگى ، با مقام ، با شهوت ، با پول ، با لذت ، با راحتى ، با نام ، موفقند، يك دسته موفق نيستند، همه ى اينها چيزهاى خوبى است ، همه ى اينها زيبايى هاى زندگى است . متاع الحياه الدنيا متاع يعنى بهره ، اينها بهره هاى همين زندگى دنيوى است . اين كه در قرآن مى فرمايد متاع الحياه الدنيا؛ معنايش اين نيست كه اين متاع بد است نه ، متاع است . خدا براى شما آفريده است ، منتهى اگر شما در مقابل اينها - اين متاع و بهره هاى زندگى - خداى ناكرده ، آن قدر مجذوب شديد كه آن جايى كه پاى تكليف سخت به ميان آمد؛ نتوانستيد از اينها دست برداريد؛ اين مى شود يك طور و اگر نه ، از اين متاع بهره هم مى بريد؛ اما آن جايى كه پاى امتحان سخت پيش مى آيد؛ مى توانيد از اينها به راحتى دست برداريد؛ اين مى شود يك طور ديگر، پس ما خواص طرفدار حق را باز به دو قسم تقسيم مى كنيم ؛ ببينيد اين چيزها فكر لازم دارد. دقت و مطالعه لازم دارد، همين طورى نمى شود انسان جامعه و نظام و انقلاب را بيمه كند، بايد مطالعه كند؛ دقت كند؛ فكر كند. در هر جامعه ، اين دو قسم آدم دو قسم خواص طرفدار حق وجود دارد. اگر آن قسم خوب خواص طرفدار حق - يعنى آن كسانى كه مى توانند آن وقت كه لازم باشد، از اين متاع دنيا دست بردارند - بيشتر باشند؛ هيچ وقت جامعه ى اسلامى دچار حالت دوران امام حسين (ع ) نخواهد شد، مطمئن باشيد تا ابد، بيمه ى بيمه است .
نقش دلسپردن به دنيا در خواص
اما اگر اينها كم باشند و آن دسته ى خواص ديگر زياد باشند - يعنى آنهايى كه به دنيا دل سپرده اند، حق را هم مى شناسند، طرفدار حقند؛ در عين حال در مقابل دنيا پايشان مى لرزد! دنيا يعنى چه ؟ يعنى پول ، خانه ، شهوت ، مقام ، اسم و شهرت ، پست و مسووليت و يعنى جان ، اگر كسانى كه براى جانشان راه خدا را ترك مى كنند، آن جايى كه بايد حق بگويند، نمى گويند؛ چون جانشان به خطر مى افتد يا براى مقامشان يا براى شغلشان يا براى محبت به اولادشان ، براى محبت به خانواده اشان ، براى محبت به نزديكان و دوستانشان ، راه خدا را رها مى كنند، اگر عده ى اينها زياد بود - آن وقت واويلاست ! آن وقت حسين بن على ها، به مسلخ كربلا خواهند رفت ؛ به قتلگاه كشيده خواهند شد! يزيدها سركار مى آيند و بنى اميه بر كشورى كه پيغمبر به وجود آورده بود هزار ماه حكومت خواهد كرد و امامت به سلطنت تبديل خواهد شد!
جامعه ى اسلامى امامت است ؛ يعنى امام در راس جامعه است ، انسانى كه قدرت دارد؛ اما مردم از روى ايمان و دل از او تبعيت مى كنند؛ پيشواى مردم است . اما سلطان و پادشاه ، آن كسى است كه با قهر و غلبه بر مردم حكم مى راند، مردم دوستش ندارند، مردم قبولش ندارند، مردم به او اعتقاد ندارند - البته مردمى كه سرشان به تنشان بيارزد - در عين حال با قهر و غلبه بر مردم حكومت مى كند، بنى اميه ، امامت را در اسلام ، به سلطنت ، به پادشاهى ، تبديل كردند و هزار ماه - يعنى نود سال - در اين دولت بزرگ اسلامى حاكميت كردند، تازه بناى كجى كه پايه گذارى شده بود، آن چنان بود كه بعد از آن كه عليه بنى اميه انقلاب شد و بنى اميه رفتند، بنى عباس ‍ آمدند كه شش قرن - يعنى ششصد سال - در دنياى اسلام ، به عنوان خليفه و جانشينان پيغمبر حكومت كردند! بنى عباس كه خلفايشان ، با به تعبير بهتر پادشاهانشان ، اهل شرب و خمر، فساد و فحشا و خباثت و ثروت و اشرافى گرى و هزار فسق و فجور بودند - مثل بقيه ى سلاطين عالم - مسجد هم مى رفتند؛ براى مردم نماز مى خواندند و مردم از روى ناچارى يا از روى اعتقاد غلط - ناچارى هم به آن معنا نبود - پشت سرشان نماز هم مى خواندند! اعتقاد مردم را خراب كرده بودند!
وقتى كه خواص طرفدار حق در يك جامعه - يا اكثريت قاطعشان - آن چنان مى شوند كه دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مى كند، از ترس ‍ جان ، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست ، از ترس ‍ منفور شدن و تنها ماندن حاضر مى شوند حاكميت باطل را قبول بكنند و در مقابل باطل نمى ايستند و از حق طرفدارى نمى كنند و جانشان را به خطر نمى اندازند - وقتى اين طور شد - اولش با شهادت حسين بن على با آن وضع ، آغاز مى شود؛ آخرش هم به بنى اميه و شاخه ى مروانى و بعد بنى عباس و بعد از بنى عباس هم ، سلسله ى سلاطين در دنياى اسلام تا امروز مى رسد! امروز هم شما به دنياى اسلام نگاه كنيد، به كشورهاى مختلف اسلامى ، به آن جايى كه خانه ى خدا و مدينه در آن است ؛ نگاه كنيد، ببينيد چه فساق و فجارى در راس قدرت و حكومتند! دارند حكومت مى كنند! بقيه ى جاها را هم با آن جا قياس كنيد لذا شما در زيارت عاشورا مى گوييد: اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد در درجه ى اول ، گذارندگان خشت اول را لعنت مى كنيم حق هم همين است ، خوب ، يك مقدارى به تحليل حادثه ى عبرت انگيز عاشورا نزديك شديم حالا سراغ تاريخ مى رويم ، اين مقدمه را شنيديد.
دوران لغزيدن خواص طرفدار حق  
دوران لغزيدن خواص طرفدار حق ، از حدود شش سال هفت سال ، هفت هشت سال بعد از رحلت پيغمبر شروع شد. اصلا به مساله ى خلافت كار ندارم ، مساله ى خلافت جداست ، كار به اين جريان دارم ، اين جريان ، جريان بسيار خطرناكى است ! همه ى قضايا از هفت هشت سال بعد از رحلت پيغمبر شروع شد، اولش هم از اين جا شروع شد كه گفتند: نمى شود كه سابقه دارهاى اسلام - كسانى كه در جنگهاى زمان پيغمبر را كردند، صحابه و ياران پيغمبر - با مردم ديگر يكسان باشند! اينها بايد يك امتيازاتى داشته باشند! به اينها امتيازات داده شد - امتيازات مالى از بيت المال - اين ، خشت اول بود حركتهاى انحرافى اين طورى است ؛ از نقطه ى كمى آغاز مى شود، بعدا همين طور هر قدمى ، قدم بعدى را سرعت بيشتر مى بخشد، انحرافها از همين جا شروع شد تا به دوران عثمان رسيد - اواسط دوران عثمان - در دوران خليفه ى سوم ، وضعيت اين گونه شد كه برجستگان صحابه ى پيغمبر، جزو بزرگترين سرمايه دارهاى خودشان شدند! توجه مى كنيد! يعنى همين صحابه ى عالى مقام كه اسمهايشان معروف است - طلحه و زبير، سعد بن ابى وقاص و امثال آنها - اين روزگار كه هر كدامشان يك كتاب قطور سابقه ى افتخارات در بدر و حنين و احد و جاهاى ديگر داشتند؛ اينها جزو سرمايه دارهاى درجه ى اول اسلام شدند! وقتى كه يكى از آنها مرد؛ مى خواستند طلاهايى كه از او مانده بود، بين ورثه تقسيم كنند، اين طلاها را كه آب كرده و شمش كرده بودند، با تبر بنا كردند به شكستن - مثل هيزم كه شما با تبر مى شكنيد - ببينيد چقدر طلاست كه با تبر مى شكنند! در صورتى كه طلا را با سنگ مثقال مى كشند. اينها را تاريخ ضبط كرده است !
اينها حرفهايى هم نيست كه بگوييم شيعه در كتابهايشان نوشته اند، نخير. اينها حرفهايى است كه همه نوشته اند، مقدار درهم و دينارى كه از اينها به جا مى ماند، افسانه وار بود! همين وضعيت ، مسايل دوران امير المومنين (ع ) را به بار آورد؛ يعنى در دوران امير المومنين (ع ) چون براى يك عده مقام اهميت پيدا كرد، با على (ع ) درافتادند. حالا بيست و پنج سال هم از رحلت پيغمبر گذشته است ، و خيلى از خطاها و اشتباهات شروع شده است ، نفس امير المومنين (ع ) نفس پيغمبر (ص ) است ، اگر اين بيست و پنج سال فاصله نشده بود، امير المومنين (ع ) براى ساختن آن جامعه ، هيچ مشكلى نداشت . اما امير المومنين با اين چنين جامعه يى مواجه شد، جامعه يى كه ياخذون مال الله دولا و عباد الله خولا و دين الله دخلا بينهم جامعه يى كه ارزشها در آن ، تحت الشعاع دنيا دارى قرار گرفته است . اين جامعه يى است كه وقتى امير المومنين (ع ) مى خواهد مردم را به جهاد ببرد برايش آن همه مشكلات و دردسر دارد.
خواص در دوران امير المومنين (ع )  
اكثر خواص دوران امير المومنين (ع ) - خواص طرفدار حق ، يعنى كسانى كه حق را مى شناختند - كسانى بودند كه دنيا را بر آخرت ترجيح مى دادند.
نتيجه اين شد كه امير المومنين (ع ) مجبور شد سه جنگ راه بياندازد! عمر چهار سال و نه ماه حكومت خود را دايما در اين جنگها بگذارند! آخرش هم به دست يكى از آن آدمهاى خبيث به شهادت برسد!
خون امير المومنين (ع )، به قدر خون امام حسين باارزش است . شما در زيارت وارث مى خوانيد: السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره يعنى خداى متعال ، صاحب خون امام حسين (ع ) است و صاحب خون پدر او، يعنى امير المومنين (ع ) است ، اين تعبير براى هيچ كس ديگر نيامده است بديهى است هر خونى كه بر زمين ريخته مى شود؛ يك صاحبى دارد - صاحبان خون - كسى كه كشته مى شود، پدرش صاحب خون است ؛ فرزند او صاحب خون است ؛ برادر او صاحب خون است ؛ عرب ، اين را ثار مى گويد. آن خون خواهى ، آن مالكيت حق دم - حق خون - را ثار مى گويد. ثار امام حسين (ع ) مال خداست . يعنى حق خون امام حسين (ع ) متعلق به خود خداست و همچنين امير المومنين (ع )؛ صاحب خون اين دو نفر، ذات مقدس پروردگار است . امير المومنين (ع ) به خاطر همين وضعيت ، به شهادت رسيد و بعد امام حسن عليه السلام آمد. در همين وضعيت بود كه امام حسن (ع ) نتوانست بيش از شش ماه دوام بياورد، او را تنهاى تنها گذاشتند. امام حسن مجتبى عليه السلام ديد كه اگر الان با همين عده ى كم برود و با معاويه بجنگد و شهيد شود؛ آن قدر انحطاط اخلاقى در ميان جامعه ى اسلامى ، در ميان همين خواص ، زياد است كه حتى دنبال خون او را هم نخواهند گرفت ! تبليغات معاويه ، پول معاويه ، زرنگى هاى معاويه ، همه را تصرف خواهد كرد، مردم بعد از يك دو سالى كه بگذرد، مى گويند اصلا امام حسن بى جا كرد در مقابل معاويه قد علم كرد! امام حسن ديد خونش هدر خواهد رفت ، لذا با همه ى سختى ها ساخت و خودش را به ميدان شهادت نينداخت .

next page

fehrest page